پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات در اجتماع زائران حضرت ثامن‌الحجج، على‌بن‌موسى‌الرضا(ع) در روز عيد سعيد فطر

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

الحمدللَّه رب العالمين. و الصّلاة و السّلام، على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم محمّد و على آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين، سيّما بقية اللَّه فى الارضين. قال اللَّه الحكيم فى كتابه: «يا ايّها النبى، انا ارسلناك شاهداً و مبشّراً و نذيراً، و داعيا الى اللَّه باذنه و سراجا منيرا.(1)»

خداى بزرگ را سپاسگزارم كه اين توفيق را به بنده عنايت فرمود كه در اين روز عيد و جشن بزرگ اسلامى، در زير سايه‌ى آستان بلند پايه‌ى مرقد حضرت ثامن‌الحجج عليه‌آلاف‌التحيةوالثناء و در جمع شما مردم عزيز و برادران و خواهران زائر و مجاور اين آستان مقدس باشم.

جمع فشرده‌ى شما برادران و خواهران مسلمان عزيز و شريف، ان‌شاءاللَّه مشمول الطاف بى‌كرانه‌ى پروردگار قرار گيرد و اين عيد مبارك و سعيد، بر همه‌ى شما فرخنده و خجسته باشد.

براى اين‌كه جهت بحثى كه در نظر دارم، پايه و قاعده‌ى اسلامى و قرآنى و متخذ از معارف الهى چيده شود، مطلبى از معارف اسلامى را به حضور برادران و خواهران عرض مى‌كنم. آن مطلب اين است كه انسان در اين عالم آمده است تابه كمال برسد. آفرينش بشر براى اين است كه در اين عرصه‌ى آزمايش - عالم كون و فساد - انسان فرصت پيدا كند و به تكامل نائل شود. اين هدف، مخصوص انسان هم نيست. موجودات ديگر هم به وجود آمده‌اند تا در اين‌جا به كمال برسند. البته كمال هر موجودى، متناسب با ساختمان و طبيعت وجود اوست. كمال يك درخت ثمربخش، اين است كه به ميوه بنشيند. كمال يك بوته‌ى گل اين است كه گل معطر خود را در معرض استفاده‌ى انسان قرار دهد. و كمال انسان نيز متناسب با ذات و شخصيت اوست. اين سخن، البته به اين معنا نيست كه هر انسانى در اين عالم قدم مى‌گذارد، حتماً به كمال خواهد رسيد؛ نه. اى بسا انسانها كه در اين عالم، سالها عمر مى‌كنند، اما به كمال نمى‌رسند. درست مثل اين است كه شما كودك را به مدرسه مى‌گذاريد تا عالم شود؛ اما هر كودكى كه به مدرسه رفت، به طور حتم عالم نمى‌شود. بعضى توفيق پيدا مى‌كنند كه به علم دست پيدا كنند و بعضى نه. بايد موانع را شناخت. بايد ديد چه موانعى باعث مى‌شود موجودى كه براى تكامل به اين عالم آورده شده است، به كمال نرسد؟

در مورد موجودات ديگر، پيدا كردن مانع تكامل، مشكل نيست؛ اما در مورد انسان، چون موجودى پيچيده و داراى ابعاد گوناگون است، پيدا كردن موانع رشد و تكامل، بسيار دشوار به نظر مى‌رسد؛ چون موانع تكامل انسان بسيار متنوع است. انبياى الهى آمدند تا موانع را برطرف كنند و جاده‌ى تكامل را كه خدا پيش پاى انسان گذاشته، بگشايند و راه را به او نشان دهند. اين، يك مسأله‌ى مهم و موضوع يك بحث بسيار طولانى است. آنچه من در اين جلسه‌ى عظيم و در اين مكان حساس به شما عزيزان عرض مى‌كنم، تنها بخشهايى كوتاه و كلياتى از اين بحث است.

اجمالاً، بشر دو نوع موانع بر سر راه خود دارد: يكى موانعى است كه درون وجود خود او قرار دارد و ديگر، موانعى كه بيرون از وجود اوست و در داخل شخصيت و روان او نيست. هردو نوع اين موانع، خطرناك و باز دارنده‌ى حركتند. از موانع درونى انسان، مى‌توان به «خلقيات فاسد» اشاره كرد. مثلاً در راه تكامل، خودخواهى انسان يك مانع است. خودپرستى و خودبينى - كه انسان فقط شخص خود را به حساب بياورد و ديگران را به چيزى نشمارد - مانع بزرگى در راه تكامل انسان است كه در او حسد، طمع، حرص و برادركشى ايجاد مى‌كند. انسان‌مبتلا به اين گرفتاريها، بسيارى از جنگها را به راه مى‌اندازد و بسيارى از ظلمها و نامردميها را به وجود مى‌آورد. منشأ همه‌ى اينها، خودخواهى است.

از جمله موانع ديگرى كه انسان را از راه كمال باز مى‌دارد، تنبلى، تن‌پرورى، بى‌اعتنايى به كار و بى‌شوقى نسبت به حركت است. شما در دعاى شب اول ماه رمضان مى‌خوانيد: «اللهم اجعلنا ممن نوى فعمل و لا تجعلنا ممن شقى فكسل و لا ممن هو على غير عمل يتكل.(2)» ببينيد چه عبارتهاى پر مغز و چه درسى در پوشش دعاست! دعا كننده از اين‌كه جزو كسانى باشد كه دچار كسالت و بى‌عملى هستند، به خدا پناه مى‌برد. نمى‌خواهد از جمله كسانى باشد كه مى‌خواهند، اما عمل نمى‌كنند و انتظار دارند بدون كار كردن نتيجه بگيرند و بدون كشتن بدروند. «و لا تجعلنا ممن شقى فكسل و لا ممن هو على غير عمل يتكل.» مى‌گويد: خداوندا! مرا جزو كسانى كه فقط به آرزو تكيه مى‌كنند و به عمل و تلاش نمى‌پردازند، قرار مده.

