پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

ديدار با مسؤولان كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم
 در ابتدا به همه‌ى برادران و خواهران عزيز و مسؤولان گرامى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان، خوشامد عرض مى‌كنم. بنده شخصاً اين ديدار را در درجه‌ى اوّل، با اين هدف قرار گذاشتم كه اظهار ارادتى به اين كانون و گردانندگان آن و شما كرده باشم؛ چون حقيقتاً در اين چند سال -همان‌طور كه آقاى چينى فروشان فرمودند- من نگاهى از دور بر تلاشها و زحمات شما داشته‌ام.
بديهى است كه آن همه كارهاى ظريف و كم‌مدّعا و در نقاط دوردست و آن همه احساس مسؤوليت، تنها با مخاطبانى كه قاعدتاً اهل تبليغ نيستند، به آسانى قابل ديده شدن از نزديك هم نيست؛ چه برسد از دور! ليكن از آنچه كه شده و از آنچه كه ديده مى‌شود، مى‌توان آنچه را كه از دور به چشم امثال بنده هم نمى‌آيد، حدس زد.
به‌هرحال من از زحمات يكايك شما عزيزان، بخصوص مديران عزيز و گردانندگان كارها و دنبال كنندگان سياستهاى اصلى اين كانون، حقيقتاً متشكرم و اميدوارم خداوند به شما توفيق دهد و بتوانيد اين مسؤوليت سنگينى را كه طبيعت اين كانون و نام آن و مسؤوليت پذيرفته‌ى آن بر دوش هر كسى مى‌گذارد كه به آن مستند است، ان‌شاءاللَّه به بهترين وجهى انجام دهيد. شما بااخلاص و همه‌ى توان و شوق و عشقى كه داريد، كارها را مى‌كنيد؛ خداى متعال هم نتايج را مترتّب خواهد كرد و ان‌شاءاللَّه به كار شما بركت خواهد داد.
جمله‌اى راجع به مسأله‌ى كودكان و نوجوانان عرض كنم: حقيقتاً بايد بگويم كه اگر مسؤولان امور فرهنگى كشور بخواهند مسأله‌ى كودك و نوجوان را آن‌چنان كه هست، مورد اهتمام قرار دهند، من خيال مى‌كنم خيلى از آنهايى كه مسؤولند، از ساعات خوابشان هم خواهند زد تا به اين مسأله بپردازند. امروز قضيه‌ى تربيت كودك و نوجوان، با گذشته‌هاى دور - حتّى با گذشته‌هاى نه چندان دور، مثلاً با بيست سال پيش - خيلى تفاوت كرده است.
ما مى‌خواهيم از اين نسلى كه امروز مثل مادّه‌ى خامى و مثل ذخيره‌اى در اختيار يكايك ماست، چه ساخته شود؟ آينده‌اى را كه آنها خواهند ساخت و پرداخت و پيش برد، چگونه تصوير كرده‌ايم؟ اگر حقيقتاً به آرمانهاى اسلامى و ملى و عظمت ايران و ايرانى و جبران راهى كه دستهاى استبداد سياه در اين صدوپنجاه سال، دويست سال اخير ما را در آن كشانده است، فكر مى‌كنيم؛ اگر اينها برايمان مهمّ است و به آينده به معناى حقيقى كلمه اهميت مى‌دهيم، پس بايستى به تربيت كودك و نوجوان خيلى بپردازيم، درباره‌ى آن خيلى فكر كنيم و اهميت آن را خيلى بشناسيم؛ كه احساس مى‌كنم براى برخى از مسؤولان امور فرهنگى - دست‌اندركاران - مسأله به اين شكل مطرح نيست!
ميل به دانستن نتيجه انقلاب امروز كودك ما - چه برسد نوجوان - آگاهى و هوشيارى‌اى دارد كه داده‌ى ترديدناپذير جو و فضاى انقلاب است. در گذشته اين آگاهيها، اين آزاديها و اين روح استفهام و اين ميل به دانستن، نبود. دسترسيهايى هم وجود دارد كه در واقع دسترسى كودك ما، يك منبع فرهنگى نيست؛ بلكه با ديد درست، دسترسى مراكز هدايت كننده‌ى فرهنگ در سرتاسر دنيا براى القاى مقاصد استعمارى به كودك ماست. قضيه از اين طرف مطرح است. وقتى كه ما از يك متاع فرهنگى فاسد كه از طرف دشمنِ كشور، دشمنِ مردم، يا لااقل يك بيگانه‌ى بى‌علاقه - از اين‌كه ديگر كمتر نيست - حرف مى‌زنيم، بعضى خيال مى‌كنند كه ما از دسترسيهاى فرزندان خودمان ناراحت و نگران هستيم يا شكايتى داريم. مى‌گويند: «آقا! جوانند، بگذاريد بفهمند!» كأنّه ما مى‌خواهيم جوانمان نفهمد! ما از دسترسى بيگانه به ذهن فرزند خودمان نگرانيم. قضيه از آن طرف، قابل مطالعه و بررسى است.
