بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
بنده هم اين عيد سعيد و بزرگ را به همهى مسلمين و مستضعفان و عدالتجويان عالم و به ملت شريف و عزيز ايران و به شما عزيزان، تبريك عرض مىكنم؛ بخصوص به برادرانى كه از راههاى دور تشريف آوردهاند و عشق و شيفتگى خود را به مقام والاى ولايت عظما، عملاً اثبات كردند.
در ماجراى غدير، حقايق بسيارى نهفته است. صورت قضيه اين است كه براى جامعهى نو پاى اسلامى در آن روز، كه در حدود ده سال از پيروزى اسلام و تشكيل آن جامعه گذشته بود، نبى مكرم (صلىاللَّه عليه و آله و سلم)، موضوع حكومت و امامت را - با همان معناى وسيعى كه دارد - حل مىكردند و در غدير خم و در بازگشت از حج، اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) را به جانشينى خود نصب مىفرمودند. خود همين ظاهر قضيه، البته بسيار مهم است و براى كسانى كه در مسائل يك جامعهى انقلابى، اهل تحقيق و تدبر باشند، يك تدبير الهى است. ولى ماوراى اين ظاهر، حقايق بزرگى وجود دارد كه اگر امت و جامعهى اسلامى به آن نكات برجسته توجه كند، خط و راه زندگى روشن خواهد شد. اساساً اگر در قضيهى غدير، عموم مسلمين - چه شيعيان كه اين قضيه را قضيهى امامت و ولايت مىدانند و چه غيرشيعيان كه اصل قضيه را قبول دارند، اما برداشت آنها از اين موضوع، امامت و ولايت نيست - بيشتر توجه خودشان را امروز متوجه و متمركز به نكاتى كنند كه در قضيهى غدير است، براى مصالح مسلمين دستاوردهاى زيادى خواهد داشت.
بنده به يكى دو نكتهى از آن نكات، به صورت كوتاه، اشاره مىكنم. يكى از اين نكات مهم، عبارت است از اينكه، با مطرح كردن اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) و با نصب آن بزرگوار براى حكومت، معيارها و ارزشهاى حاكميت، معلوم شد. پيغمبر، در قضيهى غدير، كسى را در مقابل چشم مسلمانان و ديدگان تاريخ قرار دادند كه از ارزشهاى اسلامى، به طور كامل برخوردار بودند. يك انسان مؤمن؛ داراى حد اعلاى تقوا و پرهيزكارى؛ فداكار در راه دين؛ بىرغبت نسبت به مطامع دنيوى؛ تجربه شده و امتحان داده در همهى ميدانهاى اسلامى: ميدانهاى خطر؛ ميدانهاى علم و دانش؛ ميدان قضاوت و امثال اينها. يعنى با مطرح شدن اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) به عنوان حاكم و امام و ولى اسلامى، همهى مسلمانان در طول تاريخ بايد بدانند كه حاكم اسلامى، بايد فردى در اين جهت، با اين قوارهها و نزديك به اين الگو و نمونه باشد. پس، در جوامع اسلامى، انسانهايى كه از آن ارزشها نصيبى ندارند؛ از فهم اسلامى، از عمل اسلامى، از جهاد اسلامى، از انفاق و گذشت، از تواضع و فروتنى در مقابل بندگان خدا و آن خصوصياتى كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) داشتند، بهرهاى نداشته باشند، شايستهى حكومت كردن نيستند. پيغمبر، اين معيار را در اختيار مسلمانان گذاشتند. و اين، يك درس فراموش نشدنى است.
