پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نماز جمعه تهران

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. نحمده و نستعينه. و نستغفره و نتوكّل عليه. و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد (صلّى الله عليه) و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين.  سيّما بقيّةالله فى الأرضين. اوصيكم عبادالله بتقوى الله.
همه برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت تقوا و مراقبت از امر و نهى و اراده الهى در رفتار و گفتار و حتّى در خطورات ذهنى و احساساتى كه بر انسان غالب مى شود، دعوت و توصيه مى كنم. امروز روز نوزدهم ماه رمضان است و ديشب يكى از شبهايى بود كه احتمال ليلةالقدر در آن وجود دارد. به طور كلّى ايّامِ بسيار عزيز و مباركى است و دو شبِ طرفِ احتمال ليلةالقدر پيش روى ماست. مردم عزيز و مؤمن تهران در اين اجتماع معنوى و روحانى دلهاى خود را براى اتّصال و ارتباط با حضرت حق (جلّت عظمته و عظّم شأنه) آماده كنند و در شبهاى قدرى كه باقى مانده است، آنچه را كه خداى متعال از رحمت الهى در اين ايّام و شبها براى مؤمنان وعده فرموده است، براى خود تأمين كنند. پروردگارا! توفيق درك ليلةالقدر و استفاده از بركات آن را به همه ما عنايت كن.
يك جمله كوتاه در باب اهميت ليلةالقدر عرض كنم؛ علاوه بر اين كه از جمله قرآنى «ليلةالقدر خير من الف شهر» مى شود فهميد كه از نظر ارزشيابى و تقويم الهى، يك شب برابر هزار ماه است. در دعايى كه اين روزها مى خوانيم ، براى ماه رمضان چهار خصوصيت ذكر مى كند: يكى تفضيل و تعظيم روزها و شبهاى اين ماه است بر روزها و شبهاى ماههاى ديگر، يكى وجوب روزه در اين ماه است، يكى نزول قرآن در اين ماه است و يكى هم وجود ليلةالقدر در اين ماه است. يعنى در اين دعاى مأثور، ليلةالقدر را عِدل نزول قرآن در ارزش دادن به ماه رمضان مشاهده مى كنيم. بنابراين قدر ليلةالقدر را بايد دانست، ساعات آن را بايد مغتنم شمرد و كارى كرد كه ان شاءالله قلم تقدير الهى در شبهاى قدر براى كشور عزيز و آحاد ملت ما تقديرى آن چنان كه شايسته مردم مؤمن و عزيز ماست، رقم بزند.
و اما اين ايّام متعلّق به اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است. در خطبه اوّل، مطلب كوتاهى را درباره اميرالمؤمنين عرض مى كنم و آن اين است كه در زندگى جمعى و حكومتى اميرالمؤمنين، نقطه بارزتر از همه چيز «عدالت» است. همچنان كه در عمل فردى اميرالمؤمنين نقطه بارز تقواست، در عمل حكومتى و سياسى و شأن خلافت اميرالمؤمنين، بارزترين نقطه، عدالت است. اين براى ما كه خود را پيرو اميرالمؤمنين مى دانيم، نقطه بسيار با اهميتى است. ملاحظه عدالت، اجر نهادن به عدالت و عمل كردن به آنچه مقتضاى عدالت است، وظيفه ماست و بايد شاخصه نظام اسلامى به حساب آيد. همه چيز تحت الشّعاع عدالت قرار مى گيرد؛ اين منطق اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است.
اگر به زندگى اميرالمؤمنين و حوادث دورانِ تقريباً پنج ساله حكومت آن حضرت نگاه كنيم، مى بينيم عمده آنچه براى آن بزرگوار در اين مدّت به عنوان مشكل پيش آمد، ناشى از عدالتخواهى ايشان بود. اين نشان مى دهد كه مسأله عدالت چقدر سخت است. عدالتخواهى و دنبال عدالت رفتن، به زبان آسان است؛ اما در عمل آن قدر با موانع گوناگون مواجه مى شود كه دشوارترين كار هر حكومت و نظامى اين است كه عدالت را در جامعه تأمين كند. عدالت فقط عدالت اقتصادى نيست؛ عدالت در همه امور و شؤون زندگى بسيار دشوار است. اين همان چيزى است كه اميرالمؤمنين با آن قدرت ملكوتى و شأن الهى، آن را وجهه همّت خود قرار داد و دنبال كرد. لذا اميرالمؤمنين در اين عبارت معروف فرموده است: «والله لان ابيت على حسك السّعدان مسهّدا، و اُجرّ فى الاغلال مصفّدا، احبّ الىّ من أن القى الله و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد و غاصباً لشى ءٍ من الحطام» ؛ يعنى از خلافت كنار آمدن كه هيچ؛ اگر مرا به غل و زنجير بكِشند و روى خارهاى مغيلان هم با تن عريان بكِشانند، حاضر نيستم حتّى به يك نفر از بندگان خدا ظلم كنم. به خاطر همين منطق، اميرالمؤمنين همه مشكلات دوران خلافت خود را لمس كرد و با آنها مواجه شد؛ چون عدالت او بود كه آن دشمنها و دشمنيها را عليه او به وجود مى آورد. اميرالمؤمنين ايستادگى كرد و به خاطر مواجهه با مشكلات و حلّ آنها حاضر نشد از عدالت دست بردارد؛ اين شد درس.
