پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار علما و روحانيان

 بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
اوّلاً به آقايان محترم، علما و روحانيون و خطباى محترمِ حاضر در جلسه، خوشامد عرض مى كنم و اين فرصت را براى طرح مسائلى كه امروز به سرنوشت اسلام و انقلاب ارتباط پيدا مى كند مغتنم مى شمارم.
در قضيه حركت عاشورا، نكات بسيار زيادى هست كه اگر دنياى اسلام و متفكّرين جهان اسلام درباره آنها، از ابعاد مختلف بررسى كنند، راههاى زندگى اسلامى و تكليف نسلهاى مسلمان در شرايط مختلف، از اين حادثه وآنچه كه از مقدّمات و مؤخّرات، آن را احاطه كرده است، معلوم خواهد شد.
يكى از اين درسها، اين نكته مهم است كه حسين بن على عليه الصّلاةوالسّلام، در يك فصل بسيار حسّاس تاريخ اسلام، وظيفه اصلى را از وظايف گوناگون و داراى مراتب مختلف اهميت، تشخيص داد و اين وظيفه را به انجام رساند. او در شناخت چيزى كه آن روز دنياى اسلام به آن احتياج داشت، دچار توهّم و اشتباه نشد. در حالى كه اين، يكى از نقاط آسيب پذير در زندگى مسلمين، در دورانهاى مختلف است؛ يعنى اين كه، آحاد ملت و راهنمايان آنها و برجستگان دنياى اسلام، در برهه اى از زمان، وظيفه اصلى را اشتباه كنند. ندانند چه چيز اصلى است و بايد به آن پرداخت و بايد كارهاى ديگر را - اگر لازم شد - فداى آن كرد؛ و چه چيز فرعى و درجه دوم است و هر حركت و كارى را به قدر خودِ آن بايد اهميّت داد و برايش تلاش كرد.
درهمان زمانِ حركت اباعبداللَّه عليه السّلام، كسانى بودند كه اگر با آنها در باب اين قضيه صحبت مى شد كه «اكنون وقت قيام است» و مى فهميدند كه اين كار، به دنبال خود مشكلات و دردسرهايى دارد، به تكاليف درجه دو مى چسبيدند؛ كما اين كه ديديم، عدّه اى همين كار را كردند. در ميان آنهايى كه با امام حسين عليه السّلام، حركت نكردند و نرفتند، آدمهاى مؤمن و متعهّد وجود داشت. اين طور نبود كه همه، اهل دنيا باشند. آن روز در بين سران و برگزيدگان دنياى اسلام، آدمهاى مؤمن و كسانى كه مى خواستند طبق وظيفه عمل كنند، بودند؛ امّا تكليف را نمى فهميدند؛ وضعيت زمان را تشخيص نمى دادند؛ دشمن اصلى را نمى شناختند و كار اصلى و محورى را با كارهاى درجه دو و درجه سه، اشتباه مى كردند. اين، يكى از ابتلائات بزرگ دنياى اسلام بوده است. امروز هم ممكن است ما دچار آن شويم، و آنچه را كه مهم است، با چيز كم اهميّت تر اشتباه كنيم. بايد وظيفه اساسى را كه قوام و حيات جامعه به آن است، پيدا كرد.

روزى در همين كشور ما، مبارزات ضدّ استعمارى و ضدّ استبدادى و ضدّ دستگاه كفر و طاغوت، مطرح بود؛ اما بعضى، اين تكليف را تشخيص نمى دادند و به كارهاى ديگر چسبيده بودند. احياناً اگر كسى تدريسى داشت، اگر تأليفى داشت، اگر يك حوزه كوچك تبليغى داشت، اگر هدايت جمع محدودى از مردم در كارهاى دينى برعهده او بود، فكر مى كرد اگر به آن مبارزه بپردازد، آن كارها معطل خواهد ماند! مبارزه به آن عظمت و به آن اهميت را ترك مى كرد، براى اين كه از اين كارها باز نماند! يعنى اشتباه در شناختنِ آنچه لازم بود، آنچه مهم بود و آنچه اهمّ بود.
