پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبرى در روز اوّل ماه مبارك رمضان

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة والسّلام على سيدنا محمّد و آله الطاهرين. و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعين. قال‌اللَّه الحكيم: «شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن، هدى للنّاس و بيّنات من الهدى و الفرقان(71).»

از جمله كارهايى كه روزه‌دار بايد از آن اجتناب كند و واضحترين مصداق روزه هم هست، خوردن و آشاميدن است؛ ولو آن چيزى كه خورده يا آشاميده مى‌شود، خيلى كم باشد. همين اندازه كه صدق خوردن كرد، اگر عمداً باشد، روزه باطل مى‌شود. بعضى چيزهاست كه صدق خوردن نمى‌كند، اما همه‌ى مراجع فتوا داده‌اند كه آنها هم مثل خوردن و آشاميدن، مبطل روزه است. از قبيل چه چيز؟ از قبيل سرمهاى غذايى كه وارد بدن مى‌شود. اين خوردن، عرفى نيست؛ اما مبطل روزه است. يا حتى آمپولهاى تقويتى كه داخل رگ يا عضله تزريق مى‌شود، مبطل روزه است. اگرچه در مورد آمپولهاى غير تقويتى، كه مربوط به تقويت و ويتامين و ايجاد ذخيره‌ى غذايى و غيره نيست، اشكال نكرده‌اند - و ظاهراً اشكال هم ندارد - اما بعضى احتياط كرده‌اند. آب دهان را فرو بردن هم اشكالى ندارد؛ اما اگر مسواك را داخل دهان كرديد و به آب دهان آغشته شد، بعد همان را آورديد بيرون و دوباره داخل دهانتان كرديد و آن آب را فرو برديد، اين، باز مبطل است. يعنى مسأله‌ى خوردن و آشاميدن مسأله‌ى دقيقى است. واضحترين مصداق روزه هم، امساك از خوردن و آشاميدن است. اگرچه موارد ديگر هم هست كه ان‌شاءاللَّه در طول ماه، مسائلش را لابد آقايان خواهند گفت.

ماه رمضان فرصت خوبى براى خودسازى است. ما همان ماده‌ى خام هستيم كه اگر روى خودمان كار كرديم و توانستيم اين ماده‌ى خام را به شكلهاى برتر تبديل كنيم، آن كار لازم در زندگى را انجام داده‌ايم. هدف حيات همين است. واى به حال كسانى كه روى خودشان از لحاظ علم و عمل كارى نكنند و همان‌طور كه وارد دنيا شدند، به اضافه‌ى پوسيدگيها و ضايعات و خرابيها و فسادها كه در طول زندگى براى انسان پيش مى‌آيد، از اين دنيا بروند. مؤمن بايد به‌طور دائم روى خودش كار كند؛ به‌طور دائم. نه اين‌كه خيال كنيد «به‌طور دائم» زيادى است يا نمى‌شود؛ نه. هم مى‌شود، هم زيادى نيست. اگر كسى مراقب خود باشد؛ مواظب باشد كارهاى ممنوع و كارهايى را كه خلاف است انجام ندهد و راه خدا را با جديت بپيمايد، موفق مى‌شود. اين، همان خودسازى دائمى است و برنامه‌ى اسلام، متناسب با همين خودسازى به‌طور دائم است. اين نماز پنجگانه - پنج وقت نماز خواندن - ذكر گفتن؛ «اياك نعبد و اياك نستعين» را تكرار كردن؛ ركوع كردن؛ به خاك افتادن و خداى متعال را تسبيح و تحميد و تهليل كردن براى چيست؟ براى اين است كه انسان به‌طور دائم مشغول خودسازى باشد. منتها گرفتاريها زياد است و همه گرفتاريم. گرفتارى زندگى؛ گرفتارى معاش؛ گرفتارى امور شخصى؛ گرفتارى اهل و اولاد، و انواع گرفتاريها مانع مى‌شود كه ما به خودمان، آن چنان كه شايسته است، برسيم. لذا يك ماه رمضان را كه خداى متعال قرار داده است، فرصت مغتنمى است. اين ماه را از دست ندهيد. مقصودم اين است كه اگر نمى‌توانيم به‌طور دائم در حال مراقبت و ساخت‌وساز خودمان باشيم، اقلاًّ ماه رمضان را مغتنم بشماريم .شرايط هم در ماه رمضان آماده است. يكى از بزرگترين شرايط، همين روزه‌اى است كه شما مى‌گيريد. اين، يكى از بزرگترين توفيقات الهى است. توفيق يعنى چه؟ توفيق يعنى اين‌كه خداى متعال چيزى را براى انسان، مناسب بياورد. با واجب كردن روزه، خداى متعال زمينه‌ى مناسبى را براى من و شما به‌وجود آورده است كه قدرى در اين ماه به خودمان برسيم. روزه، نعمت بزرگى است. شكم خالى است و مبارزه با نفس، تا حدودى در اثناى روز، از جهات مختلف وجود دارد: هرچه را دوست داريد، نمى‌خوريد و نمى‌آشاميد و بسيارى از مشتهيات نفسانى را براى خودتان به مدت چند ساعت ممنوع مى‌كنيد. اين، يك مبارزه با نفس است؛ مبارزه با هواست، و مبارزه با هوا، در رأس تمام كارهاى نيك و خودسازيها قرار دارد.

