بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداة المهدييّن المعصومين. سيّما بقيةاللَّه فىالارضين.
اين اجتماع باشكوه و بزرگ، يكى از معدود اجتماعاتى است كه در كشور اسلامى ما به معناى حقيقى كلمه براى تجليل از بانوان فداكار ميهن عزيزمان تشكيل شده است. تشكيل اين مجلس و اين ديدار باعظمتِ بانوان اهواز و خوزستان، اوّلاً بهخاطر اين است كه مقام والاى زن ايرانى، مخصوصاً در اين منطقهى خونبار مورد احترام و اهتمام ويژهاى قرار گرفته باشد. ثانياً دربارهى مسألهى زن ايرانى و زن مسلمان، در اجتماعى كه از خود بانوان تشكيل شده است، مطالب لازم و مهمى مطرح شود، تا در تصحيح بينش عمومى ملت عظيمالشّأن ايران و همهى مسلمانان جهان نسبت به زن مسلمان و ديدگاه اسلام دربارهى زن، مؤثّر واقع شود. ثالثاً اين اجتماع، نشان دهندهى استقلال زن ايرانى و حضورش در ميدان سياست و ميدان مسائل انقلابى است و اين، نمايش قدرت ملت ايران، مخصوصاً بانوان در مقابل چشم جهانيان است.
آنچه كه من عرايضم را با آن شروع مىكنم، اين است كه در دوران بازسازى كشور اسلامى - كه در اين دوران، هم ملت و هم مسؤولان، درصدد آن هستند كه ايران بزرگ را هم از لحاظ مادّى و هم از لحاظ نظم اجتماعى و هم از جهات معنوى، بازسازى حقيقى كنند - بيشترين تكيه بر نيروى انسانى است. يعنى يك كشور اگر مىخواهد به معناى واقعى بازسازى كند، بايد بيشترين تكيه و بيشترين نگاه و توجّهش، به انسان و نيروى انسانى باشد. وقتى كه صحبت از نيروى انسانى است، بايد توجّه كنيم كه نصف جمعيت كشور و نيمى از نيروى انسانى، بانوان كشورند. اگر بينش غلطى در مورد زن وجود داشته باشد، بازسازى به معناى حقيقى و در سطح وسيع آن، شدنى نيست. هم خودِ بانوان كشور بايد نسبت به موضوع زن از نظر اسلام، داراى آگاهى كافى و لازم باشند، تا بتوانند با اتّكا به نظر والاى دين مقدس اسلام، از حقوق خود به طور كامل دفع كنند، و هم همهى افراد جامعه و مردان در كشور اسلامى بايد بدانند كه نظر اسلام در مورد زن، حضور زن در عرصههاى زندگى، فعّاليت زنان، تحصيل زنان، كار و تلاش اجتماعى و سياسى و اقتصادى و علمى زنان، نقش زن در خانواده و نقش زن در بيرون از خانواده چيست.
دربارهى همهى اينها، اسلام يك نظر روشن و صريح دارد كه اگر بخواهيم با نظر فرهنگهاى ديگر، از جمله فرهنگ غربى مقايسه كنيم، نظر اسلام، هم مترقّىتر است و هم سابقهى بينش اسلامى، از آنچه كه امروز در مرد هست، بيشتر است و هم نظر اسلام موجب آبادى و صلاح و فلاح كشور و موجب اعتلاى هر چه بيشتر بانوان در كشور مىشود. خواهران عزيز! توجّه بفرماييد؛ مخصوصاً من اصرار دارم كه زنان جوان و كسانى كه داراى همّت و شور و انگيزهى بيشترى هستند،درست توجّه بفرمايند، تا آن قدرى كه اقتضاى اين جلسه است، دراينباره مطالب كوتاهى را عرض كنم.
نظر اسلام در مورد زندگى انسان و شأن زنان، در سه بخش قابل تقسيم است. من بارها اين مطالب را بيان كردهام؛ اما اصرار دارم كه هر چه بيشتر اين مطلب مهم در مورد بانوان كشور مطرح شود. آن كسى كه بيشتر بايد در اين مورد فعّال باشد، خود زنان جامعهى ما هستند. خواهران عزيز و دختران من! اعتقادم اين است كه اگر در بخشى از جامعهى اسلامى - چه در ايران و چه در بعضى كشورهاى ديگر - نسبت به زن مسلمان، كوتاهيهايى صورت مىگيرد، قدرى تقصير مردان و قدرى هم تقصير خودِ بانوان است؛ چون آن كسى كه بايد شأن اسلامى زن را بشناسد و از آن دفاع كند، در درجهى اوّل خودِ بانوان هستند. بايد بدانند كه خدا و قرآن و اسلام، دربارهى آنها چه قضاوتى دارد، از آنها چه مىخواهد، مسؤوليت آنها را چه چيزى معيّن مىكند و از آنچه كه اسلام فرموده و خواسته، دفاع كنند و بخواهند. اگر نخواهند، كسانى كه به هيچ ارزشى پايبند نيستند، به خود اجازه خواهند داد كه به زن ستم كنند؛ كمااينكه امروز در دنياى غرب و در زير سايهى نظامهاى مادّى آن ديار، با وجود شعارهايى كه نسبت به زن مىدهند، بيشترين ظلم را مردان غربى به زنان مىكنند؛ پدر به دخترش، برادر به خواهرش، شوهر به زنش. بيشترين ستم و تعرّض و تعدّى نسبت به زنان و همسران و خواهران و يا حتّى دخترانشان - طبق آمارهايى كه در دنيا هست - از سوى مردانى است كه در نظامهاى غربى زندگى مىكنند. يعنى اگر در نظامى ارزشهاى معنوى حاكم نباشد، خدا در دلها نباشد، مرد با تكيه بر قدرت جسمانى، راه خود را براى ظلم و تعدّى به زن باز مىبيند.
چيزى كه مانع است، دو چيز است: يكى ملاحظهى خدا و قانون و ايمان و امثال اينها، و يكى هم خودِ زن كه حقوق انسانى و الهى خود را درست بشناسد و از آن دفاع كند و خود را به معناى حقيقى كلمه بطلبد. در اين مورد، اسلام يك حدّ ميانه و بدون افراط و تفريط را ارائه مىدهد. نه به زن اجازهى ظلم كردن مىدهد و نه طبيعت زن و مرد را ناديده مىگيرد. خطّ مستقيم و صراط مستقيم، همان خطّ اسلامى است كه من به صورت كوتاه آن را تشريح مىكنم.
در اسلام، براى فعّاليت زنان، سه عرصه معيّن شده است. اوّل، عرصهى تكامل و رشد معنوى خودِ زن است. زن و مرد در اين بخش، هيچ تفاوتى در ميدان رشد و تكامل معنوى ندارند. يعنى مرد مىتواند به عاليترين مقامات از لحاظ معنوى برسد؛ زن هم مىتواند به بالاترين مقامات از لحاظ معنوى برسد. مرد مىتواند به حدّ علىبنابىطالب عليهالسّلام برسد و زن مىتواند به حدّ فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها برسد.
قرآن كريم، وقتى مىخواهد نمونهاى براى انسانهاى با ايمان ذكر كند، آن را از ميان مردان ذكر نمىكند؛ از ميان زنان ذكر مىكند: «و ضرب اللَّه مثلاً للذين امنوا امراة فرعون»(358). خداى متعال در اين جا، دو زن را به عنوان دو نمونه از انسانهاى برجسته و مؤمن - نه از زنان برجسته - ذكر مىكند. يعنى در صحنهى انسانيت و تكامل معنوى، خداى متعال وقتى مىخواهد نمونهى ممتازى بيان كند، سخن از پيامبران و مردان بزرگ و شخصيتهاى علمى و دينى نمىكند؛ بلكه سخن از دو زن به ميان مىآورد كه يكى از آن دو زن، زن فرعون است. «أذ قالت رب ابن لى عندك بيتاً فىالجنة»(359)؛ زنى در مقام مبارزه با قدرت طاغوتى شوهرش، زنى با استقلال كامل كه زير بار شوهر متجاوز و قدرتمند و فرعون صفت و فرعون نام خود نمىرود. عظمت اين زن، اين جاست كه شوهر نمىتواند راه گمراهى را بر او تحميل كند؛ اگرچه آن شوهر، شخصى در حدّ فرعون با آن قدرت و با آن شخصيت باشد. ميليونها مرد، زير دست فرعون و محكوم ارادهى اويند؛ اما همسر خود اين مرد، در خانه محكوم ارادهى او نيست؛ آزاد است، به خدا ايمان مىآورد، راه فرعون را ترك مىگويد و راه خدا و راه حق را انتخاب مىكند. لذا به عنوان يك موجود و يك انسان برجسته، نه فقط از ميان زنان، بلكه از ميان همهى بنى نوع بشر انتخاب مىشود.
