پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بیانات در مراسم بیست و چهارمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی در حرم امام خمینی رحمه‌الله

 

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم‌
و الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةالله فى الأرضين.

 خداوند متعال را سپاسگزاريم كه يك نوبت ديگر به ما فرصت داد، مجال داد، عمر داد تا بتوانيم در يك چنين روزى از امام عزيزمان تجليل كنيم و به آن بزرگوار عرض ارادت و اخلاص كنيم. اگرچه ياد امام در ميان ملت ما همواره زنده است، ولى روز چهاردهم خرداد مظهر دلبستگى ملت ايران به امام بزرگوار است. امسال اين روزها مصادف است با سالگرد شهادت جد بزرگوار اماممان، حضرت امام موسى‌بن‌جعفر (عليه الصّلاة و السّلام)؛ همچنين امسال مصادف است با پنجاهمين سال حادثه‌ى تعيين كننده و مهم پانزده خرداد در سال ۱۳۴۲. مسئله‌ى پانزده خرداد، مسئله‌ى مهم و مقطع مهمى است. من مختصراً در اين باره عرايضى عرض ميكنم تا برسيم به مطالب اصلى و لازم.

 پانزده خرداد مبدأ نهضت بزرگ روحانيت و مردم نيست. قبل از پانزده خرداد، در سال ۱۳۴۱ و آغاز سال ۱۳۴۲، قضاياى مهمى اتفاق افتاد: در دوم فروردين ۴۲، حادثه‌ى مدرسه‌ى فيضيه پيش آمد و ضرب و جرح طلاب علوم دينى و اهانت به مرجع عاليقدر مرحوم آيةالله گلپايگانى. قبل از آن، در اواخر سال ۱۳۴۱، قضاياى تظاهرات مردم در بازار تهران پيش آمد و در آنجا هم اهانت به مرجع عاليقدر مرحوم آيةالله حاج سيد احمد خوانسارى. اينها نشان‌دهنده‌ى اين است كه نهضت روحانيت در سال ۴۱ و آغاز سال ۴۲ به آنچنان اوج و نشاطى رسيده بود كه پليس دستگاه جبار و دستگاه‌هاى امنيتى برخوردهاى خشنى با علما و طلاب و حتّى مراجع تقليد داشتند. ولى با اين همه، پانزدهم خرداد سال ۴۲ يك مقطع بسيار مهمى است. علت اين است كه در روز ۱۵ خرداد ۴۲ حادثه‌اى كه اتفاق افتاد، پيوند مردم با روحانيت را در اين سطح خطرناك و حساس نشان داد. در روز عاشوراى آن سال - كه روز سيزدهم خرداد بود - امام بزرگوار در مدرسه‌ى فيضيه يك سخنرانى تاريخىِ تعيين‌كننده‌اى كردند. بعد كه امام را دستگير كردند، در روز پانزده خرداد عمدتاً در تهران، همچنين در قم و در بعضى از شهرهاى ديگر، يك موج حركت عظيم مردمى به راه افتاد و رژيم طاغوت با همه‌ى وجود، با ارتش خود، با پليس خود، با دستگاه‌هاى امنيتى خود، دست به سركوب اين حركت مردمى زد. در پانزده خرداد يك قيام مردمى به وجود آمد. اين نشان‌دهنده‌ى اين بود كه آحاد ملت ايران، با روحانيت، با مرجعيت - كه مظهر آن، امام بزرگوار بود - يك چنين پيوند مستحكمى دارند. و نكته اينجاست كه همين پيوند است كه ضامن پيشرفت نهضت، اوج نهضت و پيروزى نهضت ميشود. هر جا يك حركتى، يك نهضتى به مردم متكى بود و مردم با آن همراه شدند، اين نهضت قابل ادامه است؛ اما اگر مردم با يك حركت اعتراضى پيوند نخوردند، ناكام خواهد ماند؛ كمااينكه بعد از حادثه‌ى مشروطه در ايران قضايائى اتفاق افتاد، مبارزاتى شروع شد، هم از طرف گروه‌هاى چپ، هم از طرف گروه‌هاى ملى، اما همه‌ى اينها در طول تاريخ نهضتهاى ايران، سرنوشتشان شكست و ناكامى بود؛ چون مردم با اينها نبودند. وقتى مردم وارد ميدان ميشوند و پشتوانه‌ى يك نهضت، احساسات مردم، انديشه‌ى مردم و حضور مردم ميشود، آن نهضت قابل ادامه است و پيروزى براى آن نهضت رقم ميخورد؛ حادثه‌ى پانزده خرداد اين مطلب را نشان داد؛ نشان داد كه مردم پشت سر روحانيتند. با دستگيرى امام بزرگوار آنچنان قيامتى در تهران و در برخى از شهرستانهاى ديگر به راه افتاد كه دستگاه را وارد ميدان كرد و سركوب وحشيانه‌اى كردند؛ تعداد نامعلومى - بسيار زياد - از مردم كشته شدند؛ خيابانهاى تهران با خون بندگان خدا و مؤمنان و جوانان سلحشور اين ملت، رنگين شد. در پانزده خرداد، چهره‌ى خشن ديكتاتور، چهره‌ى بيرحم رژيم طاغوت، كاملاً خود را نشان داد.