پنج سال حكومت اميرالمؤمنين دوران بسيار كوتاهى در تاريخ اسلام است؛ اما آنچه به اين دوران كوتاه اهميت مى دهد، اين است كه اميرالمؤمنين عملاً عدالت را نشان داد؛ مثل سرمشقى كه بالاى صفحه مى نويسند و متعلّم بايد مثل آن را در صفحه تكرار كند. اميرالمؤمنين اين سرمشق را نوشت كه اگر به خاطر عدالتخواهى، اين همه مشكل براى حاكم اسلامى به وجود آيد - كه در طول نزديك پنج سال نگذاشتند اميرالمؤمنين بدون دغدغه به اداره كشور و مسائل آن بينديشد؛ سه جنگ را با مشكلات و دنباله هاى گوناگون بر او تحميل كردند - بايد تسليم نشد. تسليم نشد، يعنى چه؟ يعنى از راه عدالت عقب نشينى نكرد؛ اين شد درس.
امروز ما مدّعىِ پيروى از اميرالمؤمنين هستيم. البته على بن ابى طالب مخصوص شيعه نيست؛ دنياى اسلام براى على شأن و عظمت قائل است و او را امام خود مى داند. تفاوتى كه وجود دارد، اين است كه در مقام تطبيق با گفتار و كردار ديگران، ما هر فعل و ترك آن بزرگوار را به خاطر عصمتش براى خود حجّت مى دانيم. اين خصوصيت شيعه است. بنابراين ما به عنوان شيعه بايد اين درس را به ياد داشته باشيم كه عدالت قابل اغماض و قابل معامله نيست و هيچيك از مصالح گوناگون - نه مصالح فردى و نه مصالح حكومت و كشور اسلامى - نمى تواند با عدالت معامله شود. اميرالمؤمنين به خاطر عدالت اين مشكلات را متحمّل شد و عقب نشينى نكرد.
سه گروه با اميرالمؤمنين مواجه شدند: گروه قاسطين؛ يعنى بنى اميّه و اهل شام. اينها اهل عملِ به ظلم و روش ظالمانه بودند؛ كارشان هم با اميرالمؤمنين به شدّت ظالمانه بود. گروه ديگر ناكثين - بيعت شكنان - بودند؛ يعنى همرزمان و دوستان قديمى اميرالمؤمنين كه طاقت عدالت او را نياوردند و با او درافتادند؛ كسانى كه على را مى شناختند و به او اعتقاد داشتند. بعضى از آنها حتّى در روى كارآمدن اميرالمؤمنين هم نقش داشتند و با او بيعت كرده بودند؛ اما طاقت عدالت اميرالمؤمنين را نياوردند و با او درافتادند؛ چون ديدند آن حضرت به آشنايى و سابقه و رفاقت توجّهى نمى كند. يك گروه هم مارقين بودند؛ يعنى آن جمعيت افراطى و متعصّب در نظرات خود؛ بدون اين كه اعتقاد دينى آنها ريشه معرفتىِ درستى داشته باشد.
به اشتباه، مارقين را افراد مقدّس مآب مى نامند. مسأله مقدّس مآبى نيست - در بين اصحاب اميرالمؤمنين كسانى بودند كه از آنها خيلى مقدّستر بودند - مسأله اين است كه كسانى تفكّر و ديدى دارند كه با ظواهر دين هم سازگار است، اما ريشه معرفتى ندارد و عميق نيست. اينها شناخت ندارند تا بتوانند در موارد اشتباه، خود را از انحراف نجات دهند. يك جا آن قدر تند مى ايستند كه مى گويند چون قرآن سرِ نيزه است، نبايد به آن تيراندازى كرد؛ زيرا قرآن مقدّس است. در جنگ صفّين به مجرّد اين كه با حيله شاميها قرآنها سرِ نيزه شد - چون احساس شكست كرده بودند، مجبور شدند قرآنها را سر نيزه كنند - اينها آن قدر نسبت به قرآن متعصّب و علاقه مند و افراطى شدند كه از اميرالمؤمنين -  كه قرآن ناطق بود - براى قرآن اهميت بيشترى قائل شدند. آمدند به اميرالمؤمنين فشار آوردند و گفتند اينها اهل قرآنند، برادر مسلمانند؛ با اينها نبايد بجنگى! با تهديد، اميرالمؤمنين را وادار كردند جنگ را نيمه كاره رها كند. همينها بعد از آن كه فهميدند فريب خورده اند و سرشان كلاه رفته است، از آن طرف آن قدر دچار تفريط شدند كه گفتند همه ما كافر شده ايم و على هم كافر شده است؛ لذا بايد توبه و استغفار كند! اين افراد به خاطر اين كه ريشه معرفتى و اعتقادىِ درستى ندارند، به راحتى صدوهشتاد درجه مسير انحراف را طى مى كنند. اگر بخواهيد نمونه اين قضيه را در انقلاب ما پيدا كنيد، منافقين هستند؛ همينهايى كه اوّلِ انقلاب در مبارزه با امريكا امام را هم قبول نداشتند، بعد رفتند زير دامن امريكا مخفى شدند و از امريكا پول گرفتند و به صدّام پناهنده شدند! وقتى ريشه معرفتى نباشد؛ غرور ناشى از نادانى به يافته هاى ذهنى خود باشد و تمسّك به ظواهر دين هم وجود داشته باشد، نتيجه اين مى شود؛ مارقين.
