پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

خطبه هاى نماز جمعه ى تهران به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامي

خطبه اول
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
«والحمدللَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نتوجّه اليه و نستغفره و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المعصومين و صحبه المنتجبين اللّهم صلّ على وليّك و حجّتك صاحب الزّمان و مظهر الايمان و معلن احكام القرآن و صلّ على ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين».
روز نوزدهم ماه مبارك رمضان، روز قدر و روز ضربت خوردن مولا و سرور پرهيزگاران عالم، اميرالمؤمنين(عليه الصّلاة والسّلام) است. در آغاز عرايض، همه ى شما برادران و خواهران و خودم را به ذكر الهى، ياد خداوند و رعايت تقواى الهى توصيه ميكنم. روزه ى اين ماه، عبادات اين ماه، اعمال شبهاى قدر در اين ماه و تلاوت قرآن، يكى از مهمترين آثارشان، اين است كه دل ما، دلهاى پرهيزگار و با تقوا بشود.
در اين خطبه ى اول، يك جمله ى مختصرى در باب دعا عرض كنيم؛ چون علاوه بر اينكه اين ماه رمضان، ماه دعاست، شبها و روزهاى قدر هم شبها و روزهاى مخصوصِ دعا كردن است؛ از اين فرصت استفاده كنيم. بعد هم چند جمله اى درباره ى امير مؤمنان عرض خواهيم كرد.
درباب دعا، خلاصه ى عرض ما اين است كه دعا، مظهر بندگىِ در مقابل خداوند و براى تقويت روح عبوديت در انسان است، و اين روح عبوديت و احساس بندگى در مقابل خداوند، همان چيزى است كه انبياى الهى از اول تا آخر، تربيت و تلاششان متوجهِ اين نقطه بوده است كه روح عبوديت را در انسان زنده كنند. سرچشمه ى همه ى فضائل انسانى و كارهاى خيرى كه انسان ممكن است انجام بدهد - چه در حوزه ى شخصى، چه در حوزه ى اجتماعى و عمومى - همين احساس عبوديت در مقابل خداست. نقطه ى مقابل اين احساس عبوديت، خودبينى و خودخواهى و خودپرستى است؛ منيّت است. اين منيّت است كه در انسان، منشأ همه ى آفات اخلاقى و عوارض و نتايج عملى آنهاست. منشأ همه ى اين جنگها و كشتارهاى عالم، و ظلمهايى كه به وقوع ميپيوندد و منشأ همه ى فجايعى كه در طول تاريخ اتفاق افتاده - و شما خوانده ايد، شنيده ايد يا امروز مشاهده ميكنيد - احساس منيّت و خودخواهى و خودبينى در مجموعه اى از انسانهاست كه سرچشمه ى اين فساد و نابسامانى، در زندگى آنهاست. عبوديت نقطه ى مقابل اين خودخواهى و منيّت و خودپرستى است. اگر اين خودبينى و خودخواهى در مقابل خداوند متعال باشد - يعنى انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد - نتيجه ى آن در انسان، طغيان است: طاغوت. طاغوت هم فقط پادشاهان نيستند؛ هركدامِ از ما انسانها ممكن است در درون خودمان - خداى نكرده - يك طاغوت و يك بت تربيت كنيم و پرورش بدهيم. در مقابل خدا سركشى كردن و خودبينى داشتن، نتيجه اش عبارت از رشد طغيان در انسان است. اگر اين خودبينى در مقابل انسانهاى ديگر باشد، نتيجه اش ميشود ناديده گرفتن حقوق ديگران؛ تجاوز و دست درازى به حقوق اين و آن. اگر اين خودبينى در مقابل طبيعت واقع بشود، نتيجه اش ميشود تضييع محيط طبيعى؛ يعنى آنچه كه امروز به حق درباره ى مسئله ى محيط زيست در دنيا اهتمام هست. ناديده گرفتن محيط طبيعى زيست انسان هم، نتيجه ى طغيان، خودبينى و خودخواهى در مقابل طبيعت است.
دعا ضد همه ى اينهاست. دعا كه ميكنيم، در واقع اين حالت خشوع را در خود به وجود مى آوريم و خودبينى و خودخواهى را در خود سركوب ميكنيم، و در نتيجه، جهان هستى و محيط زندگى انسانها از طغيان و تجاوز به حقوق و طبيعت محفوظ ميماند. لذا فرمود: «الدّعا مخ العبادة»؛(1) مغز هر عبادتى، دعاست. عبادات براى همين است كه بتواند انسان را در مقابل خداى متعال خاشع و دلش را نيز مطيع و تسليم كند. اين اطاعت و خشوع در مقابل خداوند هم از نوع تواضع و خشوع و خضوع انسانها در مقابل يكديگر نيست؛ بلكه به معناى خشوع و خضوع در مقابل خير مطلق، جمال مطلق، حُسن مطلق و فضل مطلق اوست.