 اما نكته‌ى ديگرى كه در قضيه‌ى پانزده خرداد وجود داشت - كه جوانهاى ما، مردم عزيز ما بايد به اين نكات توجه كنند؛ اينها مهم است - اين بود كه در مقابل اين كشتار بيرحمانه‌اى كه در تهران و برخى نقاط ديگر به وجود آمد، هيچ نهادى از نهادهاى دنيا، از اين سازمانهاى به‌اصطلاح حقوق بشر، زبان به اعتراض نگشودند؛ هيچ كس اعتراض نكرد. مردم و روحانيت، در صحنه تنها ماندند. ماركسيستها و دولتهاى چپ و گروههاى چپ، حتّى حركت مردم در پانزده خرداد را محكوم كردند؛ گفتند اين يك حركت فئوداليستى بود! ملى‌گراهائى كه دم از مبارزه ميزدند، آنها هم اين حركت را محكوم كردند؛ گفتند يك حركت كور و بى‌هدف بود، يك حركت افراطى بود! هر جائى كه مردمان عافيت‌طلب و راحت‌طلب، در وسط ميدان مبارزه، جائى براى خود باز نميكنند و خطرپذيرى نميكنند، انسانهاى مؤمن و مبارز را به تندى و افراطى‌گرى متهم ميكنند؛ گفتند اينها افراطى بودند؛ حركت، حركت افراطى بود. امام به پشتوانه‌ى اين مردم، تنها ماند در ميدان؛ اما به معناى حقيقى كلمه، يك رهبر آسمانى و معنوىِ قاطع و مصمم را در چهره‌ى خود به همه‌ى مردم و به تاريخ نشان داد.
 سه باور در امام بزرگوار ما وجود داشت، كه همين سه باور به او قاطعيت ميداد، شجاعت ميداد و استقامت ميداد: باور به خدا، باور به مردم، و باور به خود. اين سه باور، در وجود امام، در تصميم امام، در همه‌ى حركتهاى امام، خود را به معناى واقعى كلمه نشان داد. امام با دل خود با مردم حرف زد، مردم هم با جان خود به او لبيك گفتند، به وسط ميدان آمدند و مردانه ايستادند و حركتى كه از هيچ نقطه‌اى از دنيا نسبت به آن، نگاه محبت‌آميزى وجود نداشت و دست كمكى دراز نشد، بتدريج به سمت پيروزى حركت كرد و در نهايت به پيروزى رسيد.

 من اين سه باورى را كه در امام وجود داشت، اندكى باز كنم. اينها مطالب مهمى است كه اگر چنانچه در دل ما جائى باز كند، مسير حركت ما را روشن خواهد كرد.

 در باور به خدا، امام مصداق اين آيه‌ى شريفه بود: «الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل».(۱) «حسبنا الله و نعم الوكيل» را امام با همه‌ى وجود ادا ميكرد و از بن دندان به آن معتقد بود. امام به خداى متعال اعتماد داشت، به وعده‌ى الهى يقين داشت، براى خدا حركت كرد و كار كرد و حرف زد و اقدام كرد و ميدانست كه «ان تنصروا الله ينصركم»(۲) وعده‌ى الهى است و حتمى و تخلف‌ناپذير است.

 در باور به مردم، امام بزرگوار، ملت ايران را به معناى حقيقى كلمه ميشناخت. امام اعتقاد داشت كه اين ملت، ملتى است با ايمان عميق، باهوش و شجاع؛ كه اگر پيشوايان لايقى در ميان آنها پيدا شوند، اين ملت ميتواند مثل خورشيد در ميدانهاى مختلف بدرخشد؛ امام اين را قبول داشت. اگر يك روز عنصر نالايقى مثل شاه سلطان حسين موجب شد كه ملت ايران در لاك خود فرو بروند، اما در روز ديگرى، مرد شجاعى مثل نادرقلى - بدون آن القاب و عناوين - وقتى در ميان مردم ظاهر ميشود و با شجاعت، پيشوائى مردم را به عهده ميگيرد، اين ملت ميتواند ميدان حركت افتخارآميز خود را از دهلى تا درياى سياه گسترش دهد؛ اين را امام در تاريخ ديده بود، نظائر آن را مشاهده كرده بود و اعتقاد و ايمان به اين مطلب داشت؛ ملت ايران را ميشناخت، به ملت ايران اعتماد داشت. ايمان عميق مردم كه در زير اندودهاى ساخته و پرداخته‌ى دنياطلبان مخفى و پنهان شده بود، امام بزرگوار اين ايمان عميقِ تغييرناپذير را شكوفا كرد؛ غيرت دينى مردم را برانگيخت و ملت ايران الگوى استقامت و بصيرت شد. مردم در چشم امام بزرگوار، عزيزترين بودند؛ دشمنان مردم، منفورترين بودند. اينكه شما ملاحظه ميكنيد كه امام در مقابله‌ى با قدرتهاى سلطه‌گر لحظه‌اى از پا ننشست، عمدتاً به‌خاطر همين بود كه قدرتهاى سلطه‌گر، دشمن سعادت مردم بودند و امام دشمن مردم را دشمن ميداشت.