اما از همه اينها خطرناكتر براى اميرالمؤمنين، قاسطين بودند؛ كسانى كه اهل بناى ظالمانه در حكومت بودند؛ اصلاً مبناى علوى و اسلامى را در حكومت قبول نداشتند؛ خود على و بيعت مردم با على را هم قبول نمى كردند و زير بار او نمى رفتند؛ به رفتار عادلانه و تقسيمِ به قسط و عمل به عدل هم مطلقاً اعتقادى نداشتند؛ چون اگر مى خواستند به عدالت ميدان بدهند و اسم عدالت را بياورند، اوّل گريبان خودشان گرفته مى شد. براى اين كه با عدالت علوى مبارزه كنند، آمدند به احترامِ به صحابه و اصل شورا متمسّك شدند. اين مطلب خيلى مهمّى است. براى اين كه اصل عدالت را بكوبند و ارزش عدالت را كه محور حكومت اميرالمؤمنين بود، از يادها ببرند، آمدند ارزش اسلامى ديگرى را - كه البته اهميت آن به مراتب كمتر از ارزش عدالت است - در مقابل اميرالمؤمنين عَلَم كردند. قصد آنها حمايت از آراء صحابه يا از خود صحابه يا از شوراى صحابه نبود. اميرالمؤمنين در نامه اى  همين معنا را به نحوى به معاويه مى نويسد و مى گويد تو مى خواهى بين مهاجرين و انصار قضاوت كنى؟ تو مى خواهى به ما ياد بدهى؟! شما تازه مسلمانان مى خواهيد اسلام را به على بن ابى طالب كه وجودش آميخته با اسلام و ساخته دست اسلام است، ياد بدهيد؟! بنابراين آنها با عدالت علوى مخالف بودند و به آن اعتقادى نداشتند.
امروز هم در دنيا همين طور است. نظام جمهورى اسلامى تداوم شعارهاى علوى و نظام علوى است. اشتباه نشود؛ نمى خواهيم بگوييم امروز نظام حكومتى ما منطبق بر الگوى اميرالمؤمنين است؛ نه، خيلى فاصله است. اين را هم هيچ كس نمى تواند ادّعا كند كه در زمان ما، در نظام كنونى ما و بلكه در زير اين آسمان، غير از ولىّ عصر ارواحنافداه كسى وجود داشته باشد كه با على بن ابى طالب قابل مقايسه باشد. امام بزرگوار ما كه فرد ممتاز طراز اسلامى در زمان ما بود، افتخار مى كرد كه خود را كمترين كمترانِ ياران على بداند؛ افتخار مى كرد كه خدمتگزار خدمتگزارانِ على بن ابى طالب باشد. اما نظام اسلامى چرا، ادامه همان نظام و الهام گرفته از آن است و با همان مسائل هم روبه روست.
امروز مهمترين حرف نظام اسلامى عدالت است. امروز ما مى خواهيم عدالت اجرا شود. همه تلاشها و مجاهدتها براى اين است كه در جامعه عدالت تأمين شود؛ كه اگر عدالت تأمين شد، حقوق انسان و كرامت بشرى هم تأمين مى شود و انسانها به حقوق و آزادى خود هم مى رسند. بنابراين عدالت محور همه چيز است.
امروز هم در مقابل نظام اسلامى، نظام استكبارى غرب و در رأس آن امريكا قرار دارد كه با عدالت دشمن است و عدالت ستيز است. نه اين كه دنبال عدالت نيست؛ با عدالت بد است. امروز اگر قرار باشد عدالت مطرح شود و گريبان كسى را بگيرد، اوّلين كسانى كه زير تازيانه عدالت قرار خواهند گرفت، سردمداران استكبار جهانى اند! اينها نمى توانند اسم عدالت را بياورند و دنبال عدالت باشند؛ لذا در مقابل ارزش عدالت و براى كمرنگ كردن آن در دنيا دمكراسى و حقوق انسان را مطرح مى كنند؛ كأنّه براى مردم سالارى ارزش قائلند، كه البته براى آن هم ارزشى قائل نيستند؛ اما آن را مطرح مى كنند براى اين كه عدالت ضعيف و كمرنگ شود.
