پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه هاى نمازجمعه تهران

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نؤمن به و نستغفره و نتوكّل عليه. و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبيبن؛الهداة المهديّين المعصومين؛ سيّما بقيّةالله فى الأرضين و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.
همه برادران و خواهران نمازگزار و بخصوص نفس خود را به تقوا، پرهيزكارى، رعايت رضاى الهى و توجّه به آنچه خداى متعال براى سعادت و اصلاح دين و دنياى ما به ما تكليف كرده است توصيه مى كنم. اگر گوينده تقواى الهى پيشه كند، خداى متعال او را در گفتن هدايت مى كند؛ و اگر شنونده و عمل كننده، تقواى الهى را مراعات كند، خداى متعال دل او را به حقّ و حقيقت آشنا مى سازد و توان و قوّت او را به سمت تحقّق آنچه حق و عدل است، هدايت مى كند. تقوا مايه هدايت، فَرَج و اقتدارِ عزم و اراده انسانى است. اين اجتماع را براى توجّه به تقوا مغتنم بشماريم. تقوا چيزى نيست جز مراقبتِ از خويشتن؛ از گفتار خود، از كردار خود، از معاشرت خود، از تصميم گيرى خود. مراقب باشيم در تصميم گيرىِ ما، در عمل ما، در فكر و سخن ما اراده شيطانى وارد نشود؛ اين همان تقواست. هر كس اين مراقبت را داشته باشد، خداى متعال به او كمك مى كند. نه اين كه اشتباه نخواهد كرد و يا از گناه و از خطا معصوم خواهد شد؛ لكن خداى متعال به او كمك و او را دستگيرى مى كند. اين است راز لزوم توجّه به تقوا و توصيه به تقوا در هر نمازجمعه. خودِ امام جمعه هم محتاجِ همين توصيه است. همه محتاجيم به اين كه ما را به تقوا توصيه كنند و دل ما را متنبّه و متذكّرِ اين عمود مستحكمِ مسلمانى نمايند.
اوّلِ سخن در اين خطبه، لازم مى دانم از مردم عزيزمان به خاطر راهپيمايى بسيار مُعْظَم و با شكوهى كه روز بيست ودوم بهمن در سرتاسر كشور برگزار كردند، تشكّر كنم. برخلاف خواست دشمنان اين كشور و اين ملت و اين نظام، نشان دادند كه در صحنه اند و به مصالح خود علاقه مندند و آن جايى كه حضورشان نقش آفرين است، حاضر مى شوند و نقش مى آفرينند. امسال هم مثل هر سال، مردم در بيست ودوم بهمن اين را نشان دادند. من به شما عرض كنم كه راهپيمايى بيست ودوم بهمن در جهان يك پديده بى نظير است؛ هيچ كشورى در هيچ مراسمى چنين اجتماعى را در شهرهاى بزرگ و كوچك به خود نمى بيند و به ياد ندارد؛ اين مخصوص شماست. شعارها يكى، انگيزه ها يكى، درك و فهم از حقايق در سرتاسر كشور در مورد اين حركت عظيم، يكسان. اين پديده خيلى مهمّى است؛ مضمون و پيام دارد و نشان مى دهد كه اوّلاً مردم، آگاه و هوشيار و متوجّهِ مصالح خودشان هستند؛ ثانياً به سرنوشت كشور و نظام و انقلاب و به معلّم بزرگ انقلاب - امام بزرگوارشان - علاقه مند و دلبسته اند. نسل به نسل، اين معارفِ عالى مقدار را دست به دست مى گردانند و منتقل مى كنند. در اين اجتماعات عظيم، جوانانى كه بيست ودوم بهمن پنجاه وهفت در دنيا نبودند، امروز با همان شور و نشاطى شركت مى كنند كه كسانى كه ذهنشان پُربار از خاطره هاى پُرشكوه آن روزهاست. اين براى ملت، مهم و مصونيت ساز است. من به عنوان يك خدمتگزار و فردى از ملت ايران، از يكايك ملت عزيزمان كه در اين حركت عظيم مردمى شركت كردند، صميمانه تشكّر مى كنم. ما مسؤولان هم بايد اين پديده عظيم را قدر بدانيم و به احساس مسؤوليتى كه در مردم وجود دارد، پاسخ مناسب دهيم. اين احساس مسؤوليت، وظيفه ما را سنگين مى كند.
در اين خطبه قدرى راجع به انقلاب صحبت مى كنم. اوّلاً انقلاب ما چه بود و اين پديده چه نقشى را بر عهده داشت و ايفا كرد؟ ثانياً انگيزه دشمنيها با اين پديده كه تا امروز هم ادامه دارد - اگرچه دشمنان گاهى عوض مى شوند - چيست؟ ثالثاً ترفندى كه دشمنان اين انقلاب و اين نظام به كار مى برند، چيست؟ رابعاً راه علاج چيست؟ اينها سرفصل عرايض من در خطبه اوّل است كه سعى مى كنم ان شاءالله كوتاه عرض كنم.