حسين بن على عليه السّلام، در بيانات خود فهماند كه براى دنياى اسلام در چنين شرايطى، مبارزه با اصل قدرت طاغوتى و اقدام براى نجات انسانها از سلطه شيطانى و اهريمنى اين قدرت، واجبترين كارهاست. بديهى است كه حسين بن على عليه السّلام، اگر در مدينه مى ماند و احكام الهى را در ميان مردم تبليغ و معارف اهل بيت رابيان مى كرد، عدّه اى را پرورش مى داد. اما وقتى براى انجام كارى به سمت عراق حركت مى كرد، از همه اين كارها باز مى ماند: نماز مردم را نمى توانست به آنها تعليم دهد؛ احاديث پيغمبر را نمى توانست به مردم بگويد؛ حوزه درس و بيان معارف او تعطيل مى شد و از كمك به ايتام و مستمندان و فقرايى كه در مدينه بودند، مى ماند. اينها هر كدام وظيفه اى بود كه آن حضرت انجام مى داد. اما همه اين وظايف را، فداى وظيفه مهمتر كرد. حتّى آنچنان كه در زبان همه مبلّغين و گويندگان هست، زمان حجّ بيت اللَّه و در هنگامى كه مردم براى حج مى رفتند، اين، فداى آن تكليف بالاتر شد.
آن تكليف چيست؟ همان طور كه فرمود، مبارزه با دستگاهى كه منشأ فساد بود: «اُريدُ اَن اَمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهى عَنِ الْمُنْكَر وَ اَسيرَ بِسيرة جَدّى(1).» يا آن چنان كه در خطبه ديگرى در بين راه فرمود: «اَيهاالنّاس! اِنَّ رَسول اللَّه، صلّى اللَّه عليه وآله، قال مَنْ رأى سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرَمِ اللَّه، ناكِثاً لِعَهْداللَّه [تا آخر] فَلَمْ يُغَيِّر عَلَيْهِ بِفِعْلٍ و َلا قَولٍ كانَ حَقاً عَلَى اللَّه اَنْ يَدخل يُدْخِلَهُ مُدْخِلَه(2).» يعنى اغاره يا تغيير، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتى كه فساد مى پراكند و دستگاهى كه انسانها را به سمت نابودى و فناى مادّى و معنوى مى كشاند. اين، دليل حركت حسين بن على عليه السّلام است كه البته اين را، مصداق امر به معروف و نهى از منكر هم دانسته اند؛ كه در باب گرايش به تكليف امر به معروف و نهى از منكر، به اين نكات هم بايد توجّه شود. لذاست كه براى تكليف اهمّ، حركت مى كند و تكاليف ديگر را - ولو مهم - فداى اين تكليف اهمّ مى كند. تشخيص مى دهد كه امروز، كار واجب چيست؟ هر زمانى، يك حركت براى جامعه اسلامى متعيّن است. يك دشمن و يك جبهه خصم، جهان اسلام و مسلمين را تهديد مى كند. آن را بايد شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه كرديم، در جهتى كه از آن جهت، اسلام و مسلمين خسارت مى بينند و به آنها حمله مى شود، دچار اشتباه شده ايم. خسارتى كه پيدا خواهد شد، جبران ناپذير است. فرصتهاى بزرگ از دست مى رود. امروز ما در دنياى اسلام، مكلَّفيم كه همين هشيارى و توجّه و دشمن شناسى و تكليف شناسى را به اعلا درجه ممكن، براى امّت اسلام، جهان اسلام و ملت خودمان تدارك ببينيم. امروز با توجّه به تشكيل حكومت اسلامى و برافراشته شدن پرچم اسلام - چيزى كه در طول تاريخ اسلام، بعد از صدرِ اوّل تا امروز سابقه ندارد - چنين امكانى در اختيار مسلمانان است. امروز ما ديگر حق نداريم در شناخت دشمن اشتباه كنيم. حق نداريم در آگاهى نسبت به جهت و حمله تهاجم، دچار اشتباه شويم. لذا، از اوّل پيروزى انقلاب تا امروز، همه تلاش امام بزرگوار و ديگر كسانى كه در راه آن بزرگوار حركت كردند - عَلى اِخْتِلافِ مَراتِبِهْم: بر حسب امكان وتوانايى وبينششان - اين بوده است كه معلوم شود در دنياى امروز،براى مسلمانان، براى جامعه اسلامى در ايران و براى پايه هاى عدل و حق، چه تهديدى از همه بالاتر و چه دشمنى از همه خطرناكتر است؟ امروز هم، مثل تمام اين سالهاى متمادى، دشمنى اساسى، حمله بزرگ و خطر بنيان كن از سوى سلطه جهانى و سلطه كفر و استكبار جهانى است. اين، بزرگترين خطرى است كه اسلام و مسلمين را تهديد مى كند.