 در باور به خود - اعتماد به نفس - امام به مردم ايران «ما ميتوانيم» را تعليم داد. امام قبل از آنكه «ما ميتوانيم» را به مردم ايران تلقين كند و تعليم دهد، «ما ميتوانيم» را در وجود خود زنده كرد؛ اعتقاد خود را به توانائى شخصيتى خود، به معناى حقيقى كلمه، به مظهر بروز و ظهور رساند. در روز عاشوراى سال ۴۲ امام در عين غربت، در ميان طلاب و مردم قم در مدرسه‌ى فيضيه، محمدرضا شاه را كه با اتكاى آمريكا و قدرتهاى خارجى، به طور بى‌قيد و شرط و بى‌مهارى بر كشور حكومت ميكرد، تهديد كرد كه اگر اينجور حركت كنى، اين راه را ادامه دهى، من به مردم ايران خواهم گفت تو را از ايران بيرون كنند! اين را چه كسى ميگويد؟ يك روحانى ساكن در قم، بدون سلاح، بدون تجهيزات، بدون پول، بدون پشتوانه‌ى بين‌المللى؛ فقط به اتكاء ايمان به خدا و اعتماد به نفس، كه ميتواند در اين ميدان بايستد. آن روزى كه امام از تبعيد برگشت، در همين بهشت زهرا دولت بختيار را تهديد كرد و با صداى بلند گفت: من توى دهن دولت بختيار ميزنم، من دولت تعيين ميكنم. اين، اعتماد به نفس بود. امام به خود و به نيروى خود و به توانائى‌هاى خود ايمان و باور داشت. همين باور به خود، در عمل امام، در گفتار امام، به ملت ايران منتقل شد. عزيزان من! صد سال به ما ملت ايران تلقين كرده بودند كه شما نميتوانيد؛ نميتوانيد كشورتان را اداره كنيد، نميتوانيد عزت به دست بياوريد، نميتوانيد ساخت‌وساز كنيد، نميتوانيد در ميدان علم حركت كنيد، نميتوانيد، نميتوانيد؛ ما هم باورمان شده بود.

 يكى از ابزارهاى مؤثر دشمنان براى تسلط بر ملتها، همين تلقين «نميتوانيد» است؛ كه ملتها مأيوس شوند، بگويند ما كه نميتوانيم كارى بكنيم. با اين ترفند، صد سال ملت ايران در ميدانهاى سياست، علم، اقتصاد و همه‌ى ميدانهاى زندگى عقب افتاد. امام مطلب را برگرداند، اين ابزار تسلط ابرقدرتها را از دست آنها گرفت، به ملت ايران گفت «شما ميتوانيد»؛ شجاعت را به ما برگرداند، تصميم و قاطعيت را به ما برگرداند، اعتماد به نفس را به ما برگرداند، ما ملت ايران احساس كرديم ميتوانيم؛ حركت كرديم، اقدام كرديم؛ لذا ملت ايران در همه‌ى ميدانها - كه حالا اشاره‌اى خواهم كرد - در اين سى و چند سال پيروز شده است.

 اين سه باور در امام - يعنى باور به خدا، باور به مردم، باور به خود - محور همه‌ى تصميم‌گيرى‌هاى او، همه‌ى اقدامهاى او و همه‌ى سياستهاى او شد. در آغاز نهضت، همين سه باور به امام قدرت داد؛ در دوران تبعيد، همين جور؛ در وقتى كه امام به پاريس حركت كرد، همين جور؛ در وقتى كه به ايران آمد، همين سه باور به امام اين قدرت را داد كه در آن شرائط وارد تهران شود؛ در حوادث بهمن ۵۷، در فتنه‌هاى داخلى، در اعلام نظام جمهورى اسلامى، در ايستادگى صريح در مقابل نظم ظالمانه‌ى جهانى، در اعلام «نه شرقى، نه غربى»، در جنگ تحميلى، و در همه‌ى قضاياى آن ده سالِ پرحادثه‌ى زندگى امام، همين سه باور در امام متجلى بود. منشأ تصميم امام، منشأ اقدام امام، منشأ سياستهاى امام، همين سه باور بود.

 تا روزهاى آخر زندگى، هيچ كس در حرف و عمل امام بزرگوار ما، نشانى از افسردگى و ترديد و خستگى و وادادگى و تسليم‌طلبى پيدا نكرد. بسيارى از انقلابى‌هاى دنيا وقتى كه از دوران جوانى خارج ميشوند و به پيرى ميرسند، دچار ترديد ميشوند، دچار محافظه‌كارى ميشوند؛ حتّى گاهى حرفهاى اصلى خودشان را هم پس ميگيرند. بيانيه‌هاى امام در سالهاى آخر عمر، حتّى از سخنان سال ۴۲ ايشان گاهى انقلابى‌تر بود، تندتر بود، قوى‌تر بود؛ پير ميشد، اما دل او جوان بود، روح او زنده بود؛ اين همان استقامتى است كه در قرآن كريم ميفرمايد: «و ان لو استقاموا على الطّريقة لاسقيناهم ماء غدقا».(۳) در آيه‌ى ديگر ميفرمايد: «انّ الّذين قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة».(۴) اين سه باور، امام را زنده نگه داشت؛ جوان نگه داشت؛ فكر امام و راه امام و طريقه‌ى امام را براى اين ملت، ماندگار و ثابت كرد؛ آن وقت همين سه باور بتدريج در مردم ما، در جوانان ما، در قشرهاى گوناگون، همگانى شد؛ اميد پيدا شد، اعتماد به نفس پيدا شد، توكل به خدا پيدا شد؛ اينها جاى يأس را گرفت، جاى تاريك‌نمائى را گرفت، جاى بدبينى را گرفت؛ مردم ايران روحيات خودشان را تغيير دادند، خداى متعال هم وضع آنها را تغيير داد: «انّ الله لايغيّر ما بقوم حتّى يغيّروا ما بانفسهم»؛(۵) ملت ايران راه خود را، حركت خود را، انگيزه‌هاى خود را اصلاح كردند، خداى متعال هم به آنها كمك كرد، به آنها نصرت داد و پشتيبانى كرد. نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه ايرانِ وابسته تبديل شد به ايران مستقل.

 از وابستگى رژيم طاغوتى پهلوى - كه بدتر از رژيم مرتجعِ روسياهِ قاجار بودند - به انگليس و بعد به آمريكا، چيزهاى زيادى هست كه جوانهاى عزيز ما بايد بدانند. وابستگى اينها به حالت شرم‌آور رسيده بود. بعد از انقلاب، يكى از ديپلماتهاى برجسته‌ى آمريكا اين را گفت و نوشت؛ گفت ما بوديم كه به شاه ميگفتيم شما به فلان چيز احتياج داريد، به فلان چيز احتياج نداريد! آنها بودند كه ميگفتند اين رابطه را بايد برقرار كنيد، اين رابطه را بايد قطع كنيد؛ نفت را اين مقدار توليد كنيد، اين مقدار بفروشيد؛ به كى بفروشيد و به كى نفروشيد! كشور با سياست آمريكا، با نقشه‌ى آمريكا، و پيش از آن با سياست و نقشه‌ى انگليس اداره ميشد. اين كشور وابسته تبديل شد به ايران مستقل، ايران سرافراز. سران فاسد و خائن و پول‌پرست و غرق در شهوات و لذتهاى مادى و حيوانى، بر اين كشور حكمرانى ميكردند؛ اين تبديل شد به نمايندگان مردم؛ جاى خود را دادند به زمامدارانى كه نمايندگان مردم بودند. در اين سى و چند سال كسانى بر اين كشور فرمانروائى كردند، قدرت را در دست گرفتند، سياست و اقتصاد را در دست گرفتند كه نماينده‌ى مردم بودند. با همه‌ى ضعفها و با همه‌ى قوّتهائى كه در اشخاص مختلف وجود داشت، اين خصوصيت همه بود كه اينها نماينده‌هاى مردم بودند؛ كسانى بودند كه كيسه‌اى براى خود ندوخته بودند - البته يكى ضعيف‌تر است، يكى قوى‌تر است - اين خيلى مسئله‌ى مهمى است. آن سياستمداران خبيثِ وابسته‌ى طماعِ پستِ فرودست در مقابل دشمنان و خشمگين در مقابل مردم، تبديل شدند به نمايندگان مردم. كشور عقب‌مانده‌ى ما از لحاظ علمى، تبديل شد به يك كشور پيشرفته‌ى علمى. ما قبل از انقلاب هيچ افتخار علمى در كشور نداشتيم. امروز ديگران درباره‌ى ما ميگويند، مراكز سنجش جهانى درباره‌ى ايران قضاوت ميكنند كه رشد و شتاب پيشرفت علمى، يازده برابرِ متوسط دنيا است. اين چيز كمى است؟ مراكز سنجش علمى پيش‌بينى ميكنند كه تا چند سال ديگر - تا سال ۲۰۱۷ - ايران در رتبه‌ى چهارم علمى دنيا قرار ميگيرد. اين چيز كوچكى است؟ آن كشورى كه از لحاظ علمى هيچ افتخارى نداشت، تبديل شد به اين.

 ما كشورى بوديم كه اگر ميخواستيم يك جاده، يك بزرگراه، يك سد، يك كارخانه بسازيم، بايد به سمت بيگانگان دست دراز ميكرديم تا مهندسان خارجى بيايند براى ما سد درست كنند، جاده درست كنند، كارخانه احداث كنند. امروز جوانان اين ملت، بدون كمترين اعتنائى به بيگانگان، هزاران كارخانه، صدها سد و پل و راه و بزرگراه در كشور ايجاد ميكنند. امروز رشد علمى و فنى و توانائى‌هاى سازندگى در كشور به اين نقطه‌ى از اوج رسيده است؛ آيا شايسته است كه ما اينها را نبينيم؟

 در زمينه‌ى بهداشت و درمان، براى يك جراحىِ اندكى پيچيده، بيمار ما بايد ميرفت در بيمارستانهاى اروپا سرگردان ميشد، اگر پول داشت؛ و اگر پول نداشت، بايد ميمرد. امروز در كشور ما پيچيده‌ترين جراحى‌هاى بزرگ - پيوند كبد، پيوند ريه، كارهاى مهم در زمينه‌ى جراحى و پزشكى - انجام ميگيرد؛ نه فقط در تهران، در بسيارى از شهرهاى دوردست. اين توانائى‌ها امروز وجود دارد. ملت ايران در اين زمينه احتياجى به بيگانگان ندارد؛ در اين زمينه‌ى بسيار مهم و حياتى، به استقلال و خودكفائى رسيده است.