آنچه ما بايد بدانيم - بخصوص ما مسؤولان نظام جمهورى اسلامى - اين است كه اصل، عدالت است. شما ببينيد انتظار حجّت قائم ارواحنا فداه كه انتظار ديرپاى هميشگى شيعه بوده، در درجه اوّل براى اين بوده است كه عدالت در دنيا استقرار پيدا كند: «يملأ الأرض قسطاً و عدلاً بعد ما ملأت ظلماً و جوراً» . همه چيز بعد از عدالت است. آرزوى ديرين انسانهاى مظلوم در سرتاسر تاريخ هم عدالت بوده است. ما امروز نظامى داريم كه مى خواهد دنبال عدالت باشد؛ اين هدف و شعار ماست. بايد راه را درست انتخاب كنيم.
البته دنبال عدالت بودن، هزينه ها و دردسرهايى دارد و موجب دشمنى قشرهايى هم مى شود. اميرالمؤمنين در نامه خود به مالك اشتر متعرّض همين معنا مى شوند و مى گويند: «آن جايى كه امر داير شد بين توده مردم - آنهايى كه محتاج عدالت تو هستند - با خواص و مجموعه هاى كوچك و بهره مند و ممتاز جامعه، حتماً توده مردم را ترجيح بده.» امروز اين معنا بايد شعار ما باشد و معيار درستىِ كار ما محسوب شود و برنامه ريزيها و سياستگذاريها و عملكردهاى ما به دنبال اين قضيه باشد.
البته عدالت چيزى است كه آسان بر زبان جارى مى شود؛ اما آسان به دست نمى آيد. برنامه ريزيهاى بلندمدّت لازم دارد. بايد اين برنامه ريزيها را بكنيم و چشم انداز خود را چشم انداز عادلانه قرار دهيم؛ چيزى باشد كه ما را به عدالت نزديك كند. اين وظيفه ماست و امروز درس اميرالمؤمنين براى ما بيش از هميشه همين نكته است.
اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام به خاطر همين عظمتها و تراكم همين ارزشهاى ممتاز در وجود مباركش، ضربت خورد و اين فاجعه بزرگ انسانى به وسيله انسانهاى شقى و گمراه، نسبت به آن بزرگوار به وجود آمد. خون اميرالمؤمنين هم ثارالله دانسته شده است. شما به امام حسين مى گوييد: «السّلام عليك يا ثارالله و ابن ثاره». فقط خون امام حسين نيست كه خونخواه آن، خداست؛ خون اميرالمؤمنين هم ثارالله است؛ يعنى خونخواه و صاحب اين خون، خداى متعال است.
 امروز براى مردم كوفه و دنياى اسلام روز مصيبت بارى بود و به خاطر تأثيراتى كه شهادت اميرالمؤمنين گذاشت و محروميتى كه دنياى اسلام از آن حكومت عادلانه پيدا كرد، براى همه نسلهاى مسلمان و بلكه همه آزادگان عالم روز مصيبت بارى است. آن قدر اين حادثه بزرگ بود كه بعد از آن كه اميرالمؤمنين عليه السّلام نزديك طلوع فجر با ضربت «ابن ملجم» در مسجد مجروح گرديد و خون مبارك آن حضرت روى صورت و محاسنش جارى شد، صداى منادى اى را شنيدند كه فرياد مى زد: «تهدّمت والله اركان الهدى»؛ يعنى پايه هاى بناى هدايت فروريخت. اميرالمؤمنين پايه هدايت بود.
 اميرالمؤمنين جوانىِ سرشار از مجاهدت، ميانسالىِ سرشار از غصّه و خون دل و سرانجامِ سرشار از مشكلات فراوان را با مظلوميتِ تمام گذراند. حقيقتاً بزرگترين مظلوم، اميرالمؤمنين بود. با مظلوميت اين دوران را گذراند و پايان اين دوران هم آن شهادتِ بزرگ واقع شد.
من دو سه جمله از رواياتِ نقل شده را به عنوان ذكر مصيبت آن بزرگوار بخوانم. «لوط بن يحيى ابى مخنف» مى گويد: «فلمّا احسّ الأمام بالضّرب لم يتأوّه»؛ يعنى وقتى در محراب بر فرق آن بزرگوار ضربه وارد شد و پيشانى حضرت را شكافت، هيچ آه و ناله اى نكرد. «و صبر و احتسب»؛ خودش را حفظ كرد و صبر فرمود. «و وقع على وجهه و ليس عنده احد»؛ حضرت با صورت روى زمين افتاد و اطراف ايشان كسى نبود؛ چون هنوز نماز شروع نشده بود. مسجد هم تاريك بود و مردم به طور متفرّق در مسجد مشغول خواندن نافله بودند؛ بنابراين اوّلِ كار كسى نفهميد چه اتّفاقى افتاده است. «قائلاً بسم الله و بالله و على ملّة رسول الله». اوّلين جملاتى كه حضرت بعد از ضربت خوردن بر زبان جارى كرد، جملاتى بود كه در موارد ديگر هم به گوشمان رسيده است. بعد از اين كه سيدالشهداء سلام الله عليه ضربت خورد و بر زمين افتاد، همين جملات از قول ايشان نقل شده است: «بسم الله و بالله و على ملّة رسول الله»؛ به نام خدا و براى خدا و بر طريقه رسول خدا، حاصل زندگى را تقديم اين راه كردن. در ادامه، اين جمله هم از اميرالمؤمنين نقل شده است كه فرمود: «فزت و