درست است كه ضعفهاى درونى يك جامعه، زمينه ساز حمله دشمن است؛ اما همين ضعفها را هم، دشمن با ابزارها و امكانات خود بر يك جامعه سالم تحميل مى كند. نبايد دچار اشتباه شويم. جهت حركت جامعه اسلامى، امروز بايد همان جهتِ ضدّ استكبارى و ضدّ سلطه جهانى باشد كه متأسفانه پنجه بر همه دنياى اسلام افكنده است. با اسلام دشمنند؛ با بيدارى مسلمين دشمنند؛ باايران اسلامى، به خاطر اسلامى بودنش دشمنند. همه تلاش آنها اين است كه حركت اسلامى در دنيا زنده نشود. در رأس اين خصومت - البته - دولت متجبّر و متجاوز امريكاست و پشت سرِ او، همه قدرتهاى كوچك وبزرگى كه نسبت به اسلام، خصومت ديرين دارند، يا اصطكاك منافع دارند، يا از اسلام مى ترسند. با ايران اسلامى هم كه دشمنند، به سبب همين است كه بيدارى اسلامى، از اين جا جوشيد و امروز ملتهاى مسلمان در هرجاى دنيا كه هستند، اميدشان را از اين حركت و اين انقلابِ پيروز مى گيرند و گامهايشان را محكم مى كنند و به پيش مى روند. اگر بتوانند، اسلام را در اين نقطه، العياذباللَّه، شكست دهند، بزرگترين پيروزى خود را در مقابل موج اسلامى در سرتاسر عالم به دست آورده اند. اين، آن حقيقتى است كه امروز وجود دارد.
نبايد در شناخت دشمن اشتباه كرد. نبايد اين گمان و تصوّر را پيدا كرد كه دشمن از دشمنى با اسلام و مسلمين دست برداشته است. ببينيد امروز با مسلمانان اروپا، با اين كشور مسلمان كوچك در قلب اروپا - مسلمانان بوسنى هرزگوين - چه مى كنند! هزاران انسان و هزاران غيرنظامى، در داخل خانه خودشان دچار سخت ترين شرايط و بلايا هستند. اگر نگوييم كه دشمنانِ آنها، متجاوزين صرب را تشويق و كمك مى كنند، حدّاقل اين است كه نشسته اند و تماشا مى كنند، تا آن دستِ قويتر و مجهّز به انواع سلاحها و آن ارتشِ منظّم و آن همه تسليحات و تجهيزات، اين يك عدّه مسلمان را در آن منطقه به كلّى از بين ببرد و نابود كند. قصدشان اين است. مى خواهند اين جامعه مسلمان در قلب اروپا، به صورت يك كشور مسلمان نماند. مى خواهند آنها را وادار كنند به مهاجرت؛ به تشتّت و به كلّى نابودشان سازند. مى خواهند مجموعه مسلمان، در اروپا باقى نماند.