نكتهى ديگرى كه در ماجراى غدير مىشود فهميد، اين است كه اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، در همان چند سالى كه به خلافت و حكومت رسيدند، نشان دادند كه اولويت در نظر آن بزرگوار، استقرار عدل الهى و اسلامى است. يعنى عدالت، يعنى تأمين كردن هدفى كه قرآن براى ارسال رسل و انزال كتب و شرايع آسمانى، بيان فرموده است: «ليقوم الناس بالقسط(1).» اقامهى قسط الهى. قسط و عدل با دستورى كه اسلام معين كرده، بهترين تضمين و تأمين كنندهى عدالت است. اين، در نظر اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، اولويت درجهى اول بود. جامعهى اسلامى، با عدل و قسط است كه قوام پيدا مىكند و مىتواند به عنوان شاهد و مبشر و هدايتگر و الگو و نمونه، براى ملتهاى عالم مطرح شود. بدون عدل، ممكن نيست. ولو همهى ارزشهاى مادى و ظاهرى و دنيايى هم فراهم شود، اگر عدالت نباشد، در حقيقت هيچ كارى انجام نشده است. اين، آن برجستهترين مسأله در زندگى حكومتى اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) بود. پيغمبر اكرم (صلواتاللَّه و سلامه عليه) كه چنين عنصرى را به حكومت و ولايت مسلمين منصوب مىكردند، در حقيقت اهميت عدل را بيان فرمودند. پيغمبر مىدانستند اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، در چه جهتى فكر مىكنند و حركت خواهند كرد. آن حضرت دست پروردهى پيغمبرند؛ شاگرد پيغمبرند؛ مطيع و عمل كننده به فرمان و درس پيغمبرند. پيغمبر با منصوب كردن اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، در حقيقت عدل را در جامعهى اسلامى اهميت بخشيدند و اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، در طول همان چهار سال و نه ماه يا ده ماه حكومت ظاهرى كه داشتند، بيشترين اهتمامشان بر استقرار عدل در جامعه بود. آن حضرت، عدالت را مايهى حيات اسلام و در حقيقت روح مسلمانى و جامعهى اسلامى مىدانستند. و اين، آن چيزى است كه ملتها به آن نياز دارند و جوامع بشرى در دورههاى مختلف، از آن محروم بودهاند. در آن زمان هم محروم بودند؛ قبل از آن زمان هم محروم بودند؛ امروز هم اگر به صحنهى عالم و كارى كه ابرقدرتها مىكنند و روش حكومتى كه حكام مادى در دنيا عمل مىكنند نگاه كنيد، باز هم مىبينيد مشكل همين است. مشكل بشريت، در حقيقت فقدان عدالت و اسلام و حكومت علوى و روش و منهاج اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) است.
اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، عدالت را در بين مسلمانان و جامعهى اسلامى جارى مىكردند و مانع از اين شدند كه بيتالمال به اسراف مصرف شود. نگذاشتند دست تطاول باز شود. نگذاشتند كسانى بيتالمال مسلمين را به ناحق مصرف كنند.
البته بيتالمال مسلمين در آن روز، به اين شكل بود كه درآمدهاى جامعهى اسلامى به شكل سرانه، بين مردم تقسيم مىشد. اين روش ماليهى جديد و اين شكلى كه امروز در دنيا وجود دارد، آن روزها معمول نبود. همان درآمد را، اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، بالسويه تقسيم مىكردند. بيتالمال را بين صحابى و غيرصحابى و قرشى و هاشمى و غيرقرشى و غير خاندان پيغمبر و همه و همه، به شكل يكسان تقسيم مىكردند و اين، مايهى اعتراض خيليها شد؛ اما اميرالمؤمنين(عليهالصّلاة و السّلام)، اعتنايى نكردند. امروز وضع تقسيم بيتالمال به شكل عادلانه، آنطور نيست. امروز تقسيم سرانه نيست و روشهاى ديگرى در استقرار عدالت وجود دارد. امروز كسانى كه با بيتالمال مسلمين سروكار دارند، بايد از مصرف و خرج كردن بيتالمال در غير مصارف عمومى و مردمى، خوددارى كنند. اين، راه تقسيم عادلانهى بيت المال است. اگر مسؤولى خداى ناخواسته، در امر بيتالمال اسراف بورزد، يا آن را در مصارف شخصى و يا براى دوستان و نزديكان و مرتبطين خود مصرف كند، اين، تخلف از عدل و قرار واقعى در امر بيتالمال است. بايد بيتالمال مسلمين در همان طريقى كه قانوناً معين شده و همان مصارف عمومى و بخشهايى كه وظيفهاى از وظايف كشور را بر عهده دارد، مصرف شود. لذا اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، آن روز به كسانى كه مسؤوليت امور كشور را بر عهده داشتند، سختگيرى را به جايى رساندند كه به قول امروز، بخشنامه كردند: «ادقوا اقلامكم»؛ سر قلمهاى خودتان را كه با آن مىنويسيد، ريز بتراشيد. هم صرفهجويى در قلم، هم صرفهجويى در كاغذ، هم صرفهجويى در مركب! «و قاربوا بين سطوركم»؛ سطورى را كه در كاغذ مىنويسيد به هم نزديك بنويسيد و در كاغذ صرفهجويى كنيد. «و اقصدوا قصد المعانى»؛ مطالب لازم را بنويسيد. از زيادهروى و زيادهنويسى پرهيز كنيد.