ربّ الكعبة»؛ به خداى كعبه رستگار شدم. در روايت ديگرى آمده است كه حضرت فرمود: «لمثل هذا فليعمل العاملون»؛ يعنى انسان براى رسيدن به چنين سرانجامى هرچه عمل كند، زيادى عمل نكرده است. بنابراين براى چنين سرانجامى بايد عمل كرد. اين نشان مى دهد كه اين روح مطهر و پاكيزه چطور متّصل به عوالم ملكوت بوده است. حتّى در همان وقتى كه هنوز جسم او در اين دنيا زنده بوده است. «ثمّ صاح و قال قتلنى اللّعين»؛ بعد از آن كه حضرت اين مناجات را كرد، فرياد كشيد تا مردم متوجّه باشند و نگذارند قاتل بگريزد. «فلمّا سمع النّاس الضّجّة»؛ مردم وقتى صداى اميرالمؤمنين را شنيدند، «ثار اليه كلّ من كان فى المسجد»؛ همه به طرف محراب مسجد ريختند، اما نمى دانستند چه اتّفاقى افتاده است و بايد چه كار كنند. «ثمّ احاطوا بأميرالمؤمنين»؛ بعد آمدند اطراف اميرالمؤمنين جمع شدند. «و هم يشيدّ رأسه بمئزره والدّم يجرى على وجهه و لحيته»؛ وقتى مردم جمع شدند، ديدند حضرت در همان حال ضعف و در حالى كه فرقش شكافته است، با دستمالى زخم خود را مى بندد و خون بر صورت و محاسن آن بزرگوار جارى است. «وقد خضبت بدمائه»؛ محاسن آن حضرت كه سفيد بود، با خون پاكش رنگين شده بود. «و هو يقول هذا ما وعد الله و رسوله و صدق الله و رسوله»؛ اين همان وعده خداى متعال و پيغمبر اوست، و خداى متعال و پيغمبرش راست گفتند و وعده آنها تحقّق پيدا كرد.
پروردگارا! تو را به شأن و مقام و عظمت اميرالمؤمنين قسم مى دهيم ما را جزو شيعيان آن حضرت قرار بده. پروردگارا! تو را به حقّ اميرالمؤمنين سوگند مى دهيم عاقبت ما را مانند اميرالمؤمنين ختم به رضا و ذكر خود فرما. پروردگارا! ملت ايران را كه متمسّك به ولايت اميرالمؤمنين است، در پناه الطاف خود حفظ كن و از شرّ دشمنان مصون بدار. پروردگارا! قلب مقدّس ولىّ عصر را از ما و اين مردم مؤمن راضى فرما. پروردگارا! رحمت و تفضّل و عنايت و قبول خود را در اين ماه رمضان و در اين روز جمعه نصيب اين مردم فرما. پروردگارا! به ما توفيق ادراك ليلةالقدر را بده.
بسم الله الرّحمن الرّحيم.
قل هوالله احد. الله الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساء العالمين. والحسن والحسين سيّدى شباب اهل الجنّة. و على بن الحسين و محمّدبن على و جعفربن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّدبن على و على بن محمّد والحسن بن على والخلف القائم المهدى. حججك على عبادك و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عبادالله بتقوى الله.
اوّلين سخن ما در خطبه دوم هم توصيه به تقواست. خودِ گوينده بيش از شما محتاجِ تقوا و رعايت تقوا و توصيه به تقواست. از خداوند متعال مى خواهيم تقواى خود را نصيب همه ما كند و راه ما را راه متّقين قرار دهد.
موضوعاتى كه در خطبه دوم عرض مى كنيم، يكى راجع به چشم انداز بيست ساله جمهورى اسلامى براى مشخّص كردن خطّ سياستگذاريها و برنامه ريزيهاست، كه تهيه و ابلاغ شد. آنچه مردم عزيز ما خوب است مطّلع باشند و بدانند، اين است كه چشم انداز بيست ساله ابلاغ شده به مسؤولانِ سياستگذارى و برنامه ريزى، يك امر عملى و منطقى و قابل تحقّق است. نبايد تصوّر شود كلماتى كه در چشم انداز بيست ساله پشت سر هم نوشته مى شود، صرفاً يك آرزوست و بدون محاسبه عملى است. به فضل پروردگار، ملت ايران و كشور عزيز ما مى تواند در طول بيست سال به اين آينده برسد. اين يك آينده مطلوب و يك گام بلند در راه رسيدن به آرمانهاى والاى اسلامى است كه در آن، پيشرفت مادّى، پيشرفت اقتصادى، پيشرفت فرهنگى، تعالى معنوى و اخلاقى و هويّت اسلامى وجود دارد. امروز نظام جمهورى اسلامى در سايه كار و تلاشى كه در سالهاى گذشته شده است، به عنوان يك چشم انداز روشن براى آينده، مى تواند اين را مشخّص و ترسيم كند. خودِ اين يك پيشرفت است كه جمهورى اسلامى بتواند با توجّه به واقعيّات كشور و واقعيّات جهانى، آينده بيست ساله را به شكل منطقى و محاسبه شده ترسيم كند. به فضل پروردگار اين آينده محقّق خواهد شد. تصميم داريم با همكارى مسؤولان دلسوز، اين آينده تحقّق پيدا كند و ان شاءالله تحقّق پيدا خواهد كرد.