زنِ ديگر، مريم مادر عيسى و دخترِ عمران است. «مريم ابنة عمران»(360). مريم، زنى جوان است كه در مقابل تهمت و نگاه سوء ظن آلودهى همهى مردم شهر و منطقهى خود، مثل كوه مىايستد و كلمةاللَّه و روح را كه خداى متعال با قدرت كاملهى خود در دامان پاك او گذاشته است، بر روى دست مىگيرد و مثل نورافكنى فرزند خود را بر دنياى تاريك آن زمان مىافكند. اين دو زن، دنيا را نور باران مىكنند. اين، نشان دهندهى آن است كه در ميدان عظيم و محشر وسيعى كه همهى انسانها، از اوّلين و آخرين جمع شدهاند؛ وقتى خداى متعال مىخواهد دو انسان را از مجموع همهى انسانها انتخاب كند و به عنوان مثل و نمونه، آنها را معرفى كند، دو زن را انتخاب مىكند؛ نه دو مرد را و نه يك مرد و يك زن را. در اين كار، رازهايى است.
پس، در عرصهى اوّل - يعنى عرصهى رشد معنوى و تعالى روحى و نفسانى انسان - ميان زن و مرد فرقى نيست؛ زن مثل مرد، مرد هم مثل زن هر دو مىتوانند مدارج عالى معنويّت و قرب به خدا را طى كنند. لذا در قرآن مىفرمايد: «ان المسلمين والمسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصّادقين و الصّادقات و الصّابرين و الصّابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصّائمين و الصّائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكريناللَّه كثيراً و الذاكرات»(361). همه جا، مرد و زن در كنار هم قرار دارند. «اعداللَّه لهم مغفرة و اجراً عظيماً»(362). اين، صحنهى اول است كه در آن، ميان زن و مرد هيچ تفاوتى نيست.
عرصهى دوم، عرصهى فعّاليتهاى اجتماعى است؛ اعم از فعّاليت اقتصادى، فعّاليت سياسى، فعّاليت اجتماعى به معناى خاص، فعاليت علمى، درس خواندن، درس گفتن، تلاش كردن در راه خدا، مجاهدت كردن و همهى ميدانهاى زندگى در صحن جامعه. در اينجا هم ميان مرد و زن در اجازهى فعّاليتهاى متنوّع در همهى ميدانها، هيچ تفاوتى از نظر اسلام نيست. اگر كسى بگويد مرد مىتواند درس بخواند، زن نمىتواند؛ مرد مىتواند درس بگويد، زن نمىتواند؛ مرد مىتواند فعاليت اقتصادى انجام دهد، زن نمىتواند؛ مرد مىتواند فعّاليت سياسى كند، زن نمىتواند، منطق اسلام را بيان نكرده و بر خلاف سخن اسلام حرف زده است. از نظر اسلام، در همهى اين فعّاليتهاى مربوط به جامعهى بشرى و فعّاليتهاى زندگى، زن و مرد داراى اجازهى مشترك و همسان هستند. البته بعضى از كارها هست كه باب زنان نيست؛ چون با تركيب جسمانى آنها تطبيق نمىكند. بعضى از كارها هم هست كه باب مردان نيست؛ چون با وضع اخلاقى و جسمى آنها تطبيق نمىكند. اين موضوع ربطى به اين ندارد كه زن مىتواند در ميدان فعّاليتهاى اجتماعى باشد يا نه. تقسيم كار، بر حسب امكانات و شوق و زمينههاى اقتضاى اين كار است. اگر زن بخواهد شوق داشته باشد، مىتواند فعّاليتهاى گوناگون اجتماعى و آنچه كه مربوط به جامعه است، انجام دهد.
البته در عرصهى اين فعّاليتها، اسلام حدودى را معيّن كرده است كه اين حدود، مربوط به زن و اجازه داشتن او براى فعّاليت نيست؛ مربوط به اختلاط زن و مرد است كه اسلام روى اين مسأله حسّاسيت دارد. اسلام معتقد است كه مرد و زن بايد يك مرزبندى ميان خودشان در همه جا - در خيابان، در اداره، در تجارتخانه - داشته باشند. ميان زن و مرد مسلمان، حجاب و مرزى معيّن شده است. اختلاط و امتزاج زن و مرد، مثل اختلاط و امتزاج مردان با هم و زنان با هم نيست. اين را بايد رعايت كنند. هم مرد بايد رعايت كند و هم زن بايد رعايت كند. اگر اين حسّاسيتِ اسلام نسبت به روابط و نوع اختلاط مرد و زن رعايت شود، همهى كارهايى كه مردان مىتوانند در عرصهى اجتماعى انجام دهند، زنان هم - اگر قدرت جسمانى و شوق و فرصتش را داشته باشند - مىتوانند انجام دهند.
زنان مىتوانند تحصيلات عاليه كنند. بعضيها خيال مىكنند كه دختران نبايد تحصيل كنند. اين، اشتباه و خطاست. دختران بايد در رشتههايى كه براى آنها مفيد است و به آن علاقه و شوق دارند، تحصيل كنند. جامعه، به تحصيلات دختران هم نيازمند است؛ همچنان كه به تحصيلات پسران نيازمند است. البته محيط تحصيل بايد سالم باشد؛ هم براى پسر و هم براى دختر. دانشگاه بايد براى فرزندان مردم امنيت داشته باشد؛ چه دختر و چه پسر. كوچه و خيابان بايد از لحاظ ناموسى و اخلاقى امنيت داشته باشد؛ چه براى دختران و چه براى پسران؛ فرق نمىكند. در صورتى كه اين امنيت حاصل شود، آن وقت در محيط امن، در كوچه و بازار امن، در دانشگاه امن، در دبيرستان امن كه امنيت اخلاقى و فكرى تأمين شده است - و مسؤولان و پدران و مادران بايد آن را تأمين كنند - دختر مسلمان، پسر مسلمان، مرد مسلمان، زن مسلمان مىتوانند فعّاليت خودشان را بكنند.
براى اينكه آن اختلاطى كه قبلاً گفتم، پيش نيايد و حدود اخلاقى حفظ شود، اسلام براى زن حجاب را معيّن كرده است. خودِ اين حجاب، يكى از وسايل امنيت است. با حجاب زنِ مسلمان، هم خود زنِ مسلمان امنيت پيدا مىكند و هم مردان مسلمان امنيت پيدا مىكنند. آن جايى كه حجاب را از زنان دور مىكنند، آن جايى كه زن را به عريانى و برهنگى نزديك مىكنند، در درجهى اوّل، امنيت از خود زن و در درجهى بعد، از مردان و جوانان گرفته خواهد شد. براى اينكه محيط سالم و داراى امنيت باشد؛ زن بتواند كار خود را در جامعه انجام دهد، مرد هم بتواند مسؤوليتهاى خود را انجام دهد، اسلام حجاب را معيّن كرده است كه اين حجاب، يكى از آن احكام برجستهى اسلام است و يكى از فوايدش همين است كه گفتم. فوايد فراوان ديگرى هم دارد كه در بخش بعد، اگر به يادم آمد و فرصت شد، اشارهاى خواهم كرد.
پس، در عرصهى دوم - كه عرصهى فعّاليتهاى اجتماعى و سياسى و علمى و فعّاليتهاى گوناگون است - زنِ مسلمان مثل مردِ مسلمان حق دارد آنچه را كه اقتضاى زمان است، آن خلأيى را كه احساس مىكند، آن وظيفهاى را كه بر دوش خود حس مىكند، انجام دهد. چنانچه دخترى مثلاً مايل است پزشك شود، يا فعاليت اقتصادى كند، يا در رشتههاى علمى كار كند، يا در دانشگاه تدريس كند، يا در كارهاى سياسى وارد شود، يا روزنامهنگار شود، براى او ميدانها باز است. به شرط رعايت عفّت و عفاف و عدم اختلاط و امتزاج زن و مرد، در جامعهى اسلامى ميدان براى زن و مرد باز است. شاهد بر اين معنا، همهى آثار اسلامى است كه در اين زمينهها وجود دارد و همهى تكاليف اسلامى است كه زن و مرد را به طور يكسان، از مسؤوليت اجتماعى برخوردار مىكند. اينكه مىفرمايد: «من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»(363)، مخصوص مردان نيست؛ زنان هم بايد به امور مسلمانان و جامعهى اسلامى و امور جهان اسلام و همهى مسائلى كه در دنيا مىگذرد، احساس مسؤوليت كنند و اهتمام نمايند؛ چون وظيفهى اسلامى است.
بر اساس آيهى شريفهى سورهى احزابْ فرق نمىكند؛ چه اسلام، چه ايمان، چه قنوت، چه خشوع، چه تصدّق، چه صوم، چه صبر و استقامت، چه حفظ ناموس، چه ذكر خدا، زن و مرد در اين بخشها يكسانند. فعّاليت زنان در عرصهى اجتماع، فعّاليتى كاملاً مباح و روا و مطلوب و مُجاز است كه با حفظ حدود اسلامى، اينها را انجام دهند و نيمى از نيروى فعّال جامعه را به جامعه تقديم كنند. آن وقتى كه در جامعه، هم مرد تحصيل مىكند و هم زن، جمعيت تحصيل كرده، دو برابر آن زمانى است كه فقط مردان تحصيل مىكنند. آن وقتى كه زنان در جامعه تدريس مىكنند، معلّم در جامعه دو برابر تعداد آن وقتى است كه فقط مردان تدريس مىكنند. در فعّاليت سازندگى، در فعاليت اقتصادى، در طرّاحى و فكر كردن و براى امور كشور و يك شهر و يك روستا و يك مجموعه و امور شخصى خانواده مطالعه كردن، ميان زن و مرد تفاوتى نيست. همه مسؤولند و همه بايد انجام دهند.