اگر امروز بخواهند اين حرفها را تكرار كنند، به اين شكل خواهد بود كه از ايجاد دستگاههاى زايد، استخدامهاى زايد و توسعه دادنهاى زايد، خوددارى كنيد. يعنى بايد از كاغذپراكنى و زيادهنويسيهاى بيهوده و وقت تضييع كن، خوددارى كنيم. اين خصوصيات را، اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، رعايت مىكردند. در آخر اين جمله هم، كه بعضى از فقراتش را من عرض كردم، مىفرمايند: «فان اموال المسلمين لا يحتمل الاضرار.» ضرر رساندن به اموال مسلمانان را تحمل نمىكردند كه كسى بخواهد ولو به اندازهى كمى به اموال عمومى ضرر برساند. اين، يعنى امانتدار دانستن خود و همهى مسؤولين بيتالمال. اين، آن عدل اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) است. و اين آن قلهاى است كه ما بايد به آن برسيم. آن بزرگوار - امام (رضواناللَّه تعالى عليه) - هم فرمودند، و همهى ما هم گفتيم: بديهى است كه ما به اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، نمىرسيم. بديهى است كه بشر معمولى، نه در اين زمان، نه حتى در آن زمان، قادر بر اين نيست و نبود كه مثل آن بزرگوار، مشى كند، يا عدالت را آنگونه اجرا كند و يا آنطور زندگى كند. موضوع اين است كه آن حضرت نمونهى كاملند. بايد تلاش كنيم خودمان را به آن نمونهى كامل نزديك و شبيهتر كنيم. اگر حركت ما به گونهاى باشد كه در حال دور شدن از آن نمونهى كامل باشيم، اين، انحراف و خطاست. اين متمركز شدن روى عدالت و دل بستن به عدالت، راز اصلى دشمنى دشمنان اسلام با اسلام، بخصوص در روزگار ماست. در زمانهاى قديم هم البته همين گونه بوده است. اما امروز، علت اينكه مىبينيد ابرقدرتها با ما - با جمهورى اسلامى؛ با شما ملت - مخالفت دارند، احساس دشمنى دارند، اگر بتوانند ضربهاى وارد كنند وارد مىكنند و پرهيز نمىكنند، همين است. چون جمهورى اسلامى، منادى چنان عدالتى است. عدالت بين همهى ملتها؛ بين همهى انسانها؛ بدون اينكه ملاحظه شود كه كى مال كدام نژاد، يا كدام خون، يا كدام رنگ است. اميرالمؤمنين(عليهالصّلاة و السّلام)، در جامعهى اسلامى آن روز و تحت حكومت خود، نگاه نمىكردند كه اين مسلمان است و اين مسيحى است يا يهودى است. نسبت به همهى آنها، مثل يك پدر بودند. حافظ منافع آنها بودند.