لذا دعا، يك نعمت است و فرصت دعا كردن، يك نعمت است. در وصيت اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) به امام حسن مجتبى(عليه السّلام) اين معنا وارد شده است: «اعلم انّ الّذى بيده خزائن ملكوت الدّنيا والاخرة قد اذن لدعائك و تكفّل لاجابتك»؛(2) خداى متعال كه همه ى قدرت آسمان و زمين در قبضه ى توانايى اوست، به تو اجازه داده كه با او دعا كنى و حرف بزنى و از او بخواهى. «وامرك أن تسأله ليعطيك»؛(3) از او مطالبه كنى تا او هم به تو عطا كند. اين رابطه ى درخواست كردن و گرفتن از خدا، مايه ى تعالى روح انسان است و همان تقويت كننده ى روح عبوديت است. «و هو رحيم كريم لم يجعل بينك و بينه من يحجبك عنه»؛(4) خداى متعال بين خودش و تو، واسطه اى، فاصله اى و حجابى قرار نداده است. هر وقت با خدا شروع كنيد به سخن گفتن و عرض نياز كردن، خداى متعال صدا و درخواست شما را ميشنود. با خدا هميشه ميشود همزبان شد، ميشود گفتگو كرد، ميشود مأنوس شد و ميشود از او درخواست كرد. اين براى بشر، فرصت و نعمت خيلى بزرگى است.
مهمترين خاصيت دعا - كه من قبلاً هم درباره ى آن قدرى صحبت كرده ام -. همين ارتباط با خدا و احساس عبوديت در مقابل خداوند، بزرگترين اثر و خاصيت خداست؛ از خدا خواستن، كه آن وقت خداى متعال هم اجابت خواهد كرد. البته اجابت الهى از طرف پروردگار، هيچ قيد و شرطى ندارد؛ اين ما هستيم كه با اعمال خودمان مانع اجابت ميشويم؛ ما هستيم كه موجب ميشويم دعاى ما مورد اعتنا قرار نگيرد، كه خود همين، يكى از معارفى است كه ميتوان از دعا استفاده كرد و يكى از خصوصيات دعا، همين است.
يكى از بركات ادعيه ى مأثوره اى كه از ائمه(عليهم السّلام) رسيده اين است كه اين دعاها پُر از معارف الهى است. صحيفه ى سجاديه، دعاى كميل، دعاى مناجات شعبانيه، دعاى ابى حمزه ثمالى - و بقيه ى دعاهايى كه وارد شده است - پُر از معارف الهى است كه اگر كسى اينها را بخواند و بفهمد، علاوه ى بر آن ارتباط قلبى و اتصالى كه به ذات اقدس الهى و حضرت ربوبى پيدا ميكند، يك مبلغ عظيمى از معارف را هم از اين دعاها فرا ميگيرد.
من به جوانها قوياً توصيه ميكنم كه به ترجمه ى اين دعاها توجه كنند. اين دعاهاى عرفه و ابى حمزه، پُر از معارف است. اينكه در دعاى كميل ميخوانيم: «اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تحبس الدّعا؛ اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تنزل البلا» يا «تنزل النقم»، همه ى اينها معارف الهى است؛ يعنى معنايش اين است كه ما افراد بشر، گاهى خطاها و گناهانى ميكنيم كه اين گناهان مانع از اين ميشود كه دعاى ما مورد اجابت قرار بگيرد و قبول بشود؛ گناهانى از ما سرميزند كه اين گناهان بلا را براى ما به ارمغان مى آورد. گاهى بلاهاى عمومى و ملى، براثر گناهانى به وجود مى آيد و البته اعلام نميشود كه اين بلا براى اين گناه به وجود آمد؛ اما وقتى افرادِ صاحب تدبر، فكر و تدبر كنند، ميفهمند كه اين بلا از ناحيه ى چه عملى متوجه اين ملت شد. بعضى اوقات اثرِ اعمال سريع است و بعضى با فاصله است؛ اينها را دعا به ما ميگويد. يا وقتى در دعاى ابوحمزه عرض ميكنيم: «معرفتى يا مولاى دليلى عليك و حبّى لك شفيعى اليك»؛ اين كه من تو را ميشناسم، خود اين، راهنماى من به سوى توست؛ اين كه من تو را دوست ميدارم و محبت تو در دل من هست، خودش شفاعت كننده ى من پيش توست. «و انا واثق من دليل بدلالتك و ساكن من شفيعى الاّ شفاعتك»؛ من وقتى اين راهنما را مشاهده ميكنم، اين معرفت خودم به تو را - كه راهنما و دليل من است - نگاه ميكنم؛ وقتى اين محبتى را كه به تو دارم، مورد ملاحظه قرار ميدهم، ميبينم اين تو هستى كه اين محبت و دلالت را به وجود آوردى؛ تويى كه دارى كمك ميكنى. ببينيد اين، چشم انسان را باز ميكند؛ اين، يك معرفتى را ايجاد ميكند؛ اين از معارف الهى است؛ كمك الهى، توفيق الهى و عنايت الهى است؛ اينها را در دعاها ميتوان پيدا كرد. بنابراين قدر دعا را بدانيد.
دعا، خواندنِ خداست؛ حالا ميتواند به زبان فارسى يا به زبان خودتان باشد؛ هرچه كه ميخواهيد با خدا حرف بزنيد؛ اين، دعاست. هرچه ميخواهيد با او در ميان بگذاريد. گاهى هم حاجت خواستن نيست، فقط اُنس با خداست. حاجات هم مختلف است؛ گاهى كسى از خداى متعال، رضاى او را ميخواهد يا مغفرت او را مطالبه ميكند، اين يك جور حاجت است. يك وقت هم انسان چيزهاى مادى را درخواست ميكند؛ هيچ مانعى ندارد. خواستن از خدا - هر چيزى و به هر زبانى - خوب است. و همين خواصى را كه عرض كرديم (ارتباط با خدا و احساس بندگى) دارد. البته دعاهاى مأثور از ائمه(عليهم السّلام) بهترين مضامين در زيباترين الفاظ و سرشار از معارف الهى است كه قدر آنها را بايد دانست و بايستى به آنها متوسل شد.
درباره ى اميرالمؤمنين هم يك جمله عرض بكنيم. زندگى اميرالمؤمنين، زندگىِ يك مسلمان كامل و يك انسانِ تراز عالى به شمار ميرود؛ الگو، اميرالمؤمنين است. دوره ى زندگى اميرالمؤمنين، كودكى و نوجوانى او، در آغوش پيغمبر و تحت تربيت پيغمبر بوده است و اصلاً در دامان پيغمبر رشد پيدا كرده و با تربيت او تربيت شده است. در دوران اول جوانى و نوجوانى، مسئله ى بعثت و حوادث دشوارى كه با بعثت پيغمبر، براى آن بزرگوار پيش آمد و اميرالمؤمنين دائم متصل به پيغمبر بود و همه ى اين حوادث را اميرالمؤمنين تجربه كرد. از اول بعثت تا آن روزى كه بعثت و رسالت اعلام شد، حمله ها و سختيها شروع شد. خودِ اميرالمؤمنين ميفرمايد: «لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصيل اثر امه»؛ مثل برّه اى كه دنبال مادرش حركت ميكند، دائم متصل به رسول خدا بودم. «يرفع لى فى كلّ يوم من اخلاقه علما و يأمرنى بالاقتداء به»؛ هر روز، با عمل و اخلاق خود، يك درس و دانش جديدى به من مى آموخت و از من ميخواست كه به آن عمل كنم. پيغمبر اين شخصيت والا و ملكوتى را تربيت ميكرد و ميساخت. «و لقد كان يجاور فى كل سنة بحراء»؛ هر سال مدتى را در غار حراء ميگذرانيد. «فأراه و لايراه غيرى»؛ من ميرفتم او را ميديدم؛ هيچ كس غير از من به سراغ او نميرفت و او را نميديد. «و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول اللَّه(صلّى اللَّه عليه و آله) و خديجة و انا ثالثهما»؛ تنها خانه اى كه اهل آن، مسلمان بودند، خانه ى ما بود؛ پيغمبر بود، خديجه بود و من. «ارى نور الوحى و الرّسالة و اشمّ ريح النّبوة»؛ نور پيغمبرى را ميديدم؛ عطر دلپذير نبوت را استشمام ميكردم. اميرالمؤمنين اين چنين پرورش پيدا كرد.
آن وقت قضاياى بعثت و سختيها پيش آمد؛ آن روزى كه پيغمبر خدا و مسلمانها را از مكه بيرون كردند و آنها مجبور شدند به شعب ابى طالب - آن درّه و شكاف كوه كه متعلق به ابى طالب بود؛ جاى بى آب و علف - پناه ببرند، اميرالمؤمنين هفده سالش بود. جوان هفده ساله وارد شعب ابى طالب شد و بيست ساله بودند كه با آن روش معجزآسا بيرون آمدند. وقتى پيغمبر به طائف رفتند تا شايد بتوانند در آنجا اثرى بگذارند - كه ده روز در طائف ماندند - اميرالمؤمنين همراه پيغمبر بود؛ كه آنجا اشراف و ثروتمندان طائف فهميدند كه پيغمبر اكرم به طائف آمده است، غلامان و نوكران و مردم كوچه و بازار را تحريك كردند و آنها به پيغمبر سنگ زدند؛ آنجا اميرالمؤمنين ايستاد و از پيغمبر دفاع كرد. آن شبى كه براى اولين بار، چند نفر از بزرگان مدينه مخفيانه به خانه ى قديمىِ عبدالمطلب آمدند و براى بيعت، كنار پيغمبر نشستند و كفار قريش اطلاع پيدا كردند و آمدند اطراف آن خانه را گرفتند تا حمله كنند، آن كسانى كه آمدند دفاع كردند، اميرالمؤمنين و جناب حمزه بودند. اين جوان - جوان مؤمن، جوان نورانى، جوان متصل به منبع وحى، مؤمن واقعى، پرهيزگار و پاكيزه ى كامل - تمام اين دوران سيزده ساله و همه ى وجودش را وقف دفاع از رسالت و پيغمبر كرد. سخت ترين كارها را هم در هنگام هجرت پيغمبر، اميرالمؤمنين به عهده گرفت؛ يعنى منتقل كردن زنان (فواطم) و دادن اماناتى كه دست پيغمبر بود و بعد رساندن خود به قوا و مدينه؛ بعد در مدينه، سردار تراز اول، مؤمن تراز اول، شاگرد تراز اول پيغمبر و عبادت كننده ى تراز اول در ميان همه ى مسلمانان، اميرالمؤمنين است. در جنگ، همه ى چشمها به اوست؛ در مسجد و هنگام عبادت هم، همه ى دلها تحت الشعاعِ دل نورانى اوست. پاى منبر پيغمبر هم، از همه ى شاگردان پذيرنده تر، داننده تر و پرسنده تر اوست؛ در يك روايت هست كه به حضرت عرض كردند: شما چقدر از پيغمبر زياد نقل ميكنيد؟ فرمود: من از پيغمبر سؤال ميكردم، جواب ميداد؛ وقتى سؤال نميكردم، خودِ او ابتدا به من مى گفت. بنابراين، شاگرد درجه ى يك بود. دوره ى پيغمبر، اين ده سال هم با همه ى محنتها، شُكُوه ها، شيرينيها و تلخيهايش، اين طورى گذشت.
بعد از رحلت پيغمبر، ماجراى سقيفه و مسئله ى خلافت پيش آمد. خوب، معلوم بود حق با اميرالمؤمنين بود و حق را متعلق به خود ميدانست؛ اما وارد جدال و جنجال نشد. وقتى بيعت تمام شد و حضرت مجبور شد و نخواست در مقابل جماعت مردم بايستد و فتنه اى درست بشود، تسليم بيعت شد. بعد هم از كار كناره گرفت و اولِ كار، يك گوشه اى نشست؛ به معناى اينكه هيچ گونه مزاحمتى براى كسانى كه در رأس كار هستند، به وجود نمى آورد. بعد از اندكى احساس كرد كه جامعه ى اسلامى به او نياز دارد: «حتّى رأيت راجعة الناس قد رجعت تريد محو دين محمّد(صلّى اللَّه عليه و آله)»؛ آن وقت وارد ميدان شد. همكارى، مشاركت و كمك به كسانى كه مديريت جامعه را به عهده داشتند، هدايت و دستگيرى آنها در آنجايى كه ميلغزيدند؛ در آنجايى كه اشتباه ميكردند؛ چه در زمينه ى علمى، چه در زمينه ى سياسى، در همه ى زمينه ها؛ كه اين مورد اعترافِ همه است؛ اين حرفى نيست كه ما شيعيان ميزنيم. پُر است كتب روايات و تواريخ مسلمين از شيعه و سنى از كمكهاى اميرالمؤمنين كه: «لولا على لهلك عمر»؛ كه بارها و بارها اين را سنّى ها نقل كرده اند؛ اين، حرف ما نيست. هدايتها و كمكهاى آن بزرگوار در زمينه ى لشگركشيها، در زمينه ى اجراى حدود، در زمينه ى مسائل سياسى و غيره؛ مرشد كامل، محور و مركز نورافشانى در جامعه ى اسلامى، اميرالمؤمنين بود. اين بيست و پنج سال هم به همان شكلى كه معروف است و ميدانيد، گذشت.
نوبت به خلافت رسيد. آن وقت معجزه ى مديريت و حكومت در تمام تاريخ را اميرالمؤمنين سردست آورد. اين چهار سال و نه ماه،ده ماهِ حكومت اميرالمؤمنين، معجزه ى حكومت است؛ ديگر نظير آن، حكومتى ديده نشده است؛ حكومت عدل مطلق، شجاعت مطلق، همراه با مظلوميت مطلق. وضعى كه در زمان پيغمبر هم پيش نيامد؛ زمان پيغمبر خطوط روشن بود، فاصله ها معلوم بود؛ اما زمان اميرالمؤمنين مشكلات بسيار پيچيده تر و در هم تنيده تر بود؛ آن هم با آن وسعت دنياى اسلام. زمان پيغمبر فقط مدينه و مكه بود و چند تا شهر ديگر. زمان اميرالمؤمنين كشور پهناور عظيم، مردمِ تازه مسلمان و مرزهاى درهم ريخته ى اعتقادى و مشكلات فراوان ديگر؛ در چنين جامعه اى، اميرالمؤمنين حكومتى را برپا كرد كه افتخار همه ى حكومتهاى با انصاف دنيا اين است كه بتوانند خودشان را اندكى به آن شبيه كنند؛ و تازه نميتوانند و هيچ كس تا امروز نتوانسته است. مظهر عدالت، مظهر قداست، مظهر انصاف، مظهر رحم، مظهر تدبير، مظهر شجاعت، مظهر رعايت حقوق انسان و مظهر عبوديت در مقابل پروردگار؛ اين خلاصه ى زندگى اميرالمؤمنين است.
در دعاها و اذكار ديشب اين جمله بود: «اللّهم العن قتلة اميرالمؤمنين»؛ خدايا! قاتلان اميرالمؤمنين را لعنت كن، از رحمت خودت دور كن. در مسجد كوفه، يك نفر كه بيشتر بر فرق مبارك حضرت شمشير نزد؛ اما ميگويد قاتلان! ببينيد، اين هم يكى از همان درسهايى است كه انسان از دعا ميگيرد. لازم نيست كه انسان، خودش مباشرتاً در حادثه حضور داشته باشد تا حادثه به او منسوب شود. از آن روزى كه غوغاى حكميت در جنگ صفين به راه افتاد، يك عده ى ظاهرپرست، به قرآنهاى سرنيزه فريب خوردند و اين قدر اين فريب خودشان را غليظ كردند و حق را به جانب خود دانستند كه جرئت كردند به انسان والامقامى مثل على فشار بياورند و زور بگويند و او را وادار به قبول حكميت كنند؛ از آن روز، كسانى كه در آن قضيه فعال بودند، جزوِ قتله ى اميرالمؤمنين اند؛ تا آنهايى كه قدرش را نداشتند؛ تا آنهايى كه كمك كردند؛ تا آنهايى كه به دنبال شهوترانيها يا اغراض شخصى شان در به شهادت رساندن اين انسان بزرگ تاريخ، همراهى كردند. لعنت خدا بر همه ى آنها!
امروز، روز مصيبت اميرالمؤمنين است. سحر امروز، از مسجد كوفه حادثه اى شروع شد كه فجايع دنباله ى آن حادثه، تا مدتهاى طولانى و شايد بتوان گفت تا قرنها ادامه داشت. لذا جبرئيل امين يا منادى آسمانى بين زمين و آسمان، فرياد برآورد: «تهدّمت واللَّه اركان الهدى»؛ پايه هاى هدايت مهندم شد. «قتل علىٍ المرتضى»؛ على در محراب عبادت كشته شد. و بعدها همه شهادت دادند كه: «قتل فى محراب عبادته لشدّة عدله»؛ جرم اميرالمؤمنين، «عدالت» او بود و همين عدالت بود كه او را به اين مقام والا و به شهادت رساند. شهادت هم براى اميرالمؤمنين يك درجه است. آن روزى كه پيكر خونين آن حضرت را از مسجد بيرون ميبردند، بعضى گريه ميكردند؛ همه متأثر بودند و دلها از غم و غصه داشت ميتركيد، اميرالمؤمنين آن روز فرمود: «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله»؛ اين، همان چيزى است كه خدا و پيغمبر وعده داده بودند و راست گفتند. طبق روايت به امام حسن فرمود كه: فرزندم، چرا گريه ميكنى؟ «هذا جدّك رسول اللَّه و هذا خديجة و هذا امّك فاطمة»؛ اينها همه منتظرند كه على به آنها ملحق بشود.
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.»
پروردگارا! تو را به قرب اميرالمؤمنين و مقام والاى او نزد خودت سوگند ميدهيم كه ما را در عمل، اخلاق، گفتار و كردار، پيرو اميرالمؤمنين قرار بده. پروردگارا! اين چيزهايى را كه ميگوييم و ميشنويم، در گوينده و شنونده مؤثر قرار بده؛ ما را مسلمانِ به معناى واقعى كلمه قرار بده؛ دعاهاى اين مردم مؤمن و خداجو را در اين شبها و روزها مستجاب بفرما.
پروردگارا! حاجات همه ى محتاجان را به آنها عنايت بفرما؛ اموات ما را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا! ارواح طيبه ى شهداى عزيز و روح مبارك امام بزرگوار ما را با اوليائت محشور كن. پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر ما هم نازل بفرما؛ ما را بيامرز؛ ما را مورد رحمت خود قرار بده؛ ما را مورد حمايت و دستگيرى خود قرار بده.
خطبه دوم
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللَّه رب العالمين والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمد و على اله الأطيبين الاطهرين المنتجبين سيّما على اميرالمؤمنين والصّديقة الطّاهرة والحسن والحسين سيدى الشباب اهل الجنة و على بن الحسين و زين العابدين و محمدبن على الباقر و جعفر بن محمدالصادق و موسى بن الجعفر الكاظم و على بن موسى الرضا و محمدبن على الجواد و على بن محمدالهادى والحسن بن على الزّكى العسكرى و الحجةالقائم المهدى صلوات اللَّه عليهم اجمعين و صلّ على ائمة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين و استغفراللَّه لى و لكم.
به همه ى برادران و خواهران مجدداً عرض ميكنيم كه تقواى الهى را از ياد نبريد. وظيفه ى همه ى ما رعايت تقواست. توصيه ى دائمى ما به نفس خودمان و به برادران دينى و خواهران دينى مان، بايد رعايت تقوا باشد.
و اما در اين خطبه مايلم چند جمله اى راجع به مسائل منطقه عرض بكنم و بعد با برادران عرب مطالبى را در ميان بگذارم. مسئله ى لبنان، يك مسئله ى معمولى و عادى نبود. اين جنگ سى و سه روزه، يك پديده ى تاريخى بود. ما حادثه اى شبيه آن در كل اين منطقه به ياد نداريم و دشمنان ملتهاى مسلمان و بيدارى اسلامى هم هرگز انتظار و توقع چنين چيزى را نداشتند؛ اما اتفاق افتاد.
اين جنگ سى و سه روزه، يك طرف پيروزمند داشت، يك طرف شكست خورده. خوب معلوم است طرف پيروزمند، حزب اللَّه لبنان، مقاومت لبنان، ملت لبنان و درواقع امت اسلامى بودند. همه ى ملتها خوشحال شدند. شنيديد و واقعيت همين است كه امروز نام حزب اللَّه و رهبر آن در دنياى اسلام و كشورهاى عربى و بين ملتها، جزوِ شيرينترينِ نامهاست. افرادشان جزوِ محبوبترين انسانهايند. در كشور خود ما هم همين طور است. در تركيه، مصر، شمال آفريقا و در كشورهاى اسلامى، همه جا همين طور است. اين نشان دهنده ى اين است كه همه ى دنياى اسلام خودشان را در اين پيروزى سهيم ميدانند. طرف شكست خورده، البته صهيونيستها بودند؛ دولت جعلى اسرائيل بود؛ اما هيچ كس در دنيا نماند كه امريكا را هم جزوِ طرفهاى شكست خورده نداند. اروپاييها هم اين را تصريح كردند، ديگران هم گفتند، خود امريكاييها هم با زبان بى زبانى به شكلهاى مختلف، گفتند. امريكا هم در اين قضيه شكست خورد. بديهى است اينها در سطوح مختلف، وابستگانى هم در منطقه دارند؛ آنها هم جزوِ جناح شكست خورده محسوب ميشوند. همان كه عرض كرديم، اين پيروزى از يك طرف و شكست از يك طرف، يك حادثه ى بزرگ بود و عبرتهايى هم با خودش دارد كه ملتها - چه دشمنان بخواهند، چه نخواهند - از اين عبرتها استفاده خواهند كرد؛ يعنى ملت فلسطين، ملت عراق، ايران و ملتهاى ديگر، همه به چشم خودشان ديدند كه راه مقاومت و ايستادگى، تنها راه پيروزى است؛ راه ديگرى وجود ندارد؛ ولو مقاومت كننده يك گروه كوچك باشد؛ ولو آن قدرتى كه در مقابل آن مقاومت ميشود، ارتش درجه ى يك دنيا باشد و از طرف امريكا هم حمايت بشود. هرچه باشد، اين يك راز و سنّت الهى است.
ايستادگى وسيله ى پيروزى است، منتها كسانى كه مقاومت ميكنند، بايد از خطرات مقاومت نترسند. اگر ترسيدند، در مقاومتشان اختلال پيدا خواهد شد و پيروزى به دست نخواهد آمد و اين، آفت اغلب ملتها و جماعات است، كه وسط راه دچار ترس ميشوند. اگر آن گروه، ملت و جماعتى كه ميخواهد مقاومت كند، از فقدان لذايذ زندگى، از فقدان حيات و از فقدان راحتى نترسد و ناراحت و آشفته نشود و پيش برود، بدون ترديد مقاومت با پيروزى همراه است. اين مقاومت وقتى با ايمان باشد، ادامه پيدا خواهد كرد. لذا ميگوييم و هميشه گفتيم كه ايمانِ همراه با مقاومت، به دنبالش پيروزى است. مراد ما فقط ايمان دينى هم نيست؛ ايمان به هر اصلى. البته اگر ايمان دينى باشد، آن وقت خداى متعال وعده كرده است كه همه ى قوانين طبيعت و تاريخ در خدمت اين مقاومان قرار خواهد گرفت: «من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها و نشاء لمن نريد»؛ اين مربوط به كسانى است كه دنيا را ميخواهند، نيّت شان دنيايى است؛ اما اراده دارند، ميخواهند و خدا ميدهد؛ و كسى كه اراده ى دين دارد، همين طور است. «كلّاً نمد، هؤلاء و هؤلاء». اين سنّت الهى است.
اين حادثه ى لبنان، درسى به همه ى مسلمانها داد و شما برادران و خواهران عزيز بدانيد كه بعد از قضيه ى لبنان، صفحه ى حوادث در اين منطقه ورق خورده است و ممكن است آثارش به زودى معلوم نشود؛ اما بتدريج و در بلند مدت براى همه روشن خواهد شد. ملتها يك بار ديگر بعد از انقلاب اسلامى - كه پيروزى انقلاب اسلامى در آنجا تجربه شده بود - به چشم خودشان ديدند و تجربه كردند كه راه پيروز شدن و راه نجات، جز مقاومت در مقابل زورگويان، متجاوزان و ستمگران نيست.
آن چيزى كه من ميخواهم عرض بكنم اين است كه شكست خوردگان اين حادثه بيكار نمانده اند و نخواهند ماند؛ ماجرا پايان نيافته است. آنها مشغول فعاليت و تلاشند تا بتوانند نتايج اين ناكامى و شكست را مهار كنند؛ چون ضربه اى كه بر آنها وارد شده است، ضربه ى سختى است. ضربه بر دولت مجعولِ اسرائيل است كه غرب يكپارچه - اروپا، امريكا و ديگران - هميشه در طول اين پنجاه سال، سعى كرده اند اين را سرپا نگه دارند. قوام اين دولت هم به ارتش آن است. ارتش بايد مورد اعتماد مردمش باشد. آنچه در اين حادثه مفتضح شد، ارتش اسرائيل بود كه دولت و تشكيلات و همه ى روحيات ملى آنها وابسته ى به آن است. اين ارتش پا در گل ماند و از يك گروه غيرنظامىِ با امكانات بسيار محدود و كم شكست خورد. لذا تكان شديد است و امريكا و فعالان صهيونيست بين الملل و بقيه ى پشتيبانانشان، همه در تلاشند كه به شكلى اين شكست را مهار و جبران كنند و ترميم كنند. ما بايد مراقب باشيم و ببينيم آنچه را كه عليه دنياى اسلام، عليه امت اسلامى و عليه ملتهاى مختلف مسلمان - به تنهايى يا با هم - تدارك شده است، چيست؛ ما بايد هوشيار و بيدار باشيم. اولاً برنامه ى اينها در خود لبنان، تضعيف حزب اللَّه است. نتوانستند، ليكن رها نكردند. از لحاظ سياسى در صددند هر چه بتوانند حزب اللَّه را تضعيف كنند. ميخواهند از قدرتمند و قوى تر شدنِ حزب اللَّه جلوگيرى كنند؛ فشارهاى سياسى روى آن وارد كنند. اين نيروهاى سازمان ملل به نام «يونيفل» كه از كشورهاى مختلف آمدند و مأموريتشان اين است كه از مردم لبنان در مقابل تجاوز بيگانه حمايت كنند، ميخواهند مأموريت اينها را تغيير بدهند و اينها را در مقابل حزب اللَّه - كه نيروى زنده ى لبنان است - به حركت وادار كنند. اين كارها جزوِ برنامه هايشان است. البته آن كشورهايى كه اين نيروها را فرستاده اند، حواسشان هست كه نبايد با ملت لبنان در افتاد و نبايد با حزب اللَّه مواجه شد، ليكن سياستهاى امريكايى دنبال اين چيزهاست.
ملت لبنان حزب اللَّه را دوست ميدارند. اغلب سياستمداران برجسته ى لبنانى - چه شيعه، چه سنى و چه مسيحى - به حزب اللَّه علاقه مندند و به آن افتخار ميكنند، ليكن دشمنانى هم هستند و تلاش ميكنند.
يكى از كارهايى كه دنبال ميكنند، مسائل فلسطين است. آنچه كه دارد در فلسطين اتفاق مى افتد، مقدارى براى جبران بى آبرويى اسرائيل در قضيه ى لبنان است. بخش مهمى از اين فشارها، اين كشتار روزانه ى مردم در فلسطين، اين حمله ى به نقاط مختلف - چه در ساحل شرقى، چه در غزّه - به خاطر جبران آن بى آبرويى است و سعى دارند دولت حماس را ساقط كنند. آنچه كه من در اينجا ميخواهم برادران فلسطينى را به آن توجه بدهم - كه آن در بيانات عربى هم آمده است - اين است كه ما و مردم فلسطين و همه ى ملتهاى مسلمان بايد توجه كنند كه واقعيت مردم عليه اشغالگر را به مردم عليه مردم تبديل نكنند. سعى دشمن اين است؛ فلسطينيها در مقابل فلسطينيها؛ در عراق هم عراقيها در مقابل عراقيها. اين را بايد همه مواظب و مراقب باشند. امروز اتحاد، مهمترين نياز مردم فلسطين است مثل بقيه ى مناطق عالم.
از جمله كارهايى كه دشمنان دنبال آن هستند، مسائل عراق است. البته مسائل عراق قبل از قضيه ى لبنان هم بود و حالا هم شدت پيدا كرده است. عراق و لبنان و حوادثى كه اتفاق افتاده است، حلقه هاى يك زنجيره ى از هم گسيخته ى امريكايى است. ميخواستند يك كارى را بكنند، از عراق شروع كردند، نشد؛ در لبنان دنبالش رفتند، بدتر شد؛ حالا رها شده است؛ ليكن امريكاييها و همراهانشان همه ى تلاش خود را ميكنند تا بلكه بتوانند تا حدى آن سياستها را جلو ببرند.
در عراق هم دارند همين مسئله ى مردم در مقابل مردم را دنبال ميكنند. واقعيت آنجا، اشغالگرانى است كه آمده اند و در همه ى امور - در دولت، در مجلس، در امور رياست جمهورى، در امور نخست وزيرى، در امور ماليه، در امور امنيت - دخالتهاى بيجا و بى مورد ميكنند و از همه ى اينها بدتر و خطرناكتر، اينكه به حكم شواهد فراوان، تروريسم را در عراق ترويج ميكنند. يعنى قصد دارند به اسم شيعه و سنّى، مردم را در مقابل مردم قرار دهند. سنى را نسبت به شيعه به نحوى بدبين كنند، شيعه را هم نسبت به سنّى به نحوى بدبين كنند. اين را به خون او تشنه كنند، او را در صدد انتقام گيرى از اين تحريك بكنند؛ اين سياست امريكاييها در عراق است. امروز برادران عراقى ما بشدت به اتحادى احتياج دارند كه ناشى از درك اين حقيقت باشد كه دشمن ميخواهد واقعيت مردم در مقابل اشغالگر را به مردم در مقابل مردم در عراق تبديل كند. در كل منطقه هم همين طور است. اين سياست قديمى اختلافات مذهبى و فرقه اى، امروز زنده شده است، كه البته متخصص آن هم انگليسها هستند؛ اين كار را به امريكاييها هم ياد دادند؛ اختلاف افكنى بين شيعه و سنّى، به هر نحوى كه بتوانند. همه بايد متوجه باشند.
در عراق، شيعه و سنّى قرنها كنار هم زندگى كرده اند. چقدر فاميلهاى شيعه و سنى با هم خويشاوند و قوم و خويشند. در طول اين چند قرن گذشته، هيچ وقت اختلافى به اين شكل مطرح نبوده است. زمان عثمانيها دولت و حكومت به شيعه زور ميگفتند و اذيت ميكردند، و زمان صدام و زمانهاى ديگر هم كم و بيش همين طور بود؛ امامردمِ شيعه و سنّى با هم كارى نداشتند. امروز ميخواهند مردم را به جان هم بيندازند.
در دنياى اسلام هم يك جا از زبان وابستگانشان مسئله ى هلال شيعى را مطرح ميكنند كه: «آهاى سنّيها! چه نشسته ايد، خودتان را برسانيد كه شيعه ها دارند مسلط ميشوند!»؛ يك هلال شيعى را از ايران تا عراق، تا بحرين، تا لبنان تشكيل ميدهند؛ براى اينكه جامعه ى اهل سنّت و دولتهاى اهل تسنّن را بترسانند. از اين طرف هم مظاهرى را درست ميكنند كه جمهورى اسلامى را از همسايگانش دور كنند. مسئله ى جزاير و مسائل گوناگون را مطرح ميكنند كه ايران هم احساس كند كه مورد تهديد است. سنّى را يك جور عليه شيعه و شيعه را يك جور عليه سنّى تحريك ميكنند. اين برنامه هاى اينهاست. ما اگر ميخواهيم پيروزيهايى كه در اين چند سال - به حول و قوه ى الهى - عليه سياستهاى استكبارى در اين منطقه به وجود آمده است، به نتيجه برسد، بايد هوشيار و بيدار باشيم.
ما در كشور خودمان علاوه بر اينكه به بناى كشور هرچه بيشتر مى پردازيم، بايد از جهتِ بناى ذهن سياسى در بيرون كشور، همه ى تلاش خودمان را بكنيم و نگذاريم دشمن از اين طريق رخنه كند.
روز قدس در پيش است؛ روز فرياد امت اسلامى بر عليه ظلم و عدوان پنجاه ساله ى دشمنان امت اسلامى است. روز قدس را بايد همه ى امت اسلام و همه ى ملتهاى اسلامى گرامى بدارند و شما مردم عزيز ايران نيز مثل هر سال، به توفيق الهى اين روز را گرامى خواهيد داشت.
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
والعصر. إنّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ وتواصوا بالصّبر.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-----------------------------------------------------------------
1) وسائل الشيعه، ج 7، ص 27
2) بحارالانوار، ج 74، ص 205
3) همان
4) همان