دختران مسلمان و زنان مؤمن! اين را هم بگويم: اروپايى كه امروز ادّعا مىكند زن در آنجا آزاد است، تا نيم قرن پيش به زن اجازه نمىداد كه در مال شخصى خودش تصرّف كند! يعنى مثلاً يك زن اروپايى يا امريكايى، تا پنجاه، شصت سال قبل از اين، اگر ميليونها ثروت داشت، خودش حق نداشت كه از اين ثروت، به ميل و ارادهى خودش استفاده كند؛ بايد در اختيار شوهر يا پدر و يا برادرش مىگذاشت و آنها هم به ميل خودشان از ثروت آن خانم - يا براى او و يا براى خودشان - استفاده مىكردند! در اسلام، اين طور نيست. در اسلام، زن مالك ثروت خود است. شوهرش راضى باشد، يا راضى نباشد؛ پدرش راضى باشد، يا راضى نباشد - فرقى نمىكند - او مىتواند ثروت و مال و اندوختهى خود را مصرف كند و ربطى به كس ديگرى ندارد. نظر اسلام، اين است. در حمايت از استقلال اقتصادى زنان، دنيا سيزده قرن است كه از اسلام عقب است. اسلام اين را سيزده قرن قبل گفته است؛ ولى در اروپا تازه چهل، پنجاه سال و در بعضى از كشورها كمتر از اين مدّت است كه تازه شروع كردهاند به زن اجازه دهند كه در مال و ملك خود، دخل و تصرّف كند! اسلام، از اين جهت هم جلو است.
بخش سوم - كه آن هم بسيار مهم است - بخش خانواده است. به نقش زن در اعتلاى معنوى اشاره كرديم و حكم اسلامىِ هر نوع فعّاليت اجتماعى را گفتيم؛ اما در اين بخش، نقش زن در خانواده را مطرح مىكنيم؛ يعنى زن بعنوان يك همسر يا يك مادر. اينجا واقعاً احكام اسلام به قدرى درخشان و افتخارآميز است كه انسان وقتى احكام اسلام را مشاهده مىكند، احساس اعتزاز مىنمايد.
زن به عنوان يك زوجه و يك همسر، در مراحل مختلف مورد توجّه و عنايت ويژهى اسلامى قرار دارد. در درجهى اوّل، مسألهى انتخاب همسر است. به نظر اسلام، زن در انتخاب همسر آزاد است و هيچ كس نمىتواند در مورد انتخاب همسر، بر هيچ زنى چيزى را تحميل كند. يعنى حتى برادران زن، پدرِ زن - خويشاوندان دورتر كه جاى خود دارند - اگر بخواهند بر او تحميل كنند كه تو حتماً بايد با شخص مورد نظر ازدواج كنى، نمىتوانند و چنين حقّى را ندارند. اين، نظر اسلام است.
البته در جامعهى اسلامى، در طول زمان، عادات جاهلى و غلط بوده است؛ الان هم در بعضى از كشورها هست و در كشورِ خود ما هم در بعضى از جاها - مثل مناطقى از شهرهاى مركزى كشور، مناطقى در خوزستان و جاهاى ديگر - عادات غلطى وجود دارد. فرض بفرماييد - آن طورى كه اطّلاع دارم - در بعضى از عشاير، پسر عموى هر دخترى حق دارد كه در مورد ازدواج آن دختر، اظهار نظر كند! اين، غلط است. اسلام، چنين اجازهاى را به هيچ كس نمىدهد. آنچه را كه مسلمانانِ جاهل انجام مىدهند، كسى نبايد به حساب اسلام بگذارد. اينها عادات جاهلى است. مسلمانان جاهل، با تكيه بر آداب و عادات جاهليت، كارهايى انجام مىدهند كه ربطى به اسلام و احكام نورانى آن ندارد. اگر كسى دخترى را مجبور كند كه بايد با پسر عمويت ازدواج كنى، كار خلاف كرده است. اگر كسى به عنوان اينكه پسر عموى دخترى است، به خودش حق بدهد كه او را از ازدواج كردن نهى كند و بگويد چون با من ازدواج نكردى، پس من اجازهى ازدواج به تو نمىدهم، اين پسر عمو و هر كس كه به او كمك كند، فعل حرامِ خلاف شرع كرده است. اينها، خلاف شرع بيّن است و فقهاى اسلام، در اين مورد اختلاف نظر ندارند.
اگر فرض كنيم كسى از قبيلهاى، براى اينكه اختلافات خود را با قبيلهى ديگر حل كند - فرض كنيد دعوا و اختلاف و خونريزى بوده است - حلّ اين اختلاف و فصل اين نزاع را به اين قرار دهد كه دخترى را از اين قبيله به آن قبيله بدهند؛ بدون اينكه از خودِ دختر اجازه بگيرند، اين كار خلاف شرع است. البته يك وقت از خودِ دختر اجازه مىگيرند؛ اشكالى ندارد. دخترى است، خودش مايل است و حرفى ندارد كه با جوانى از قبيلهى ديگر ازدواج كند كه ضمناً با اين ازدواج، اختلاف و نزاع هم از بين برود. اين، ايراد و مانعى ندارد؛ اهلاً و سهلاً. اما اگر بخواهند دخترى را به اين كار مجبور كنند، اين كار، خلاف شرع و خلاف احكام اسلامى است.
ملاحظه مىكنيد كه احكام اسلام در انتخاب همسر، از اوّلِ تشكيل خانواده، در جهت كمك به زنان است. چون بعضى از مردان، نسبت به زنان زورگويى و ظلم و تعدّى مىكردند، اسلام در مقابل اين ظلم و تعدّى ايستاده است. وقتى كه عائله تشكيل مىشود، در داخل عائله، از نظر اسلام، زن و شوهر دو شريك زندگى هستند و بايد نسبت به يكديگر با محبت رفتار كنند. مرد حق ندارد به زن زور بگويد؛ زن هم حق ندارد به مرد زور بگويد. احكام و مقرّرات اسلامى، در مورد ارتباطات زن و مرد در داخل عائله و خانواده، بسيار دقيق و ظريف است. خداى متعال، با توجّه به طبيعت زن و مرد، با توجّه به مصالح جامعهى اسلامى، با توجّه به مصالح زن و مرد، اين احكام را معيّن كرده است. مرد فقط در چند مورد - كه من يك مورد را تصريح مىكنم و يكى، دو مورد ديگر را تصريح نمىكنم - حق دارد به زن دستور بدهد و زن موظّف است كه دستور را عمل كند. آن موردى كه تصريح مىكنم، اين است كه مرد مىتواند از خروج زن از خانه بدون اجازهى خود جلوگيرى كند؛ به شرط اينكه در هنگام عقد ازدواج، شرطى در اين مورد انجام نگرفته باشد. اگر شرطى در بين نباشد، مرد مىتواند مانع شود. اين، يكى از آن رازهاى دقيق احكام الهى است و اين، حق فقط به شوهر داده شده و حتّى به پدر هم داده نشده است. پدر نمىتواند دختر خود را موظّف كند كه اگر خواست بيرون برود، از او اجازه بگيرد. پدر چنين حقّى ندارد، يا برادر چنين حقّى نسبت به خواهر ندارد؛ اما شوهر اين حق را نسبت به زن دارد. البته در هنگام صيغهى عقد، زنان مىتوانند شروطى را به عنوان شرط عقد ازدواج ذكر كنند. اين شروط را هم زن و هم مرد موظّفند كه عمل كنند. بنابراين، اگر شرط كردند، آن بحث ديگرى است؛ اما در درجهى اوّل، اين طور است. يكى، دو مورد ديگر هم هست كه زن موظّف است در آن موارد، از مرد اطاعت كند.
اينها همه به خاطر طبيعت زن و مرد است. طبيعت زن و مرد، هر كدام ويژگىاى دارد. در داخل خانواده، كار و روحيّات مرد را نبايد از زنان توقّع كرد؛ روحيات زن را هم در خانواده نبايد كسى از مرد توقّع كند. هر كدام يك خصوصيات طبيعى و روحى دارند كه مصلحت بشر، مصلحت جامعه، مصلحت نظام اجتماعى زن و مرد اين است كه روحيّات و خصوصيات مرد وزن در تعامل اينها در داخل خانواده دقيقاً رعايت شود؛ كه اگر رعايت شد، هم اين خوشبخت است و هم آن. اما كسى به كسى حقّ ظلم كردن، زور گفتن و استخدام كردن ندارد. بعضى از مردان خيال مىكنند كه زن وظيفه دارد همهى كارهاى مربوط به آنها را انجام دهد. البته در محيط خانواده، زن و مردى كه به هم علاقه دارند، با كمال ميل و شوق، كارها و خدمات يكديگر را انجام مىدهند؛ اما انجام دادن از روى ميل، غير از اين است كه كسى احساس كند، يا اين طور عمل كند كه گويا وظيفهى زن است كه بايد مثل يك مستخدم، خدمت مرد را به آن شكل انجام دهد. چنين چيزى در اسلام وجود ندارد.