امروز جامعهى اسلامى ما، اين را مىخواهد و ابرقدرتها حاضر نيستند چنين چيزى را تحمل كنند. زندگى ابرقدرتها، بر زورگويى بنا شده است؛ بر زيادهطلبى بنا شده است؛ بر تصرف محيطهاى زندگى ملتها و محروم كردن آنها به نفع خود، بنا شده است. لذا مىبينيد از جمهورى اسلامى، ناخشنود و ناراضىاند. تبليغات مىكنند؛ فشارهاى تبليغاتى وارد مىآورند؛ فشارهاى سياسى وارد مىكنند؛ محاصرهى اقتصادى مىكنند و با هرچه كه در توان و قدرت دارند، سعى مىكنند جمهورى اسلامى را در انزوا و در زير لطمات و ضربات خود قرار دهند. اين، به خاطر ترس از عدالت است؛ ترس از آن عدالت اسلامى كه منادى آن، شما ملت ايران هستيد.
ملتها عدالت را دوست دارند. تشنهى عدالتند؛ و اگر ببينند ملتى پرچم عدالت را در دست گرفته است و در مقابل قلدرها و زورگوهاى عالم و در راه عدل، فداكارى و ايستادگى مىكند، دلگرم و اميدوار مىشوند. و اين، اتفاق افتاده است. از بعد از پيروزى انقلاب تا امروز، ملتها دائم به شما نگاه كردهاند كه ملت ايران هستيد .به فداكارى شما، به صبر شما، به وفادارى شما، به اسلام و قرآن، به عشق شما به قرآن و اسلام و مقام ولايت عظمى، به علاقهى شما به پيمودن اين راه، به ايمان شما، به اينكه زندگى خوب در سايهى ايمان اسلامى تأمين مىشود و لاغير، نگاه كردهاند. و همين هم هست. رفاه، سعادت، خوشى، صلح و امنيت براى يك ملت، در سايهى ايمان به خدا و حاكميت ارزشهاى الهى تأمين مىشود و لاغير. اين را، در ملت ما فهميدهاند.
ايستادگى ملت ما را هم دانستند. اين است كه ابرقدرتها عصبانيند. ملتهاى ضعيف هم به اين ملت نگاه مىكنند و از او مىآموزند. ايستادگى شما، دنيايى را وادار كرد كه در مقابل ظلم و جور و زورگويى استكبار بايستند. دنيا اينطور نبود! تنها علاج، در مقابل ظلم و تعدى و تجاوز و نامردمى استكبار، عبارت است از ايستادگى و پايدارى روى همان معيارها و ميزانهايى كه غدير، سمبل و رمز واقعى آن است؛ يعنى عدالت؛ تلاش براى خدا؛ ارزش دادن به تقوا و جهاد فى سبيلاللَّه. ايستادگى بر روى اين معيارهاست كه خواهد توانست اين راه را در مقابل ملت ايران، باز هم، بازتر و هموارتر كند.
ابرقدرتها اگر خيال مىكنند ملتى را كه قلبش مؤمن به اصول الهى و اسلامى است، مىشود شكست داد، اشتباه مىكنند. چنين ملتى را نمىشود شكست داد. بحمداللَّه ملت ايران، با فداكاريهايى كه كرده و ايستادگى در اين ميدان، آثار و ثمرات شيرين آن را، خودشان ديده است. امروز ملت ما عزيز است، سربلند است، مستقل است و تحت نفوذ هيچ سياستى نيست. نيروهاى ملت، آماده براى كار و تلاش كردن و برنامهريزى براى پيشرفت كشورند. اينها براى يك ملت ارزش است. وقتى كه ابرقدرتها بر يك كشور و بر يك ملت مسلط باشند، اين امكانات و اين فرصتها را از آن ملت مىگيرند؛ همچنان كه در طول سالهاى سياه حكومت طواغيت از ما گرفته بودند.
از خداى متعال مىخواهيم كه ما را در راه ايمان به قرآن و اسلام و مقام ولايت، ثابت قدم بدارد و توفيقات خود را بر ما نازل كند. انشاءاللَّه مسلمانان در همهى كشورهاى اسلامى و از هر فرقه از فرق اسلامى كه هستند، سعى كنند دلهايشان را به هم نزديك كنند و اتحاد و وحدت فيما بين را حفظ نمايند. كه اين، خود، سلاح بزرگى در مقابل دشمنان اسلام است.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
---------------------------------------------
1) حديد: 25.