من قبلاً هم عرض كردم: اگر امروز، جهان اسلام در مورد اين مسلمانان مظلوم حركتى نكند، در آينده، هر مجموعه مسلمانى كه در داخل اروپا، يا به شكل يك كشور، يا به شكل يك جمعيت بزرگ دريك كشور وجود داشته باشند، اين خطر وجود دارد كه در معرض چنين فشارهايى قرار گيرند. ما نسبت به مسلمانان بوسنى هرزگوين، به شدّت نگرانيم. آنها مسلمانند و برادران ما هستند. يك اقليّت مظلوم، در ميان مجموعه مخالف با اسلام در كشورهاى گوناگون و در مقابل آنها، يك جمعيت مسلّح، متّكى به يك ارتش نيرومند، داراى سلاحهاى پيشرفته و مدرن؛ همانهايى كه سالهاى متمادى، عراق را هم از لحاظ تجهيزات نظامى، عليه ما تجهيز مى كردند؛ همين صربها، درمركز يوگسلاوى سابق. ما البته در مورد اين مسلمانان، وظايف خودمان را تا آن جا كه توانستيم عمل كرديم. از طرف جمهورى اسلامى، از آنها پشتيبانيهاى همه جانبه و همه نوع پشتيبانى شده است. ولى اين كافى نيست. مسلمانانِ سراسر جهانِ اسلام بايد كمك كنند. دشمنى با اسلام، يكى از مظاهرش اين است و بالاترين مظاهرش، فشار بر جمهورى اسلامى است. همان طور كه قرآن كريم بيان فرموده؛ و اين حقيقتاً از معجزات قرآن است كه فرمود: «وَلَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتُهُم(3).» تا جامعه مسلمانان از اسلام دست برندارند، اينها راضى نمى شوند. مقصود اين است كه دشمن مى خواهد آن روح اسلامى، آن احكام زنده اسلام و آن نيروى حياتى اسلام در ميان مسلمانان نباشد. البته آنها با يك عدّه مسلمانِ مرده بى اطّلاع از مبانى عاليه اسلام، ولو عامل به ظواهر مختصرى از اسلام هم باشند، چندان كارى ندارند؛ دشمنى هم با آن ندارند. اما اين كه اسلام نيست! اسلامى اسلام است كه پيغمبر آورد و قرآن فرمود كه «كُنْتُم خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَت للنّاس(4).» آن اسلام نيست كه عدّه اى بنشينند و تماشاگر حوادث عالم، يا تماشاگر مسائل درون جامعه خودشان باشند. مسلمانان بيدار، مسلمانان آگاه، مسلمانانى كه نيروى خودشان رابراى بناى عالم، به شكل صحيح به كار مى گيرند و مسلمانانى كه از هيچ مانعى نمى ترسند؛ اين اسلام و اين گونه مسلمانان مورد حداكثر بغض استكبار جهانى اند و ما در اين چند سال، اِعمال اين بغض را به انواع مختلف ديده ايم و امروز هم، بيشترين شكلش را در زمينه هاى مختلف فرهنگى و اقتصادى و سياسى و تبليغاتى، مشاهده مى كنيم.
امروز عليه ما، تهاجم نظامى نيست. درهشت سال جنگ تحميلى، دشمن علناً با ما صف آرايى داشت. ظاهر قضيه، عراق بود؛ اما پشتِ سرِ عراق، امريكا بود؛ پشت سرِ عراق، ناتو بود؛ پشت سرِ عراق، همه مرتجعين بودند. اين را ما در تمام طول هشت سال جنگ، بارها و بارها گفتيم. خيليها حاضر نبودند باور كنند؛ ولى همان كسانى كه عراق را در اين مدّت تجهيز كردند، امروز اعتراف مى كنند. جنگ، جنگى نظامى بود. در حقيقت همه دنياى استكبار و كفر، با اسلام در جمهورى اسلامى مبارزه مى كرد. امروز فقط جنگ نظامى نيست؛ اما همه تهاجمهاى ديگر، باشدّت كم سابقه اى وجود دارد. در مقابل اين تهاجم، اين جامعه اسلامى، بايد زنده، هوشيار، آسيب ناپذير، پراميد، آماده مقاومت، آماده ضربه زدن و به صورتِ يك موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت كند. اين، چگونه ممكن است؟ اين است كه بنده موضوع امربه معروف ونهى ازمنكر را مطرح كردم. موضوع امر به معروف كه موضوع جديدى نيست. اين، تكليف هميشگى مسلمانان است. جامعه اسلامى، با انجام اين تكليف زنده مى ماند. قوام حكومت اسلامى، با امربه معروف و نهى ازمنكر است، كه فرمود: اگر اين كار نشود، آن وقت «لَيُسلِّطُنَّ اللَّه عَلَيْكم شِرارُكم فَيَدْعُوا خِيارُكُم فلا يُسْتَجابُ لَهُم(5)». قوام حكومت اسلامى و بقاى حاكميت اخيار، به اين است كه در جامعه امربه معروف ونهى ازمنكر باشد. امربه معروف فقط اين نيست كه ما، براى اسقاط تكليف، دو كلمه بگوييم. آن هم در مقابل منكراتى كه معلوم نيست از مهمترين منكرات باشند. وقتى يك جامعه را موظّف مى كنند كه آحادش بايد ديگران را به معروف امر و از منكر نهى كنند، اين به چه معناست؟ چه وقت ممكن است آحاد يك ملت آمر به معروف و ناهى از منكر باشند؟ وقتى كه همه، به معناى واقعى در متن مسائل كشور حضور داشته باشند؛ همه كار داشته باشند به كارهاى جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منكر شناس باشند. اين، به معناى يك نظارت عمومى است؛ يك حضور عمومى است؛ يك همكارى عمومى است؛ يك معرفت بالا در همه است.
امربه معروف، اينهاست. والّا اگر ما امربه معروف را در يك دايره محدود، آن هم به وسيله افراد معلومى، زندانى كنيم، دشمن هم در تبليغات خودش بنا مى كند سمپاشى كردن؛ كه در ايران بناست از اين به بعد، نسبت به زنهاى بدحجاب، اين طور عمل شود! اين واجبِ به اين عظمت را، كه قوام همه چيز به آن است، بياورند در دايره اى محدود، در خيابانهاى تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنى كه وضع حجابشان مثلاً درست نيست. اين است معناى امر به معروف؟! اين است معناى حضور نيروهاى مؤمن در صحنه هاى گوناگون جامعه؟! قضيه، بالاتر از اين حرفهاست. تخلّفها يك اندازه و يك نوع نيست. تخلّفها، تخلّفهاى فردى نيست. بالاترين تخلّفها، آن تخلّفها و جرايمى است كه پايه هاى نظام را سست مى كند. نوميد كردن مردم، نوميد كردن دلهاى اميدوار، كج نشان دادنِ راه راست، گمراه كردن انسانهاى مؤمن و بااخلاص، سوء استفاده كردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامى، كمك كردن به دشمن، مخالفت كردن با احكام اسلامى و تلاش براى به فساد كشاندن نسل مؤمن. امروز دستهايى تلاش مى كنند تا فساد را به صورت نامحسوس - نه آن طورى كه شما در خيابان آن را ببينيد و بفهميد و مشاهده كنيد - به شكلهاى گروهكى، ترويج كنند و جوانان را به فساد بكشانند؛ پسرها را به فساد بكشانند؛ مردم را به بى اعتنايى بكشانند. منكرات اينهاست؛ منكرات اخلاقى، منكرات سياسى، منكرات اقتصادى. همه جا، جاى نهى از منكر است. يك دانشجو هم، در محيط درس مى تواند نهى از منكر كند. يك كارمند شريف هم، در محيط كار خود مى تواند نهى از منكر كند. يك كاسب مؤمن هم، در محيط كار خود مى تواند نهى از منكر كند. يك هنرمند هم، با وسايل هنرى خود، مى تواند نهى از منكر كند. روحانيون در محيطهاى مختلف، يكى از مهمترين عوامل نهى از منكر و امر به معروفند. نمى شود اين واجبِ بزرگ الهى را در دايره هاى كوچك، محدود كرد. كار هم كار همه است. اين طور نيست كه مخصوص عدّه خاصى باشد. البته هركس وظيفه اى دارد. من در پيام تشكّرى كه منتشر شد، عرض كردم: قشرهاى مختلف، بايد جايگاه خود را در امربه معروف و نهى از منكر، پيدا كنند. هر كس جايگاهى دارد. كجا بايد نهى از منكر كنيد؟ شما در مقابل كدام منكر مى توانيد مقاومت كنيد و بايستيد؟ كدام رامى شناسيد؟ كار، كار مردمى است. البته، علماى دين بايد مردم را هدايت و راهنمايى كنند؛ كيفيّت نهى ازمنكر را بيان كنند و منكر را براى آنها شرح دهند.