ماه رمضان زمينه‌ى بسيار خوبى است و خداى متعال اين فرصت را به من و شما داده كه در اين ماه، چنين امكانى را براى خودسازى پيدا كنيم. علاوه بر اين‌كه ساعات اين ماه بسيار با بركت است و خداى متعال، از لحاظ طبيعى اين لحظات و ساعات را اين‌گونه قرار داده است، ساعات بسيار مغتنمى هم هست. يك ركعت نماز شما؛ يك كلمه ذكر «سبحان اللَّه» شما؛ مختصر صدقه دادن شما، و يك صله‌ى رحم كوچكى كه در اين ماه بكنيد، مزيتى چند برابر بيشتر از همين امور، وقتى در غير ماه رمضان انجام مى‌شود، دارد. اين، فرصت بسيار خوبى است. زمينه‌ى خوبى است كه انسان در اين ماه به خودش برسد. مثل طبيبى كه با فردى بيمار مواجه است و آن بيمار به امراض متعددى مبتلاست - مرض قند دارد، فشار خون دارد، چربى خون دارد، استخوان درد دارد، رماتيسم دارد، زخم معده دارد و خلاصه انواع و اقسام مرض در او هست - طبيب حاذق كه امراض او را مى‌شناسد و راه علاجش را بلد است، با اين بيمار چه كار مى‌كند؟ اول سعى مى‌كند بيماريهاى او را روى كاغذ بياورد و ببيند به چه امراضى مبتلاست. اگر طبيب، بعضى از بيماريهاى او را نشناسد و براى علاج بيمارى دوايى بدهد كه با بيمارى ديگر ناسازگار باشد، ممكن است به جاى اين‌كه او را علاج كند، بيچاره را به بيماريهاى ديگرى هم متبلا سازد! مثلاً نداند كه بيمار زخم معده دارد؛ بعد براى علاج رماتيسم او آسپرين بدهد! خوب، آسپرين علاج رماتيسم است؛ اما براى زخم معده بسيار مضر است. اگر طبيب، اين مرض را نشناسد و نداند كه بيمار اين مرض را هم دارد، ممكن است به جاى اين‌كه او را علاج كند، بيچاره را به خونريزى معده هم مبتلا سازد. پس اول بايد با دقت نگاه كند؛ دلسوزانه بيماريها را پيدا كند و آنها را بنويسد؛ بعد ببيند كدام مهمتر است، كدام فوتى‌تر است و كدام اصولى‌تر است. فرض بفرماييد اگر كسى معده‌ى ناراحتى دارد، هر دوايى به او بدهند نمى‌تواند به خوبى آن را جذب كند. يا اگر روده‌ى خرابى دارد، هر غذاى مقوى‌اى بدهند و از آن بهره ببرد، نمى‌تواند استفاده كند. راهش اين است اول آن مرضى را كه از بقيه‌ى بيماريها تأثير منفى‌اش بيشتر است و اگر خوب بشود تأثير مثبت شفايش بيشتر است، پيدا كنند.