بنده هم اين عيد سعيد و بزرگ را به همهى مسلمين و مستضعفان و عدالتجويان عالم و به ملت شريف و عزيز ايران و به شما عزيزان، تبريك عرض مىكنم؛ بخصوص به برادرانى كه از راههاى دور تشريف آوردهاند و عشق و شيفتگى خود را به مقام والاى ولايت عظما، عملاً اثبات كردند.
در ماجراى غدير، حقايق بسيارى نهفته است. صورت قضيه اين است كه براى جامعهى نو پاى اسلامى در آن روز، كه در حدود ده سال از پيروزى اسلام و تشكيل آن جامعه گذشته بود، نبى مكرم (صلىاللَّه عليه و آله و سلم)، موضوع حكومت و امامت را - با همان معناى وسيعى كه دارد - حل مىكردند و در غدير خم و در بازگشت از حج، اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) را به جانشينى خود نصب مىفرمودند. خود همين ظاهر قضيه، البته بسيار مهم است و براى كسانى كه در مسائل يك جامعهى انقلابى، اهل تحقيق و تدبر باشند، يك تدبير الهى است. ولى ماوراى اين ظاهر، حقايق بزرگى وجود دارد كه اگر امت و جامعهى اسلامى به آن نكات برجسته توجه كند، خط و راه زندگى روشن خواهد شد. اساساً اگر در قضيهى غدير، عموم مسلمين - چه شيعيان كه اين قضيه را قضيهى امامت و ولايت مىدانند و چه غيرشيعيان كه اصل قضيه را قبول دارند، اما برداشت آنها از اين موضوع، امامت و ولايت نيست - بيشتر توجه خودشان را امروز متوجه و متمركز به نكاتى كنند كه در قضيهى غدير است، براى مصالح مسلمين دستاوردهاى زيادى خواهد داشت.
بنده به يكى دو نكتهى از آن نكات، به صورت كوتاه، اشاره مىكنم. يكى از اين نكات مهم، عبارت است از اينكه، با مطرح كردن اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) و با نصب آن بزرگوار براى حكومت، معيارها و ارزشهاى حاكميت، معلوم شد. پيغمبر، در قضيهى غدير، كسى را در مقابل چشم مسلمانان و ديدگان تاريخ قرار دادند كه از ارزشهاى اسلامى، به طور كامل برخوردار بودند. يك انسان مؤمن؛ داراى حد اعلاى تقوا و پرهيزكارى؛ فداكار در راه دين؛ بىرغبت نسبت به مطامع دنيوى؛ تجربه شده و امتحان داده در همهى ميدانهاى اسلامى: ميدانهاى خطر؛ ميدانهاى علم و دانش؛ ميدان قضاوت و امثال اينها. يعنى با مطرح شدن اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) به عنوان حاكم و امام و ولى اسلامى، همهى مسلمانان در طول تاريخ بايد بدانند كه حاكم اسلامى، بايد فردى در اين جهت، با اين قوارهها و نزديك به اين الگو و نمونه باشد. پس، در جوامع اسلامى، انسانهايى كه از آن ارزشها نصيبى ندارند؛ از فهم اسلامى، از عمل اسلامى، از جهاد اسلامى، از انفاق و گذشت، از تواضع و فروتنى در مقابل بندگان خدا و آن خصوصياتى كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) داشتند، بهرهاى نداشته باشند، شايستهى حكومت كردن نيستند. پيغمبر، اين معيار را در اختيار مسلمانان گذاشتند. و اين، يك درس فراموش نشدنى است.
نكتهى ديگرى كه در ماجراى غدير مىشود فهميد، اين است كه اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، در همان چند سالى كه به خلافت و حكومت رسيدند، نشان دادند كه اولويت در نظر آن بزرگوار، استقرار عدل الهى و اسلامى است. يعنى عدالت، يعنى تأمين كردن هدفى كه قرآن براى ارسال رسل و انزال كتب و شرايع آسمانى، بيان فرموده است: «ليقوم الناس بالقسط(1).» اقامهى قسط الهى. قسط و عدل با دستورى كه اسلام معين كرده، بهترين تضمين و تأمين كنندهى عدالت است. اين، در نظر اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، اولويت درجهى اول بود. جامعهى اسلامى، با عدل و قسط است كه قوام پيدا مىكند و مىتواند به عنوان شاهد و مبشر و هدايتگر و الگو و نمونه، براى ملتهاى عالم مطرح شود. بدون عدل، ممكن نيست. ولو همهى ارزشهاى مادى و ظاهرى و دنيايى هم فراهم شود، اگر عدالت نباشد، در حقيقت هيچ كارى انجام نشده است. اين، آن برجستهترين مسأله در زندگى حكومتى اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) بود. پيغمبر اكرم (صلواتاللَّه و سلامه عليه) كه چنين عنصرى را به حكومت و ولايت مسلمين منصوب مىكردند، در حقيقت اهميت عدل را بيان فرمودند. پيغمبر مىدانستند اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، در چه جهتى فكر مىكنند و حركت خواهند كرد. آن حضرت دست پروردهى پيغمبرند؛ شاگرد پيغمبرند؛ مطيع و عمل كننده به فرمان و درس پيغمبرند. پيغمبر با منصوب كردن اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، در حقيقت عدل را در جامعهى اسلامى اهميت بخشيدند و اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، در طول همان چهار سال و نه ماه يا ده ماه حكومت ظاهرى كه داشتند، بيشترين اهتمامشان بر استقرار عدل در جامعه بود. آن حضرت، عدالت را مايهى حيات اسلام و در حقيقت روح مسلمانى و جامعهى اسلامى مىدانستند. و اين، آن چيزى است كه ملتها به آن نياز دارند و جوامع بشرى در دورههاى مختلف، از آن محروم بودهاند. در آن زمان هم محروم بودند؛ قبل از آن زمان هم محروم بودند؛ امروز هم اگر به صحنهى عالم و كارى كه ابرقدرتها مىكنند و روش حكومتى كه حكام مادى در دنيا عمل مىكنند نگاه كنيد، باز هم مىبينيد مشكل همين است. مشكل بشريت، در حقيقت فقدان عدالت و اسلام و حكومت علوى و روش و منهاج اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) است.
اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، عدالت را در بين مسلمانان و جامعهى اسلامى جارى مىكردند و مانع از اين شدند كه بيتالمال به اسراف مصرف شود. نگذاشتند دست تطاول باز شود. نگذاشتند كسانى بيتالمال مسلمين را به ناحق مصرف كنند.
البته بيتالمال مسلمين در آن روز، به اين شكل بود كه درآمدهاى جامعهى اسلامى به شكل سرانه، بين مردم تقسيم مىشد. اين روش ماليهى جديد و اين شكلى كه امروز در دنيا وجود دارد، آن روزها معمول نبود. همان درآمد را، اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، بالسويه تقسيم مىكردند. بيتالمال را بين صحابى و غيرصحابى و قرشى و هاشمى و غيرقرشى و غير خاندان پيغمبر و همه و همه، به شكل يكسان تقسيم مىكردند و اين، مايهى اعتراض خيليها شد؛ اما اميرالمؤمنين(عليهالصّلاة و السّلام)، اعتنايى نكردند. امروز وضع تقسيم بيتالمال به شكل عادلانه، آنطور نيست. امروز تقسيم سرانه نيست و روشهاى ديگرى در استقرار عدالت وجود دارد. امروز كسانى كه با بيتالمال مسلمين سروكار دارند، بايد از مصرف و خرج كردن بيتالمال در غير مصارف عمومى و مردمى، خوددارى كنند. اين، راه تقسيم عادلانهى بيت المال است. اگر مسؤولى خداى ناخواسته، در امر بيتالمال اسراف بورزد، يا آن را در مصارف شخصى و يا براى دوستان و نزديكان و مرتبطين خود مصرف كند، اين، تخلف از عدل و قرار واقعى در امر بيتالمال است. بايد بيتالمال مسلمين در همان طريقى كه قانوناً معين شده و همان مصارف عمومى و بخشهايى كه وظيفهاى از وظايف كشور را بر عهده دارد، مصرف شود. لذا اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، آن روز به كسانى كه مسؤوليت امور كشور را بر عهده داشتند، سختگيرى را به جايى رساندند كه به قول امروز، بخشنامه كردند: «ادقوا اقلامكم»؛ سر قلمهاى خودتان را كه با آن مىنويسيد، ريز بتراشيد. هم صرفهجويى در قلم، هم صرفهجويى در كاغذ، هم صرفهجويى در مركب! «و قاربوا بين سطوركم»؛ سطورى را كه در كاغذ مىنويسيد به هم نزديك بنويسيد و در كاغذ صرفهجويى كنيد. «و اقصدوا قصد المعانى»؛ مطالب لازم را بنويسيد. از زيادهروى و زيادهنويسى پرهيز كنيد.