بايد خطر را بشناسيم. بايد نقاطى را كه خطر، از آن نقاط جامعه اسلامى را تهديد مى كند، درست بشناسيم. آن عبرتهاى قضاياى صدر اسلام را براى مردم و براى خودمان، باز كنيم. مهمترين وظيفه اى كه در صراطِ امربه معروف ونهى ازمنكر وجود دارد، اين است كه نيروهاى مؤمن وآمربه معروف و ناهى ازمنكر و آنهايى كه در نظام اسلامى انگيزه دارند، بايد در صحنه باشند. همه جا بايد حضور داشته باشند. حزب الّلهى بودن، يعنى آماده كار بودن براى انجام تكليف الهى. اين، يك ارزش است؛ يك ارزش انقلابى است. در نظام اسلامى، همه جا، كسى كه داراى روحيه حزب الّلهى است بر كسى كه داراى روحيه حزب الّلهى نيست، ترجيح دارد. از جمله، يك مدير حزب الّلهى، يك استاد حزب الّلهى، يك صاحب منصب حزب الّلهى، يك فرمانده حزب الّلهى، يك هنرمند حزب الّلهى، يك نويسنده حزب اللهى... مبادا گمان شود كه حزب الّلهى، يعنى جوان پر سر و صدا و پر هياهويى كه نه سواد درستى دارد، نه معلومات درستى! اين طور نيست. درميان متخصّصين ما، درميان برگزيدگان ما، در ميان مديران ما، درميان علما و اساتيد ما، انسانهاى حزب الّلهى، زيادند. مفهوم حزب الّلهى را در ذهن خودمان، غلط تصوّر نكنيم. در محيطهاى مختلف، حضور عناصر حزب الّلهى، بايد حضور بر جسته اى باشد. دستگاههاى اجرايى، اعمّ ازدستگاههاى قضايى يا دستگاههاى دولتى، بايد به طور عملى، اين ارزش را در مأموران وكارگزاران خودشان، مورد توجّه قرار دهند. يك دستگاه ادارى سالم، چه وقت مى تواند كارآيى بيشترى داشته باشد؟ وقتى كه عناصر مؤمن، عناصر خالص، عناصرى كه به معناى حقيقى كلمه حزب الّلهى هستند، در آن جا مؤثّر باشند. مديران خوب، مسؤولين خوب و متخصّصين خوب، بر سرِ كار باشند. اين طور نباشد كه همان بحثهاى سالهاى پيش، كه دشمنان آن روزها تعقيب مى كردند، رايج شود. بين عناصر مؤمن و متخصّص، تفكيك كنيم! «آيا مؤمنين سرِ كار باشند يا متخصّصين؟!» كانَّه بين مؤمن و متخصّص، يك تضاد طبيعى وجود دارد! اين چه حرفى است؟! عناصر مؤمن، باگذشت سيزده سال از انقلاب، بحمداللَّه در همه سطوح فراوانند؛ در سطوح تصميم گيرى، در سطوح مديريّت بالاى جامعه، در سطوح مسؤولان نظامى؛ از سپاه و ارتش و بسيج. آحاد مردم هم كه معلوم است. مردم ما، مردم مؤمنى هستند. مردم امتحان داده اى هستند. مردم ما مردمى نيستند كه حاضر باشند بين آنها و اسلام و دين و قرآن، فاصله بيفتد؛ بين آنها و اهل بيت فاصله بيفتد. ملت ما اوّلين ملتى است كه به اتّكاى قرآن و با شعار قرآن و اسلام توانست يك نظام سياسى با آن عظمت را شكست دهد، امريكا را شكست دهد، و دنياى استكبار را شكست دهد.
از خداى متعال تقاضا مى كنيم ما را در راههاى دشوار جهاد فى سبيل اللَّه و در همه صحنه ها هدايت كند، تا بتوانيم تكليف و وظيفه را بشناسيم و بفهميم و همان راه انبياء و ائمّه عليهم السّلام و راه حسين بن على عليه السّلام و راه انقلاب را، ان شاءاللَّه، با قوّت و قدرت ادامه دهيم و ان شاءاللَّه مردم مسلمان ما و ملتهاى مسلمان ديگر، در سايه اسلام آينده هاى شيرين تر و روشنترى را شاهد باشند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

1) بحار الانوار: ج 44، ص 29.
2) بحار الانوار: ج 44، ص 382.
3) بقره: 120.
4) آل عمران: 110.
5) بحارالانوار / ج 73 / ص 372