اين انقلاب شروعِ يك دوران نو در تاريخ ما بود. در يك دوران طولانى در گذشته، ما ملت ايران دچار استبداد بوديم؛ پادشاهان ديكتاتور و مستبد و خودكامه همه اختيار اين مملكت را در دست داشتند؛ مملكت را مال خود و مردم را رعيّت خود مى دانستند. در دوران اخير - يعنى از اواخر دوران قاجار تا همه دوران پهلوى - بر اين پديده يك درد و مرض ديگر اضافه شد و آن وابستگى بود. پادشاهان قديم اگر ديكتاتور بودند، وابسته و گوش به فرمان قدرتهاى بيگانه نبودند؛ اما از اواخر دوران قاجار و همه دوران پهلوى، پادشاهان، هم ديكتاتور بودند و هم وابسته! اين شد بيمارى مضاعف نظام سياسى حاكم بر ايران در دوران گذشته. اين ديكتاتورى و وابستگى آثار و تبعات زيادى در كشور ما و روى ملت ما داشته است. همين ديكتاتورى و وابستگى بود كه كشور ما را عقب مانده نگهداشت؛ منابع و ثروتهاى طبيعى ما را به كام دشمنان داد و مانع رشد و پيشرفت فكرى و علمى ملت ما شد و ما كه يك روز در دنيا پرچمدار علم بوديم، دريوزه گر دانش - آن هم نقاط ضعيف و كم اهميت و پسمانده هاى دانش ديگران - شديم و دست نياز به سمت ديگران دراز كرديم! آنها هم هر وقت خواستند، چيز كمى كف دست ما گذاشتند؛ هر وقت هم نخواستند - كه غالباً هم نخواستند - منع كردند. بنابراين ملت ما به شئامت آن ديكتاتورى و آن وابستگى، ملتى عقب افتاده و ضعيف شد. نفت و ديگر منابع ما هم رفت. براى آينده هم نقشه هايى به مراتب خطرناكتر از گذشته كشيده بودند. انسان وقتى به اسناد دوران اخير حكومت شوم پهلوى نگاه مى كند، به وضوح مى بيند كه اينها براى آينده اين كشور و اين ملت برنامه هاى بسيار خطرناكى داشتند كه در صورت اجرا باز صد سال ديگر ما را عقب مى انداخت. انقلاب آمد اين روند را قطع كرد و دوران نويى در تاريخ ملت ما شروع شد. چهار خصوصيت اصلىِ انقلاب كه عبارت است از استقلال، آزادى، خودباورى و پيشرفت، پايه هاى مستحكمى است كه على رغم همه مخالفتها و دشمنيها، انقلاب در اين مملكت پايه گذارى كرد.
استقلال يعنى اين كه ملت و دولت ايران ديگر مجبور نيستند تحميل قدرتهاى بيگانه را قبول كنند. بيگانگان هرچه خواستند، بر طبق ميل آنها انجام شود؛ اگر آنها مصالح كشور را قربانى كردند، دولت دم نزند؛ اگر به منابع ملى كشور تعرّض و تجاوز كردند، كسى حرف نزند؛ اگر ملت هم مخالفت كرد، دولت توى سرش بزند! اين وضعى بود كه در دوران پهلوى، خود ما با پوست و گوشت و جسم و جانِ خود آن را لمس كرديم. انقلاب آمد ملت و كشور و دولت را مستقل كرد. امروز هيچ قدرتى در دنيا نمى تواند در مسائل كشور ما اعمال نفوذ و ما را مجبور به كارى كند. مسؤولان كشور نگاه مى كنند و هر كارى را كه مصلحت تشخيص دادند، انجام مى دهند. ملت، تماشاگر و قضاوت كننده كارهاى مسؤولان است؛ اگر آنها را پسنديد، پشت سر مسؤولان مى ايستد؛ اگر نپسنديد، آنها را عوض مى كند؛ اختيار دست ملت است.
آزادى يعنى ملت ما در چارچوب قانونِ خود - و نه قانون تحميلى ديگران - مسؤولان كشور را انتخاب مى كند. اگر از عملكرد آنها راضى بود، اين انتخاب را ادامه مى دهد؛ اگر راضى نبود، آنها را كنار مى گذارد و ديگران را انتخاب مى كند. اين مهمترين شاخه آزادى در كشور ماست. امروز در كشور ما آزادى فكر و آزادى بيان به طور كامل وجود دارد؛ حالا راديوهاى بيگانه برخلاف اين بگويند؛ خودِ ملت مى بيند. كسانى هستند كه نه نظام را قبول دارند، نه دولت را قبول دارند، نه رهبرى را قبول دارند؛ اما صحبت مى كنند و نظرات خود را مى گويند؛ كسى هم به كار آنها كارى ندارد. امروز هيچ كس به خاطر اين كه طبق عقيده خود حرف زده است، مورد مؤاخذه دستگاه نيست. البته آنها باز هم ناراضى اند و نارضايتى شان به خاطر اين است كه مردم به حرف آنها گوش نمى دهند. اين تقصير كسى نيست؛ مردم آنها را دوست ندارند و از آنها خاطره خوشى در ذهنشان نيست. مردم اشباه و نظاير آنها را در گذشته نزديكِ از اوّل انقلاب تا الان ديده اند؛ لذا به آنها اطمينان ندارند؛ اين تقصير كسى نيست. بنابراين آزادى وجود دارد.
سوم، خودباورى. اين ملت بر اثر انقلاب اسلامى و نظام اسلامى به خودباورى دست يافت - يعنى باور كرد كه مى تواند - اين را امام به ما درس داد و فضاى عمومى نظام اسلامى اين را براى ما به ارمغان آورد. امروز جوان ما، دانشجوى ما، استاد ما، پژوهشگر ما، صنعتگر و سازنده ما باور دارد كه مى تواند. اين خودباورى در علم به ما كمك كرد. ما امروز در ميدان علم پيشرفتهاى زيادى كرده ايم؛ اما هنوز عقبيم. هيچ كس خيال نكند كه چون در ميدان علم پيشرفت كرده ايم، به مقصد رسيده ايم و ديگر بس است؛ نه، ما را خيلى عقب نگه داشته اند؛ ولى ما پيشرفت كرده ايم و در اين بيست وپنج سال خيلى جلو آمده ايم. طبق آمار، در دوران انقلاب، نسبت پيشرفت علمى ما از همه دنيا بالاتر و بيشتر بوده است! چند روز قبل كه جوانان نخبه پيش من آمده بودند، اين نكته را به آنها هم گفتم. خودباورى در علم، سياست و در دفاع از كشور به ما كمك كرد. در دوران جنگ هشت ساله اگر خودباورى نداشتيم، پدرِ اين ملت درآمده بود و اين كشور پامال شده بود. همين بود كه جوان بيست وپنج ساله به خودش باور و اعتقاد و اتّكاء داشت. يك لشكر را به يك جوان بيست وپنج ساله مى سپردند؛ مى رفت مى ساخت، مى پرداخت، آماده مى كرد، حركت مى كرد، اقدام مى كرد و كارهاى بزرگ انجام مى داد. امروز اين خودباورى وجود دارد. دانشگاههاى ما امروز كار علمى مى كنند؛ جوانان ما پيشرفتهاى علمى مى كنند؛ در بخشهايى پيشرفتهاى علمى ما دنيا را نگران كرده است؛ اين به بركت انقلاب است. نمى خواهند ملت و كشور ايران از لحاظ علمى پيشرفت كند؛ اين را صريحاً گفته اند. يك كشور تا پيشرفت علمى و پيشرفت اقتصادى نداشته باشد، هميشه قدرتمندان به او زور مى گويند. كشور ژاپن كه تحت سلطه و تحت اشغال بود، خود را جمع وجور كرد و از لحاظ علمى پيشرفت نمود. غربيها كه هيچ مايل نيستند به منطقه شرق نگاهى بيفكنند و به غير نژاد اروپايى توجّهى بكنند، به خاطر پيشرفت علمى مجبورند آن را جدّى بگيرند. در بعضى از مراكز سياسى يا سياسى - علمىِ امريكا گفته اند ما نمى خواهيم يك ژاپن اسلامى به وجود آيد! ژاپن اسلامى يعنى شما. گفته اند نمى خواهيم بگذاريم ملت ايران از خود پيشرفت علمى نشان دهد. اينها حركت ملت ايران را مى بينند؛ اين خودباورى را مى بينند؛ اين هم از بركات انقلاب و نظام اسلامى بود.
 چهارم، پيشرفت است. على رغم آنچه دشمنان ما مى خواستند و امروز تبليغ مى كنند، ما پيشرفت كرده ايم. معناى اين پيشرفتها اين نيست كه ما به هدفهاى خود رسيده ايم. من بارها گفته ام، الان هم مى گويم: بنده به عنوان يك طلبه انقلابىِ معتقد به اسلام و انقلاب، اعتقادم اين است كه در بسيارى از اهدافِ خود هنوز در نيمه راه هستيم. ما عدالت اجتماعى و بنيان كنىِ فقر و آبادسازى همه جانبه كشور را مى خواستيم؛ اما هنوز به آن مقاصد نرسيده ايم و در وسط راه هستيم؛ در عين حال حركت كرده ايم و جلو آمده ايم و بخش مهمّى از راه را پيش رفته ايم. اين كارها را انقلاب و نظام اسلامى كرد.
اين چهار ركن اساسى انقلاب به بركت اسلام و زير پرچم اسلام بوده است. اگر اسلام نبود، استقلال و آزادى و خودباورى و پيشرفت به دست نمى آمد؛ اينها را اسلام به ما داد؛ اينها موهبت اسلام است. يك عدّه با نام اسلام، يك عدّه با احكام اسلام، يك عدّه با روح اسلام مخالفت مى كنند؛ اينها نمى فهمند چه ضربه اى به كشور و آينده كشورشان مى زنند. «يكى بر سر شاخ و بُن مى بُريد». اينها مى خواهند بُنِ حركت ملت ايران را ببُرند. البته خوشبختانه قدرت اين شجره طيّبه و استقامتِ آن بيش از اين حرفهاست. على اىّ حال، عدّه اى زخم مى زنند؛ اما اشتباه مى كنند.
دشمنيها چيست؟ عدّه اى خيال مى كنند مسؤولان انقلاب يا امام رضوان الله عليه دشمن تراشى كرده اند؛ نه، قضيه اين نيست. اگر شما خانه اى داشته باشيد كه گردن كلفت و ظالمى سالها آن را غصب كرده باشد، بعد شما با اسناد و مدارك به مراكز قانونى مراجعه كنيد و ايستادگى كنيد تا خانه را پس بگيريد، طبيعى است كه آن غاصب با شما دشمن خواهد شد. نمى شود شما را ملامت كرد كه دشمن تراشى كرده ايد؛ شما خواسته ايد حقّ خود را بگيريد؛ اين دشمن تراشى نيست. سفره اى در مقابل بيگانگان پهن بود و بر سر اين خوان يغما هر كارى مى خواستند، مى كردند. انقلاب اين سفره را جمع كرده؛ معلوم است دشمن مى شوند و كينه بر دل مى گيرند و غيظ پيدا مى كنند. اين انقلاب در دنياى اسلام و دنياى عرب اميدها را زنده كرد. وقتى انقلاب ما پيروز شد، به طور كلّى دنياى عرب و دنياى اسلام در يك حال ركود و سكوت و نوميدى به سر مى برد؛ صهيونيستها كار خودشان را پيش برده و همه را ترسانده بودند و هيچ ملتى گمان نمى كرد درِ اميدى برايش باز باشد. ناگهان دروازه عظيم فَرَج گشوده شد و ملتها اميد پيدا كردند. صهيونيستها خيال مى كردند فلسطين را خورده اند و تمام شده است. شما ببينيد امروز ملت فلسطين با همه وجود و با همه توان وسط ميدان آمده است و با اين كه فشار زيادى هم روى او وارد مى كنند، باز ايستاده است. اين فقط شكست اسرائيل نيست؛ اين شكستِ امريكاست؛ اين شكستِ همه قدرتهاى صهيونيستى است كه بر دنيا مسلّطند. يك ملت بى سلاحِ محصور در اراضى فلسطين، همه اينها را عاجز و بيچاره كرده است. اين روح اميدوارى بود كه ملت لبنان را بيدار كرد. همان ايام انقلاب ما، لبنان غوغايى بود؛ صهيونيستها هر كارى مى خواستند، با لبنان مى كردند: حمله مى كردند، مى كشتند، تجاوز مى كردند و هواپيماهايشان در آسمان لبنان مى آمدند و مى رفتند؛ مثل اين كه آسمان كشور خودشان است! در عوض، گروههاى لبنانى به جان هم افتاده بودند. نزديك پيروزى انقلاب، يك نوار دو ساعته از مرحوم دكتر «چمران» آورده بودند؛ بنده در مشهد آن را گوش مى كردم. خودش در لبنان بود و جزئيات مصيبتهاى مردم لبنان را در آن جا شرح مى داد. الان كار مردم لبنان به جايى رسيده است كه به اسرائيل ضربه اى مى زنند كه از اوّل حضور صهيونيستها در اين منطقه، هيچ دولت عربى چنين ضربه اى به آنها نزده است. دو سال قبل، آنها را وادار به عقب نشينى كردند؛ چند هفته پيش هم على رغم صهيونيستها چند صد زندانىِ خود را آزاد كردند و قدرتمندانه جشن گرفتند. اگر در دل ملتى اميد نباشد، اين چيزها پيش نمى آيد؛ اين اميد را شما داديد. امروز اين اميدآفرينى در همه دنياى اسلام و عرب به چشم مى خورد، كه مجال نيست جزئيات نمونه ها را به شما عرض كنم. انقلاب ايران دنياى اسلام را اميدوار و زنده كرد. معلوم است وقتى انقلاب با اين خصوصيات وارد ميدان مى شود، كسانى كه از ركود و ضعف دنياى اسلام بهره مند بودند، با آن دشمن مى شوند؛ يك موجود زنده هم كه ما باشيم، از خود دفاع مى كنيم. يك ملت وقتى زنده است و با او دشمنى كرده اند، طبيعى است كه عكس العمل نشان مى دهد. نمى شود ما دست بسته بنشينيم، با ما دشمنى كنند - دشمنىِ سياسى، دشمنىِ اقتصادى - ما هم بگوييم چون نمى خواهيم دشمن تراشى كنيم، ساكت بمانيم و از خود دفاع نكنيم! اين كه منطق عقلايى نيست. مسأله دشمنيها اين است.
اين دشمنيها با چه ترفندى اعمال مى شود؟ صريحاً نمى گويند ما دشمن هستيم. دشمنى مى كنند، اما رياكارانه. دشمنان جهانى و بين المللى ما كه در امريكا و بعضى از مراكز ديگر دنيا هستند و دولتها را تحريك مى كنند، ترفندشان از اوّلِ انقلاب تا امروز اين طورى بوده است. اوّلاً مى كوشند متاع ارزشمندِ به دست آمده به وسيله ملت ايران را كوچك و تحقير كنند. ملت ايران آنچه را كه به دست آورده است، با سربلندى و افتخار اعلام مى كند. ما در دنيا تجربه نويى آورده ايم. ما مردم سالارى را نه جدا و بيگانه از معنويت و دين، بلكه توانسته ايم كاملاً برخاسته از دين و معنويت در كشورمان مستقر كنيم. امروز كشورهايى كه دولتها و بعضى از نمايندگان مجالسشان از دمكراسى و آزادى انتخابات دم مى زنند، دمكراسيشان بيگانه از معنويت بوده است. در نتيجه هرجا لازم شده و توانسته اند در همان دمكراسيها تقلّب كنند، برخلاف رأى مردم تقلّب كرده اند. الان رئيس جمهور امريكا با كمتر از بيست وپنج درصد آراءِ مردم خودش، آن هم با حكم دادگاه، در امريكا حكومت مى كند! دمكراسى اى كه با معنويت همراه نباشد، همين است. بعد هم با ادّعاى دمكراسى، به ديكتاتورترين ديكتاتورهاى دنيا دست دوستى و رفاقت و برادرخواندگى دادند! به ديكتاتورهاى دنيا و كودتاهاى نظامى نگاه كنيد! همه اينها رفيقهاى نزديك همين دمكراتهاى دنيا و طرفداران دمكراسى و مردم سالارى اند. وقتى دمكراسى با معنويت و حقيقت و دين همراه نباشد، اين طورى مى شود. ما تجربه نويى را آورديم؛ ما دمكراسى را از دين گرفتيم؛ دمكراسى ما با معنويت و دين همراه است؛ لذا شد مردم سالارى دينى؛ شد جمهورى اسلامى. مردم به اين دستاورد مى بالند و از آن دفاع و به آن افتخار مى كنند. دشمن در تبليغات خود مرتّب سعى مى كند اين دستاورد را كوچك كند؛ به قول رايجِ بين كسبه، توى سر جنس بزند و آن را تحقير نمايد. امام صادق عليه الصّلاةوالسّلام به شاگرد خود فرمود: چنانچه تو گوهر گرانبهايى در دست داشته باشى، همه دنيا اگر بگويند اين سنگ است و تو بدانى كه اين گوهرِ گرانبهاست، حرف همه دنيا را باور نمى كنى. اگر يك سنگ در دستت داشته باشى، همه دنيا بگويند اين گوهرِ گرانبهاست، باز هم به حرف آنها گوش نمى كنى؛ مى بينى كه سنگ است. وقتى گوهر گرانبهايى وجود دارد، اگر همه دنيا بگويند آنچه در دست دارى، بى ارزش است، مى بينى متاع باارزشى است. ملت ما دانسته است و فهميده است؛ لذا ايستاده است.
يك ترفند آنها مسأله حقوق بشر است، يك ترفندشان هم مسأله دمكراسى است. در انگليس يك نماينده مجلس يك كلمه از آن دختر جوان فلسطينى دفاع مى كند، از حزب و از مجلس او را اخراج مى كنند؛ آن وقت ادّعاى دمكراسى و آزادى هم دارند! سالهاى اوّلِ انقلاب در همين تريبون نمازجمعه بنده از مبارزان ايرلندى و شخصى به نام «بابى ساندز» - كه الان خيابانى هم به نام او در تهران هست - اسم آوردم. بابى ساندز در زندان بعد از پنجاه روز با اعتصاب غذا مُرد؛ نفر دوم هم اعتصاب غذا كرد و سپس مُرد؛ گمانم نفر سوم و چهارم هم اعتصاب غذا كردند؛ اما همين انگليسيهاى طرفدار حقوق بشر و پشتيبان اعتصابها و تحصّنها در نقاط ديگر، تماشا كردند! اين ادّعاى طرفدارى از حقوق بشر آقايان است. الان شما ببينيد در فلسطين چه اتّفاق مى افتد! خانه را خراب مى كنند، زن را مى كشند، كودك را مى كشند؛ جلوِ چشم همه هم مى كشند، اما اين آقايان طرفدار حقوق بشر كمترين عكس العملى نشان نمى دهند. آن وقت مى گويند ما در ايران دنبال حقوق بشر مى گرديم! آيا ملت ايران حق ندارد اينها را دروغگو و متقلّب بداند؟! اينها طرفدار حقوق بشرند؟!
راه علاج چيست؟ ملت ايران يك راه علاج دارد و همان راه علاجى است كه تا امروز دنبال كرده و آن، ايستادگى و تمسّك به آرمانها و اصولِ خود و حضور در صحنه است. من آن روز به ملت عزيزمان عرض كردم، الان هم عرض مى كنم: ملت بزرگ ايران! بدانيد اگر ايستادگى و حضور شما در صحنه نبود، نظام جمهورى اسلامى و هيچكدام از مسؤولان، يك سال هم نمى توانستند مقاومت كنند. اراده تان را مستحكم نگه داريد و حضور و وحدت خود را حفظ كنيد. مى بينيم و مى دانيم كه ملت ايران تا امروز همين طور عمل كرده است، بعد از اين هم همين گونه خواهد بود؛ ملت ما ملت ممتازى است. در كنار اين، بايد مسؤولان با كارآمدى و هوشيارى، تلاش عالمانه و دلسوزانه داشته باشند و مشكلات را يكى پس از ديگرى حل كنند و اين راهِ نيمه رفته را به پايان برسانند. هم از لحاظ علمى، هم از لحاظ سياسى و هم از لحاظ اقتصادى، اين ملت بايد روزبه روز خود را قويتر كند؛ اين راه علاج ملت ايران است. بخشى از اين كار به دست مردم است - كه مردم عمل كرده اند و به فضل و حول و قوّه الهى بعد از اين هم عمل خواهند كرد - بخشى هم بر عهده مسؤولان است كه بايد وظايف خود را درست بشناسند و عمل كنند. در اين صورت دشمنيها ديگر اثر نخواهد كرد. البته بيگانگان فشار اقتصادى و سياسى مى آورند، اما بى فايده است. در كوتاه مدت ممكن است فشار اقتصادى عليه ملت ايران باشد، اما خودشان هم مى دانند كه در بلندمدّت، هم به نفع ملت ايران است و هم به ضرر آنهاست. همين فشارها ملت ايران و دانشمندان و جوانانِ با استعداد ما را به پيمودن راههاى علمى و كشف راههاى علمىِ پيچيده و دور از دسترس كشاند؛ بنابراين فشار اقتصادى تأثيرى ندارد. تا شما در صحنه هستيد، فشار سياسى هم تأثيرى ندارد.
اين ملت تلاش بزرگ و مجاهدت عظيمى كرده است؛ خداى متعال هم طبق وعده خود به اين ملت پاداش داده است: استقلال و نظام اسلامى. خداوند عاقبت خوشى براى شما مقرّر كرده است و ان شاءالله به اين عاقبت خواهيد رسيد.
پروردگارا! روزبه روز رحمت و فضل خود را بيشتر بر اين ملت نازل كن. پروردگارا! دلهاى ما را روزبه روز بيشتر با هم مهربان كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد نظر لطف خود را از اين ملت برنگردان؛ قلب مقدّس ولى عصر ارواحنافداه را از اين ملت و مسؤولان شاد كن. پروردگارا! چشمهاى ما را به جمال آن محبوبِ بزرگوار روشن كن.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاةوالسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين. سيّما على اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين والحسن و الحسين سبطى الرّحمة و امامى الهدى و على بن الحسين سيّد السّاجدين و محمّدبن على باقر علم النبيّين و جعفربن محمّد الصّادق و موسى بن جعفرالكاظم و على بن موسى الرّضا و محمّدبن على الجواد و على بن محمّدالهادى و الحسن بن على الزكىّ العسكرى و الحجّةبن الحسن القائم المهدى. الّلهم صلّ عليهم و صلّ على ارواحهم و اجسادهم واحشرنا معهم واجعلنا من شيعتهم، و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداةالمؤمنين.
بار ديگر شما برادران و خواهران عزيز و خودم را به تقوا توصيه مى كنم. از هرچه بگذريم، سخنِ تقوا خوشتر و مهمتر و مؤثّرتر است. هرجا حسّ و روح تقوا در ما وجود داشت و وارد ميدان شد، موفّق شديم. هرجا شكست خورديم، لغزيديم و عقب نشينى كرديم، وقتى در كار خود تفحّص مى كنيم، مى بينيم ناشى از بى تقواييهاى ماست. اگر تقوا باشد، يك فرد، يك مجموعه و يك ملت هرگز از هدايت و فَرَج الهى محروم نخواهد ماند.
دو سه موضوعِ حائز اهميت وجود دارد كه مهمترين آنها مسأله انتخابات است. انتخابات، هم براى ملت ما مهمّ است، هم براى دوستان ما در دنيا مهمّ است، هم براى دشمنان ما مهمّ است. اين انتخابات مثل انتخاباتهاى قبلى، يك نقطه توجّه و دقّت است؛ هم براى دوستان ما، هم براى دشمنان ما؛ براى ملت ما هم بسيار حائز اهميت است.
اهميت انتخابات مجلس از دو جهت است؛ اوّل از اين جهت كه حضور شما در پاى صندوقهاى رأى بارزترين مظهر حضور مردمى است و اين پشتوانه انقلاب و كشور است. كسانى كه با اخبار سروكار دارند، مى بينند كه مراكز سياسى دنيا از گوشه و كنار سر بلند مى كنند و مى گويند ما نگران انتخابات ايران هستيم و مسائل انتخابات ايران را پيگيرى مى كنيم؛ اين به همين خاطر است. نگاه مى كنند تا ببينند آيا مردم در صحنه حضور دارند يا نه؛ اگر دارند، مثل گذشته نمى شود با اين نظام كارى كرد؛ اگر حضور مردم ضعيف شود، آن وقت استنتاج مى كنند كه بين مردم و نظام فاصله افتاده است؛ در اين صورت راه را براى دخالت و سلطه و پنجه انداختنِ دوباره بر كشور هموار مى بينند؛ از اين جهت متوجّه انتخاباتند. پس اهميت اوّلِ انتخابات به خاطر اين است كه انتخابات سنگر كشور است؛ حضور مردم در پاى صندوقهاى رأى، مصون ساز سرنوشت ملت و مردم است و دشمن را از تعرّض و تجاوز و پُررويىِ بيشتر باز مى دارد. در اين بيست وپنج سال، دشمنان ايران براى تسلّط بر اين كشور راههاى گوناگونى را پيمودند و همه ناكام. يك راه براى آنها باقى مانده است و آن، جدا كردن مردم از مسؤولان و نظام است؛ چشم به اين راه دوخته اند. همه تلاشها و تبليغاتى كه مى كنند و همه حرفهاى زيادى اى هم كه مى زنند، به خاطر همين است؛ مى خواهند مردم را جدا كنند. انتخابات توى دهن دشمن مى زند و او را مأيوس مى كند؛ احساس مى كند كه مردم در ميدان دفاع از كشور و مرزها و مصالح و نظامشان قرص و محكم ايستاده اند.
جهت دومِ اهميت انتخابات مجلس اين است كه شما با انتخاب نماينده مجلس، در واقع سرنوشت كشور را در چهار سال آينده رقم مى زنيد. انتخابات مجلس مظهر دخالت مردم در سرنوشت خود و كشورشان است؛ چون مجلس مركز قانونگذارى است. قانون يعنى جاده اى كه باز مى شود تا مسؤولان اجرايى از آن جاده حركت كنند و با تلاش خود گوشه و كنار و زواياى كشور را آباد و اصلاح كنند. اين جاده بازكنى به عهده قانون است و قانون را هم نماينده شما در مجلس وضع مى كند؛ بنابراين مجلس خيلى مهمّ است. علاوه بر اين، طبق قانون اساسىِ ما، مجلس ناظر بر دولت است. اگر دولت در جايى بد و يا كج حركت كند، پا در راه نادرستى بگذارد و خداى نكرده سوءاستفاده اى بشود و فسادى به وجود آيد، مركزى كه مى تواند جلوِ فساد و انحراف را بگيرد، مجلس است؛ ببينيد چقدر مهمّ است! اين مجلس با آراءِ مردم تشكيل مى شود. هرچه آراء بيشتر باشد، مجلس قويتر خواهد شد. شما وقتى كسى را صالح و شايسته دانستيد و او را به مجلس فرستاديد، توانسته ايد بخشى از توان خود را در ساختن و پيشرفت آينده به كار بگيريد؛ اهميت مجلس از اين جاست. لذا مردم براى مصالح خود، مصالح كشور و مصالح نظام بايد نگذارند انتخابات از آن شكوه و عظمت خودش بيفتد. متأسفانه بعضى از افرادى كه تريبون دارند - يا قلم يا بيان - و مى توانند حرف بزنند، ملتفت نيستند كه انتخابات و مجلس چه عظمتى دارد؛ حرفى ندارند كه كارى كنند يا چيزى بگويند كه مردم را از حضور در صحنه انتخابات و عرصه رأى دادن دلسرد كنند؛ اين بر اثر بى توجّهى و غفلت است، والّا هر ايرانىِ غيور و علاقه مند به عزّت ايران و آبادى كشور و سرنوشت ملت بايد تلاش كند تا مجلسى قوى و آبرومند تشكيل شود. البته مجلس هفتم يك خصوصيت اضافه هم دارد و آن اين است كه اوّلين قدم دوره اى به سمت چشم انداز بيست ساله را بايد بردارد. چشم انداز بيست ساله اى تصويب و به دستگاهها ابلاغ شده است كه حقيقتاً جاده بسيار مستحكمى به سمت يك آينده روشن، زير پاى ملت و مسؤولان باز مى كند. اوّلين دوره چهار ساله به سمت آن چشم انداز، به وسيله اين مجلس بايد طى شود و اوّلين حركت را اين نمايندگان بايد انجام دهند كه اهميت دارد. در دنيا عدّه اى هستند كه به مصالح جمهورى اسلامى علاقه مندند؛ در بين ملتها هم هستند، در بين دولتها هم هستند. بعضى از دولتها هم هستند كه به دلايل متعدّد به مصالح جمهورى اسلامى علاقه مندند. بسيارى از ملتها، بخصوص ملتهاى اسلامى هم علاقه مندند. نگاه همه اينها به اين انتخابات است؛ دلشان مى خواهد اين انتخابات، قوى، پُرشور و نشان دهنده عزم استوار ملت ايران باشد. يك عدّه هم در دنيا بدخواهِ ملت ايران هستند؛ اينها مى خواهند اين انتخابات يا اصلاً برگزار نشود تا اين پشتوانه مردمى گرفته شود؛ يا اگر برگزار شد، بسيار سرد و بى روح برگزار شود. دو روز قبل بعضى از نمايندگان كنگره امريكا در مقابل چند نفر از مريدان خود ظاهر شدند و به ملت ايران دستور دادند در پاى صندوقها حاضر نشوند! چه دليلى از اين واضحتر بر آن مطلبى كه من هفته پيش خطاب به ملت ايران عرض كردم كه راهبرد كلّى دشمن اين است كه انتخابات در كشور انجام نگيرد؟ دليلش هم واضح است؛ چون اگر انتخابات نباشد، كشور و نظام بى پشتوانه خواهد شد؛ اينها اين را مى دانند؛ لذا مى خواهند انتخابات نباشد.
بعضى از پارلمانهاى اروپايى هم دخالت خود را در اين كار به وقاحت رسانده اند. البته حرف زدنشان اهميتى ندارد؛ حرف مى زنند، بزنند؛ ما هم درباره خيلى از كارهاى آنها حرف داريم و حرف هم مى زنيم؛ نه اين كه ملاحظه كنيم و حرف نزنيم؛ نه، مسؤولان كشور ما هم نقاط ضعفى را كه در كارهاى آنها وجود دارد، هميشه با صداى بلند بيان مى كنند؛ بنابراين از گفتنِ آنها به هيچ وجه گله مند نمى شويم و از آنها بيش از اين هم توقّعى نداريم؛ اما همه بايد بدانند - چه دولتهايشان، چه پارلمانهايشان - تا كار در مرحله حرف زدن و گفتن است، اهميتى نمى دهيم؛ اما اگر قرار شد اين را به دخالت در امور كشور ما منتهى كنند، ملت ايران تو دهنىِ محكمى به همه آنها خواهد زد. مردم و مسؤولان طبق وظيفه انقلابى و دينى خود آنچه را كه مصالح آنها ايجاب مى كند، با همان آگاهى و روشن بينى خود به فضل پروردگار عمل خواهند كرد. البته انسان گاهى چيزهايى مشاهده مى كند؛ بعضى دستگاهها از هم گله مى كنند و گاهى هم گلايه ها را بزرگ و درشت مى نمايانند. بنده اعتقادى ندارم به اين كه مسؤولان در چنين موقعيتهاى حسّاسى دست به شكوه و گلايه از يكديگر بزنند. بايد نگاه كرد به آنچه مصلحت اين كشور و اين ملت است. در يكى دو ماه اخير بعضى كارهاى دشمن شادكن هم صورت گرفت. البته ملت ما آگاه و هشيار بود و هست؛ فهميد چه كار بايد بكند و چه كار بايد نكند؛ همان طور كه درست بود، عمل كرد؛ آفرين بر شما ملت! ولى انسان متأسف مى شود كه ببيند بعضى كسان دوست مى دارند كارى كنند كه در آن سوى مرزها دشمنان اين ملت براى آنها كف بزنند! اين ننگ است. اگر ديديد دشمن براى شما كف مى زند، نگاه كنيد اشكال كارتان كجاست. امام فرمودند واى از آن روزى كه دشمن از ما تعريف كند! خوب؛ دشمن چه موقع از انسان تعريف مى كند؟ خيلى از نقاط تحسين برانگيز در ملت و كشور و امام ما بود و هست كه دشمنان ما در دلشان تصديق مى كنند، اما نمى خواهند به زبان بياورند. آن جايى كه دشمن براى كسى كف مى زند و هورا مى كشد و او را تشويق مى كند، بايد انسان بفهمد كه اشتباه مى كند. كسانى بر طبل تعطيلى انتخابات مى كوبيدند - البته به فضل پروردگار در متن ملت نيستند؛ منزوى اند - الان هم در گوشه و كنار كسانى پيدا مى شوند كه بگويند نبايد شركت كنيد، يا ما شركت نمى كنيم. اين غلط است؛ راه درستى نيست. ملت بايد با وحدت و اتّحاد كلمه آنچه را كه مصلحت اوست، انجام دهد. اين را هم بنده به هيچ وجه موافق نيستم كه يك عدّه بگويند اگر فلان طور نباشد، اسلام از بين خواهد رفت؛ يك عدّه هم بگويند اگر فلان طور نباشد، جمهوريت از بين خواهد رفت؛ نه آقا، اين حرفها نيست. در اين كشور و در اين نظام، اسلام با جمهوريت همراه است. جمهوريتِ ما از اسلام گرفته شده و اسلامِ ما اجازه نمى دهد در اين كشور مردم سالارى نباشد. ما نخواستيم جمهوريت را از كسى ياد بگيريم؛ اسلام اين را به ما تعليم داد و املاء كرد. اين ملت، متمسّك به اسلام و معتقد به جمهوريت است. در ذهن اين ملت و در اين نظام، خدا و مردم در طول هم قرار دارند و خداى متعال اين توفيق را داده است كه مردم اين راه را طى كنند. عدّه اى بيايند بگويند اگر ما نباشيم يا اگر فلان طور نباشد، اسلام نابود مى شود؛ يك عدّه هم بيايند بگويند اگر ما نباشيم يا اگر فلان طور باشد، جمهوريت و مردم سالارى از بين مى رود؛ نه، اين طور نيست. اين ملت، اين نظام، اين چارچوب و اين قانون اساسى توانسته است هم اسلام را تضمين كند و هم جمهوريت را. البته اين كه ما گفتيم حركات دشمن شادكن، ذهن به سراغ مسؤولان نرود؛ نه، مسؤولان كشور و بسيارى از نمايندگان مردم در مجلس شوراى اسلامى و در مراكز ديگر علاقه مند و دلسوزند. جمعهاى كوچكى هستند، بالاخره در همه جا هم هستند، در داخل لباس ما هم هستند، ممكن است در مركز قانونگذارى و در مراكز ديگر هم باشند؛ اين كارهاى دشمن شادكن كار افراد معدودى است؛ بنابراين ذهن نسبت به جمع بزرگ مسؤولان كشور - چه در مجلس، چه در دستگاههاى اجرايى و چه در نقاط ديگر - بدبين نشود.
در انتخاب نماينده هم مردم بايد معيارها را در نظر بگيرند. بنده وقتى نگاه مى كنم، مى بينم بحمدالله در ميان همين نامزدهاى انتخابات، جمع بسيار زيادى افراد تحصيلكرده، خوب، كارآمد، مطّلع، متديّن و دلسوز وجود دارند. بگرديد در بين اينها افرادى را شناسايى كنيد، يا از آدمهاى امين و مطمئن بشنويد و چنين افرادى را براى قانونگذارى به مجلس بفرستيد. به نظر من مهمترين شرايط نماينده عبارت است از اين كه متديّن، كارآمد، دلسوز و شجاع باشد. اگر اين چهار شرط در نماينده اى جمع شد، همان كارى را كه شما آرزو و توقّع داريد، انجام خواهد داد. نماينده بايد متديّن باشد. بى دينى و بى تقوايى چيز بدى است؛ هرجا باشد، انسان را آسيب پذير مى كند. اگر در جاى حسّاس باشد، آسيب پذيرى آن بسيار گران تمام خواهد شد. نماينده بايد كارآمد هم باشد. بعضيها متديّن هستند، اما از آنها كارى ساخته نيست. بايد به گونه اى باشند كه بتوانند وظايفى را كه بر عهده شان قرار دارد، انجام دهند.
سوم اين كه دلسوز مردم - بخصوص طبقات محروم - باشد و براى آنها كار و فكر كند. من در انتخاباتِ دوره قبل - شايد در نمازجمعه بود - گفتم نامزدهاى انتخابات مراقب باشند خود را وامدار ثروتمندان و قدرتمندان و امثال اينها نكنند. اگر كسى وامدار دستگاهها و اشخاص و وامدار پول و قدرت شد، ديگر نمى تواند براى مردم دلسوزى كند. پس دلسوزى هم يك شرط بزرگ است.
شرط چهارم اين است كه نماينده مردم بايد شجاع باشد. اين ملت، ملت شجاع و آزاده اى است؛ ملتى است كه تهديد قدرتهاى متكبّر جهانى او را به عقب نمى نشاند؛ بنابراين نماينده او هم بايد شجاع باشد و نترسد؛ شجاعت در مقابل دشمن، شجاعت در مقابل باطل، شجاعت در پذيرش حرف حق. اگر خودتان توانستيد كسانى را بشناسيد كه داراى اين خصوصيات باشند، برويد به آنها رأى دهيد؛ اما اگر خودتان آشنايى نداريد، در هر نقطه كشور از آدمهاى امينى كه به آنها اطمينان داشته باشيد، بپرسيد؛ آنها معرفى مى كنند، تا ان شاءالله يك مجلس قوى، مردمى و متّكى به آراءِ مردم تشكيل شود و بتواند كارهاى بزرگى را كه بر عهده او قرار دارد، انجام دهد و مردم را - طبق آنچه شايسته اين مردم آزاده و بزرگ است - ان شاءالله راضى و خشنود كند، كه اين رضايت الهى را هم به دنبال دارد.
لازم است اين نكته را هم عرض كنم: در مراحل قبلىِ انتخابات، مسؤولان گوناگون در بخشهاى مختلف كارهاى خوب و بزرگى كردند. بنده در چند روز قبل از مسؤولان اسم هم آوردم؛ الان هم از همه آنها صميمانه متشكّرم. مراحل بعدى هم وجود دارد كه اهمّ آنها برگزارى انتخابات و صيانت از آراءِ مردم است. حفظ و صيانت از آراءِ مردم بسيار مهمّ است. مسؤولان همه تلاش خود را بكنند تا ان شاءالله آراءِ مردم كاملاً حفظ و صيانت شود؛ انتخابات سالمى برگزار گردد و در اين امر، بهانه دست اين و آن داده نشود.
من از نامزدهاى انتخاباتى خواهش مى كنم در تبليغات، حرفهاى واقعى بزنند و كارهايى كه مى توانند انجام دهند و آنچه واقعاً عقيده شان هست، آن را به مردم بگويند. مردم را آزاد بگذارند تا هركس را خواستند، انتخاب كنند. در اين تبليغات، خرج و اسراف هم نشود. بنده گمان مى كنم اگر كسى براى خدا از اسراف در تبليغات و كارهاى ناباب اجتناب كرد، خداى متعال به او كمك خواهد كرد و او را در مقصودى كه دارد، موفّق خواهد گرداند.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد روزبه روز تفضّلات خود را بر اين ملت بيشتر كن؛ قلب مقدّس ولى عصر را از ما خشنود فرما؛ ارواح مطهر شهيدان را از ما شاد گردان.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
اذا جاء نصرالله والفتح. و رأيت النّاس يدخلون فى دين الله افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا.
والسّلام عليكم و رحمةالله