آنچه اين جرأت را به مسؤولان كشور داد تا بتوانند چشم انداز بيست ساله اى را تنظيم و اين آينده را ترسيم كنند، اين بود كه بحمدالله زيربناهاى پيشرفت كشور آماده شده است. تلاشهايى كه دولتها بخصوص در ده دوازده سال اخير كردند، توانسته است كشور را در وضعيتى قرار دهد كه بتواند روى اين زيرساختها يك بناى مطلوب را به وجود آورد. منظور از كارهاى زيربنايى فقط چيزهايى نيست كه به چشم مى آيد - مثل سدّ و سيلو و كارخانه و جاده و از اين قبيل - بلكه مهمتر از اينها عبارت است از بروز استعدادهاى جوانان كشور و رسيدن به اين معنا كه بايد براى علم تلاش كنند؛ و تلاش مى كنند و به مناطقى دسترسى پيدا مى كنند كه مژده بخش است؛ نشان دهنده اين است كه اين ملت در راه علم و فنآورى حركت كرده است و پيش مى رود. اعتماد به نفسى كه امروز در محيط تحقيق و علم در اين كشور وجود دارد، بسيار باارزش است. اين را نبايد به هيچ قيمتى از دست داد و يا دست كم گرفت.
البته نمونه هاى فراوانى وجود دارد كه دشمنان جمهورى اسلامى و تبليغاتچيهاى استكبار و صهيونيسم مايلند اين دستاوردها را عمدتاً متوجّه به مسائل دفاعى كنند؛ ليكن حقيقتِ قضيه اين نيست. در چيزهايى كه هيچ ربطى به مسائل دفاعى هم ندارد، جمهورى اسلامى و محقّقان و جوانان دانشمند و بااستعداد كشور كارهاى برجسته اى انجام داده اند و پيشرفت كرده اند كه نمونه هاى آن، مورد اطّلاع و در مقابل چشم ماست - بسيارى از آنها در رسانه ها اعلام شده است و مردم هم مى دانند - اجمالاً، اين يك زيربناى بسيار باارزش است.
اين نكته را هم عرض كنيم كه در خيلى از زمينه ها نقش جوانان مؤمن و ديندار و حزب اللّهى در پيشرفتهاى علمى، برجسته است؛ اين را هم دانسته باشند. دشمنان در تبليغات خود مى خواهند وانمود كنند كه عناصر ديندار در اين ميدانها عقبند؛ در حالى كه اين طور نيست. عناصر ديندار و جوانان مؤمن ما در بسيارى از اين ميدانها پيشتازند و كار آنها برجسته است. خيلى از كارهاى بزرگى كه صورت مى گيرد، جوانان ما آنها را در محيطى از توجّه و ذكر و سجده شكر انجام داده اند. اينها بسيار باارزش است.
نكته دومى كه عرض مى كنيم، اين است كه اظهارات مسؤولان دولتِ استكبارى امريكا نشان مى دهد كه اينها در منطقه خاورميانه، عليه همه ملتهاى اين منطقه مقاصد و نقشه هايى دارند. اين ايجاب مى كند كه ملتهاى منطقه بيدار شوند. رئيس جمهور امريكا راجع به وجود دمكراسى در اين منطقه حرفهايى بر زبان آورده است كه اگر كسى نقش امريكا را در دفاع از قدرتهاى مستبد در طول چهل، پنجاه سال گذشته - بعد از جنگ دوم به اين طرف - بداند، از اين كه رئيس جمهور چنين رژيمى ادّعا كند متولّى دمكراسى است، شرمنده مى شود كه چرا بايد چنين حرف بى حساب و غلطى، اين طور با گستاخى و وقاحت بر زبان كسى جارى شود. اينها كسانى هستند كه سالهاى متمادى از پليدترين ديكتاتورها حمايت كردند. در كشور ما كودتاى 28 مرداد را امريكاييها به راه انداختند و بيست وپنج سال سخت ترين و سياهترين ديكتاتورى را در اين كشور به وجود آوردند و قرص و محكم از آن حمايت كردند. هر فاجعه اى كه به وسيله آن رژيم در ايران صورت گرفت - مثل قضاياى 15 خرداد و 17 شهريور كه در هر كدام از اين حوادث، تعداد كثيرى از مردم غيرنظامى و مردم كوچه و خيابان به دست عوامل مزدور رژيم كشته شدند - امريكاييها جانب رژيم ديكتاتورى را گرفتند و عليه مردم حرف زدند؛ چه در قضيه اوّل كه زمان «كِندى»  بود، چه در قضيه دوم كه زمان «كارتر»  بود. از «صدّام حسين» كه امروز خود را نقطه مقابل او به حساب مى آورند، چه حمايتها كردند. امروز وضع آنها بهتر از گذشته نيست؛ همان طور است.