شما طبيب خودتان بشويد، برادر عزيز! هيچ‌كس مثل خود انسان نمى‌تواند بيماريهاى خودش را بشناسد. برخى بيماريها در انسان هست كه اگر مثلاً شما به من بگوييد «تو دچار اين بيمارى هستى»، عصبانى مى‌شوم و بدم مى‌آيد. بگويند: «آقا، شما مرد حسودى هستيد.» مگر كسى تحمل مى‌كند كه به او بگويند «حسود»؟ مى‌گويد: «حسود خودت هستى! چرا اهانت مى‌كنى؟ چرا بى‌خود مى‌گويى؟» از ديگرى حاضر نيستيم قبول كنيم. اما به خودمان كه مراجعه مى‌كنيم، مى‌بينيم بله؛ ما متأسفانه از اين بيماريها داريم. سر هركس را انسان كلاه بگذارد؛ از هركس كه پنهان كند، با خودش كه ديگر نمى‌تواند! پس بهترين كسى كه مى‌تواند بيمارى ما را تشخيص دهد، خودمان هستيم. بياوريد روى كاغذ! بنويسيد: «حسد.» بنويسيد: «بخل.» بنويسد: «بدخواهى براى ديگران. وقتى كسى به خيرى مى‌رسد، ما ناراحت مى‌شويم!» بنويسيد: «تنبلى در كار.» بنويسد: «روح بدبينى به نيكان و صالحان.» بنويسيد: «بى‌اعتنايى به وظايف.» بنويسيد: «علاقه به خود. شديداً به خودمان علاقه داريم.»

اگر بيماريهاى ما اينهاست، اينها را روى كاغذ بياوريم. ماه رمضان فرصتى است كه يكى يكى اين بيماريها را، تا آن‌جايى كه بشود، برطرف كنيم. اگر برطرف نكنيم، اين بيماريها مهلك خواهد شد؛ هلاك معنوى و واقعى. هلاك جسمى كه چيزى نيست! اگر بيمارى مهلكى در ما باشد يا احتمالش را بدهند، چقدر دستپاچه مى‌شويم؟ شب خوابمان نمى‌برد. بهترين دكترها را پيدا مى‌كنيم، مى‌گوييم: «نكند اين غده‌اى كه در بدن من است، در دست من است، زير پوست من است، سرطان باشد!» از تصورش كلى وحشت مى‌كنيم. آخرش چه؟ آخرش مردن است. حالا نشد، يك سال ديگر است، دو سال ديگر است، ده سال ديگر است. به قول نظامى گنجوى: «اگر صد سال مانى ور يكى روز/ ببايد رفت از اين كاخ دل افروز.» ماندنى كه نيستيم. چند صباحى، كمى اين‌ور، كمى آن‌ور، تمام خواهد شد. هلاكت جسمانى اين است و اين‌قدر از آن مى‌ترسيم. هلاكت معنوى، يعنى براى ابد دچار خذلان و عذاب الهى شدن. يعنى در زندگى جاودان ابدى، از همه‌ى نعمتها و لذتها و چشم روشنيهايى كه خداوند براى من و شما معين و مقرر كرده محروم ماندن. انسان به قيامت نگاه كند و ببيند خداى متعال به بعضى از بندگانش - همين افرادى كه با آنها معاشريم و آنها را در كوچه و محله مى‌بينيم؛ به همكار ادارى، به دوست دوران تحصيل، يا به يك رفيق بگو بشنو - براى برخى كارها و مجاهداتى كه در اين دنيا داشته‌اند، مقامات عالى مى‌دهد؛ آنها را به بهشت مى‌برد؛ از عذاب دورشان مى‌دارد و از عقبات قيامت، نجاتشان مى‌دهد، و ما به‌خاطر تنبلى؛ به‌خاطر نرسيدن به خود و به‌خاطر يك لحظه غفلت، از همه‌ى آنها محروم مانده‌ايم! آن وقت است كه حسرت گريبان انسان را مى‌گيرد: «وانذرهم‌يوم‌الحسرةاذ قضى‌الامر(72).» كار هم ديگر از كار گذشته است و حسرت هم فايده‌اى ندارد. اين، هلاكت معنوى است.

برادران و خواهران! اگر به خودمان نرسيم، بدبختى است؛ روسياهى است؛ محروميت است؛ از چشم خدا افتادن است؛ از مقامات معنوى دور ماندن و از نعيم ابدى الهى، تهيدست ماندن است. پس بايد به خودمان برسيم. ماه رمضان فرصت خوبى است. كتابهاى اخلاق هم خوشبختانه در اختيار هست. لكن آن چيزى كه آدم از مجموع مى‌فهمد و آنچه مهم است، اين است كه انسان بتواند هوا و هوس خود را كنترل و مهار كند. اين، اساس قضيه است.

يكى از ويژگيها كه بسيار مهم است تا براى خود سازى به آن توجه كنيم و شايد جنبه‌ى تقدمى هم داشته باشد، «اخلاص» است. اخلاص عبارت است از كار را خالص انجام دادن و اين‌كه كارى را مغشوش انجام ندهيم. گاهى هست كه كسى عبادت نمى‌كند و گاهى عبادت‌كند؛ اما مغشوش و ناخالص. اين هم مثل آن است .خالص بودن عبادت و خالص بودن عمل، اين است كه براى خدا باشد. در بين مردم، متأسفانه خيلى رايج است كه كارهاى خوب خودشان را بر زبان بياورند و بگويند. كانه توجه ندارند كه نبايد كار نيك را به زبان آورد و گفت كه ما مى‌خواهيم اين كار را بكنيم يا ما اين كارها را مى‌كنيم. البته برخى جاها استثناست. در جاهايى، بعضى از كارها بايد در علن انجام گيرد. در روايات در باب صدقه، آمده است كه «صدقه‌ى سر» اين ثواب را دارد و «صدقه‌ى علانيه» اين ثواب را. يا مثلاً عبادات گروهى، جلوى چشم مردم انجام مى‌گيرد و بايد انجام گيرد؛ و اين از شعائر الهى است. اما بسيارى از عبادات يا اغلب عبادات، آن روابطى كه بين خود انسان و خداست - ذكر، توجه، دعا، نافله، شب زنده‌دارى، سحرخيزى، احسان و كارهاى نيك - بايد بين خود انسان و خدا بماند. مبادا انسان به‌خاطر اين‌كه ديگران ببينند، كارى را انجام دهد! كارى كه انسان به‌خاطر توجه ديگران به خودش انجام دهد، از نكردن آن كار بدتر است؛ زيرا نكردن كار، يعنى انسان كارى را انجام نمى‌دهد. كارى كه انسان براى جلب توجه ديگران نسبت به خودش انجام داده، كانه انجام نداده است. البته بدتر بودنش هم از اين جهت است كه عمل شرك‌آلودى انجام داده واين عمل شرك‌آلود، فعل حرام است و دور كننده است. بنابراين همه‌مان در هرجا و در هر موقعيتى كه هستيم، بايد خيلى تلاش كنيم كه كار را خالص انجام دهيم. اگر كار براى خدا انجام گيرد و نيت براى خدا خالص باشد، اشكالاتى كه معمولاً در كارها مشاهده مى‌شود، پيش نخواهد آمد.ما وقتى مصالح واقعى را فداى حرف اين و آن مى‌كنيم كه بخواهيم كار را براى اين و آن انجام دهيم. انسان وقتى كار را براى خدا مى‌خواهد انجام دهد، فقط نگاه مى‌كند ببيند تكليفش چيست؟ نگاه نمى‌كند كه يكى خوشش مى‌آيد، يكى بدش مى‌آيد؛ پيش چه كسى آبرو پيدا مى‌كند و پيش ديگرى از آبرو مى‌افتد. امروز در جمهورى اسلامى، در همه‌ى شؤون، كار براى خدا سارى و جارى است. هركس در اين كشور و اين نظام، هر كارى كه انجام مى‌دهد، مى‌تواند آن را براى خدا انجام دهد و از آن اجر و ثواب و بهره‌ى معنوى را ببرد و پيش خدا خودش را روسفيد كند.

من روايتى را در باب اخلاص يادداشت كرده‌ام كه برايتان مى‌خوانم. از پيغمبر اكرم صلوات‌اللَّه‌وسلامه‌عليه نقل شده است كه فرمود: «ان لكل حق حقيقتاً.» هر چيزى داراى حقيقتى است و يك روح و يك معنا و يك حقيقت دارد. «و ما بلغ عبد حقيقة الاخلاص.» بنده به حقيقت اخلاص و به آن معناى حقيقى اخلاص نمى‌رسد «حتى لايحب ان يحمد على شى‌ء من عمل للَّه.» (اين خيلى سخت است؛ اين، مرتبه‌اش از آن مراتب بسيار بالاست) مگر اين‌كه دوست نداشته باشد كه مردم او را براى هيچ يك از كارهايى كه براى خدا انجام مى‌دهد، ستايش كنند. مثلاً فردى است كه كار را براى ديگران انجام نمى‌دهد: براى خاطر خدا نماز مى‌خواند، ختم قرآن مى‌گيرد، كار خيرى انجام مى‌دهد، احسان و كمك و صدقه‌اى مى‌دهد و مجاهدتى براى خدا مى‌كند. اما دوست مى‌دارد كه مردم بگويند: «ايشان چقدر آدم خوبى است.» كارش رابراى مردم نكرده است. كار را براى خدا انجام داده و تمام شده؛ اما از مدح مردم و از اين‌كه مردم از او تعريف كنند، خوشش مى‌آيد. مى‌فرمايد اين، آن مرتبه‌ى عالى اخلاص نيست. مرتبه‌ى عالى اخلاص اين است كه اين را هم دوست نداشته باشد. اصلاً كارى به كار مردم نداشته باشد! مى‌خواهند بدانند، مى‌خواهد ندانند. مى‌خواهد خوششان بيايد، مى‌خواهد خوششان نيايد. نگاه كند ببيند خدا از او چه خواسته است و دقيقاً آن را انجام دهد.

من، اين صفت و اين روحيه را در امام رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه، در بسيارى از موارد مشاهده كردم. در موارد متعددى، بنده اين خصوصيت را در ايشان ديده بودم. كارى نداشت كه كسى خوشش مى‌آيد يا خوشش نمى‌آيد. تكليفش را انجام مى‌داد. وقتى‌كه بار سنگين است؛ وقتى‌كه كار بزرگ است؛ وقتى‌كه كار خطرناك است، اخلاص بيشتر به كار مى‌آيد. مثل امروز كه وضع جمهورى اسلامى اين چنين است. اگر ما اخلاص ورزيديم، بنده‌ى مخلص مى‌شويم؛ اخلاص ورزنده براى خدا، در عمل و نيت. اما فراتر از بنده‌ى مخلص، بندگان مخلص‌اند. مرحوم سيد بحرالعلوم رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه، در رساله‌اى كه در سير و سلوك به ايشان منسوب است، بين مخلص و مخلص فرق مى‌گذارد. مى‌گويد مخلص كسى است كه عملى را فقط براى خدا انجام مى‌دهد و كارى به كار ديگران ندارد. اما مخلص آن است كه همه‌ى وجود خود را خالصاً و مخلصاً براى خدا قرار مى‌دهد. همه‌ى هستى او فقط براى خداست. اين، مرتبه‌ى بسيار والايى است كه واقعاً دور از دسترس است. اما به‌نظر بنده، در اين دوران، بخصوص جوانان و كسانى كه در ميدانهاى عمل و مبارزه و جهاد واردند، مى‌توانند به اين مرتبه هم برسند. البته براى امثال ما مشكل و خيلى دشوار است. ما خيلى دوريم! اما جوانان و بخصوص جوانان مؤمن و پاك و خالص، با آن دلهاى روشن و پاكى كه دارند، مى‌توانند به اين‌جا برسند. البته رساله‌ى مذكور، منسوب به مرحوم بحرالعلوم است و قطعى نيست كه مال ايشان باشد. بعد مى‌فرمايد: خداى متعال به اين مخلصين سه وعده داده است؛ سه امتياز بزرگ. يكى اين است كه فرموده است: «فانهم لمحضرون الّا عباداللَّه المخلصين.(73)» يعنى در قيامت، همه‌ى مردم در محشر حاضر مى‌شوند و مورد محاسبه‌ى الهى قرار مى‌گيرند، مگر بندگان مخلص كه آنها معافند. آنها چون ذرّه ذرّه‌ى اعمال و انفاس و حركاتشان براى خدا بوده است، لذا از اين‌كه در اين عرصه از عرصه‌ى حشر آفاقى وارد شوند و مورد سؤال قرار گيرند، معافند.

امتياز دوم اين است كه مى‌فرمايد: «و ما تجزون الا ما كنتم تعملون الا عباداللَّه المخلصين(74).» همه‌ى مردم، پاداش متناسب با عمل كارى را كه انجام داده‌اند مى‌گيرند، مگر بندگان مخلص خدا. اينها عملشان و پاداششان متناسب نيست. عملشان هرچه كه باشد، پاداش آنها بى‌نهايت است؛ زيرا اين وجود متعلق به خدا، براى خدا و سرتا پا در خدمت اهداف الهى است. او، همه‌ى وجودش براى خدا خالص شده است.

روايتى را ديدم - البته سند اين روايات را فرصت نمى‌كنم نگاه كنم و نمى‌دانم سندش چگونه است - كه مضمونش اين بود كه خداى متعال مى‌گويد: «اگر به بنده‌ى مخلص يا مخلص، همه‌ى دنيا را هم بدهم، حق او ادا نشده است.» بنابراين، جزاى او متناسب با عملى كه انجام مى‌دهد، نيست. يك نماز او برابر هزاران نمازى است كه بندگان خوب خدا بخوانند.

امتياز سوم كه از همه‌ى اينها بالاتر است، اين است كه «سبحان اللَّه عما يصفون الا عباد اللَّه المخلصين(75).» يعنى خداى متعال از آنچه كه بندگان او توصيف كنند، منزه است؛ مگر از آنچه كه بندگان مخلص توصيف كنند. يعنى آنها مى‌توانند حقِ توصيف الهى را ادا كنند. بندگان ديگر، كمتر و كوچكتر از اين هستند؛ و هرچه در باب پروردگار عالم بگويند «ماعرفناك حق معرفتك(76).» اوصاف خدا از زبان انسانها، ناقص و نارساست؛ مگر از ناحيه‌ى بندگان مخلص. آنها مى‌توانند خداى متعال را كماهوحقه توصيف كنند. و لذاست كه انسان اگر خود را به دعاهايى كه از ائمه عليهم‌السّلام، مأثور است، انس بدهد و مرتبط كند، اميد اين هست كه توانسته باشد با خداى متعال، درست مناجات كند و چنان كه شايسته‌ى الهى است، با او حرف بزند. ضمناً ماه رمضان ماه دعاست. دعاها را فراموش نكنيد. دعاهاى وارد شده در ماه رمضان، يكى از آن نعم و فرصتهايى است كه بايد مغتنم بشمريد. اين دعاى ابى‌حمزه، اين دعاى افتتاح، اين دعاى جوشن وبقيه‌ى ادعيه‌اى كه در روزها و شبها و سحرها و بقيه‌ى ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است، واقعاً از نعمتهاى بزرگ الهى است. فرصت را مغتنم بشماريد.

من به ذهنم رسيد كه اين توصيه را هم عرض كنم كه اين نوافل سى‌وچهار ركعتى كه براى نمازهاى روز و شب وارد شده است، بسيار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبى است. ما غالباً اهل نوافل نيستيم. ولى ماه رمضان كه مى‌شود، چه مانعى دارد؟ كدام كار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار ركعت نماز ظهر است، قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافله دارد؛ چهار دو ركعتى. چهار ركعت نماز عصر است و قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافله‌ى نماز عصر است. اين نوافل را بخوانيد. همچنين نوافل مغرب را كه از اينها مهمتر است؛ و نيز نوافل شب كه يازده ركعت است. همچنين نافله‌ى صبح كه دو ركعت است. كسانى هستند كه در ايام معمولى سال، برايشان مشكل است پيش از اذان صبح براى نماز شب بيدار شوند. ولى در اين شبها، به طور قهرى و طبيعى بيدار مى‌شوند. اين يك توفيق الهى است. چرا از اين توفيق استفاده نكنيم؟ ان‌شاءاللَّه فرصتهاى ماه رمضان را مغتنم بشماريد.

من چند دعا هم بكنم، آمين بگوييد: نسألك اللهم و ندعوك، باسمك العظيم الاعظم. الاعز الاجل الاكرم يا اللَّه! پروردگارا! به محمد و آل محمد، ما را قدردان اين ماه قرار بده.

پروردگارا! به محمدوآل محمد، ما را به اعمالى كه در اين ماه براى مؤمنين قرار داده‌اى، موفق بگردان.

پروردگارا! به محمدوآل محمد تو را سوگند مى‌دهيم، رضاى خودت را شامل حال ما در اين ماه بگردان. مغفرت و عفو خودت را شامل حال ما بگردان.

پروردگارا! ما را با اعمالمان به وليت امام زمان ارواحنافداه، در اين ماه نزديك بگردان. قلب مقدس آن بزرگوار را از ما راضى كن .ما را به اعمال خير - كه اين ماه فرصت خوبى براى اين اعمال است - موفق بگردان.

پروردگارا! اسلام و مسلمين را سربلند كن. همه‌ى امور مسلمانان را اصلاح بفرما. شرِ دشمنان و كفار را از سرِبلاد و ملتهاى اسلامى، مخصوصاً در اين مناطقى كه زياد ظلم و جور مى‌كنند، كوتاه بگردان.

پروردگارا! مشكلات را به سود مسلمين خاتمه ببخش. جمهورى اسلامى را تا ظهور ولىّ‌عصر ارواحنافداه، پايدار و مبارك بگردان. بركات خودت را بر مردم ما نازل كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-------------------------------------------
71) بقره: 185.
72) مريم: 39.
73) صافات؛ 127 - 128.
74) صافات؛ 39 - 40.
75) صافات 159 - 160.
76) بحارالانوار: ج 69، صفحه 292