از جمله وظايفى كه برعهدهى زنان در داخل خانه و خانواده است، مسألهى تربيت فرزند است. زنانى كه به خاطر فعّاليتهاى خارج از خانواده، از آوردن فرزند استنكاف مىكنند، برخلاف طبيعت بشرى و زنانهى خود اقدام مىكنند. خداوند به اين راضى نيست. كسانى كه فرزند و تربيت فرزند و شيردادن به بچه و در آغوش مهر و عطوفت بزرگ كردن فرزند را براى كارهايى كه خيلى متوقّفِ به وجود آنها هم نيست، رها مىكنند، دچار اشتباه شدهاند. بهترين روش تربيت فرزند انسان، اين است كه در آغوش مادر و با استفاده از مهر و محبّت او پرورش پيدا كند. زنانى كه فرزند خود را از چنين موهبت الهى محروم مىكنند، اشتباه مىكنند؛ هم به ضرر فرزندشان، هم به ضرر خودشان و هم به ضرر جامعه اقدام كردهاند. اسلام، اين را اجازه نمىدهد. يكى از وظايف مهم زن، عبارت از اين است كه فرزند را با عواطف، با تربيت صحيح، با دل دادن و رعايت و دقّت، آن چنان بار بياورد كه اين موجود انسانى - چه دختر و چه پسر - وقتى كه بزرگ شد، از لحاظ روحى، يك انسان سالم، بدون عقده، بدون گرفتارى، بدون احساس ذلّت و بدون بدبختيها و فلاكتها و بلايايى كه امروز نسلهاى جوان و نوجوان غربى در اروپا و امريكا به آن گرفتارند، بار آمده باشد.
عزيزان من! شما ببينيد زنان غربى، بهخاطر اينكه به خانواده اهميت ندادند، به تربيت فرزند اهميت ندادند، امروز كار جوامع غربى به جايى رسيده است كه ميليونها نوجوان تبهكار و فاسد در كشورهاى اروپايى و امريكايى، در زير سايهى آن تمدّن مادّى، آن كاخهاى سربرافراشته، آن پايگاههاى اتمى، آن آسمانخراشهاى صدوچند طبقه، آن پيشرفتهاى علمى و تكنولوژيك، در سن ده سالگى، دوازده سالگى مشغول تبهكاريند؛ دزدند، قاتلند، قاچاقچيند، معتادند، سيگار مىكشند، حشيش مىكشند! اين، به خاطر چيست؟ به خاطر آن است كه زن غربى، قدر خانواده را ندانست.
در گذشته، وضع زنان غربى اينطور نبود. از سى، چهل، پنجاه سال قبل، وضع زنان غربى - بخصوص در امريكا و بعضى از كشورهاى اروپايى - روزبهروز بدتر شد. آن روزى كه زنان غربى اين راه غلط را شروع نمودند، فكر نمىكردند كه سى سال ديگر، چهل سال ديگر، پنجاه سال ديگر، كشور و جامعهى آنها، دچار چنين وضعى شود كه نوجوان دوازده ساله، هفتتير ببندد، يا چاقوى ضامندار در جيب خود بگذارد و به هنگام شب يا روز، در گوشه و كنار خيابانهاى نيويورك يا لندن يا بقيهى شهرهاى غربى، اگر توانست كسى را بكُشد، بدون هيچ ملاحظهاى بكشد! وضعشان به اينجا رسيده است. وقتى خانواده از هم پاشيد، وضعيت اين گونه مىشود.
در واقع، خانواده را هم زن به وجود مىآورد و اداره مىكند؛ اين را بدانيد. آن عنصر اصلىِ تشكيل خانواده، زن است، نه مرد. بدون مرد، ممكن است خانوادهاى باشد. يعنى اگر فرض كنيم در خانوادهاى، مرد خانواده حضور نداشته باشد، يا از دنيا رفته باشد، زن خانواده اگر عاقل و با تدبير و خانهدار باشد، خانواده را حفظ مىكند؛ اما اگر زن از خانوادهاى گرفته شد، مرد نمىتواند خانواده را حفظ كند. بنابراين، خانواده را زن حفظ مىكند.
علّت اينكه اسلام اين قدر به نقش زن در داخل خانواده اهميت مىدهد، همين است كه زن اگر به خانواده پايبند شد، علاقه نشان داد، به تربيت فرزند اهميت داد، به بچههاى خود رسيد، آنها را شير داد، آنها را در آغوش خود بزرگ كرد، براى آنها آذوقههاى فرهنگى - قصص، احكام، حكايتهاى قرآنى، ماجراهاى آموزنده - فراهم كرد و در هر فرصتى به فرزندان خود مثل غذاى جسمانى چشانيد، نسلها در آن جامعه، بالنده و رشيد خواهند شد. اين، هنر زن است و منافاتى هم با درس خواندن و درس گفتن و كار كردن و ورود در سياست و امثال اينها ندارد.
در صدر اسلام، زن در ميدان جنگ، علاوه بر بستن زخم مجروحان - كه اين كار بيشتر بر عهدهى زنان بود - حتّى گاهى با نقاب، در ميدان جنگ و رزمهاى دشوار آن روز، شمشير هم مىزد! درعينحال در داخل خانه، فرزندان خود را هم در آغوش مىگرفت، تربيت اسلامى هم مىكرد، حجاب خود را هم حفظ مىكرد؛ چون اينها منافاتى با هم ندارد. اگر كسى درست توجّه كند، خواهد ديد كه منافاتى ندارد. بعضى افراط مىكنند، بعضى تفريط مىكنند. بعضى مىگويند چون فعّاليت اجتماعى اجازه نمىدهد به خانه و شوهر و فرزند برسيم، پس فعّاليت اجتماعى نبايد بكنيم. بعضى مىگويند چون خانه و شوهر و فرزند، اجازه نمىدهد فعّاليت اجتماعى بكنيم، پس شوهر و فرزند را بايد رها كنيم. هر دو غلط است. نه اين را به خاطر آن، نه آن را بهخاطر اين، نبايد از دست داد.
زن مسلمان، در عائله وظايفى دارد و آن، همان ركنيّت اساسى خانواده و تربيت فرزندان و هدايت و تقويت روحى شوهر است. در دوران مبارزات ضدّ رژيم طاغوت در ايران، خيليها در ميدان مبارزه بودند، ولى زنانِ آنها نگذاشتند كه آنها مبارزه را ادامه دهند؛ بهخاطر اينكه طاقت نداشتند سختيهاى مبارزه را تحمّل كنند؛ گذشت هم نداشتند. خيليها هم به عكس، شوهران خود را به ايستادگى در راه مبارزه تشويق مىكردند، آنها را كمك مىكردند و براى آنها تقويت و پشتيبانى روحى مىآفريدند. در سال 56 و 57، آن روزى كه خيابانها و كوچهها از اجتماعات مردم پر شده بود، زنان در بسيج و فرستادن شوهران و فرزندان خودشان به ميدانهاى مبارزه و تظاهرات، نقش حياتى داشتند.
مادران در دوران انقلاب و در جنگ تحميلى، فرزندان خود را به سربازان جانباز و شجاع در راه اسلام و مسلمين تبديل كردند، و همسران در دوران انقلاب و دوران جنگ تحميلى، شوهران خود را به انسانهاى مقاوم و مستحكم مبدّل ساختند. اين است نقش و تأثير زن بر روى فرزند و شوهر. اين، نقشى است كه زن مىتواند در داخل خانواده ايفا كند و جزو بزرگترين نقشهاست و به نظر من از همهى كارهاى زن مهمتر، همين كار است. از همهى كارهاى زن مهمتر، تربيت فرزندان و تقويت روحى شوهران براى ورود در ميدانهاى بزرگ است، و خدا را شكر مىكنيم كه زن ايرانى و مسلمان، در اين ميدان هم بيشترين هنر را نشان داده است.
البته زنان شجاع و آگاه و مقاوم و صبور ايران، در دوران انقلاب، در دوران جنگ - چه در پشت جبهه، چه در جبهه، چه در داخل خانهها - و كلاًّ در همهى ميدانها، حضورى فعّال داشتند. امروز هم در ميدان سياست، در ميدان فرهنگ، در ميدان انقلاب، در فعّاليتهاى مقابل چشم دشمنان جهانى، زنان ما حضور فعّال دارند. امروز اجتماع عظيم شما در اين جا، يك مفهوم فرهنگى، يك مفهوم سياسى و يك مفهوم اجتماعى دارد. آن كسانى كه قضاياى كشور عزيز ما و نظام جمهورى اسلامى را تحليل مىكنند، وقتى اين اجتماع عظيم، اين ارادههاى استوار، اين آگاهى و اين شور و شوق را از شما مشاهده مىكنند، نسبت به ايران بزرگ و ملت عظيمالشّأن ايران و نظام مقدّس جمهورى اسلامى، احساس تعظيم و ستايش خواهند كرد.
من به سخنان خود پايان مىدهم و توفيقات همهى شما خواهران عزيز، دختران عزيز و بانوان گرامى خوزستان و شهر اهواز و ديگر شهرها و روستاهاى اين استان را آرزومندم. اميدوارم همهى شما مشمول لطف و رحمت پروردگار باشيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداة المهدييّن المعصومين. سيّما بقيةاللَّه فىالارضين.