 بسيارى از نقاط اين كشور، فراموش‌شده بود - بنده در دوران پيش از انقلاب، به شهرستانهاى مختلف و جاهاى گوناگون زياد زياد ميكردم - كمترين نگاهى به مناطق دوردست كشور نميشد؛ اما امروز خدمات گوناگون در سرتاسر كشور گسترده است؛ در شهرهاى دوردست، در روستاهاى گوناگون. امروز معنا ندارد كه كسى بگويد فلان جا از نيروى برق يا فرضاً از زيرساختهاى جاده و امثال اينها محروم مانده است. آن روز اگر يك نقطه‌اى در نقاط دوردست برخوردار بود، مايه‌ى تعجب بود؛ امروز عكسش مايه‌ى تعجب است. آن روز در جمعيت سى و پنج ميليونى كشور، قبل از انقلاب، صد و پنجاه هزار دانشجو بود؛ امروز جمعيت شده است دو برابر، تعداد دانشجو شده است بيست برابر، بلكه سى برابر؛ اين يعنى توجه به علم. كثرت دانشجويان، كثرت اساتيد، كثرت دانشگاه، قابل توجه است. در هر شهر دورافتاده‌اى، يكى، دو تا، پنج تا، گاهى ده تا دانشگاه وجود دارد. آن روز استانهائى وجود داشت كه تعداد دبيرستانهايش به عدد انگشتان دو دست نميرسيد؛ امروز در همان استانها، در هر شهرش، چند دانشگاه، گاهى چندين دانشگاه وجود دارد. اين، حركت عظيم ملت ايران است كه به بركت انقلاب و با همت جوانان و همت مسئولان، در طول اين سى و چند سال اتفاق افتاده است؛ اينها حوادث مهمى است. به بركت انقلاب، زيربناهاى فراوان در اين كشور ساخته شد؛ هزاران كارخانه در اين كشور احداث شد؛ كارخانه‌هاى مادر در اين كشور به وجود آمد؛ محصولاتى كه با منت بايد ذره ذره از بيگانگان ميخريديم و تهيه ميكرديم، امروز بوفور در كشور توليد ميشود؛ اينها را بايد ديد؛ اينها همه به بركت همان سه باورى است كه امام در اين ملت تزريق كرد و اين باورها را در آنها برانگيخت: باور به خدا، باور به مردم، و باور به خود.

 ما اين حرفها را نميزنيم براى اينكه غرور كاذب به وجود بيايد؛ شاد شويم، خوشحال شويم كه خب الحمدلله به پيروزى رسيديم، تمام شد؛ نه، ما هنوز خيلى راه در پيش داريم. من به شما عرض كنم؛ ما اگر خودمان را با ايران دوران طاغوت مقايسه كنيم، اين برجستگى‌ها به چشم مى‌آيد؛ اما اگر خودمان را با ايران اسلامىِ مطلوب مقايسه كنيم - كشورى كه اسلام براى ما خواسته است، جامعه‌اى كه اسلام براى ما خواسته است؛ جامعه‌اى كه در آن، عزت دنيا هست، رفاه دنيا هست، ايمان و اخلاق و معنويت هم در آن هست؛ همه به حد وفور - راه طولانى‌اى در پيش داريم. من اين عرايض را ميكنم براى اينكه جوانان عزيز ما و ملت شجاع ما بدانند كه ادامه‌ى اين راه را هم با همين سه باور ميتوانند در پيش بگيرند و پيش بروند. بدانيد راه، طولانى است؛ اما شما توانائيد، شما قدرت داريد، شما امكان داريد؛ ميتوانيد اين راه طولانى را تا رسيدن به قله‌ها، با توانائى كامل، با سرعت و شتاب لازم ادامه دهيد. اين حرفها براى اين است كه اگر دشمنان ميخواهند در دل ما يأس به وجود بياورند، بدانيد كه آنها دارند دشمنى ميكنند؛ همه چيز براى ما نمايشگر اميد است.

 نقشه‌ى راه هم در مقابل ما است. ما نقشه‌ى راه داريم. نقشه‌ى راه ما چيست؟ نقشه‌ى راه ما همان اصول امام بزرگوار ما است؛ آن اصولى كه با تكيه‌ى بر آن توانست آن ملت عقب‌افتاده‌ى سرافكنده را تبديل كند به اين ملت پيشرو و سرافراز. اين اصول، اصولى است كه در ادامه‌ى راه هم به درد ما ميخورد و نقشه‌ى راه ما را تشكيل ميدهد. اصول امام، اصول روشنى است. خوشبختانه بيانات امام، نوشته‌جات امام در بيست و چند جلد در اختيار مردم است؛ خلاصه‌ى آنها در وصيتنامه‌ى جاودانه‌ى امام منعكس است؛ همه ميتوانند مراجعه كنند. ما مفيد نميدانيم كه به اسم امام تمسك كنيم، اما اصول امام را به فراموشى بسپريم؛ اين غلط است. اسم امام و ياد امام به‌تنهائى كافى نيست؛ امام با اصولش، با مبانى‌اش، با نقشه‌ى راهش براى ملت ايران يك موجود جاودانه است. نقشه‌ى راه در اختيار امام است و آن را به ما عرضه كرده است؛ اصول امام مشخص است.

 در سياست داخلى، اصول امام عبارت است از تكيه به رأى مردم؛ تأمين اتحاد و يكپارچگى ملت؛ مردمى بودن و غير اشرافى بودن حكمرانان و زمامداران؛ دلبسته بودن مسئولان به مصالح ملت؛ كار و تلاش همگانى براى پيشرفت كشور. در سياست خارجى، اصول امام عبارت است از ايستادگى در مقابل سياستهاى مداخله‌گر و سلطه‌طلب؛ برادرى با ملتهاى مسلمان؛ ارتباط برابر با همه‌ى كشورها، بجز كشورهائى كه تيغ را بر روى ملت ايران كشيده‌اند و دشمنى ميكنند؛ مبارزه‌ى با صهيونيسم؛ مبارزه براى آزادى كشور فلسطين؛ كمك به مظلومين عالم و ايستادگى در برابر ظالمان. وصيتنامه‌ى امام جلوى چشم ما است. نوشته‌هاى امام، فرمايشات امام، در كتابهائى كه متن كلمات آن بزرگوار را درج كرده‌اند، موجود است.

 در عرصه‌ى فرهنگ، اصول امام عبارت است از نفى فرهنگ اباحه‌گرى غربى؛ نفى جمود و تحجر و نفى رياكارى در تمسك به دين؛ دفاع قاطع از اخلاق و احكام اسلام؛ مبارزه با ترويج فحشا و فساد در جامعه.

 در اقتصاد، اصول امام تكيه‌ى به اقتصاد ملى است؛ تكيه‌ى به خودكفائى است؛ عدالت اقتصادى در توليد و توزيع است؛ دفاع از طبقات محروم است؛ مقابله‌ى با فرهنگ سرمايه‌دارى و احترام به مالكيت است - اينها در كنار هم - امام فرهنگ ظالمانه‌ى سرمايه‌دارى را رد ميكند، اما احترام به مالكيت، احترام به سرمايه، احترام به كار را مورد تأكيد قرار ميدهد؛ همچنين هضم نشدن در اقتصاد جهانى؛ استقلال در اقتصاد ملى؛ اينها اصول امام در زمينه‌ى اقتصاد است؛ اينها چيزهائى است كه در فرمايشات امام واضح است.

 توقع امام از مسئولين كشور هميشه اين بود كه با اقتدار، با مديريت، با اداره‌ى عاقلانه و مدبرانه بتوانند اين اصول را اجرائى كنند و پيش ببرند. اين، نقشه‌ى راه امام بزرگوار است. ملت ايران  با همتش، با جوانانش، با اين نقشه‌ى راه، با ايمانى كه در دل او  راسخ است، با ياد امامش، ميتواند فاصله‌ى كنونى را با آن وضع مطلوب پر كند. ملت ايران ميتواند پيش برود. ملت ايران با توانائى‌هائى كه دارد، با استعدادهائى كه دارد، با انسانهاى برجسته‌اى كه بحمدالله در ميان كشور حضور دارند، ميتواند راه طى‌شده‌اى را كه تجربه‌ى سى و چند ساله‌ى انقلاب است، با قدرت بيشتر و با همت جازمتر ادامه دهد و ان‌شاءالله به صورت الگوى حقيقى و واقعى براى ملتهاى مسلمان در بيايد.

 و اما درباره‌ى انتخابات كه مسئله‌ى حساس و زنده‌ى اين روزهاى ما است. برادران و خواهران عزيزم! ملت عزيز ايران! انتخابات مظهر هر سه باورى است كه در امام وجود داشت و بايد در ما وجود داشته باشد: مظهر خداباورى است، چون تكليف است. وظيفه‌ى ما است، تكليف ما است كه در سرنوشت كشور دخالت كنيم؛ تك‌تك آحاد ملت اين تكليف را دارند. مظهر مردم‌باورى است، چون انتخابات مظهر اراده‌ى آحاد مردم است؛ مردمند كه مسئولان كشور را به اين وسيله انتخاب ميكنند. و مظهر خودباورى است، چون هر كسى كه رأى در صندوق مى‌اندازد، احساس ميكند كه به سهم خود در سرنوشت كشور دخالت كرده است، به سهم خود تعيين كرده است؛ اين خيلى چيز مهمى است. پس انتخابات هم مظهر خداباورى است، هم مظهر مردم‌باورى است، هم مظهر خودباورى است.

 اصل مطلب در مسئله‌ى انتخابات، ايجاد حماسه‌ى سياسى است؛ حضور حماسى مردم در پاى صندوقها است. حماسه يعنى چه؟ حماسه يعنى آن كار افتخارآفرينى كه با شور و هيجان انجام ميگيرد. هر رأيى كه شما به يكى از اين نامزدهاى محترم بدهيد - اين هشت نفر آقايان محترمى كه در صحنه هستند - رأى به جمهورى اسلامى داده‌ايد. رأى به هر نامزدى، رأى به جمهورى اسلامى است؛ رأى اعتماد به نظام و سازوكار انتخابات است. اينكه شما وارد عرصه‌ى انتخابات ميشويد؛ چه آن كسى كه نامزد رياست جمهورى است، چه آن كسى كه انتخاب ميكند - مثل من و شما - نفْس ورود در اين ميدان، به معناى اعتماد به جمهورى اسلامى و اعتماد به سازوكار انتخابات است؛ در درجه‌ى دوم هم، رأى به كسى است كه يا شما، يا آن برادر و خواهر ديگر، يا بنده‌ى حقير تشخيص داده‌ايم كه براى آينده‌ى كشور مفيدتر از ديگران است.
 دشمنان ما در خارج، بيچاره‌ها در فكر اينند كه از اين انتخابات تهديدى درست كنند عليه نظام اسلامى؛ در حالى كه انتخابات فرصت بزرگ نظام اسلامى است. آنها اميد دارند كه انتخابات يا سرد باشد، تا بتوانند بگويند مردم به نظام اسلامى علاقه‌اى ندارند؛ يا دنبال انتخابات، فتنه به وجود بياورند؛ كمااينكه در سال ۸۸ به دنبال آن انتخابات پرشور، فتنه درست كردند. دشمنان اين ملت، دنبال اين چيزهايند. اما آنها اشتباه ميكنند، مردم ما را نشناخته‌اند. دشمنان اين ملت، روز نهم دى را فراموش كرده‌اند. آن كسانى كه فكر ميكنند در اين كشور يك اكثريتى خاموش و مخالف با نظام جمهورى اسلامى‌اند، يادشان رفته است كه سى و چهار سال است كه هر سال در بيست و دوم بهمن، در همه‌ى شهرهاى اين كشور، جمعيتهاى عظيم به دفاع از نظام جمهورى اسلامى بيرون مى‌آيند و «مرگ بر آمريكا» ميگويند. براى اينكه فضاى انتخابات را سرد كنند، هيئتهاى فكرى‌شان پشت سر رسانه‌ها و سخنگويان سياسى مى‌نشينند، مرتب حرف درست ميكنند و تحويل رسانه‌ها ميدهند. يك روز ميگويند انتخابات مهندسى‌شده است، يك روز ميگويند انتخابات آزاد نيست، يك روز ميگويند انتخابات از نظر مردم مشروع نيست. نه مردمِ ما را مى‌شناسند، نه انتخابات ما را مى‌شناسند، نه نظام جمهورى اسلامى را مى‌شناسند؛ آنجائى هم كه مى‌شناسند، بى‌انصافى ميكنند و ابائى هم ندارند از اين بى‌انصافى.

 در كجاى دنيا - هر كس سراغ دارد، بيايد بگويد - به نامزدهاى گوناگون، از آن چهره‌هاى معروف تا چهره‌هاى گمنام، اجازه داده ميشود كه به طور مساوى از رسانه‌هاى ملى و دولتى كشور استفاده كنند؟ كجاى دنيا چنين چيزى هست؟ در آمريكا هست؟ در كشورهاى سرمايه‌دارى هست؟ در كشورهاى سرمايه‌دارى اگر چنانچه عضو اين دو حزب يا سه حزب بودند و پشتيبانى سرمايه‌دارها و كارخانه‌دارها و پولدارها و مافياهاى ثروت و قدرت را با خودشان داشتند، ميتوانند تبليغات كنند؛ اما اگر نداشتند، اصلاً نميتوانند  تبليغات كنند. هر كسى كه انتخابات آمريكا را دنبال كرده باشد - بنده دنبال كرده‌ام - اين را تصديق ميكند. افرادى بوده‌اند كه مورد حمايت صهيونيستها نبوده‌اند، مورد حمايت شبكه‌ى سرمايه‌دارىِ خونخوارِ بين‌المللى نبوده‌اند، هر كارى كردند، نتوانستند وارد ميدان انتخابات شوند؛ نه رسانه‌اى در اختيار آنها بوده، نه تلويزيونى در اختيار آنها بوده؛ براى هر ثانيه بايد چقدرها خرج كنند. در كشور ما نامزدهاى نمايندگى به طور مساوى و برابر، بدون خرج كردن يك ريال، مى‌نشينند آنجا، ساعتهاى متمادى، با برنامه‌هاى گوناگون، با مردم حرف ميزنند؛ كجا چنين چيزى در دنيا وجود دارد؟

 براى وارد شدن در عرصه‌ى انتخابات، تنها چيزى كه حاكم است، قانون است؛ بر طبق قانون يك عده‌اى ميتوانند بيايند، يك عده‌اى نميتوانند بيايند؛ قانون معين كرده شرائط چيست، صلاحيتها چيست؛ كسانى كه تشخيص صلاحيت ميدهند، چه كسانى‌اند؛ اينها همه‌اش بر طبق قانون دارد انجام ميگيرد. آن دشمن بيرونى مى‌نشيند، بر همه‌ى اين واقعيتها چشم ميبندد، حرفى ميزند، و - همان طور كه بار ديگرى هم گفتم - متأسفانه حنجره‌هاى بى‌تقوا و زبانهاى بى‌تقوا هم همانها را تكرار ميكنند. اما ملت ايران به توفيق الهى، با حضور خود، با ايستادگى و عزم راسخ خود، به همه‌ى اين ترفندها پاسخ خواهد گفت؛ و پاسخ ملت ايران، پاسخ كوبنده و قاطعى خواهد بود.

 يك جمله هم خطاب به نامزدهاى محترم عرض ميكنيم. نامزدهاى محترم در اين برنامه‌هاى عمومى، خب زبان به نقد و انتقاد باز ميكنند؛ اين حق آنها است؛ ميتوانند از هر چيزى كه مورد انتقاد آنها است، انتقاد كنند؛ منتها توجه كنند كه انتقاد بايد به معنى عزم و نيت براى پيمودن آينده‌ى پرتلاش و افتخارآميز باشد، نه به معناى سياه‌نمائى و منفى‌بافى و بى‌انصافى؛ به اين نكته توجه كنند. من به هيچ كس نظر ندارم. از همين ساعت، رسانه‌هاى بيگانه با غيظ و غرض‌ورزى خواهند گفت: فلانى نظر به زيد يا به عمرو يا به بكر يا به خالد داشت. اين، خلاف واقع است؛ من به هيچ كس نظر ندارم؛ من حقايق را عرض ميكنم. من به برادرانى كه ميخواهند اطمينان اين مردم را به سمت خودشان جلب كنند، نصيحت ميكنم كه منصفانه حرف بزنند؛ انتقاد كنند، ليكن انتقاد به معناى سياه‌نمائى نباشد؛ به معناى انكار كارهاى بسيار برجسته‌اى نباشد كه چه در اين دولت، چه در دولتهاى قبلى انجام گرفته است و كسانى مثل خود آنها سر كار آمده‌اند و شب و روز تلاش كرده‌اند و آن كارها را انجام داده‌اند. انتقاد به معناى انكار جهات مثبت نيست؛ انتقاد اين است كه انسان كار مثبت را بگويد، نقص و ضعف را هم بگويد. امروز در كشور ما اگر كسى سر كار بيايد، احتياج ندارد كه از صفر شروع كند؛ هزاران كارِ برجسته انجام گرفته است. در سالهاى طولانى، در دوره‌ى مسئوليتهاى مختلف دولتها، هزاران زيرساخت اساسى براى اين كشور به وجود آمده است؛ علم پيشرفت كرده است، صنعت پيشرفت كرده است، كارهاى زيربنائى پيشرفت كرده است، امور بسيار مهم در زمينه‌هاى مختلف برنامه‌ريزى و اجرا شده است؛ اينها را نبايد از دست بدهند؛ هر كارى ميكنند، بايد از اينجا به بعد باشد. اين همه كار را نميشود فقط به بهانه‌ى اين كه امروز مشكلات اقتصادى داريم، گرانى و تورم داريم، انكار كنيم؛ اين كه درست نيست. بله، مشكلات اقتصادى هست، تورم هست؛ ان‌شاءالله آن كسى كه بعداً خواهد آمد، بتواند حلاّل اين مشكلات باشد، اين گره‌ها را هم باز كند؛ اين كه آرزوى ملت ايران است؛ اما اين معنايش اين نباشد كه اگر ما يك راه حلى براى مشكلات در نظر خودمان داريم، همه‌ى آنچه را كه امروز انجام گرفته است و وجود دارد، انكار كنيم. بعد هم وعده‌هاى نشدنى ندهند. من به نامزدهاى گوناگون عرض ميكنم جورى حرف بزنيد كه اگر در خرداد سال آينده نوار امروز شما را جلوى خودتان گذاشتند يا پخش كردند، شرمنده نشويد؛ جورى وعده بدهيد كه اگر چنانچه آن وعده را بعداً به رخ شما كشيدند، مجبور نباشيد تقصير را گردن اين و آن بگذاريد كه نگذاشتند، نشد. كارى را كه ميتوانيد انجام دهيد، وعده بدهيد.

 رئيس جمهور در كشور ما و طبق قانون اساسى ما، امكانات فوق‌العاده زيادى در اختيار دارد. رئيس جمهور امكاناتش در قانون اساسى، امكانات وسيعى است؛ رئيس جمهور بودجه‌ى كشور را در اختيار دارد، همه‌ى اركان اجرائى كشور را در اختيار دارد، ترتيب اجراى قوانين را در اختيار دارد، توانائى استفاده از همه‌ى افراد صاحبنظر را در سراسر كشور در اختيار دارد؛ رئيس جمهور در همه‌ى مسائل گوناگون دستش باز است. تنها محدوديتى كه براى رئيس جمهور در كشور ما وجود دارد، محدوديت قانون است؛ قانون فقط به او محدوديت ميدهد، كه اين هم محدوديت نيست؛ قانون، هدايت‌كننده است؛ محدودكننده نيست. قانون، راه را نشان ميدهد كه چگونه حركت كنيم.

 آن كسانى كه امروز با مردم حرف ميزنند، آنچه كه توانائى انجام آن را دارند و مردم به آن احتياج دارند، آن را با مردم در ميان بگذارند؛ قول بدهند با عقل و درايت عمل خواهند كرد؛ اگر برنامه‌اى در هر موردى از مسائل دارند، آن برنامه را براى مردم ارائه كنند؛ قول بدهند كه با پشتكار و ثبات قدم در اين ميدان پيش خواهند رفت؛ قول بدهند كه از همه‌ى ظرفيتهاى قانون اساسى براى اجراى وظيفه‌ى بزرگِ خودشان استفاده خواهند كرد؛ قول بدهند كه به مديريت اوضاع كشور خواهند پرداخت؛ قول بدهند كه به مسئله‌ى اقتصاد - كه امروز ميدان چالش تحميلى بر ملت ايران از سوى بيگانگان است - بخوبى خواهند پرداخت؛ قول بدهند حاشيه‌سازى نميكنند؛ قول بدهند دست كسان و اطرافيان خود را باز نخواهند گذاشت؛ قول بدهند كه به منافع بيگانگان، به بهانه‌هاى گوناگون، بيش از منافع ملت ايران اهميت نخواهند داد. بعضى با اين تحليل غلط كه به دشمنان امتياز بدهيم تا عصبانيت آنها را نسبت به خودمان كم كنيم، عملاً منافع آنها را بر منافع ملت ترجيح ميدهند؛ اين اشتباه است. عصبانيت آنها ناشى از اين است كه شما هستيد، ناشى از اين است كه جمهورى اسلامى هست، ناشى از اين است كه امام در اذهان مردم و در برنامه‌هاى اين كشور زنده است، ناشى از اين است كه روز ۱۴ خرداد - روز رحلت امام - مردم در سرتاسر كشور به جوش و خروش مى‌آيند؛ عصبانيت آنها مربوط به اين چيزها است. عصبانيت دشمن را بايد با اقتدار ملى علاج و جبران كرد.

 اگر ملت مقتدر باشد، توانا باشد، نياز خود را كم كند، مشكلات خود را برطرف كند، و امروز كه مسئله‌ى اقتصاد مسئله‌ى اصلى است، بتواند اقتصاد خود را روبه‌راه كند، دشمن در مقابله‌ى با ملت ايران بى‌دفاع خواهد ماند. به‌هرحال آنچه كه مهم است، عزم و اراده، باور به خدا، باور به مردم، و باور به خود، هم براى نامزدهاى انتخابات، هم براى آحاد مردم است. ده روز ديگر برادران من! عزيزان من! عرصه‌ى يك امتحان بزرگى است و اميدواريم ان‌شاءالله در اين امتحان بزرگ، حماسه‌اى پربركت و داراى نتائج درخشانى براى اين ملت از سوى پروردگار رقم بخورد. «و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلىّ العظيم».
 والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته‌
 
۱) آل عمران: ۱۷۳
۲) محمد: ۴۰
۳) جن: ۱۶
۴) فصلت: ۳۰
۵) رعد: ۱۱