عراق يك كشور سى ميليونىِ مستقل در يك منطقه حسّاس است؛ اما اينها بى اعتنا به آراء و خواست مردم آمده اند يك حاكم امريكايى در عراق گذاشته اند. اينها كسانى هستند كه صدها نفر از مردم افغانستان و عراق را به صِرف سوءظن و تهمت يكجا به قتل رساندند و حتّى عذرخواهى هم نكردند! در افغانستان كاروان مردم را كه براى عروسى مى رفتند، زدند و كشتند، بعد گفتند اشتباه شده؛ لازم هم ندانستند عذرخواهى كنند! در عراق هر روز با مردم درگير مى شوند و خانه ها و محيط امن زندگى مردم را لگدكوب مى كنند؛ اما عذرخواهى هم نمى كنند! افرادى كه اين قدر به حقوق انسانها و ملتها و به آراء مردم بى اعتنا هستند، غلط مى كنند خود را متولّىِ دمكراسى بدانند. الان هم خطكشى اى كه در اين منطقه كرده اند و گفته اند كدام كشور در خطّ دمكراسى هست، كدام كشور نيست، نشان دهنده نيّتهاى شوم و مقاصد رسواى آنهاست.
آنها به دمكراسى هم عقيده ندارند. رئيس جمهور فعلى امريكا  با كمتر از بيست وپنج درصد آراءِ مردمش و با حكم قاضى رئيس جمهور شده است! چه دمكراسى اى؟! كدام دمكراسى؟! به آراءِ مردم اهميت نمى دهند و اعتنايى نمى كنند. همان طور كه عرض كرديم، دمكراسى حربه اى است براى اين كه نداى عدالتخواهى در حلقوم ملتهاى جهان خفه شود؛ براى اين كه حق مردم فلسطين پامال شود و كسى نفهمد؛ براى اين كه هرجا منفعتى وجود دارد و يك نقطه حسّاس جغرافيايى هست كه به درد منافع نامشروع امريكا مى خورد، بتوانند به آن دست بيندازند و كسى صدايش درنيايد. كيست كه امروز اين حرفها را در دنيا نداند؟ اين مطالب قابل اعتنا نيست و من هم قصد جواب دادن به اين حرفها را ندارم؛ اين حرفها رسواتر از آن است كه بخواهيم جواب دهيم.
آنچه من مى خواهم عرض كنم، خطاب به مردم و مسؤولان خودمان است: توجّه كنيد امروز امريكا چه نقشه و سياستى را در اين منطقه و در كشور ما دنبال مى كند. البته موضع و حرف زدنشان غرورآميز است، اما كاملاً واضح است تودهنى اى كه از مردم عراق و افغانستان خورده اند، مؤثّر بوده است! الان روزانه امريكاييها از مردم عراق تودهنى مى خورند. اينها به اين عنوان كه مى خواهند مردم عراق را آزاد كنند، وارد كشور عراق شدند و اين وضعيت سياه و رقّتبار را براى مردم عراق به وجود آوردند. ديكتاتور وطنى را بركنار كردند، ديكتاتور خارجى را به جاى او گذاشتند؛ ديكتاتورى جاى خودش را با ديكتاتور ديگرى عوض كرد! الان هم همان طور است؛ همان گونه كه صدّام نفسها را قطع كرده بود، اينها هم اگر بتوانند، همان طور قطع مى كنند. هرجا هم توانسته اند، اين كار را كرده اند؛ اما بيش از اين براى آنها ممكن نيست به وسيله عناصر نظامىِ خود با آن مردم دربيفتند.
آنچه براى مردم ما مهمّ است، اين است: امريكا در موضع يك چهره مهاجم، در باطن فهميده است نقشه هاى قبلى او در اين منطقه فايده اى ندارد. نقشه قبلى، تهاجم نظامى بود؛ اما قضيه افغانستان و عراق نشان داد كه در اين منطقه با تهاجم نظامى نمى شود طرفى بست و كارى كرد؛ مشكلات فراوانى به وجود مى آيد. بخصوص وقتى طرف مقابل، كشورى باشد مثل ايران بزرگ؛ ملتى باشد مثل ملت شجاع و مؤمن ما؛ منطقه اى باشد با اين همه عمق فرهنگى، با احساسات سرشارِ برخاسته از ايمان در ميان مردم و با دولتى كه متّكى به آراء مردم است؛ اين جا كار براى آنها به مراتب مشكلتر است. قبلاً به تهاجم نظامى تهديد مى كردند؛ اما الان اعتراف مى كنند كه نقشه قبلى شان غلط بوده است. آنها مى گويند نقشه بايد اين باشد كه ما بتوانيم از درون، ملت ايران را استحاله كنيم؛ آنها دنبال اين هستند.