اين اجتماع باشكوه و بزرگ، يكى از معدود اجتماعاتى است كه در كشور اسلامى ما به معناى حقيقى كلمه براى تجليل از بانوان فداكار ميهن عزيزمان تشكيل شده است. تشكيل اين مجلس و اين ديدار باعظمتِ بانوان اهواز و خوزستان، اوّلاً بهخاطر اين است كه مقام والاى زن ايرانى، مخصوصاً در اين منطقهى خونبار مورد احترام و اهتمام ويژهاى قرار گرفته باشد. ثانياً دربارهى مسألهى زن ايرانى و زن مسلمان، در اجتماعى كه از خود بانوان تشكيل شده است، مطالب لازم و مهمى مطرح شود، تا در تصحيح بينش عمومى ملت عظيمالشّأن ايران و همهى مسلمانان جهان نسبت به زن مسلمان و ديدگاه اسلام دربارهى زن، مؤثّر واقع شود. ثالثاً اين اجتماع، نشان دهندهى استقلال زن ايرانى و حضورش در ميدان سياست و ميدان مسائل انقلابى است و اين، نمايش قدرت ملت ايران، مخصوصاً بانوان در مقابل چشم جهانيان است.
آنچه كه من عرايضم را با آن شروع مىكنم، اين است كه در دوران بازسازى كشور اسلامى - كه در اين دوران، هم ملت و هم مسؤولان، درصدد آن هستند كه ايران بزرگ را هم از لحاظ مادّى و هم از لحاظ نظم اجتماعى و هم از جهات معنوى، بازسازى حقيقى كنند - بيشترين تكيه بر نيروى انسانى است. يعنى يك كشور اگر مىخواهد به معناى واقعى بازسازى كند، بايد بيشترين تكيه و بيشترين نگاه و توجّهش، به انسان و نيروى انسانى باشد. وقتى كه صحبت از نيروى انسانى است، بايد توجّه كنيم كه نصف جمعيت كشور و نيمى از نيروى انسانى، بانوان كشورند. اگر بينش غلطى در مورد زن وجود داشته باشد، بازسازى به معناى حقيقى و در سطح وسيع آن، شدنى نيست. هم خودِ بانوان كشور بايد نسبت به موضوع زن از نظر اسلام، داراى آگاهى كافى و لازم باشند، تا بتوانند با اتّكا به نظر والاى دين مقدس اسلام، از حقوق خود به طور كامل دفع كنند، و هم همهى افراد جامعه و مردان در كشور اسلامى بايد بدانند كه نظر اسلام در مورد زن، حضور زن در عرصههاى زندگى، فعّاليت زنان، تحصيل زنان، كار و تلاش اجتماعى و سياسى و اقتصادى و علمى زنان، نقش زن در خانواده و نقش زن در بيرون از خانواده چيست.
دربارهى همهى اينها، اسلام يك نظر روشن و صريح دارد كه اگر بخواهيم با نظر فرهنگهاى ديگر، از جمله فرهنگ غربى مقايسه كنيم، نظر اسلام، هم مترقّىتر است و هم سابقهى بينش اسلامى، از آنچه كه امروز در مرد هست، بيشتر است و هم نظر اسلام موجب آبادى و صلاح و فلاح كشور و موجب اعتلاى هر چه بيشتر بانوان در كشور مىشود. خواهران عزيز! توجّه بفرماييد؛ مخصوصاً من اصرار دارم كه زنان جوان و كسانى كه داراى همّت و شور و انگيزهى بيشترى هستند،درست توجّه بفرمايند، تا آن قدرى كه اقتضاى اين جلسه است، دراينباره مطالب كوتاهى را عرض كنم.
نظر اسلام در مورد زندگى انسان و شأن زنان، در سه بخش قابل تقسيم است. من بارها اين مطالب را بيان كردهام؛ اما اصرار دارم كه هر چه بيشتر اين مطلب مهم در مورد بانوان كشور مطرح شود. آن كسى كه بيشتر بايد در اين مورد فعّال باشد، خود زنان جامعهى ما هستند. خواهران عزيز و دختران من! اعتقادم اين است كه اگر در بخشى از جامعهى اسلامى - چه در ايران و چه در بعضى كشورهاى ديگر - نسبت به زن مسلمان، كوتاهيهايى صورت مىگيرد، قدرى تقصير مردان و قدرى هم تقصير خودِ بانوان است؛ چون آن كسى كه بايد شأن اسلامى زن را بشناسد و از آن دفاع كند، در درجهى اوّل خودِ بانوان هستند. بايد بدانند كه خدا و قرآن و اسلام، دربارهى آنها چه قضاوتى دارد، از آنها چه مىخواهد، مسؤوليت آنها را چه چيزى معيّن مىكند و از آنچه كه اسلام فرموده و خواسته، دفاع كنند و بخواهند. اگر نخواهند، كسانى كه به هيچ ارزشى پايبند نيستند، به خود اجازه خواهند داد كه به زن ستم كنند؛ كمااينكه امروز در دنياى غرب و در زير سايهى نظامهاى مادّى آن ديار، با وجود شعارهايى كه نسبت به زن مىدهند، بيشترين ظلم را مردان غربى به زنان مىكنند؛ پدر به دخترش، برادر به خواهرش، شوهر به زنش. بيشترين ستم و تعرّض و تعدّى نسبت به زنان و همسران و خواهران و يا حتّى دخترانشان - طبق آمارهايى كه در دنيا هست - از سوى مردانى است كه در نظامهاى غربى زندگى مىكنند. يعنى اگر در نظامى ارزشهاى معنوى حاكم نباشد، خدا در دلها نباشد، مرد با تكيه بر قدرت جسمانى، راه خود را براى ظلم و تعدّى به زن باز مىبيند.
چيزى كه مانع است، دو چيز است: يكى ملاحظهى خدا و قانون و ايمان و امثال اينها، و يكى هم خودِ زن كه حقوق انسانى و الهى خود را درست بشناسد و از آن دفاع كند و خود را به معناى حقيقى كلمه بطلبد. در اين مورد، اسلام يك حدّ ميانه و بدون افراط و تفريط را ارائه مىدهد. نه به زن اجازهى ظلم كردن مىدهد و نه طبيعت زن و مرد را ناديده مىگيرد. خطّ مستقيم و صراط مستقيم، همان خطّ اسلامى است كه من به صورت كوتاه آن را تشريح مىكنم.
در اسلام، براى فعّاليت زنان، سه عرصه معيّن شده است. اوّل، عرصهى تكامل و رشد معنوى خودِ زن است. زن و مرد در اين بخش، هيچ تفاوتى در ميدان رشد و تكامل معنوى ندارند. يعنى مرد مىتواند به عاليترين مقامات از لحاظ معنوى برسد؛ زن هم مىتواند به بالاترين مقامات از لحاظ معنوى برسد. مرد مىتواند به حدّ علىبنابىطالب عليهالسّلام برسد و زن مىتواند به حدّ فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها برسد.
قرآن كريم، وقتى مىخواهد نمونهاى براى انسانهاى با ايمان ذكر كند، آن را از ميان مردان ذكر نمىكند؛ از ميان زنان ذكر مىكند: «و ضرب اللَّه مثلاً للذين امنوا امراة فرعون»(358). خداى متعال در اين جا، دو زن را به عنوان دو نمونه از انسانهاى برجسته و مؤمن - نه از زنان برجسته - ذكر مىكند. يعنى در صحنهى انسانيت و تكامل معنوى، خداى متعال وقتى مىخواهد نمونهى ممتازى بيان كند، سخن از پيامبران و مردان بزرگ و شخصيتهاى علمى و دينى نمىكند؛ بلكه سخن از دو زن به ميان مىآورد كه يكى از آن دو زن، زن فرعون است. «أذ قالت رب ابن لى عندك بيتاً فىالجنة»(359)؛ زنى در مقام مبارزه با قدرت طاغوتى شوهرش، زنى با استقلال كامل كه زير بار شوهر متجاوز و قدرتمند و فرعون صفت و فرعون نام خود نمىرود. عظمت اين زن، اين جاست كه شوهر نمىتواند راه گمراهى را بر او تحميل كند؛ اگرچه آن شوهر، شخصى در حدّ فرعون با آن قدرت و با آن شخصيت باشد. ميليونها مرد، زير دست فرعون و محكوم ارادهى اويند؛ اما همسر خود اين مرد، در خانه محكوم ارادهى او نيست؛ آزاد است، به خدا ايمان مىآورد، راه فرعون را ترك مىگويد و راه خدا و راه حق را انتخاب مىكند. لذا به عنوان يك موجود و يك انسان برجسته، نه فقط از ميان زنان، بلكه از ميان همهى بنى نوع بشر انتخاب مىشود.
زنِ ديگر، مريم مادر عيسى و دخترِ عمران است. «مريم ابنة عمران»(360). مريم، زنى جوان است كه در مقابل تهمت و نگاه سوء ظن آلودهى همهى مردم شهر و منطقهى خود، مثل كوه مىايستد و كلمةاللَّه و روح را كه خداى متعال با قدرت كاملهى خود در دامان پاك او گذاشته است، بر روى دست مىگيرد و مثل نورافكنى فرزند خود را بر دنياى تاريك آن زمان مىافكند. اين دو زن، دنيا را نور باران مىكنند. اين، نشان دهندهى آن است كه در ميدان عظيم و محشر وسيعى كه همهى انسانها، از اوّلين و آخرين جمع شدهاند؛ وقتى خداى متعال مىخواهد دو انسان را از مجموع همهى انسانها انتخاب كند و به عنوان مثل و نمونه، آنها را معرفى كند، دو زن را انتخاب مىكند؛ نه دو مرد را و نه يك مرد و يك زن را. در اين كار، رازهايى است.
پس، در عرصهى اوّل - يعنى عرصهى رشد معنوى و تعالى روحى و نفسانى انسان - ميان زن و مرد فرقى نيست؛ زن مثل مرد، مرد هم مثل زن هر دو مىتوانند مدارج عالى معنويّت و قرب به خدا را طى كنند. لذا در قرآن مىفرمايد: «ان المسلمين والمسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصّادقين و الصّادقات و الصّابرين و الصّابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصّائمين و الصّائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكريناللَّه كثيراً و الذاكرات»(361). همه جا، مرد و زن در كنار هم قرار دارند. «اعداللَّه لهم مغفرة و اجراً عظيماً»(362). اين، صحنهى اول است كه در آن، ميان زن و مرد هيچ تفاوتى نيست.
عرصهى دوم، عرصهى فعّاليتهاى اجتماعى است؛ اعم از فعّاليت اقتصادى، فعّاليت سياسى، فعّاليت اجتماعى به معناى خاص، فعاليت علمى، درس خواندن، درس گفتن، تلاش كردن در راه خدا، مجاهدت كردن و همهى ميدانهاى زندگى در صحن جامعه. در اينجا هم ميان مرد و زن در اجازهى فعّاليتهاى متنوّع در همهى ميدانها، هيچ تفاوتى از نظر اسلام نيست. اگر كسى بگويد مرد مىتواند درس بخواند، زن نمىتواند؛ مرد مىتواند درس بگويد، زن نمىتواند؛ مرد مىتواند فعاليت اقتصادى انجام دهد، زن نمىتواند؛ مرد مىتواند فعّاليت سياسى كند، زن نمىتواند، منطق اسلام را بيان نكرده و بر خلاف سخن اسلام حرف زده است. از نظر اسلام، در همهى اين فعّاليتهاى مربوط به جامعهى بشرى و فعّاليتهاى زندگى، زن و مرد داراى اجازهى مشترك و همسان هستند. البته بعضى از كارها هست كه باب زنان نيست؛ چون با تركيب جسمانى آنها تطبيق نمىكند. بعضى از كارها هم هست كه باب مردان نيست؛ چون با وضع اخلاقى و جسمى آنها تطبيق نمىكند. اين موضوع ربطى به اين ندارد كه زن مىتواند در ميدان فعّاليتهاى اجتماعى باشد يا نه. تقسيم كار، بر حسب امكانات و شوق و زمينههاى اقتضاى اين كار است. اگر زن بخواهد شوق داشته باشد، مىتواند فعّاليتهاى گوناگون اجتماعى و آنچه كه مربوط به جامعه است، انجام دهد.
البته در عرصهى اين فعّاليتها، اسلام حدودى را معيّن كرده است كه اين حدود، مربوط به زن و اجازه داشتن او براى فعّاليت نيست؛ مربوط به اختلاط زن و مرد است كه اسلام روى اين مسأله حسّاسيت دارد. اسلام معتقد است كه مرد و زن بايد يك مرزبندى ميان خودشان در همه جا - در خيابان، در اداره، در تجارتخانه - داشته باشند. ميان زن و مرد مسلمان، حجاب و مرزى معيّن شده است. اختلاط و امتزاج زن و مرد، مثل اختلاط و امتزاج مردان با هم و زنان با هم نيست. اين را بايد رعايت كنند. هم مرد بايد رعايت كند و هم زن بايد رعايت كند. اگر اين حسّاسيتِ اسلام نسبت به روابط و نوع اختلاط مرد و زن رعايت شود، همهى كارهايى كه مردان مىتوانند در عرصهى اجتماعى انجام دهند، زنان هم - اگر قدرت جسمانى و شوق و فرصتش را داشته باشند - مىتوانند انجام دهند.
زنان مىتوانند تحصيلات عاليه كنند. بعضيها خيال مىكنند كه دختران نبايد تحصيل كنند. اين، اشتباه و خطاست. دختران بايد در رشتههايى كه براى آنها مفيد است و به آن علاقه و شوق دارند، تحصيل كنند. جامعه، به تحصيلات دختران هم نيازمند است؛ همچنان كه به تحصيلات پسران نيازمند است. البته محيط تحصيل بايد سالم باشد؛ هم براى پسر و هم براى دختر. دانشگاه بايد براى فرزندان مردم امنيت داشته باشد؛ چه دختر و چه پسر. كوچه و خيابان بايد از لحاظ ناموسى و اخلاقى امنيت داشته باشد؛ چه براى دختران و چه براى پسران؛ فرق نمىكند. در صورتى كه اين امنيت حاصل شود، آن وقت در محيط امن، در كوچه و بازار امن، در دانشگاه امن، در دبيرستان امن كه امنيت اخلاقى و فكرى تأمين شده است - و مسؤولان و پدران و مادران بايد آن را تأمين كنند - دختر مسلمان، پسر مسلمان، مرد مسلمان، زن مسلمان مىتوانند فعّاليت خودشان را بكنند.
براى اينكه آن اختلاطى كه قبلاً گفتم، پيش نيايد و حدود اخلاقى حفظ شود، اسلام براى زن حجاب را معيّن كرده است. خودِ اين حجاب، يكى از وسايل امنيت است. با حجاب زنِ مسلمان، هم خود زنِ مسلمان امنيت پيدا مىكند و هم مردان مسلمان امنيت پيدا مىكنند. آن جايى كه حجاب را از زنان دور مىكنند، آن جايى كه زن را به عريانى و برهنگى نزديك مىكنند، در درجهى اوّل، امنيت از خود زن و در درجهى بعد، از مردان و جوانان گرفته خواهد شد. براى اينكه محيط سالم و داراى امنيت باشد؛ زن بتواند كار خود را در جامعه انجام دهد، مرد هم بتواند مسؤوليتهاى خود را انجام دهد، اسلام حجاب را معيّن كرده است كه اين حجاب، يكى از آن احكام برجستهى اسلام است و يكى از فوايدش همين است كه گفتم. فوايد فراوان ديگرى هم دارد كه در بخش بعد، اگر به يادم آمد و فرصت شد، اشارهاى خواهم كرد.
پس، در عرصهى دوم - كه عرصهى فعّاليتهاى اجتماعى و سياسى و علمى و فعّاليتهاى گوناگون است - زنِ مسلمان مثل مردِ مسلمان حق دارد آنچه را كه اقتضاى زمان است، آن خلأيى را كه احساس مىكند، آن وظيفهاى را كه بر دوش خود حس مىكند، انجام دهد. چنانچه دخترى مثلاً مايل است پزشك شود، يا فعاليت اقتصادى كند، يا در رشتههاى علمى كار كند، يا در دانشگاه تدريس كند، يا در كارهاى سياسى وارد شود، يا روزنامهنگار شود، براى او ميدانها باز است. به شرط رعايت عفّت و عفاف و عدم اختلاط و امتزاج زن و مرد، در جامعهى اسلامى ميدان براى زن و مرد باز است. شاهد بر اين معنا، همهى آثار اسلامى است كه در اين زمينهها وجود دارد و همهى تكاليف اسلامى است كه زن و مرد را به طور يكسان، از مسؤوليت اجتماعى برخوردار مىكند. اينكه مىفرمايد: «من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»(363)، مخصوص مردان نيست؛ زنان هم بايد به امور مسلمانان و جامعهى اسلامى و امور جهان اسلام و همهى مسائلى كه در دنيا مىگذرد، احساس مسؤوليت كنند و اهتمام نمايند؛ چون وظيفهى اسلامى است.
بر اساس آيهى شريفهى سورهى احزابْ فرق نمىكند؛ چه اسلام، چه ايمان، چه قنوت، چه خشوع، چه تصدّق، چه صوم، چه صبر و استقامت، چه حفظ ناموس، چه ذكر خدا، زن و مرد در اين بخشها يكسانند. فعّاليت زنان در عرصهى اجتماع، فعّاليتى كاملاً مباح و روا و مطلوب و مُجاز است كه با حفظ حدود اسلامى، اينها را انجام دهند و نيمى از نيروى فعّال جامعه را به جامعه تقديم كنند. آن وقتى كه در جامعه، هم مرد تحصيل مىكند و هم زن، جمعيت تحصيل كرده، دو برابر آن زمانى است كه فقط مردان تحصيل مىكنند. آن وقتى كه زنان در جامعه تدريس مىكنند، معلّم در جامعه دو برابر تعداد آن وقتى است كه فقط مردان تدريس مىكنند. در فعّاليت سازندگى، در فعاليت اقتصادى، در طرّاحى و فكر كردن و براى امور كشور و يك شهر و يك روستا و يك مجموعه و امور شخصى خانواده مطالعه كردن، ميان زن و مرد تفاوتى نيست. همه مسؤولند و همه بايد انجام دهند.
دختران مسلمان و زنان مؤمن! اين را هم بگويم: اروپايى كه امروز ادّعا مىكند زن در آنجا آزاد است، تا نيم قرن پيش به زن اجازه نمىداد كه در مال شخصى خودش تصرّف كند! يعنى مثلاً يك زن اروپايى يا امريكايى، تا پنجاه، شصت سال قبل از اين، اگر ميليونها ثروت داشت، خودش حق نداشت كه از اين ثروت، به ميل و ارادهى خودش استفاده كند؛ بايد در اختيار شوهر يا پدر و يا برادرش مىگذاشت و آنها هم به ميل خودشان از ثروت آن خانم - يا براى او و يا براى خودشان - استفاده مىكردند! در اسلام، اين طور نيست. در اسلام، زن مالك ثروت خود است. شوهرش راضى باشد، يا راضى نباشد؛ پدرش راضى باشد، يا راضى نباشد - فرقى نمىكند - او مىتواند ثروت و مال و اندوختهى خود را مصرف كند و ربطى به كس ديگرى ندارد. نظر اسلام، اين است. در حمايت از استقلال اقتصادى زنان، دنيا سيزده قرن است كه از اسلام عقب است. اسلام اين را سيزده قرن قبل گفته است؛ ولى در اروپا تازه چهل، پنجاه سال و در بعضى از كشورها كمتر از اين مدّت است كه تازه شروع كردهاند به زن اجازه دهند كه در مال و ملك خود، دخل و تصرّف كند! اسلام، از اين جهت هم جلو است.
بخش سوم - كه آن هم بسيار مهم است - بخش خانواده است. به نقش زن در اعتلاى معنوى اشاره كرديم و حكم اسلامىِ هر نوع فعّاليت اجتماعى را گفتيم؛ اما در اين بخش، نقش زن در خانواده را مطرح مىكنيم؛ يعنى زن بعنوان يك همسر يا يك مادر. اينجا واقعاً احكام اسلام به قدرى درخشان و افتخارآميز است كه انسان وقتى احكام اسلام را مشاهده مىكند، احساس اعتزاز مىنمايد.
زن به عنوان يك زوجه و يك همسر، در مراحل مختلف مورد توجّه و عنايت ويژهى اسلامى قرار دارد. در درجهى اوّل، مسألهى انتخاب همسر است. به نظر اسلام، زن در انتخاب همسر آزاد است و هيچ كس نمىتواند در مورد انتخاب همسر، بر هيچ زنى چيزى را تحميل كند. يعنى حتى برادران زن، پدرِ زن - خويشاوندان دورتر كه جاى خود دارند - اگر بخواهند بر او تحميل كنند كه تو حتماً بايد با شخص مورد نظر ازدواج كنى، نمىتوانند و چنين حقّى را ندارند. اين، نظر اسلام است.
البته در جامعهى اسلامى، در طول زمان، عادات جاهلى و غلط بوده است؛ الان هم در بعضى از كشورها هست و در كشورِ خود ما هم در بعضى از جاها - مثل مناطقى از شهرهاى مركزى كشور، مناطقى در خوزستان و جاهاى ديگر - عادات غلطى وجود دارد. فرض بفرماييد - آن طورى كه اطّلاع دارم - در بعضى از عشاير، پسر عموى هر دخترى حق دارد كه در مورد ازدواج آن دختر، اظهار نظر كند! اين، غلط است. اسلام، چنين اجازهاى را به هيچ كس نمىدهد. آنچه را كه مسلمانانِ جاهل انجام مىدهند، كسى نبايد به حساب اسلام بگذارد. اينها عادات جاهلى است. مسلمانان جاهل، با تكيه بر آداب و عادات جاهليت، كارهايى انجام مىدهند كه ربطى به اسلام و احكام نورانى آن ندارد. اگر كسى دخترى را مجبور كند كه بايد با پسر عمويت ازدواج كنى، كار خلاف كرده است. اگر كسى به عنوان اينكه پسر عموى دخترى است، به خودش حق بدهد كه او را از ازدواج كردن نهى كند و بگويد چون با من ازدواج نكردى، پس من اجازهى ازدواج به تو نمىدهم، اين پسر عمو و هر كس كه به او كمك كند، فعل حرامِ خلاف شرع كرده است. اينها، خلاف شرع بيّن است و فقهاى اسلام، در اين مورد اختلاف نظر ندارند.
اگر فرض كنيم كسى از قبيلهاى، براى اينكه اختلافات خود را با قبيلهى ديگر حل كند - فرض كنيد دعوا و اختلاف و خونريزى بوده است - حلّ اين اختلاف و فصل اين نزاع را به اين قرار دهد كه دخترى را از اين قبيله به آن قبيله بدهند؛ بدون اينكه از خودِ دختر اجازه بگيرند، اين كار خلاف شرع است. البته يك وقت از خودِ دختر اجازه مىگيرند؛ اشكالى ندارد. دخترى است، خودش مايل است و حرفى ندارد كه با جوانى از قبيلهى ديگر ازدواج كند كه ضمناً با اين ازدواج، اختلاف و نزاع هم از بين برود. اين، ايراد و مانعى ندارد؛ اهلاً و سهلاً. اما اگر بخواهند دخترى را به اين كار مجبور كنند، اين كار، خلاف شرع و خلاف احكام اسلامى است.
ملاحظه مىكنيد كه احكام اسلام در انتخاب همسر، از اوّلِ تشكيل خانواده، در جهت كمك به زنان است. چون بعضى از مردان، نسبت به زنان زورگويى و ظلم و تعدّى مىكردند، اسلام در مقابل اين ظلم و تعدّى ايستاده است. وقتى كه عائله تشكيل مىشود، در داخل عائله، از نظر اسلام، زن و شوهر دو شريك زندگى هستند و بايد نسبت به يكديگر با محبت رفتار كنند. مرد حق ندارد به زن زور بگويد؛ زن هم حق ندارد به مرد زور بگويد. احكام و مقرّرات اسلامى، در مورد ارتباطات زن و مرد در داخل عائله و خانواده، بسيار دقيق و ظريف است. خداى متعال، با توجّه به طبيعت زن و مرد، با توجّه به مصالح جامعهى اسلامى، با توجّه به مصالح زن و مرد، اين احكام را معيّن كرده است. مرد فقط در چند مورد - كه من يك مورد را تصريح مىكنم و يكى، دو مورد ديگر را تصريح نمىكنم - حق دارد به زن دستور بدهد و زن موظّف است كه دستور را عمل كند. آن موردى كه تصريح مىكنم، اين است كه مرد مىتواند از خروج زن از خانه بدون اجازهى خود جلوگيرى كند؛ به شرط اينكه در هنگام عقد ازدواج، شرطى در اين مورد انجام نگرفته باشد. اگر شرطى در بين نباشد، مرد مىتواند مانع شود. اين، يكى از آن رازهاى دقيق احكام الهى است و اين، حق فقط به شوهر داده شده و حتّى به پدر هم داده نشده است. پدر نمىتواند دختر خود را موظّف كند كه اگر خواست بيرون برود، از او اجازه بگيرد. پدر چنين حقّى ندارد، يا برادر چنين حقّى نسبت به خواهر ندارد؛ اما شوهر اين حق را نسبت به زن دارد. البته در هنگام صيغهى عقد، زنان مىتوانند شروطى را به عنوان شرط عقد ازدواج ذكر كنند. اين شروط را هم زن و هم مرد موظّفند كه عمل كنند. بنابراين، اگر شرط كردند، آن بحث ديگرى است؛ اما در درجهى اوّل، اين طور است. يكى، دو مورد ديگر هم هست كه زن موظّف است در آن موارد، از مرد اطاعت كند.
اينها همه به خاطر طبيعت زن و مرد است. طبيعت زن و مرد، هر كدام ويژگىاى دارد. در داخل خانواده، كار و روحيّات مرد را نبايد از زنان توقّع كرد؛ روحيات زن را هم در خانواده نبايد كسى از مرد توقّع كند. هر كدام يك خصوصيات طبيعى و روحى دارند كه مصلحت بشر، مصلحت جامعه، مصلحت نظام اجتماعى زن و مرد اين است كه روحيّات و خصوصيات مرد وزن در تعامل اينها در داخل خانواده دقيقاً رعايت شود؛ كه اگر رعايت شد، هم اين خوشبخت است و هم آن. اما كسى به كسى حقّ ظلم كردن، زور گفتن و استخدام كردن ندارد. بعضى از مردان خيال مىكنند كه زن وظيفه دارد همهى كارهاى مربوط به آنها را انجام دهد. البته در محيط خانواده، زن و مردى كه به هم علاقه دارند، با كمال ميل و شوق، كارها و خدمات يكديگر را انجام مىدهند؛ اما انجام دادن از روى ميل، غير از اين است كه كسى احساس كند، يا اين طور عمل كند كه گويا وظيفهى زن است كه بايد مثل يك مستخدم، خدمت مرد را به آن شكل انجام دهد. چنين چيزى در اسلام وجود ندارد.
از جمله وظايفى كه برعهدهى زنان در داخل خانه و خانواده است، مسألهى تربيت فرزند است. زنانى كه به خاطر فعّاليتهاى خارج از خانواده، از آوردن فرزند استنكاف مىكنند، برخلاف طبيعت بشرى و زنانهى خود اقدام مىكنند. خداوند به اين راضى نيست. كسانى كه فرزند و تربيت فرزند و شيردادن به بچه و در آغوش مهر و عطوفت بزرگ كردن فرزند را براى كارهايى كه خيلى متوقّفِ به وجود آنها هم نيست، رها مىكنند، دچار اشتباه شدهاند. بهترين روش تربيت فرزند انسان، اين است كه در آغوش مادر و با استفاده از مهر و محبّت او پرورش پيدا كند. زنانى كه فرزند خود را از چنين موهبت الهى محروم مىكنند، اشتباه مىكنند؛ هم به ضرر فرزندشان، هم به ضرر خودشان و هم به ضرر جامعه اقدام كردهاند. اسلام، اين را اجازه نمىدهد. يكى از وظايف مهم زن، عبارت از اين است كه فرزند را با عواطف، با تربيت صحيح، با دل دادن و رعايت و دقّت، آن چنان بار بياورد كه اين موجود انسانى - چه دختر و چه پسر - وقتى كه بزرگ شد، از لحاظ روحى، يك انسان سالم، بدون عقده، بدون گرفتارى، بدون احساس ذلّت و بدون بدبختيها و فلاكتها و بلايايى كه امروز نسلهاى جوان و نوجوان غربى در اروپا و امريكا به آن گرفتارند، بار آمده باشد.
عزيزان من! شما ببينيد زنان غربى، بهخاطر اينكه به خانواده اهميت ندادند، به تربيت فرزند اهميت ندادند، امروز كار جوامع غربى به جايى رسيده است كه ميليونها نوجوان تبهكار و فاسد در كشورهاى اروپايى و امريكايى، در زير سايهى آن تمدّن مادّى، آن كاخهاى سربرافراشته، آن پايگاههاى اتمى، آن آسمانخراشهاى صدوچند طبقه، آن پيشرفتهاى علمى و تكنولوژيك، در سن ده سالگى، دوازده سالگى مشغول تبهكاريند؛ دزدند، قاتلند، قاچاقچيند، معتادند، سيگار مىكشند، حشيش مىكشند! اين، به خاطر چيست؟ به خاطر آن است كه زن غربى، قدر خانواده را ندانست.
در گذشته، وضع زنان غربى اينطور نبود. از سى، چهل، پنجاه سال قبل، وضع زنان غربى - بخصوص در امريكا و بعضى از كشورهاى اروپايى - روزبهروز بدتر شد. آن روزى كه زنان غربى اين راه غلط را شروع نمودند، فكر نمىكردند كه سى سال ديگر، چهل سال ديگر، پنجاه سال ديگر، كشور و جامعهى آنها، دچار چنين وضعى شود كه نوجوان دوازده ساله، هفتتير ببندد، يا چاقوى ضامندار در جيب خود بگذارد و به هنگام شب يا روز، در گوشه و كنار خيابانهاى نيويورك يا لندن يا بقيهى شهرهاى غربى، اگر توانست كسى را بكُشد، بدون هيچ ملاحظهاى بكشد! وضعشان به اينجا رسيده است. وقتى خانواده از هم پاشيد، وضعيت اين گونه مىشود.
در واقع، خانواده را هم زن به وجود مىآورد و اداره مىكند؛ اين را بدانيد. آن عنصر اصلىِ تشكيل خانواده، زن است، نه مرد. بدون مرد، ممكن است خانوادهاى باشد. يعنى اگر فرض كنيم در خانوادهاى، مرد خانواده حضور نداشته باشد، يا از دنيا رفته باشد، زن خانواده اگر عاقل و با تدبير و خانهدار باشد، خانواده را حفظ مىكند؛ اما اگر زن از خانوادهاى گرفته شد، مرد نمىتواند خانواده را حفظ كند. بنابراين، خانواده را زن حفظ مىكند.
علّت اينكه اسلام اين قدر به نقش زن در داخل خانواده اهميت مىدهد، همين است كه زن اگر به خانواده پايبند شد، علاقه نشان داد، به تربيت فرزند اهميت داد، به بچههاى خود رسيد، آنها را شير داد، آنها را در آغوش خود بزرگ كرد، براى آنها آذوقههاى فرهنگى - قصص، احكام، حكايتهاى قرآنى، ماجراهاى آموزنده - فراهم كرد و در هر فرصتى به فرزندان خود مثل غذاى جسمانى چشانيد، نسلها در آن جامعه، بالنده و رشيد خواهند شد. اين، هنر زن است و منافاتى هم با درس خواندن و درس گفتن و كار كردن و ورود در سياست و امثال اينها ندارد.
در صدر اسلام، زن در ميدان جنگ، علاوه بر بستن زخم مجروحان - كه اين كار بيشتر بر عهدهى زنان بود - حتّى گاهى با نقاب، در ميدان جنگ و رزمهاى دشوار آن روز، شمشير هم مىزد! درعينحال در داخل خانه، فرزندان خود را هم در آغوش مىگرفت، تربيت اسلامى هم مىكرد، حجاب خود را هم حفظ مىكرد؛ چون اينها منافاتى با هم ندارد. اگر كسى درست توجّه كند، خواهد ديد كه منافاتى ندارد. بعضى افراط مىكنند، بعضى تفريط مىكنند. بعضى مىگويند چون فعّاليت اجتماعى اجازه نمىدهد به خانه و شوهر و فرزند برسيم، پس فعّاليت اجتماعى نبايد بكنيم. بعضى مىگويند چون خانه و شوهر و فرزند، اجازه نمىدهد فعّاليت اجتماعى بكنيم، پس شوهر و فرزند را بايد رها كنيم. هر دو غلط است. نه اين را به خاطر آن، نه آن را بهخاطر اين، نبايد از دست داد.
زن مسلمان، در عائله وظايفى دارد و آن، همان ركنيّت اساسى خانواده و تربيت فرزندان و هدايت و تقويت روحى شوهر است. در دوران مبارزات ضدّ رژيم طاغوت در ايران، خيليها در ميدان مبارزه بودند، ولى زنانِ آنها نگذاشتند كه آنها مبارزه را ادامه دهند؛ بهخاطر اينكه طاقت نداشتند سختيهاى مبارزه را تحمّل كنند؛ گذشت هم نداشتند. خيليها هم به عكس، شوهران خود را به ايستادگى در راه مبارزه تشويق مىكردند، آنها را كمك مىكردند و براى آنها تقويت و پشتيبانى روحى مىآفريدند. در سال 56 و 57، آن روزى كه خيابانها و كوچهها از اجتماعات مردم پر شده بود، زنان در بسيج و فرستادن شوهران و فرزندان خودشان به ميدانهاى مبارزه و تظاهرات، نقش حياتى داشتند.
مادران در دوران انقلاب و در جنگ تحميلى، فرزندان خود را به سربازان جانباز و شجاع در راه اسلام و مسلمين تبديل كردند، و همسران در دوران انقلاب و دوران جنگ تحميلى، شوهران خود را به انسانهاى مقاوم و مستحكم مبدّل ساختند. اين است نقش و تأثير زن بر روى فرزند و شوهر. اين، نقشى است كه زن مىتواند در داخل خانواده ايفا كند و جزو بزرگترين نقشهاست و به نظر من از همهى كارهاى زن مهمتر، همين كار است. از همهى كارهاى زن مهمتر، تربيت فرزندان و تقويت روحى شوهران براى ورود در ميدانهاى بزرگ است، و خدا را شكر مىكنيم كه زن ايرانى و مسلمان، در اين ميدان هم بيشترين هنر را نشان داده است.
البته زنان شجاع و آگاه و مقاوم و صبور ايران، در دوران انقلاب، در دوران جنگ - چه در پشت جبهه، چه در جبهه، چه در داخل خانهها - و كلاًّ در همهى ميدانها، حضورى فعّال داشتند. امروز هم در ميدان سياست، در ميدان فرهنگ، در ميدان انقلاب، در فعّاليتهاى مقابل چشم دشمنان جهانى، زنان ما حضور فعّال دارند. امروز اجتماع عظيم شما در اين جا، يك مفهوم فرهنگى، يك مفهوم سياسى و يك مفهوم اجتماعى دارد. آن كسانى كه قضاياى كشور عزيز ما و نظام جمهورى اسلامى را تحليل مىكنند، وقتى اين اجتماع عظيم، اين ارادههاى استوار، اين آگاهى و اين شور و شوق را از شما مشاهده مىكنند، نسبت به ايران بزرگ و ملت عظيمالشّأن ايران و نظام مقدّس جمهورى اسلامى، احساس تعظيم و ستايش خواهند كرد.
من به سخنان خود پايان مىدهم و توفيقات همهى شما خواهران عزيز، دختران عزيز و بانوان گرامى خوزستان و شهر اهواز و ديگر شهرها و روستاهاى اين استان را آرزومندم. اميدوارم همهى شما مشمول لطف و رحمت پروردگار باشيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