بچه‌ى شما در آغوش شما، در مدرسه‌ى شما، در كتابخانه‌ى كانون و جلوِ روى شماست و شما براى او فكرهايى، آينده‌اى و اميدوارى‌اى داريد. ناگهان مشاهده مى‌كنيد دسترسى يك نفر كه حداقل بيگانه است - شما با اين بچه خويشاونديد، شما معلّمش، پدرش، يا مربّيش هستيد؛ ليكن او بيگانه و بى‌علاقه به سرنوشت اين بچه است - به اين بچه، از راه همين كالاهاى فرهنگىِ متداول و رسانه‌هاى گوناگون خبرى و فرهنگى، بيشتر از شماست! اين، جاى نگرانى است و امروز اين وجود دارد؛ چه من و شما بخواهيم، چه نخواهيم!
نتيجه چيست؟ اين است كه ما بايد گردشِ كار را تُندتر كنيم. ما بايد بيشتر تلاش كنيم و مى‌توانيم. من اعتقاد دارم ما مى‌توانيم بهتر، عينى‌تر، دقيقتر و سريعتر كار كنيم و نگذاريم. ما جوانان خودمان را تربيت كنيم.
پس نكته‌ى اوّل، در مورد اهميت كار بر روى كودكان و نوجوانان است. من به شما عرض كنم كه شما مربّى عزيز، شما كه در كتابخانه با كودك مواجه مى‌شويد، شما كه قصّه مى‌گوييد، شما كه كتاب مى‌فرستيد، شما كه كتاب مى‌خوانيد و شما كه در كار هنرى و آفرينش هنرى خودتان، آن كودك را مخاطب قرار مى‌دهيد، بدانيد كه الان درست روى نقطه‌ى اصلى و اساسى حركت مى‌كنيد. شما درست آن كارى را كه بايد انجام گيرد انجام مى‌دهيد. آن كسى مى‌تواند از كار خود، شاد و خشنود و از رضاى الهى خاطرجمع باشد كه خلأِ لحظه را پر كند. خلأِ لحظه اين است و شما اين خلأ را پُر مى‌كنيد. پس، اين نكته‌ى اوّل در مورد اهميت كار بر روى كودكان و نوجوانان است؛ يا به تعبير بهتر، براى كودكان و نوجوانان است كه در حقيقت براى آينده، براى خانواده‌ها، براى كشور و تاريخ است.
اهميت هنر و ادبيّات!
نكته‌ى دوم، در مورد اهميت هنر و ادبيّات است. كشور ما خوشبختانه كشور هنر و ادبيّات است. نمى‌خواهم به طور مطلق و بى‌مطالعه ادّعايى را بكنم كه حالا در خيلى از رشته‌هاى هنرى، يا بلد نيستيم، يا عقبيم، يا مقلّديم! در اين بحثى نيست؛ ليكن طبيعت اين تاريخ، بيشتر يك طبيعت ادبى و هنرى است و گذشته‌ى ما، طبيعت ما و ادبيّاتِ خيلى قوى ما هم اين را نشان مى‌دهد.
ده نكته در ادبيات، حائز اهميت است: يكى پيش بردن ادبيات در هر عصرى كه به عهده‌ى كسانى است كه سروكارشان با ادبيات است و در هر بخشى از بخشهاى ادبيات، نسبت به آن آگاهى، توانايى و خبرويّت دارند. يك نكته خرج كردن درست ادبيّات در سطح كشور، در سطح جامعه، يا در سطح جهان است؛ هرجايى كه در بُرد ادبيّات ماست. البته روزى از قسطنطنيه، يا از استانبول تا آسياى شرقى، بُرد ادبيّات ما بود. خوب؛ زمانى اين‌طور بوده است؛ زبان فارسى، زبان ديوانى كشور عثمانى بود. در همان زمانى كه كشور عثمانى دائماً با ايران جنگ داشت، نفوذ زبان فارسى آن‌چنان بود كه منشى و دبير دستگاه عثمانى كار خودش را با خطّ فارسى، با عنوان فارسى، با تعبير و زبان فارسى و با شعر فارسى راه مى‌انداخت! از اين طرف هم - طرف شرق - حتّى تا هند و چين، زبان فارسى بُرد داشت. زبان مذهبى بود؛ زبان ادارى، زبان دبيران و منشيان و زبان ادبيّات و هنر بود.
امروز اين دايره محدود شده است. البته بعد از انقلاب مقدارى گسترش پيدا كرده؛ ولى قبل از انقلاب بر اثر تنگ‌نظرى و نادانى و بى‌سوادى مسؤولان كشور در دوره‌ى اواخر قاجار تا آخر زمان محمّدرضا پهلوى، زبان و ادبيّات فارسى انحطاط پيدا كرد. با اين‌كه ما در همين دوره، انصافاً شخصيتهاى خوب ادبى، شاعر و نويسنده‌ى بزرگ هم داشتيم، ليكن از لحاظ گسترش سياسى و از لحاظ قدر و قيمت بين‌المللى، در پايينترين وضعيت قرار گرفتيم! علّت هم اين بود كه در مهد زبان فارسى - يعنى ايران - كسانى كه متصدّيان امور بودند، از زبان فارسى تبرّى مى‌جستند! اين نهايت انحطاط است. عدّه‌اى راجع به تغيير خط حرف مى‌زدند و عدّه‌اى در مورد به كار بردن لغات و اصطلاحات فرنگى افتخار مى‌كردند و خودشان را در مقابل آن كوچك مى‌دانستند! آن‌جايى هم كه مى‌خواستند فارسى‌سازى كنند، حتّى لغت‌سازىِ فارسيشان نوعى اظهار ارادت به لغت بيگانه بود! واقعاً از چيزهاى عجيبى كه انسان مشاهده مى‌كند، اين‌كه يك دستگاه لغت‌سازى در ارتش زمان شاه وجود داشت؛ آنها مى‌نشستند و لغتى را از لغتنامه‌ى كهن فارسى انتخاب مى‌كردند كه يك نوع شباهتى به زبان خارجى داشته باشد! گاهى هم لغت فارسى جعل مى‌كردند؛ لغت‌سازى مى‌كردند. البته لغت‌سازى، كار جايزى است؛ به شرط اين‌كه آن كسى كه لغت‌سازى مى‌كند، صلاحيت اين كار را داشته باشد - اشكالى ندارد، پيشرفت زبان است - اما آنها صلاحيت داشتند يا نداشتند، كارى ندارم؛ ليكن لغت‌سازى‌شان با توجّه به لغت خارجى بود! «تك» را در مقابل «اَتك» و براى تقليد از «اَتك» مى‌آوردند! «چالش» را براى تقليد از «چلنج» مى‌آوردند! اين‌طور لغت‌سازى مى‌كردند. از اين قبيل، زياد است و شايد اگر كسى واقعاً دنبال كند، بتواند يك دفتر از اين‌گونه لغتهايى كه عمدتاً بر محور لغت انگليسى مى‌گشته، بيابد. خوب؛ وقتى كه در مهد زبان فارسى، زبان فارسى اين‌گونه مورد بى‌اعتنايى است كه بلد نيستند درست فارسى حرف بزنند، انتظار پيشرفتِ آن بيجاست!
يك وقت يك نخست‌وزير عرب‌زبان، در زمان رياست جمهورى بنده آمده بود با من ملاقات مى‌كرد - يادم نيست كه رئيس جمهور بود يا نخست‌وزير - وزير خارجه‌اش هم پهلويش نشسته بود. با من عربى صحبت مى‌كرد، يك جمله را خواست بگويد، آن مفهوم را نتوانست در عربى پيدا كند! هرچه فكر كرد، ديد يادش نمى‌آيد. به طرف وزير خارجه‌اش برگشت و به فرانسوى پرسيد كه اين چه مى‌شود؟ آن مفهوم را به لغت فرانسوى گفت و عربى معادلش را به رئيسش گفت؛ آن وقت ايشان به من گفت! جالب اين‌جاست كه من به‌عنوان مخاطب او كه زبانم هم عربى نبود، آن معادل را مى‌دانستم و برايم سخت نبود! من فارسى زبان بودم و آن آقا لغت عربى خودش را بلد نبود و از راه لغت معنى فرانسوى - عربى، از وزير خارجه‌اش پرسيد! من در دلم گفتم بيخود نيست شما اين‌قدر بدبختيد كه زبان خودتان را هم بلد نيستيد؛ در حالى كه شما رئيس كشورتان هستيد! عزيزان من! اين وضع، قبل از انقلاب در ايران هم وجود داشت. خيلى تعجّب نكنيد؛ زبان خودشان را بلد نبودند!
تو در اوج فلك چه دانى چيست
كه ندانى كه در سرايت كيست
تو در داخل خانه‌ى خودت اين‌گونه حركت مى‌كنى، آن وقت دلت مى‌خواهد كه زبان به بنگال و به چين و ماچين و به قسطنطنيه برود!؟ معلوم است كه زبان، محدود مى‌شود.
البته بعد از انقلاب، تا حدودى تكان خورد. امروز در مناطق جزيرةالعرب - اينها كه عرض مى‌كنم، اطّلاع است، حدس و تخيّل نيست؛ خبر دارم - عربى كه مثلاً اهل منطقه‌ى احسا و قطيف(123) است، كه هيچ وقت ممكن نبود يك كلمه‌ى فارسى هم ياد بگيرد، با نشستن پاى راديو و تلويزيون فارسى ايران - كه تلويزيون را با بشقاب مى‌گيرد - زبان فارسى مى‌آموزد؛ يعنى مى‌تواند فارسى حرف بزند. آن‌قدر پاى راديو و تلويزيون فارسى مى‌نشينند، تا بتوانند بتدريج فارسى ياد بگيرند! يعنى انقلاب، زبان را منتشر كرد.
امروز به بركت انقلاب در نقاطى از دنيا، زبان فارسى به عنوان زبان دوم دانشگاهى يا به عنوان زبان رشته‌ى اختصاصى، باز مورد توجّه قرار گرفته است. انقلاب پيام و سخنى دارد؛ كسى كه مسلمان است، پيام اسلام را از انقلاب مى‌گيرد، كسى هم كه مسلمان نيست و بالاخره پيام نو را از انقلاب مى‌گيرد، دلش مى‌خواهد - مثلاً - بداند كه امام و پدر اين انقلاب، وقتى حرف مى‌زد، چه مى‌گفت كه در ترجمه نمى‌شود فهميد؛ لذا زبان فارسى ياد مى‌گيرند. امروز اين‌طور است. به‌هرحال، اميدواريم زبان فارسى گسترش پيدا كند. زبان فارسى زبانى است با ظرفيت و با كشش. يكى از مراكزى كه بايد در آن، روى زبان و ادبيّات - بخصوص با شيوه‌هاى هنرى - تلاش شود، مركز شماست؛ چون شما با نسلى كار مى‌كنيد كه آن نسل هرچه را كه از شما فرا گرفت، برايش ماندگار خواهد بود.
به زبان اهميت دهيد اگر امروز كودك ما فارسى را درست ياد بگيرد و بتواند لغت فارسى را در جايى كه لازم دارد، استفاده و مصرف كند، اگر شاعر شد، اگر هنرمند، گوينده، برنامه‌ساز، يا كتاب‌نويس شد، شما ديگر خاطرتان جمع است؛ مثل كتاب‌نويس، فيلمنامه‌نويس، گوينده‌ى تلويزيون و افرادى نظير آنها كه در محيط قبلى پرورش پيدا كرده‌اند، نخواهد بود. يعنى شما در حركت خودتان در كانون، مى‌توانيد آن دو مقصود و دو وظيفه‌اى را كه در باب ادبيات هست، هر دو را با هم تأمين كنيد؛ هم ادبيات را پيش ببريد، هم آن را در قشرهاى گوناگون - كه قشر مخاطب شما كودك است - درست صرف كنيد. بنابراين به زبان و ادبيّات، بايد خيلى اهميت داده شود.
يك جمله‌ى كوتاه هم درباره‌ى نقش هنر عرض كنم. البته شما خودتان هنرمنديد و مناسبتى ندارد كه من با شما در اين زمينه چيزى بگويم - همه‌ى شما بهتر از من مى‌دانيد - ليكن عزيزان من! زبان هنر زبانى است كه هيچ چيزى جايگزين آن نيست. حتّى در نوشته‌ها هم بايستى هنر به كار برد. حتّى در فرهنگِ كلامى هم هنر است كه اثر مى‌گذارد! يك عبارت را شما مى‌توانيد دو نوع بيان كنيد: هنرمندانه و غير هنرمندانه. اگر هنرمندانه بيان كرديد، اثر مى‌گذارد ولى همان عبارت اگر غيرهنرمندانه ادا شد، اثر نخواهد گذاشت! هنر اين‌گونه است؛ هيچ چيز جاى هنر را نمى‌گيرد.
امروز فرهنگ استعمارى در سطح جهان - فرهنگ متجاوزانه تعبير كنيم - كه مى‌خواهد همه‌ى دنيا را تسخير كند - البته اين فرهنگ، مقوله‌ى مركّبى است، مقوله‌ى بسيطى نيست - بيشترين و رونده‌ترين وسيله‌ى مورد استفاده و مركب سيرش، هنر است. فيلم مى‌سازند، نمايشنامه، اثر هنرى و رمان درست مى‌كنند و مى‌فرستند!