اگر امروز بخواهند اين حرفها را تكرار كنند، به اين شكل خواهد بود كه از ايجاد دستگاههاى زايد، استخدامهاى زايد و توسعه دادنهاى زايد، خوددارى كنيد. يعنى بايد از كاغذپراكنى و زيادهنويسيهاى بيهوده و وقت تضييع كن، خوددارى كنيم. اين خصوصيات را، اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، رعايت مىكردند. در آخر اين جمله هم، كه بعضى از فقراتش را من عرض كردم، مىفرمايند: «فان اموال المسلمين لا يحتمل الاضرار.» ضرر رساندن به اموال مسلمانان را تحمل نمىكردند كه كسى بخواهد ولو به اندازهى كمى به اموال عمومى ضرر برساند. اين، يعنى امانتدار دانستن خود و همهى مسؤولين بيتالمال. اين، آن عدل اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام) است. و اين آن قلهاى است كه ما بايد به آن برسيم. آن بزرگوار - امام (رضواناللَّه تعالى عليه) - هم فرمودند، و همهى ما هم گفتيم: بديهى است كه ما به اميرالمؤمنين (عليهالصّلاة و السّلام)، نمىرسيم. بديهى است كه بشر معمولى، نه در اين زمان، نه حتى در آن زمان، قادر بر اين نيست و نبود كه مثل آن بزرگوار، مشى كند، يا عدالت را آنگونه اجرا كند و يا آنطور زندگى كند. موضوع اين است كه آن حضرت نمونهى كاملند. بايد تلاش كنيم خودمان را به آن نمونهى كامل نزديك و شبيهتر كنيم. اگر حركت ما به گونهاى باشد كه در حال دور شدن از آن نمونهى كامل باشيم، اين، انحراف و خطاست. اين متمركز شدن روى عدالت و دل بستن به عدالت، راز اصلى دشمنى دشمنان اسلام با اسلام، بخصوص در روزگار ماست. در زمانهاى قديم هم البته همين گونه بوده است. اما امروز، علت اينكه مىبينيد ابرقدرتها با ما - با جمهورى اسلامى؛ با شما ملت - مخالفت دارند، احساس دشمنى دارند، اگر بتوانند ضربهاى وارد كنند وارد مىكنند و پرهيز نمىكنند، همين است. چون جمهورى اسلامى، منادى چنان عدالتى است. عدالت بين همهى ملتها؛ بين همهى انسانها؛ بدون اينكه ملاحظه شود كه كى مال كدام نژاد، يا كدام خون، يا كدام رنگ است. اميرالمؤمنين(عليهالصّلاة و السّلام)، در جامعهى اسلامى آن روز و تحت حكومت خود، نگاه نمىكردند كه اين مسلمان است و اين مسيحى است يا يهودى است. نسبت به همهى آنها، مثل يك پدر بودند. حافظ منافع آنها بودند.