استحاله هم دو جريان دارد: يك جريانِ فرهنگى، يك جريانِ سياسى؛ ملت ايران متوجّه باشد. قصد نظام استكبارى امريكا و صهيونيستهايى كه دستشان در دست آنهاست و با هم در يك جبهه هستند، اين است كه بتوانند ملت را نسبت به آرمانها و عقايد و هدفهايش بى تفاوت و بى اعتنا كنند و بعد بتوانند به وسيله عوامل و مزدورانِ خود زمينه را براى بازگشت سيطره امريكا بر ايران فراهم نمايند. در جريان سياسى، عمده نقشه اينها ايجاد اختلاف و كوبيده شدنِ جناحهاى گوناگون به دست يكديگر است؛ جناحهايى كه همه برخاسته از انقلاب و وابسته به آن هستند - اينها آنها را بكوبند، آنها اينها را بكوبند - اصول و خطوط اصلىِ نقشه امريكا در منطقه اين است. بر سرِ قضاياى غيرواقعى در كشور ايجاد چالش كنند و فضاى تشنّج به وجود آورند؛ روى مسلّمات نظام جمهورى اسلامى - مثل قانون اساسى و دين و پايه اسلامى نظام - گفتگو و بگو مگو به وجود آورند و چالش و اختلاف ايجاد كنند. اين جريانهاى سياسى - فكرى را دنبال مى كنند.
البته كسانى هم هستند كه حاضرند در داخل، بلندگوى آنها شوند؛ از اينها هم استفاده مى كنند. اخيراً اعلان كرده اند كه ما بايد روزنامه هايى را كه به نفع امريكا حرف مى زنند، در داخل ايران تقويت كنيم! اگر هم چنين روزنامه اى نداشته باشند، مشخّص مى كنند كه نقشه ما اين است. سه چهار سال قبل من يك روز همين جا گفتم بعضى از روزنامه ها پايگاه دشمن شده اند؛ اينها الان خودشان اين حقايق را افشا مى كنند. البته آن روز هم ما بى اطّلاع نبوديم - فقط تحليل نبود - اما امروز خودشان مسأله را افشا مى كنند.
جوانان عزيز ما متوجّهِ جريان فرهنگى اى كه مى خواهند راه بيندازند، باشند؛ يعنى تزريق لااباليگرى و اباحيگرى و كشاندن به هرزگى و بى اعتنايى به اخلاق منضبطِ دينى و اسلامى. هم جوانان، هم مسؤولان علمى، هم آموزش و پرورش و هم كسانى كه به مسائل جوانان مى پردازند بايد مراقب اين موارد باشند. امروز مبارزه با امريكا اين جاهاست. مبارزه با امريكا در ميدان علم هم صدق مى كند. آن جا هم از اين كه پيشرفت علمى داشته باشيم، ناراحتند. از پيشرفت علمىِ مردم ما ناراحتند؛ از پپشرفت اقتصادى مردم ما ناراحتند؛ از اين كه دولت بتواند خدمتى به مردم بكند و گره اى از مشكلات مردم باز شود، ناراحتند. هر كس به عقب ماندگى علمى كمك كند، به نفع امريكا كار كرده است. هر كس كمك كند به اين كه دولت نتواند خدمات لازم را انجام دهد - چه قوّه مجريه، چه قوّه قضايّيه و چه قوّه مقنّنه - براى امريكا و در خدمت امريكا كار كرده است. هر كس فكرها و نظرات امريكاييها را در روزنامه ها و تريبونها بيان كند، به نفع امريكا كار كرده است. يكى از كارهاى آنها شايعه پراكنى و تهمت زنى است. عيناً همان كارى كه در زمان اميرالمؤمنين مى كردند؛ هر روز يك شايعه، يك تهمت و يك جنگ روانى. هر كس فضاى تهمت زنى در داخل كشور و جنگ روانى عليه نظام را تقويت و تشديد كند، مزدور امريكاست و براى امريكا كار كرده است؛ چه از امريكا پول بگيرد، چه نوكر بى مزد و مواجب امريكا باشد. امروز مبارزه با امريكا عبارت است از مقاومت در مقابل اين جريان سازىِ سياسى و فرهنگى. همه، حواسشان جمع باشد. آدمهايى كه غرض و سوءنيّتى ندارند، مواظب باشند به خاطر يك انگيزه و احساسِ زودگذر حرفى نزنند كه در جهت خواستهاى امريكا و عليه اين ملت و اين كشور تمام شود. بدانند دشمن چگونه تقويت مى شود و از چه راههايى دست و پاى خود را باز و عليه اين ملت اقدام مى كند. بحمدالله ملت ما هوشيار است.
امريكا در تهاجم به اين منطقه، توفيقى پيدا نكرده است. البته درست است كه متأسّفانه نفت عراق را مى برند و مى خورند و معلوم هم نيست چه كار مى كنند - در امور عراق و قانون اساسى و مسائل گوناگون اين كشور دخالت مى كنند و سررشته همه كارها در دست آنهاست - اما از مردم عراق ضربه مى خورند و روزبه روز نفرت مردم عراق از آنها بيشتر مى شود. همچنان كه سالهاى قبل امام بزرگوار گفتند، امروز هم عيناً همان طور است؛ شايد امروز در دنياى اسلام، امريكا از هميشه منفورتر است و شايد امروز هيچ شخصى منفورتر از رئيس جمهور امريكا و رئيس رژيم صهيونيستى  در همه دنياى اسلام وجود نداشته باشد.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته