پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات فرمانده كلّ قوا در جمع فرماندهان، مسؤولان و پرسنل سپاه و نيروى انتظامى به مناسبت روز پاسدار

بسم الله الرحمن الرحيم
اين روز فرخنده و شريف را به شما عزيزان که در اين محفل حسيني حضور داريد و به همه پاسداران عزيزي که در سراسر کشور و هر نقطه اي از جهان حضور دارند - اعم از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و پاسداراني که در کميته هاي انقلاب فعاليت مي کردند و امروز در يگان ويژه پاسداران هستند - تبريک عرض مي کنم.
جلسه امروز ما، مثل هميشه و هر جا که شما جوانان مؤمن و عاشق حسيني و مخلص اسلام و انقلاب حضور داريد، به عطر جهاد و معرفت و شهادت معطّر و به زينتهاي اسلامي مزيّن است ؛ بخصوص که با حضور جانبازان عزيزمان در اين محفل، مجلس ما بيشتر حسيني و جبهه اي و عاشورايي است.
اگر چه انسانها عوض شده اند؛ اما فضا، همان فضاست و روح، همان روح است و اين جريان مبارک، هميشه همين طور بوده است. يک جريان و جهت و حرکت وجود دارد؛ ولي جاها عوض مي شود و قطره ها جا به جا مي گردند تا ان شاءالله اين جريان مبارک و اين قطره هاي متبرّک به برکات جهاد و شهادت، به اقيانوس ولايت بپيوندند و شما در آن محضر عزيز و شريف و بي نظير و در زير آن پرچمي که اوّلين و آخرين، نظير آن را نديده اند و همه خوبان عالم در آرزوي آن بوده اند، حضور پيدا کنيد و دل و جان را در آن کوثر معرفت، شستشو دهيد.
عزيزان من! نام حسين بن علي عليه الصّلاة و السّلام، نام عجيبي است. وقتي از لحاظ عاطفي نگاه مي کنيد، مي بينيد خصوصيت اسم آن امام در بين مسلمينِ با معرفت، اين است که دلها را مثل مغناطيس و کهربا به خود جذب مي کند. البته در بين مسلمين کساني هستند که اين حالت را ندارند و در حقيقت، از معرفت به امام حسين بي بهره اند. از طرفي کساني هم هستند که جزو شيعيانِ اين خانواده محسوب نمي شوند؛ اما در ميان آنها بسياري هستند که اسم حسين عليه السّلام،اشکشان را جاري مي سازد و دلشان را منقلب مي کند. خداي متعال، در نام امام حسين اثري قرار داده است که وقتي اسم او آورده شود، بر دل و جان ما ملت ايران و ديگر ملتهاي شيعه، يک حالت معنوي حاکم مي شود. اين، آن معناي عاطفي آن ذات و وجود مقدّس است.
از اوّل هم در بين اصحاب بصيرت، همين طور بوده است. در خانه نبي اکرم عليه و علي آله آلاف الصّلاة والسّلام و امير المؤمنين عليه الصّلاة والسّلام و در محيط زندگي اين بزرگواران هم - آن طوري که انسان از روايات و تاريخ و اخبار و آثار مي فهمد - اين وجود عزيز، خصوصيتي داشته و مورد محبّت و عشق ورزيدن بوده است. امروز هم، همين گونه است.
از جنبه معارف نيز، آن بزرگوار و اين اسم شريف - که اشاره به آن مسمّاي عظيم القدر است - همين گونه است. عزيزترين معارف و راقيترين مطالب معرفتي، در کلمات اين بزرگوار است. همين دعاي امام حسين در روز عرفه را که شما نگاه کنيد، خواهيد ديد حقيقتاً مثل زبور اهل بيت، پر از نغمه هاي شيوا و عشق و شور معرفتي است. حتي بعضي از دعاهاي امام سجّاد را که انسان مي بيند و مقايسه مي کند، گويا که دعاي اين پسر، شرح و توضيح و بيانِ متن دعاي پدر است؛ يعني آن اصل است و اين فرع. دعاي عجيب و شريف عرفه و کلمات اين بزرگوار در حول و حوش عاشورا و خطبه هايش در غير عاشورا، معنا و روح عجيبي دارد و بحر زخّاري از معارف عالي و رقيق و حقايق ملکوتي است که در آثار اهل بيت عليهم السّلام کم نظير است.
از جنبه تاريخي هم، اين نام و خصوصيّت و شخصيّت، يک مقطع تاريخي و يک کتاب تاريخ است. البته، به معناي تاريخ ساده و گزاره ماوقع نيست؛ بلکه به معناي تفسير و تبيين تاريخ و درس حقايق تاريخي است.
من، يک وقت درباره عبرتهاي ماجراي امام حسين صحبتهايي کردم و گفتم که ما از اين حادثه، غير از درسهايي که مي آموزيم؛ عبرتهايي نيز مي گيريم. «درسها» به ما مي گويند که چه بايد بکنيم؛ ولي «عبرتها» به ما مي گويند که چه حادثه اي اتّفاق افتاده و چه واقعه اي ممکن است اتّفاق بيفتد.
عبرت ماجراي امام حسين اين است که انسان فکر کند در تاريخ و جامعه اسلامي؛ آن هم جامعه اي که در رأس آن، شخصي مثل پيامبر خدا - نه يک بشر معمولي - قرار دارد و اين پيامبر، ده سال با آن قدرت فوق تصوّر بشري و با اتّصال به اقيانوس لايزال وحي الهي و با حکمت بي انتها و بي مثالي که از آن برخوردار بود، در جامعه حکومت کرده است و بعد باز در فاصله اي، حکومت علي بن ابي طالب بر همين جامعه جريان داشته است و مدينه و کوفه، به نوبت پايگاه اين حکومت عظيم قرار گرفته اند؛ چه حادثه اي اتّفاق افتاده و چه ميکروبي وارد کالبد اين جامعه شده است که بعد از گذشت نيم قرن از وفات پيامبر و بيست سال از شهادت اميرالمؤمنين عليهما السّلام، در همين جامعه و بين همين مردم، کسي مثل حسين بن علي را با آن وضع به شهادت مي رسانند؟!
چه اتّفاقي افتاد و چطور چنين واقعه اي ممکن است رخ دهد؟ آن هم نه يک پسر بي نام و نشان؛ بل کودکي که پيامبر اکرم، او را در آغوش خود مي گرفت، با او روي منبر مي رفت و براي مردم صحبت مي کرد. او پسري بود که پيامبر درباره اش فرمود: «حسين منّي و انا من حسين». رابطه بين اين پدر و پسر، اين گونه مستحکم بوده است. آن پسري که در زمان حکومت اميرالمؤمنين، يکي از ارکان حکومت در جنگ و صلح بود و در سياست مثل خورشيدي مي درخشيد. آن وقت، کار آن جامعه به جايي برسد که همين انسان بارز و فرزند پيامبر، با آن عمل و تقوا و شخصيت فاخر و عزّت و با آن حلقه درس در مدينه و آن همه اصحاب و ياران علاقه مند و ارادتمند و آن همه شيعيان در نقاط مختلف دنياي اسلام را با آن وضعيت فجيع محاصره کنند و تشنه نگه دارند و بکشند و نه فقط خودش، بلکه همه مردانش و حتّي بچه ششماهه را قتل عام کنند و بعد هم زن و بچه اينها را مثل اسراي جنگي اسير کنند و شهر به شهر بگردانند. قضيه چيست و چه اتّفاقي افتاده بود؟ اين، آن عبرت است.
شما جامعه ما را با آن جامعه مقايسه کنيد تا تفاوت آن دو را دريابيد. ما در اين جا و در رأس جامعه، امام عظيم القدر را داشتيم که بلاشک از انسانهاي زمان ما بزرگتر و برجسته تر بود؛ اما امام ما کجا، پيامبر کجا؟ يک چنين نيروي عظيمي، به وسيله ي پيامبر در آن جامعه پراکنده شد که بعد از وفات آن بزرگوار، تا دهها سال ضربِ دست پيامبر جامعه را پيش مي برد. شما خيال نکنيد اين فتوحاتي که انجام گرفت، از نفس رسول الله منقطع بود؛ اين، ضرب دست آن بزرگوار بود که جامعه اسلامي را پيش مي برد و پيش برد. بنابراين، پيامبر اکرم در فتوحات آن جامعه و جامعه ما حضور داشت و دارد، تا وضع به اين جا رسيد.
من، هميشه به جوانان و محصّلين و طلّاب و ديگران مي گويم که تاريخ را جدّي بگيريد و با دقّت نگاه کنيد، ببينيد چه اتفاقي افتاده است: «تلک أمة قد خلت» . عبرت از گذشتگان، درس و آموزش قرآن است. اساس قضيه در چند نکته است که حالا من نمي خواهم آنها را در اين جا تحليل و بيان کنم. مقداري را گفتم و مقداري هم باب محافل بحث و تدقيق است که افراد اهل تحقيق بنشينند و روي کلمه کلمه اين حرفها، دقّت کنند.
يکي از مسائلي که عامل اصلي چنين قضيه اي شد، اين بود که رواج دنيا طلبي و فساد و فحشا، غيرت ديني و حسّاسيتِ مسؤوليت ايماني را گرفت. اين که ما روي مسأله فساد و فحشا و مبارزه و نهي از منکر و اين چيزها تکيه مي کنيم، يک علّت عمده اش اين است که جامعه را تخدير مي کند. همان مدينه اي که اوّلين پايگاه تشکيل حکومت اسلامي بود، بعد از اندک مدّتي به مرکز بهترين موسيقيدانان و آواز خوانان و معروفترين رقاصّان تبديل شد؛ تا جايي که وقتي در دربار شام مي خواستند بهترين مغنّيان را خبر کنند، از مدينه آوازه خوان و نوازنده مي آوردند!
اين جسارت، پس از صد يا دويست سال بعد انجام نگرفت؛ بلکه در همان حول و حوشِ شهادت جگر گوشه فاطمه زهرا سلام الله عليها و نور چشم پيامبر و حتي قبل از آن، در زمان معاويه اتّفاق افتاد! بنابراين، مدينه مرکز فساد و فحشا شد و آقا زاده ها و بزرگ زاده ها و حتي بعضي از جوانان وابسته به بيت بني هاشم نيز، دچار فساد و فحشا شدند!بزرگان حکومت فاسد هم مي دانستند چه کار بکنند و انگشت روي چه چيزي بگذارند و چه چيزي را ترويج کنند. اين بليّه، مخصوص مدينه هم نبود؛ جاهاي ديگر هم به اين گونه فسادها مبتلا شدند.
تمسّک به دين و تقوا و معنويّت و اهميت پرهيزکاري و پاکدامني، اين جا معلوم مي شود. اين که ما مکرّر در مکرّر، به بهترين جوانان اين روزگار که شما باشيد، اين همه سفارش و تأکيد مي کنيم که مواظب سيل گنداب فساد باشيد، به همين خاطر است. امروز چه کسي مثل جوانان پاسدار است؟ همين پاسداران و بسيجيها، واقعاً بهترين جوانانند که در ميدان علم و دين و جهاد، پيشرو هستند. در کجا چنين جواناني را سراغ داريم؟ نظير اينها را خيلي کم داريم و در هيچ جاي دنيا تعدادشان به اين کثرت نيست. بنابراين، بايد مواظب موج فساد بود.
امروز، بحمدالله خداي متعال، قداست و معنويّت اين انقلاب را حفظ کرده است. جوانانْ پاک و طاهرند؛ اما بدانيد زيور و عيش و شيريني دنيا، چيز خطرناکي است و دلهاي سخت و انسانهاي قوي را مي لرزاند. بايد در مقابل اين وسوسه ها، ايستادگي کرد. جهاد اکبري که فرمودند، همين است. شما که جهاد اصغرتان را خوب انجام داديد و امروز به اين مرحله رسيده ايد، بايد بتوانيد جهاد اکبر را نيز خوب انجام دهيد.
بحمدالله امروز عزيزان ما در سپاه و بسيج و همچنين مجموعه جوانان مؤمن و حزب اللّهي، بهترين هستند. بايد اين نعمت را پاس داشت. دشمن مي خواهد اين را از ملت ايران و مسلمين در هر جا که هستند، بگيرد. دشمنان ما مي خواهند ملتهاي مسلمان به يک عيشِ ذلّت بار و غفلت آميز و غرق شدن در گنداب و قبول سلطه بيگانگان، سرگرم شوند؛ کما اين که قبل از انقلاب نيز اين گونه بود و امروز هم در بسياري از کشورهاي دنيا همين طور است.
عامل ديگري که وضع را به آن جا رسانيد و انسان در زندگي ائمه عليهم السلام اين معنا را مشاهده مي کند، اين بود که پيروان حق که ستونهاي آن اساس واقعي بناي ولايت و تشيّع محسوب مي شدند، از سرنوشت دنياي اسلام اعراض کردند و نسبت به آن بي توجّه شدند و به سرنوشت دنياي اسلام، اهميت نمي دادند. بعضي افراد يک مدّت مقداري تحمّس و شور نشان دادند که حکامْ سختگيري کردند؛ مثل قضيه ي هجوم به مدينه در زمان يزيد که اينها عليه يزيد سر و صدايي به راه انداختند، او هم آدم ظالمي را فرستاد و قتل عامشان کرد. اين گروه هم، همه چيز را به کلّي بوسيدند و کنار گذاشتند و مسائل را فراموش کردند. البته، همه اهل مدينه هم نبودند؛ بلکه عدّه اي بودند که در بين خودشان، اختلاف داشتند. درست عکس تعاليم اسلامي عمل شد؛ يعني نه وحدت و نه سازماندهي درست بود و نه نيروها با يکديگر اتصال و ارتباط کاملي داشتند. بنابراين، نتيجه آن شد که دشمن، بيرحمانه تاخت و اينها هم در قدم اوّل، عقب نشستند. اين نکته، نکته مهمي است.
کار دو جناح حقّ و باطل که با هم مبارزه مي کنند و به يکديگر ضربه مي زنند، بديهي است. همچنان که جناح حق به باطل ضربه مي زند، باطل هم به حق ضربه مي زند. اين ضربه ها تبادل پيدا مي کند و وقتي سرنوشت معلوم مي شود که يکي از اين دو جناح خسته شود و هر که زودتر خسته شد، او شکست را قبول کرده است.
همه راز تداوم معارف انبيا - از اوّل تا آخر - کلمه توحيد و فضايل و ارزشهاي ديني بود که به وسيله اينها تکرار شد و امروز همين معارف، دنيا را گرفته است و به هر جاي آن که نگاه کنيد، معارف انبيا را مي بينيد؛ در حالي که تقريباً همه انبيا را - به جز تعداد معدودي - قلع و قمع کردند. موسي را آن همه زجر کردند و عيسي بن مريم را آن طور مورد تعقيب و فشار قرار دادند ؛ اما معارفشان تا امروز باقي است.
راز اصلي اين است که انبيا از ميدان در نرفتند و شکست يکي از آنها، باعث نشد که ديگري به مصاف باطل نرود.همه انبيا - مگر تعداد کمي - در زمان حيات خود، از طرف دشمنانشان ضربه خوردند. در عين حال نتيجه کار اين مجموعه اي که يا کشته يا سوزانده شدند و يا زندان رفتند و يا زنده زنده ارّه شدند و آن همه از قدرتمندان شکنجه کشيدند؛ اين است که امروز دنيا زير پرچم معارف انبيا عليهم السّلام است و هر جاي دنيا که شما برويد، مي بينيد که معارف انبيا مطرح است و همه اخلاقياّت خوب و اين همه نامهاي زيبا، مثل عدالت و صلح و ... به خاطر تعليمات انبياست. راز همه اينها، خسته نشدن و از ميدان در نرفتن است. در دوران امام حسين عليه السّلام و آن بخش از تاريخ اسلام که اين قدر فاجعه آفريني شده است؛ اين اصل وجود نداشت؛ به خاطر اين که آنها با هم پيوند و ارتباط نداشتند و زود احساس شکست مي کردند و زود خسته مي شدند و ميدان را خالي مي کردند؛ در نتيجه دشمن هم جلو مي آمد.
يک بار اين تجربه، به نحو صحيح مورد استفاده قرار گرفت و همان يک بار، پيروزي مطلق به دست آمد و آن، داستان انقلاب اسلامي در زمان ما بود. خداي متعال، امام بزرگوار و آن شخصيت را اين طور آفريده بود که احساس شکست و خستگي نمي کرد و ناکامي در روح او راه نداشت. در سخت ترين حالات هم قصد پيشرفت داشت. شما خودتان در دوره هشت ساله جنگ، از نزديک ديديد که در سخت ترين حالات هم، آن کسي که تصميم بر عقب نشيني نداشت، شخص امام بود که مثل کوه محکم ايستاده بود. وقتي يک کوه به آن استواري، پشت سر انسان است، راحت مبارزه مي کند.
او در دوران مبارزه نيز همين طور بود. با اين همه شکست و سختي و کتک و فشار و تبعيد و کهولت سن، باز هم به مبارزه ادامه مي داد. امام بزرگوار که مشغول مبارزه شد، جوان نبود. ايشان، در ابتداي شروع مبارزه، يک مرد شصت و سه ساله بود! من يادم است که در همان سخنرانيهاي سال چهل و يک مي گفتند که من چرا و از چه چيزي بترسم؟ اگر مرا هم بکشند، شصت و سه سالم است و تازه در سن پيامبر اکرم و اميرالمؤمنين عليهما السّلام که از دنيا رفتند، از دنيا خواهم رفت. چه سعادتي از اين بهتر؟ اين، منطق او بود.
آن روز، امام شصت و سه سالش بود که از همان دوران پير مردي، شروع به مبارزه کرد و چون موقعيت آن روز مناسب بود، ايشان تمام زحمات را در دوران پيري، تحمّل کرد. در هشتاد سالگي هم رهبري اين انقلاب با عظمت را به عهده گرفت و تا نود سالگي، آن را با قضاياي عظيمي که شما شاهدش بوديد، هدايت کرد. تهديد امريکا و شوروي و اتّحاد دو ابرقدرت و جنگ هشت ساله و حمله به طبس و محاصره اقتصادي و تبليغاتي و سياسي و ... هيچ گاه اين کوه استوار را تکان نداد: «لا تحرکه العواصف». هيچ توفاني نتوانست او را تکان دهد و لذا پيروز شد.
اين تجربه، يک بار عمل شده است و آن، داستان انقلاب ماست که ملت و کساني که دلِ مبارزه داشتند، پشت سر اين مرد ايستادند و صفوف متّحدي را تشکيل دادند و حتّي ضعيفترين انسانها نيز پي در پي آمدند و ايستادند تا بالاخره دشمن مغلوب شد و امروز، دشمن مغلوبِ ماست.
امروز دشمن، مغلوب انقلاب اسلامي است. همه اين تشرها و سر و صداها و جنجالهاي تبليغاتي و اداهاي قدرتمندانه اي که از خود در مي آورند؛ نشانه شکست و ترس آنها از اين انقلاب است. اين که رؤساي امريکا به هم افتاده اند و بين خود مسابقه گذاشته اند تا عليه جمهوري اسلامي و نظام اسلامي حرف بزنند و طرح بدهند و تصميم گيري کنند، نشانه احساس شکست آن ابرقدرت از انقلاب اسلامي است و بيانگر ايستادگي و پيروزي ملت ايران در اين صحنه عظيم هفده ساله ، از اوّل تا به حال است .
دشمن، با دقّت نگاه مي کند تا لحظه ضعف را در چهره اين انقلاب و اين ملت، تفرّس و جستجو کند و در همان لحظه، بيرحمانه حمله نمايد. البته، مواردي که در اين روزها مطرح مي شود، حمله نيست و ارزش و اهميتي هم ندارد. مي گويند محاصره اقتصادي مي کنند؛ مگر تابه حال نکرده اند؟!
امروز دنيا، آن دنيايي نيست که اروپا و کشورهاي بزرگ آسيا، تحميل سياستمداران پررو و زياده طلب و گستاخ و بداخلاق امريکا را قبول کند. امروز، دنيايي است که هر ملتي براي خود، جايگاه و موقعيتي دارد. ملتهاي کوچک هم اگر رهبران خوبي داشته باشند، حاضر نيستند از ملتهاي بزرگ، تحميل قبول کنند؛ چه رسد به اين که امريکاييها بيايند براي دولتها و شرکتهاي اروپايي تعيين تکليف کنند! چه کسي به اينها اعتنا مي کند؟ چه کسي تحميلهاي آنها را مي پذيرد؟
بر فرض که رؤساي امريکا در اغراض خبيثانه خودشان، موفّق و پيروز شوند و پيش بروند؛ تازه اوّل پيروزي ملت ايران است. ملت ايران به کسي احتياج ندارد. ملت ما به اتّکاي نفس و کاوش در خود نياز دارد. ملت ايران احتياج دارد که شخصيت خويش را در ميدانهاي دشوار بيازمايد تا خود را کشف کند.
اين ملت، ملت بزرگي است که از استعداد درخشاني برخوردار است. در اين جا ارزشهاي والايي وجود دارد. نگذاشتند ما به خودمان بپردازيم و به وضعيتمان رسيدگي کنيم. خوشا آن روزي که اين ملت، سر در درون خويش فرو ببرد و قدري روي خود و امکانات و موجودي و تواناييهايش مطالعه کند؛ همچنان که در دوران جنگ، بر اثر احتياج، چنين چيزي پيش آمد و ما ثمرات شيرينش را ديديم. بنابراين، در چنين وقايعي، ما چيزي از دست نخواهيم داد.
مسأله اين است که امروز در رأس قدرتهاي دنيا، قدرتي قرار دارد که به هيچ فضيلتِ انساني حقيقي، پايبند نيست. امروز، سردمداران رژيم امريکا، فقط و فقط در صدد آن هستند که سلطه گري خودشان را در دنيا توسعه دهند. هيچ اصلي از اصول انساني براي اينها معتبر نيست. هيچ ارزشي از ارزشهاي والاي انساني در نظر اينها اعتبار ندارد. ناله مردم فلسطين و ديگر ملتهاي مسلمان، در هر جاي دنيا که لگدکوب شوند، برايشان اهميت ندارد.
دمکراسي، آن جايي که منتهي به روي کار آمدن جماعتي شود که از آنها فرمان نمي برد، هيچ ارزشي برايشان ندارد. دمکراسي را آن وقتي مي خواهند که سرانجامش براي آنها سودي داشته باشد و قدرتي که زير بار فرمان آنها برود، بر سرِ کار بيايد. در غير اين صورت، دمکراسي را هم قبول ندارند!
امروز، بحمدالله در دنيا کانونهاي مقاومت در مقابل اين روحيه، متعدّد شده است. تا چندي پيش، فقط ايرانِ اسلامي بود؛ ولي امروز چنين نيست و ملتهاي ديگر هم وجود دارند که مقاومت مي کنند و تحميلهاي اينها را بر نمي تابند. ليکن از آن جا که نقطه اصلي، انقلاب اسلامي و ملت مسلمان ايران است، اينها از ملت ما به شدّت کينه دارند و خيلي دلشان مي خواهد که ملت ايران بگويد من اشتباه کردم! آرزوي دشمن اين است که از ملت ايران و مسؤولان برجسته اين کشور، يک حرکت و يا اظهاري سر بزند که معنايش تخطئه گذشته خودشان باشد. البته به چنين چيزي دست پيدا نخواهند کرد.
به فضل پروردگار، اين ملت و دولتِ خدمتگزار و اين مسؤولان مؤمن و انقلابي، از امام خودشان فرا گرفته اند که در مقابل تحميلهاي امريکا، مثل کوه بايستند. دشمنان ما، دنبال اين مي گردند که به خيال خودشان، با تهديدها و تشرها و جو سازيها و هوچي بازيها و اهانت به ملت ايران و مسؤولان کشور، ملت را به عقب نشيني وادار کنند. تنها علاجي که وجود دارد، ايستادگي است.
بايد ملت ايران و شما جوانان مؤمن و کساني که در مقابل تحميلات دشمنان قدرتمند، طعم عزّت را چشيده اند و مي دانند عزّتِ يک ملت يعني چه، در تمام شرايط به دشمن حالي کنند که از مواضع اسلامي و مواضعي که انقلاب به آنان آموخته است، يک سر سوزن عقب نخواهند نشست. شما جوانان مؤمن و پاسداران عزيز و مجرّبين ميدانهاي نبرد و کساني که فضاي شهادت و جهاد را لمس کرده ايد - بلکه آن را به وجود آورده ايد - در اين مرحله، نقش بسيار مهمّي را مي توانيد بر عهده بگيريد. شما بايد رفتار و گفتار و تظاهر و اعلان و دل و باطنتان سرشار از ايستادگي و اقتداري باشد که امام بزرگوار ما مظهر آن بود و استقلال و آزادي ايران از بند قدرتهاي تجاوزگر، ثمره شيرين آن است و ان شاءالله پيشرفت و رشد پي در پي اين کشور، ثمرات بعدي آن خواهد بود و آزادي ملتهاي ديگر را که از تجربيّات اين کشور درس خواهند گرفت، به دنبال خواهد داشت.
اميدواريم که خداوند متعال شما را موفّق بدارد و ان شاءالله توجّهات ولي عصر و ادعيّه زاکيّه آن بزرگوار، شامل حالتان باشد.
والسلام عليکم و رحمةالله و برکاته