امروز جامعهى اسلامى ما، اين را مىخواهد و ابرقدرتها حاضر نيستند چنين چيزى را تحمل كنند. زندگى ابرقدرتها، بر زورگويى بنا شده است؛ بر زيادهطلبى بنا شده است؛ بر تصرف محيطهاى زندگى ملتها و محروم كردن آنها به نفع خود، بنا شده است. لذا مىبينيد از جمهورى اسلامى، ناخشنود و ناراضىاند. تبليغات مىكنند؛ فشارهاى تبليغاتى وارد مىآورند؛ فشارهاى سياسى وارد مىكنند؛ محاصرهى اقتصادى مىكنند و با هرچه كه در توان و قدرت دارند، سعى مىكنند جمهورى اسلامى را در انزوا و در زير لطمات و ضربات خود قرار دهند. اين، به خاطر ترس از عدالت است؛ ترس از آن عدالت اسلامى كه منادى آن، شما ملت ايران هستيد.
ملتها عدالت را دوست دارند. تشنهى عدالتند؛ و اگر ببينند ملتى پرچم عدالت را در دست گرفته است و در مقابل قلدرها و زورگوهاى عالم و در راه عدل، فداكارى و ايستادگى مىكند، دلگرم و اميدوار مىشوند. و اين، اتفاق افتاده است. از بعد از پيروزى انقلاب تا امروز، ملتها دائم به شما نگاه كردهاند كه ملت ايران هستيد .به فداكارى شما، به صبر شما، به وفادارى شما، به اسلام و قرآن، به عشق شما به قرآن و اسلام و مقام ولايت عظمى، به علاقهى شما به پيمودن اين راه، به ايمان شما، به اينكه زندگى خوب در سايهى ايمان اسلامى تأمين مىشود و لاغير، نگاه كردهاند. و همين هم هست. رفاه، سعادت، خوشى، صلح و امنيت براى يك ملت، در سايهى ايمان به خدا و حاكميت ارزشهاى الهى تأمين مىشود و لاغير. اين را، در ملت ما فهميدهاند.
ايستادگى ملت ما را هم دانستند. اين است كه ابرقدرتها عصبانيند. ملتهاى ضعيف هم به اين ملت نگاه مىكنند و از او مىآموزند. ايستادگى شما، دنيايى را وادار كرد كه در مقابل ظلم و جور و زورگويى استكبار بايستند. دنيا اينطور نبود! تنها علاج، در مقابل ظلم و تعدى و تجاوز و نامردمى استكبار، عبارت است از ايستادگى و پايدارى روى همان معيارها و ميزانهايى كه غدير، سمبل و رمز واقعى آن است؛ يعنى عدالت؛ تلاش براى خدا؛ ارزش دادن به تقوا و جهاد فى سبيلاللَّه. ايستادگى بر روى اين معيارهاست كه خواهد توانست اين راه را در مقابل ملت ايران، باز هم، بازتر و هموارتر كند.
ابرقدرتها اگر خيال مىكنند ملتى را كه قلبش مؤمن به اصول الهى و اسلامى است، مىشود شكست داد، اشتباه مىكنند. چنين ملتى را نمىشود شكست داد. بحمداللَّه ملت ايران، با فداكاريهايى كه كرده و ايستادگى در اين ميدان، آثار و ثمرات شيرين آن را، خودشان ديده است. امروز ملت ما عزيز است، سربلند است، مستقل است و تحت نفوذ هيچ سياستى نيست. نيروهاى ملت، آماده براى كار و تلاش كردن و برنامهريزى براى پيشرفت كشورند. اينها براى يك ملت ارزش است. وقتى كه ابرقدرتها بر يك كشور و بر يك ملت مسلط باشند، اين امكانات و اين فرصتها را از آن ملت مىگيرند؛ همچنان كه در طول سالهاى سياه حكومت طواغيت از ما گرفته بودند.
از خداى متعال مىخواهيم كه ما را در راه ايمان به قرآن و اسلام و مقام ولايت، ثابت قدم بدارد و توفيقات خود را بر ما نازل كند. انشاءاللَّه مسلمانان در همهى كشورهاى اسلامى و از هر فرقه از فرق اسلامى كه هستند، سعى كنند دلهايشان را به هم نزديك كنند و اتحاد و وحدت فيما بين را حفظ نمايند. كه اين، خود، سلاح بزرگى در مقابل دشمنان اسلام است.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
---------------------------------------------
1) حديد: 25.