شما به جوامع عقب افتاده‌ى عالم - از جمله جوامع اسلامى خود ما در كشورهاى متعدد - نگاه كنيد! يكى از رازهاى عقب افتادگى و انحطاط اين كشورها - از لحاظ مادى و معنوى - اين است كه عمل در زندگى‌شان، نقش زيادى ندارد. اينها دردها و مرضهاى درونى است اينها موانع درونى انسان است كه او را از كار باز مى‌دارد. از جمله، شهوترانى يا ميل به شهوات؛ كه هر چه مى‌خواهد انجام دهد، فكر عاقبت را نكند و دنباله رو هوى و هوس خود باشد. در روايت معروفى نقل شده است كه فرموده اند:«ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان، اتباع الهوى و طول الامل(3)»؛ ترسناكترين بلايى كه از ابتلاى شما مسلمانان به آن مى‌ترسم، اين است كه دنباله رو هواى نفس خودتان باشيد؛ يعنى شهوترانى كردن و شهوات را بر عقل مسلط ساختن. اينها همه موانع درونى انسان است.

يك نوع موانع هم، خارج از وجود انسان است. مثلاً حكومتهاى ظالم و ديكتاتور، در طول تاريخ مانع تكامل انسانها بوده‌اند. سرمايه‌داران بزرگ و زراندوز كه همه‌ى تلاش خود را صرف اين مى‌كرده‌اند كه خود به نوايى برسند، ديگران را براى رسيدن به مقاصد خود استخدام و استثمار مى‌كردند. اينها جزو موانع كمال بشرند. فساد آنها، ظلم آنها، قدرت آنها، پول آنها، شلّاق آنها، شمشير آنها، امروز بمب اتم آنها، موشكهاى بالستيك آنها، سياستهاى پيچيده‌ى آنها، توطئه‌هاى تبليغاتى آنها، نيروهاى نظامى آنها، همه و همه، موجب مى‌شود كه ميلياردها انسان، از راه كمال باز بمانند. در كشورهايى هم كه سلاطين مستبد بر انسانها حكومت مى‌كنند، يا حكام وابسته به اجانب و قدرتها زمام امور را در دست دارند، انسانها نمى‌توانند راه كمال را بپيمايند. وقتى نظام اجتماعى، غلط و ظالمانه است و براساس صحيحى استوار نيست؛ وقتى انسانها از حكومت سالم، قانون درست و رجال مؤمن و دلسوز برخوردار نباشند، در چنين شرايطى انسان نمى‌تواند به تكامل برسد.

اگر اين موانع وجود نداشت، چهره‌ى عالم و تاريخ به گونه‌اى ديگر بود؛ يعنى اين همه ظلم و فقر و فساد و بدبختى و اين همه پايمال كردن حقوق ضعفا در عالم نبود؛ يعنى اين همه برادركشى و محروميت و فاصله‌ى طبقاتى وجود نداشت. همه‌ى بدبختيهايى كه در طول تاريخ بشر بوده است، امروز هم كه قرن پيشرفتهاى عظيم علمى است، عيناً در دنيا ديده مى‌شود. اين همه باعث مى‌شود كه انسان، فرصت و توفيق تكامل پيدا نكند. در اين صورت، انسانها ناقص و تربيت نشده باقى مى‌مانند و دنياى انسان تربيت نشده، دنياى فاسد و سياه و ظلمانى و پر از رنج و دردى است كه در گذشته تاريخ به ما نشان داده است و امروز هم به چشم خودمان در سطح عالم مشاهده مى‌كنيم.

اما تكاملى كه از آن ياد مى‌كنيم به چه معناست؟ اين‌كه انسان كامل شود، يعنى چه؟ آيا وقتى كه انسان با اختراعات و دانشها و پيشرفتهاى علمى گوناگون مجهز شد كامل است؟ آيا يك ملت، وقتى ثروتمند شد كامل است؟ آيا وقتى زندگى يك ملت با رايانه و موشكهاى فضايى و ارتباطات از راه دور مجهز شد، مى‌توان گفت آن ملت كامل شده است؟ نه. كمال در منطق اديان الهى و ديد انسانهاى فرزانه، اينها نيست. امكاناتى كه امروز كشورهاى پيشرفته‌ى عالم از آن برخوردارند، مايه‌ى قدرت آنهاست؛ اما لزوماً باعث كمالشان نيست. درست است كه پول و سلاح و اختراعات و دانش و فنآورى و پيشرفت علمى، براى يك ملت قدرت مى‌آورد؛ اما هر قدرتمندى كامل نيست.

فرض كنيد شما يك انسان فرزانه‌ى عاقل و عالم با تقواى پرهيزگار را مقابل يك دزد سبيل از بناگوش دررفته‌ى گردن كلفت قلدر بگذاريد. مرد دانشمند پرهيزكار، جسماً از طرف مقابل ضعيفتر است؛ اما قوت و زور طرف مقابل، به معناى كامل بودن او نيست. غلط است اگر كسى خيال كند «ما بايد تلاش كنيم تابه آن‌جا برسيم كه مثلاً امروز ملتهاى غربى رسيده‌اند»! البته علم آنها را بايد به دست آوريم. علم شكوفا و پيشرفته اگر در اختيار يك ملت سالم و كامل باشد، مايه‌ى خير و بركت است. سلاح مدرن اگر در اختيار يك ملت عاقل و كامل باشد، بى‌خطر است. انرژى اتمى اگر در اختيار فرزانگان عالم و انسانهاى سالم دنيا باشد، مايه‌ى رشد انسانهاست؛ اما اتم، در دست ملتى كه از كمال برخوردار نيست، تهديد كننده‌ى حيات بشرى است. موشكهاى قاره پيما، كلاهكهاى اتمى، زرادخانه‌هاى پيشرفته، فناورى فضايى و ارتباطات شگفت‌آور، وقتى در اختيار قدرتهاى امروز مستكبر دنيا باشد، نتيجه‌اش چه مى‌شود؟ نتيجه‌اش ظلمى مى‌شود كه امروز امريكا يا قدرتهاى ديگر - و ديروز شوروى سابق - در حق ملتها و ميليونها انسان روا مى‌داشتند و مى‌دارند. وقتى سلاح و قدرت و پول و سياست و مطبوعات و تبليغات در اختيار قدرتهاى تربيت نشده‌ى عالم باشد، نتيجه اين مى‌شود كه امريكا از آن طرف دنيا به خليج فارس مى‌آيد و ناوگان خود را در اين‌جا مستقر مى‌كند تا كشورى را بمباران و كشورهايى را تهديد كند؛ خليج فارس را از حالت سالم زيستى خارج كند و به تهديد دنيا و آخرت مردم منطقه بپردازد. چرا اين كار را مى‌كند؟ چون به قول خودش، مى‌خواهد منافعش را در اين نقطه‌ى عالم تأمين كند! يعنى همان حالتى كه يك انسان استثمارگر و ظالم، نسبت به زيردستان خود دارد.

البته يك ملت هم ممكن است به ملتى ديگر ظلم كند. در دوران استعمار، ملتهايى از آن سوى عالم و از آن طرف اقيانوسها حركت كردند و به اين سوى دنيا آمدند تا هندوستان، شبه قاره‌ى هند، كشور بزرگ چين، كشورهاى آسيا و كشور عزيز خود ما را زير لگدهايشان بكوبند. آمدند تا انسانها، شرفشان، حيثيتشان، منافعشان و دين و فرهنگشان را به خاطر منافع خود، لگدمال كنند. امكاناتى كه آنها دارند، علم است، قدرت است، سلاح است؛ اما كمال نيست. نشانه‌ى كمال اين نيست كه انسانى، انسان ديگرى را بدرد! مى‌بينيد كه قدرتها، با سلاح و پولى كه در اختيار دارند، ملتهاى ضعيف را مى‌درند. در داخل كشورهاى خودشان هم، وضعيت بهتر از اين نيست؛ يعنى در داخل جامعه‌ى ثروتمند و پيشرفته و برخوردار از ترقى و تكامل مادى امريكا، اختلاف طبقاتى، بسيار زياد است. آن‌جا به سياهان، فقرا و كارگران ظلم مى‌شود. انسانهاى بسيارى در آن مركز علم و ثروت و فنآورى، شب، كنار سگهاى ولگرد در خيابانها مى‌خوابند. انسانهايى، انسانهاى ديگر را به ناحق، مى‌كشند. آمار قتل و آدمكشى و جنايت در امريكا - به نسبت - از همه جاى دنيا بيشتر است؛ با اين‌كه آنها علم، فنآورى، ثروت و پيشرفتهاى مادى دارند.

با اين حساب، مى‌بينيم كه پيشرفتهاى مادى، كمال بشر نيست. كمال بشر، چيز ديگرى است. كمال بشر اين است كه دل و فكر او پاكيزه شود. انسان خيرخواه، انسان بامعرفت، انسان خداشناس و خداپرست، انسانى است كه عمل، حركات، گفتار، كردار و حتى خاطرات و خطورات ذهنى او، طبق رضاى خدا انجام مى‌گيرد. از او ظلمى به كسى نمى‌رسد؛ نسبت به همنوع، مهربان است و در مقابل انسانهاى ديگر و حقوق آنها، احساس تكليف و مسؤوليت مى‌كند. انبيا، چنين انسانى را مى‌خواهند به وجود آورند. جامعه‌اى الهى، جامعه‌اى است با دل انسانى؛ جامعه‌اى است با احساسات و عواطف صحيح و سالم؛ جامعه‌اى است كه در آن، كسى به كسى و آن جامعه به جوامع ديگر ظلم نكند؛ جامعه‌اى است كه در آن، هر كارى با اين احساس كه «خدا مى‌بيند و مؤاخذه مى‌كند» انجام مى‌گيرد؛ جامعه‌اى است كه آحادش دچار غفلت نيستند؛ غرق در ماديت نيستند؛ غرق در خودخواهى و خودپرستى نيستند و كار براى خدا و براى رسيدن به آستان لقاى او انجام مى‌گيرد. چنين جامعه‌اى كامل است و انسانى كه در اين جامعه زندگى كند، در نيل به كمال، موفق است.

انبيا آمدند تا چنين جامعه‌اى را به وجود آورند. اگر جامعه‌اى كه انسانها و مردمش درست مى‌انديشند و عمل مى‌كنند، داراى رحم و مروتند، داراى احساس مسؤوليت در پيش خداى بزرگند، داراى احساس معنويتند، غرق در ماده نيستند و همه چيز را براى خود نمى‌خواهند؛ قدرت و رفاه مادى بيابند، آن پول و قدرت و آن پيشرفت و رفاه مادى، براى همه‌ى انسانهاى دنيا، خير به وجود مى‌آورد. همان‌طور كه در صدر اسلام، اسلام آمد و چراغ علم و معنويت را در دنيا روشن كرد. اسلام آمد و به همان اندازه كه جوامع فاتح صدر اسلام از معنويات برخوردار بودند، عدالت اجتماعى را در سطح عظيمى از دنيا مستقر كرد و در سطح دنيا به تربيت انسانها پرداخت.

اكنون اين سؤال پيش مى‌آيد: «پيغمبران براى اين‌كه انسانها به اين مرحله برسند و موانع راه را برطرف كنند، چه ارمغان و برنامه و دستورى دارند؟آيات قرآن جواب مى‌دهد. آيه‌اى كه در آغاز سخن تلاوت كردم، اصل هدف را بيان مى‌كند: «انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً الى اللَّه باذنه و سراجا منيرا»؛ اى پيامبر! تو را چراغى روشن قرار داديم دعوت كننده به خدا؛ بشارت دهنده‌ى مردم به ثواب الهى و ترساننده‌ى آنها از عقاب و غضب الهى و از بدبختيهايى كه در سر راه بشر كمين كرده است.

اما در راه اين هدف، مرحله‌ى ديگرى هم وجود دارد و آن، تشكيل نظام و جامعه‌ى اسلامى است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط(4)»، يعنى جامعه‌ى عادلانه. انبيا آمدند تا جامعه‌ى عادلانه درست كنند. جامعه‌ى عادلانه نشانه‌هاى متعددى دارد. نشانه‌ى اولش اين است كه حكومت در آن جامعه، تحميلى، فاسد و ضدمردمى نباشد. حكومت پيغمبران، حكومتى مردمى بود؛ براى مردم و در خدمت منافع آنان بود و مردم به پيامبران عشق مى‌ورزيدند. وقتى پيغمبر ما حكومت تشكيل داد، مردم به او عشق مى‌ورزيدند. وقتى ابوسفيان در شب قبل از فتح مكه، به وسيله‌ى عباس - عموى پيغمبر - آهسته و مخفيانه، در اردوگاه مسلمين گردش كرد و هنگام صبح ديد كه مردم آب وضوى پيغمبر را از يكديگر مى‌ربايند و به سر و صورتشان مى‌ريزند، به عباس گفت: «عجبا! من كسرى و قيصر، پادشاه ايران و امپراطور روم را ديدم؛ اما شوكتى را كه برادرزاده‌ى تو دارد، در هيچ‌كدام از آنها نديدم. آنها به زور و با سرنيزه بر مردم حكومت مى‌كردند؛ اما اين، بر دلهاى مردم حكومت مى‌كند؛ عواطف مردم را دارد؛ ايمان مردم را دارد و عشق مردم متوجه به اوست.»

چنين حكومتى، با چنان پايه و قاعده‌ى مردمى است كه مى‌تواند اصلاحات كند. اگر آن روالى كه نبى مكرم اسلام صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلم، شروع و پايه گذارى كرد، به وسيله‌ى سلطنت بنى‌اميه و بنى‌عباس در هم شكسته نمى‌شد، چهره‌ى دنيا به گونه‌ى ديگرى مى‌شد.

از همين جا، وارد بحثى مى‌شوم كه مقصود و غرض اصلى من مطرح كردن آن بود: شما برادران و خواهران عزيز اهل بينشيد. بحمداللَّه امروز ملت ايران از بينش و درك سياسى بالايى برخوردار است. اين را به معناى واقعى كلمه مى‌گويم، نه براى خوشايند شما. امروز زنها و مردهاى ما در روستاها و شهرهاى دورافتاده هم، مفاهيم سياسى را درك مى‌كنند. يك روز در همين كشور، مفاهيم سياسى مخصوص روشنفكران بود؛ اما امروز شما از هر زن و /مرد ما درباره‌ى مسأله‌ى فلسطين سؤال كنيد، مى‌بينيد مسأله را مى‌شناسد؛ يعنى مى‌داند كه فلسطين يك كشور اسلامى بوده است كه صهيونيستهاى غاصب، به كمك قدرتهاى جهانى، سالهاى متمادى است آن‌جا را گرفته‌اند و مردم فلسطين - مسلمانان - مشغول مبارزه‌اند تا آن‌جا را باز پس بگيرند. امروز در داخل جامعه‌ى ما، چه كسى اين قضايا را نمى‌داند؟ اينها جزو حرفهاى معمولى و عادى است. قبل از انقلاب اسلامى، كسانى كه اين مسأله را در جامعه‌ى ما مى‌دانستند، اقليت بسيار محدودى از روشنفكران و كتابخوانان - آن هم نه همه‌شان بودند!

امروز ملت ايران، اعم از مرد و زن و پير و جوان، در هر جاى كشور كه زندگى كنند، مى‌دانند ابرقدرتى خودكامه در عالم وجود دارد كه با سلاح، سياست، تبليغات و زور، به ملتهاى ديگر ظلم مى‌كند. جايى با زور وارد مى‌شود، جايى با سياست وارد مى‌شود - مثل نيكاراگوئه - جايى با ايجاد كودتاى نظامى وارد مى‌شود، جايى خانه‌ى رؤساى كشور را بمباران مى‌كند، جايى با تبليغات وارد مى‌شود و جايى با پول وارد مى‌شود. اين را همه مى‌دانند. مسأله‌ى استكبار و ترجيح قدرت يك ابرقدرت مستكبر بر منافع ملتها را، چه كسى در كشور ما نمى‌داند؟ همه مى‌دانند، شعارش را مى‌دهند و حرفش را مى‌زنند. بسيجيهاى روستايى ما كه به جبهه مى‌رفتند، در وصيتنامه‌هايشان اين را مى‌نوشتند. اينها جزو بينات جامعه‌ى ماست. شما خيال مى‌كنيد قبل از انقلاب در اين كشور، چند در صد مردم مسأله‌ى استكبار و استثمار و غلبه‌ى منافع ابرقدرتها بر منافع ملتها را درك مى‌كردند؟ فقط تعدادى از روشنفكران. هم اكنون در كشورهاى اروپايى و در خود امريكا هم، كسانى كه اين مسائل را درك مى‌كنند، به نسبت، از مردم ما كمترند. آنها نمى‌دانند در دنيا چه خبر است، ولى شما مى‌دانيد. اين، رشد و درك سياسى است.

ملت ما، با اين رشد و درك سياسى، يك مطلب را خوب مى‌فهمد و آن اين است كه امروز در سراسر جهان، دو پديده‌ى واضح وجود دارد كه يكى از ديگرى فجيع‌تر، خشن‌تر و سخت‌تر است. اين دو پديده، يكى اين است كه قدرتهاى مسلط عالم - و به‌طور مشخص ابرقدرت امريكا - نسبت به كشورها و ملتهاى ديگر، آنچه را خودشان مى‌خواهند و اراده مى‌كنند، عمل مى‌نمايند. يعنى درياهاى آزاد عالم را از آن خود مى‌دانند؛ فضاى عالم را مال خود مى‌پندارند و براى فرستادن ماهواره و جاسوسى كردن در شهرها و خيابانها و حتى داخل خانه‌ها در كشورها، از كسى اجازه نمى‌گيرند! امروز امريكا با ماهواره‌هاى مجهزى كه دارد، مى‌تواند از آن‌جا كه هست، همين جمعيت ما را به‌طور مشخص فيلمبردارى و عكسبردارى كند! مثلاً انسان در خانه و گوشه‌ى حياط خانه‌ى خودش نشسته كه يك استكان چاى بخورد؛ آنها در آن‌جا مى‌توانند اين را ببينند و جاسوسى كنند! با استفاده از همين وسيله بود كه تمام نقل و انتقالات نيروهاى ما را در سالهاى آخر دفاع مقدس، فيلمبردارى مى‌كردند و خبرش را به عراق مى‌دادند. اين، كارى است كه دائم به آن مشغول بوده‌اند. هم اكنون هم، در همه جاى دنيا - هر جا كه منافعشان ايجاب كند - اين كار را انجام مى‌دهند، و از كسى هم اجازه نمى‌گيرند. يكى را محكوم مى‌كنند؛ يكى را تروريست مى‌نامند؛ يكى را مخالف حقوق بشر معرفى مى‌كنند؛ در انتخابات فلان كشور، آدم مى‌فرستند و دخالت مى‌كنند؛ تبليغات مى‌كنند؛ توطئه مى‌كنند؛ كودتا راه مى‌اندازند؛ هر كارى مى‌توانند، مى‌كنند و خودشان را صاحب اختيار دنيا مى‌دانند. تا ديروز امريكا و شوروى بودند؛ اما امروز كه آن يكى نيست، اين ميدان را براى خود بازتر ديده است و شلتاق مى‌كند. اين، يك پديده است كه همه آن را مى‌دانند؛ شما هم مى‌دانيد.

پديده‌ى دوم كه از اين سخت‌تر است، آن است كه در هر جا نشانى از اسلام هست، نسبت به آن‌جا سختگيرى بيشترى مى‌كنند. فرق نمى‌كند كه آن‌جا آفريقا باشد، يك كشور اسلامى مستقل باشد، گروهى مسلمان در يك كشور به صورت اقليت باشد، آسيا باشد، كشور عربى باشد، غيرعربى باشد و مردم آن‌جا به فكر تشكيل يك نظام سياسى اسلامى باشند يا نباشند. هرجا كه از اسلام نشانى هست، نسبت به آن‌جا جبهه‌گيرى و صف بندى مى‌كنند و به توطئه مى‌پردازند. اگر توانستند توطئه را عملى كنند، مى‌كنند و اگر نتوانستند، كمين مى‌كنند تا در فرصتى مناسب، به عملى كردن توطئه‌ى خود بپردازند. اين را ملت ما مى‌بيند و مى‌فهمد.

و اما، علت چيست كه با اسلام مخالفند؟ اين قضيه، يك بار ديگر هم در يك برهه‌ى تاريخى ديگر اتفاق افتاده است و آن، هنگامى بود كه امپراتورى قبلى انگليس يك قرن قبل يا كمى بيشتر سرپرستى دنيا را از آن خود مى‌دانست! انگليسيها، آن زمان، در همه‌ى دنيا دست و پاى خودشان را باز كرده بودند و هر جا كه از اسلام خبرى بود، نسبت به آن حساستر بودند.

من بيست، سى سال پيش از اين‌كه درباب مسائل شبه قاره‌ى هند مطالعه مى‌كردم و مى‌نوشتم، متوجه شدم در ميان گروههاى استقلال‌طلب هندوستان كه عليه انگليسيها مبارزه مى‌كردند - و ميان آنها، هم مسلمان بود هم هندو و هم سيك - انگليسيها نسبت به مسلمانان حساسيت خاصى داشتند! آنها با هندوها و سيكها كنار مى‌آمدند، ولى با مسلمانان آبشان به يك جوى نمى‌رفت! لذا در وهله‌ى اول به سراغ مسلمانان مى‌رفتند تا آنها را سركوب كنند. يك لرد انگليسى در همان روزگار گفته بود: «ما وقتى به تجربه‌هاى زمان خود مى‌نگريم، احساس مى‌كنيم اسلام با ما ذاتاً دشمن است!» انگليسيها آن روز به اين نتيجه رسيده بودند و بر اين اساس عمل مى‌كردند. در افغانستان همين كار را كردند، در هند همين كار را كردند و در ايران نيز همين كار را كردند. امروز هم استكبار امريكا و ايادى آن، عين همان تجربه را عمل مى‌كنند و پيش مى‌روند. عامل همه‌ى اينها هم اين است كه از اسلام، بيش از پيش ترسيده‌اند! ترس مضاعف اينها چه وقت آشكار شد؟ آن هنگام كه نظام جمهورى اسلامى در ايران به رهبرى قائد امت و انسان بزرگ دوران معاصر و چهره‌ى كم نظير تاريخ ما، امام خمينى بزرگ رضوان‌اللَّه تعالى عليه شكل گرفت و او پرچم اسلام را در اين كشور برافراشت و چنين حكومت مقدسى را به وجود آورد. باورشان نمى‌شد كه اسلام زنده شود و حكومت ايجاد كند. وقتى حكومت ايجاد شد و قدرتش را ديدند؛ نيروى نفوذ و تأثير گذارى‌اش را روى انسانها ديدند؛ قدرتش را بر روى ملتهاى ديگر ديدند؛ بى‌باكى‌اش را در مقابل تهديدها ديدند؛ بى‌طمعى و فريب نخوردنش را در برابر تطميعها ديدند، فهميدند حكومتى كه بايد با آن مبارزه كنند، اين است.

ابتدا مى‌گفتند ما با «بنيادگرايى» مخالفيم. بنيادگرايى اصطلاحى است كه آنها در خصوص پايبندى ايمانى ملت مسلمان به قرآن و اسلام به كار مى‌برند. به همين كه شما اسلام و قرآن را دوست مى‌داريد بنيادگرايى مى‌گويند و در دنيا آن را يك دشنام مى‌دانند! بعضى بى‌عقلها هم در گوشه و كنار دنيا باورشان شده است و تا مى‌گويند «شما بنيادگراييد»، فرياد برمى‌آورند: «ما بنيادگرا نيستيم!» انگار بنيادگرايى خصوصيت بدى است! بنيادگرايى يعنى پايبندى به اصول درست و متقن. اين، بنيادگرايى است. بارى؛ ابتدا مى‌گفتند: «با بنيادگرايى مخالفيم.» بعد ديدند نه؛ اسلام در هرجا كه هست؛ آن‌جا كه ايمان با او همراه است و آن‌جا كه مردم دلشان به ياد اسلام مى‌تپد، همين خطر، عيناً وجود دارد. لذا شما ملاحظه كرديد كه در جمهوريهاى شوروى سابق، امريكاييها با دستپاچگى خودشان را رساندند و تلاش كردند تا شايد بتوانند مردم را از اسلام، از رابطه‌ى با اسلام و ايران اسلامى باز دارند. البته ممكن است بعضى آدمهاى غافل در اين سرزمينها تحت تأثير قرار گرفته باشند؛ اما ملت آذربايجان، ملت تركمنستان، ملت ازبكستان، ملت تاجيكستان و ساير ملتهاى بزرگى كه در آن نقطه از جهانند و مسلمانند، دلشان به عشق اسلام مى‌تپد. دليلش هم اين است كه بعد از هفتاد سال كه نامى از اسلام نبوده و هرچه بوده ضداسلام بوده، بدون اين‌كه كسى تبليغى كرده باشد، شعار اسلام مى‌دهند. اين، نفوذ اسلام رانشان مى‌دهد.

امريكاييها به آن‌جا رفتند تا شايد مانع شوند. اصل قضيه، مبارزه‌ى آنها با اسلام است؛ اما اين مبارزه، در محور و مركز اصلى‌اش، متوجه جمهورى اسلامى است. چرا؟ براى اين‌كه مى‌دانند اگر بتوانند جمهورى اسلامى را از صحنه خارج كنند، ديگر ملل مسلمان، حساب كار خودشان را مى‌كنند و مأيوس مى‌شوند. مى‌خواهند آنها را مأيوس كنند. اما چگونه مى‌خواهند جمهورى اسلامى را از صحنه خارج كنند؟ راههايى دارد كه هر كدام را بتوانند، عمل مى‌كنند. يكى از راههايش اين بود كه جنگ را تحميل كنند؛ و كردند. يكى از راههايش اين بود كه محاصره‌ى اقتصادى كنند؛ كه سالهاى متمادى كردند. چنان كه امروز هم محاصره‌ى اقتصادى بسيار ظريف و و درعين‌حال محكمى، عليه جمهورى اسلامى وجود دارد. يكى از راههايش اين است كه محاصره‌ى تبليغاتى كنند. شما، هر راديويى از راديوهاى وابسته به شبكه‌ى تبليغاتى «صهيونيستى - امريكايى - استكبارى» را كه باز كنيد، به طريقى با انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى مبارزه مى‌كند. بعضى صريح و بعضى غير صريح و ظريف. اين‌كه شما ملاحظه مى‌كنيد در همين روزهايى كه تب و تاب انتخابات در كشور ماست، از اطراف دنيا، راديوها روى انتخابات تفسير مى‌گذارند، به چه قصدى است؟ حرفهايى كه مى‌زنند دقيقاً به قصد ضربه زدن است. مى‌دانند كه انتخابات با حضور مردم، تثبيت و محكم كننده‌ى نظام جمهورى اسلامى است. مى‌دانند كه يك مجلس قوى، يك مجلس مردمى با دويست و هفتاد نماينده‌ى سالم و صالح، براى اين نظام پشتوانه است. مى‌دانند كه قوانين مردمى و به نفع مردم، از چنين مجلسى صادر مى‌شود. مى‌خواهند اين مجلس را ضعيف كنند. اگر امريكا و استكبار بدانند مى‌توانند كارى كنند كه پنج ميليون رأى دهنده كم كنند، سه ميليون رأى دهنده كم كنند، يك ميليون رأى دهنده كم كنند؛ هرچه داشته باشند خرج مى‌كنند كه اين كار انجام شود؛ چون برايشان مهم است. اين‌كه ميليونها انسان از تمام اكناف كشور، پاى صندوقهاى رأى بروند و نمايندگان خودشان را معين كنند، چه دموكراسى روشن و سالمى رانشان مى‌دهد! مى‌دانند كه اگر اين كار انجام گيرد، تبليغاتشان باطل مى‌شود.

استكبار در تبليغات خود، شرم و حيا نمى‌شناسد. واضحترين دروغها را با بلندترين صداها مى‌گويد؛ در حالى كه در تمام منطقه‌ى خاورميانه، هيچ نظامى وجود ندارد كه پيوند ميان مردم و مسؤولينش به استحكام پيوند ملت و مسؤولين كشور ما باشد. اين را آنها مى‌دانند. در زمان حيات امام رضوان‌اللَّه عليه، عشق مردم به امام را مى‌دانستند. با اين همه، مرتب مى‌گفتند كه مردم، اين رژيم را - به اسم رژيم فلان؛ اسم امام را مى‌آوردند - قبول ندارند! ولى در رحلت امام، آن تشييع جنازه، آن اشك و آه، آن عزاى تمام نشدنى را به چشم خودشان ديدند و همه‌ى حرفهايشان باطل شد. باز هم مى‌گويند! مى‌بينند كه وقتى «روز قدس» اعلام مى‌شود، ميليونها نفر - از همه‌ى قشرها - به خيابانها مى‌آيند و عليه استكبار و در جهت اهداف نظام جمهورى اسلامى شعار مى‌دهند. اين را مى‌بينند و مى‌دانند. درعين‌حال، مى‌گويند «در ايران نظام مردمى حاكم نيست»! «دموكراسى نيست»! «مردم از جمهورى اسلامى روگردان شده‌اند»!

اگر بتوانند كارى كنند كه انتخابات، كه مظهر حضور مردم است، انتخابات بى‌رونقى باشد؛ خلوت باشد و بى‌شور و شوق باشد، مى‌كنند. حاضرند هزينه‌هاى بسيار صرف كنند كه انتخابات، انتخابات نشود! لذا مى‌بينيد همه‌ى مزدورهايشان، منافقين خائن - مزدورانى كه در خانه دشمن نشستند و عليه جمهورى اسلامى و ملت ايران شمشير كشيدند و به سينه‌هاى مردم تيراندازى كردند و در خانه‌هاى مردم بمب گذاشتند و جوان و پير را كشتند و كارگر و كاسب را نابود كردند و بر زن و مرد رحم نكردند - از يك طرف؛ آنهايى كه در امريكا نشسته‌اند از طرف ديگر - هر كس كه پولى از دستگاههاى استكبارى مى‌گيرد - روزنامه و راديويى راه انداخته، همه و همه تلاش مى‌كنند كه اين انتخابات را بى‌قدر و بى‌ارزش كنند تا شايد بتوانند از اعتبار آن بكاهند. چرا؟ براى اين‌كه با ضعيف شدن حضور مردم، چهره‌ى مردمى نظام در دنيا ضعيف مى‌شود. آنها اين را مى‌خواهند. اين هم يكى از راههاى تضعيف كردن است: تضعيف تبليغاتى، تضعيف سياسى، تضعيف اقتصادى و تضعيف نظامى.

اين حقيقت را دشمنان ما خيلى خوب فهميده‌اند كه اسلام، همچنان كه توانست نظام جمهورى اسلامى را پايه‌ريزى كند و بر خلاف توقع و خواست ابرقدرتها اين معجزه‌ى بزرگ را به وجود آورد، همين اسلام هم به اين ملت قدرت و شجاعت بخشيده و آنها را در مقابل دشمنانش نيرومند كرده است و نمى‌گذارد جمهورى اسلامى و ملت شجاع و بزرگ ايران شكست بخورند. اين را خوب فهميده‌اند.

من در پايان عرايضم، براى نتيجه گيرى از اين سخن، به همه‌ى ملت ايران توصيه مى‌كنم كه موانع راه را شما بايد برداريد. راه براى ما روشن است؛ موانع راه هم براى ملت ايران روشن است. بايد اين موانع را برداريد؛ هم موانع درونى و هم موانع بيرونى را. موانع درونى را بايد با تضرع به درگاه پروردگار، با دعا، با توجه، با تربيت و تهذيب نفس، با تقويت اخلاق، با عبادت و با توسل، از پيش پا برداريد. اگر دل ما سالم نباشد، نمى‌توانيم دنياى سالمى درست كنيم. اگر در درون خودمان معيوب باشيم، نمى‌توانيم عيب جامعه و جهان را برطرف كنيم. ملت ايران بار سنگينى بردوش دارد و بايد آن را به منزل برساند. بايد دنيايى بسازد كه هم براى خودش شيرين باشد و هم براى جوامع ديگر. شما مى‌توانيد چنين كارى بكنيد؛ اما شرطش اين است كه هر يك از ما، درصدد تهذيب نفس خودمان باشيم. نماز با توجه، انس با قرآن، دعا و توسل، تضرع، روزه‌ى ماه رمضان و عبادات نيمه‌شب،مخصوصاً براى جوانان، كه تأثيرپذيريشان زياد است، مى‌تواند مهذب نفس باشد.

من در اين ماه رمضان - بخصوص در شبهاى احيا - كمتر شبى شد كه جوانان را از صميم قلب دعا نكنم. جوانان تعيين كننده و آماده‌اند. دشمن مى‌خواهد جوانان ملت ايران را از او بگيرد. چگونه؟ با فاسد كردن؛ با گرفتن احساس مسؤوليت از آنها؛ با گرفتن شور و شوق ايمانى از آنها؛ با سرگرم كردن آنها به لهو و لعب و انداختن آنها در دام شهوات. اگر جوانان يك ملت، سالم و مؤمن باشند، همان اتفاق مى‌افتد كه شما در جبهه‌هاى نبرد هشت‌ساله ديديد. جوانان مؤمن، جوانان پرحماسه و جوانان پرشور ما، چنان ايمان و صفايى از خود نشان دادند كه در عرفاى كهنسال، نظير آن را كمتر مى‌توان پيدا كرد. اين جوانان در ميدان جنگ، به پشتوانه‌ى همان ايمان، توانستند سدهاى مستحكم را بشكنند، پاى دشمن را قطع نمايند و از تجاوز جلوگيرى كنند. اگر اين جوانان نبودند؛ اگر اين ايمان نبود؛ اگر اين شور و شوق نبود، مى‌دانيد بر سر اين ملت و بر سر اين كشور چه مى‌آمد!؟

و اما جوان ناسالم و جوان سرگرم شهوات و غرق در ماديات و لهو و لعب و فساد اخلاقى و جنسى و انواع و اقسام فساد چه مى‌شود؟ همان مى‌شود كه در بعضى از كشورهاى دنيا مشاهده مى‌كنيم؛ كه قدرت استكبارى بر گرده‌هايشان سوار است و از آنها نفس در نمى‌آيد! چرا؟ چون جوان، وقت ندارد! جوانى كه مشغول لهو و لعب و مى‌و مطرب و سرگرم فساد و فحشا و شهوت است، مگر فرصت اين را دارد كه به مبارزه بپردازد يا حرف جدى بزند!؟ مى‌خواهند جوانان ما را به اين طريق بكشانند. خود جوانان بايد مواظب باشند. ما به دولت، به پدران و مادران، به وزارت ارشاد، به صدا و سيما و به دستگاههاى مختلف هم سفارش مى‌كنيم؛ اما، سفارش اصلى من به خود شما جوانان، اين است كه مراقب باشيد؛ مواظب باشيد و خاكريزهايتان را محكم كنيد تا دشمن نتواند در سنگرهاى شما نفوذ كند. با اين روحيه‌ى ايمانى و استوار است كه مى‌توانيد شاخ استعمار را بشكنيد و اسلحه را از دستش بگيريد تا ملتتان بتواند نفسى بكشد؛تا بتوانيد كشور را بسازيد؛ تا بتوانيد سطح زندگى را بالا ببريد؛ تا بتوانيد مشكلات و گره‌هايى را كه ميراث سالها دوران استعمار و سلطه اجانب است، از بين ببريد. اين، موانع درونى است. زن و مرد و دختر و پسر فرق نمى‌كنند؛ همه بايد موانع درونى را از سر راه بردارند. ما نيز همين‌طور. اى مسنها و پيرها؛ كار ما سخت‌تر از كار جوانان است.

و اما، موانع بيرونى. امروز سنگر اصلى در سطح عالم، جمهورى اسلامى است. اين سنگر را بايد محكم نگه داريد. با چه چيز؟ با اتحاد و اتفاق؛ با همدلى ميان آحاد مردم و ميان مردم و مسؤولين كشور؛ با همدلى ميان مردم و دولت، ميان مردم و مجلس، ميان دولت و مجلس، ميان كارگزاران كشور و ميان آحاد مردم. گروههاى مختلف، جناحهاى مختلف، سياستها و جهتگيريهاى مختلف، در مقابله با دشمن، بايد با هم باشند و كارى نكنند كه دشمن سوء استفاده كند. اختلاف سياسى مانعى ندارد؛ اختلاف نظر مانعى ندارد؛ مبارزات انتخاباتى به شكل سالم، مانعى ندارد؛ اما خراب كردن يكديگر، خراب كردن چهره‌ى كشور، خراب كردن ذهن مردم و چهره‌ى مسؤولين دلسوز، اشكال دارد. ايجاد سؤال و ابهام در ذهن مردم، اشكال دارد. با وحدت و يكپارچگى، «كأنهم بنيان مرصوص(5)»، مثل يك دژ پولادين، در مقابل دشمن بايستيد؛ مثل چند برادر در يك خانه. ممكن است دو برادر از يكديگر كدورت و گله هم داشته باشند، اما در مقابل كسى كه به خانه‌ى آنها حمله مى‌كند، دوش به دوش، بايد در كنار هم بايستند. آحاد ملت بايد اين گونه باشند. اين، يكى از ويژگيهايى است كه در اين سنگر مى‌توانيد حفظ كنيد. دوم، حضور در صحنه‌هاى سياسى است. راهپيمايى روز قدس، بسيار خوب بود. راهپيمايى بيست و دوم بهمن، بسيار خوب بود. ملت عزيز ما، در مقابل دشمن، آزمايش بسيار خوبى داد و دشمن را مأيوس كرد.

انتخابات هم در پيش است. همه بايد شركت كنند. البته عده‌اى كه دلشان از اسلام چركين است، شركت نمى‌كنند. نكنند! عده‌اى دلشان از حكومت اسلامى چركين است. اگر بپرسيد «چه مى‌خواهيد؟» مى‌گويند «ما همان رژيم وابسته به امريكا را مى‌خواهيم.» آنها از حساب خارجند. ما با آنها كارى نداريم. داد مى‌كشند كه «انتخابات آزاد نيست!» آزادى انتخابات به چيست؟ آزادى انتخابات اين است كه اجازه بدهند كسانى كه مى‌خواهند مملكت را دو دستى به دشمن تسليم كنند، وارد مجلس شوراى اسلامى شوند؟! آزادى اين است؟! انتخابات آزاد، انتخاباتى است كه مردم با خيال راحت، همان كسى را كه مى‌شناسند و مى‌دانند و اطمينان پيدا مى‌كنند كه در خدمت آنهاست، به مجلس بفرستند. دستگاههاى امين اين كشور، رأى مردم را مى‌خوانند و نمايندگان به مجلس مى‌روند. دستگاهها امينند. من در نماز جمعه هم گفتم؛ الان هم مى‌گويم: من به دستگاههاى مباشر كار انتخابات اطمينان دارم. بعضى بيهوده اعتراض نكنند. شوراى محترم نگهبان مورد اعتماد كامل ماست. وزارت كشور مورد اعتماد كامل ماست. همه تلاش مى‌كنند و زحمت مى‌كشند. البته يك نكته را بايد اين‌جا عرض كنم: كسانى كه صلاحيتشان رد شده است، شوراى نگهبان برطبق ضوابط و قانون با آنها رفتار كرده و معنايش اين نيست كه همه، آدمهاى نابابى هستند؛ نه، معنايش اين نيست. كسى حق ندارد فردى را كه صلاحيتش رد شده - در هر جاى كشور - متهم كند، كه «لابد شما پرونده‌ى سنگينى داريد! لابد شما جنايتى كرده‌ايد! لابد شما كار خلافى كرده‌ايد! لابد دزدى كرده‌ايد!» نه، اينها نيست! قانون ضوابطى را معين كرده و شوراى نگهبان، با امانت كامل، بر طبق آن ضوابط قانونى، كسانى را در فهرست قبول‌شدگان مى‌گذارد و كسانى را خارج مى‌كند. آنهايى كه خارج مى‌مانند، يعنى با اين ضوابط منطبق نبوده‌اند. چه بسا آدمهاى صالحى هم باشند. البته آدم ناباب هم ميانشان هست؛ نه اين‌كه نيست؛ اما اين‌طور نيست كه هر كس صلاحيتش رد شده، بگوييد «لابد ايشان آدم خائن و نابابى است!»؛ ابداً!

اگر اين مسائل را رعايت كرديد، جمهورى اسلامى مستحكم مى‌ماند و روح امام شاد مى‌شود. من به شما عرض مى‌كنم: خداى متعال، وعده كرده است كه «اگر در راه من حركت كنيد، شما را هدايت و كمك مى‌كنم.»

پروردگارا! تو شاهدى كه اين ملت، در راه تو حركت كرده است. به محمد و آل محمد، او را هدايت كن.

پروردگارا! تو شاهدى كه مسؤولين اين كشور، براى تو كار و حركت مى‌كنند. آنها را با هدايت شامله‌ى خود، هدايت فرما!

در اين نزديك غروب روز عيد فطر، بهتر از همه اين است كه چند تا دعا كنم:

پروردگارا! به محمد و آل محمد تو را سوگند مى‌دهيم، ما را از منتظران واقعى امام زمان قرار بده. قلب مقدس امام زمان را از ما راضى و خشنود كن. ما را در جهت هدفهاى والاى اسلام به حركت در آور. ما را در جهت هدفهاى والاى قرآن هدايت كن.

پروردگارا! دلهاى ما را در مقابل توطئه‌هاى دشمنان، محكم كن.

پروردگارا! مشتهاى ما را، در مقابل طمع‌ورزان نسبت به اسلام و مسلمين، مستحكم كن.

پروردگارا! پيروزى بر شيطانها را به بندگان صالح خودت نشان بده.

پروردگارا! ما را امت حقيقى اسلام و رهروان حقيقى راه قرآن قرار بده.

پروردگارا! ما را در راه خود زنده بدار و در راه خود بميران؛ مرگ ما را در حين جهاد در راه خودت قرار بده؛ مرگ ما را به شهادت در راه خودت قرار بده.

پروردگارا! دلهاى ما را از آلودگيها پاك كن.

پروردگارا! جانهاى ما را به خودت نزديك كن.

پروردگارا! نور معرفت و محبت خودت را بر دلهاى تيره‌ى ما بتابان.

پروردگارا! روح مقدس امام عزيزمان را مشمول الطاف و فيضهاى كامل خود قرار بده؛ او را از اين امت، جزاى خير عنايت فرما؛ ما را پيروان واقعى او قرار بده.

پروردگارا! به محمد و آل محمد، در ظهور و فرج ولىّ‌عصر ارواحنافداه، تعجيل فرما و ما را از ياران آن بزرگوار قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-----------------------------------------------
1) احزاب؛ 45-46.
2) مفاتيح‌الجنان: دعاى وارده از امام محمّدتقى عليه‌السّلام.
3) بحارالانوار: ج 77، ص 419.
4) حديد: 25.
5) صف؛ 4.