ما چرا نقش هنر را در كارهاى معمولىِ زندگى خودمان، اين‌قدر دست كم مى‌گيريم؟! الان همين كارهاى هنرى كه آقاى چينى‌فروشان اشاره فرمودند و من هم بعضى از آنها را ديده‌ام، كاملاً حاكى از هوشمندى است. ظاهراً يكى دو تا از آنها هم از تلويزيون پخش شد كه خيلى هوشمندانه و خوب تهيه شده بود. اين‌گونه كارها را هرچه مى‌توانيد بايد تكثير كنيد. هنر، تا آن نهايى‌ترين لايه‌هاى ذهن انسان نفوذ مى‌كند و ماندگار و سازنده است. هرچه مى‌توانيد از هنرِ خوب، هنرِ فاخر - نه آبكى و پيش پا افتاده - استفاده كنيد.
البته شنيدم كه شما قصّه‌گويى داريد. قصّه‌گويى، هنر بسيار خوبى است. قصّه‌هاى خوب، سازنده‌ى شخصيت كودك است. همان قصّه‌هاى قديمى را كه ما از مادر خودمان، از مادر بزرگ و يا از پيرزن ديگرى در كودكى شنيده‌ايم، امروز كه مرور مى‌كنيم، مى‌بينيم در آنها چقدر حكمت وجود دارد! انسان، بعضى از خصال و تفكّرات خودش را كه ريشه‌يابى مى‌كند، به اين قصّه‌ها مى‌رسد. قصّه مقوله‌ى خيلى مهمّى است؛ منتها قصّه‌هاى خوب.
ايمان اوّلين چيز برای تربيت كودك
سعى كنيد در اين قصّه‌گويى و در اين كار هنرى، اوّلين چيزى را كه در كودك ايجاد مى‌كنيد، ايمان باشد. هيچ چيز، معادل ايمان نيست. شما از اين بچه، هرچه بخواهيد بسازيد، بايد در او ايمان به وجود آوريد. بدترين ضربه‌اى كه امپراتورى خبرى و هنرى زد، اين بود كه شبكه‌ى عظيم فساد در دنيا را در اين سالهاى متمادى راه انداخت - كه متأسفانه در دوره‌ى پهلوى، پَرش ما را هم گرفت - هُرهُرى مذهبى و بى‌ايمانى را رواج داد كه انسان در دل و جان خودش، به هيچ ستونى متّكى نباشد! سعى كنيد بچه‌ها را با ايمان كنيد؛ ايمان به خدا، ايمان به حقيقتِ مطلق و ايمان به اسلام. اگر اين بچه‌ها باايمان پرورش پيدا كردند و شما توانستيد بذر ايمان را در دلشان بكاريد، در آينده مى‌شود از آنها هر شخصيت عظيمى ساخت و براى هر كارى مناسبند.
اگر اين عنصر را در آنها نداشته باشيم، براى هيچ كارى مناسب نيستند؛ هرچه بشوند، نامطمئنّند. سياستمدار شوند، نامطمئنّند، تاجر شوند، كارگر شوند، نويسنده يا هنرمند شوند، نامطمئنّند. سعى كنيد ايمان را در بچه‌ها تقويت كنيد. اين اوّلين نقطه است.
البته آن وقت مى‌توان بر محور ايمان، تعصّب و جمود و امثال آن را پروراند و تنيد؛ مى‌توان صفات عالى، آزادانديشى، شجاعت، بزرگوارى و سماحت را پروراند و تنيد. آنچه را كه فكر مى‌كنيد براى اين بچه و براى شخصيت او لازم است، بر محور ايمان بتنيد. ان‌شاءاللَّه خداوند شما را توفيق دهد.
البته ما همين‌طور مى‌گوييم بكنيد، ولى مى‌دانم كه در عمل، خيلى دشوار است، خيلى خون دل دارد، خيلى زحمت دارد. قصد من اين نيست كه از زحمات و دشواريهاى اين كار صرف نظر كرده باشم؛ ليكن مى‌خواهم عرض كنم كه با همّت بلند، ان‌شاءاللَّه همه‌ى دشواريها برطرف خواهد شد و خداوند به شما توفيق خواهد داد. چون در راه خداست و كار بزرگ است، ان‌شاءاللَّه موفّق خواهيد شد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
 
123) ناحيه‌اى در مغرب خليج فارس و مشرق شبه جزيره‌ى عربستان