پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

سخنراني‌ در ديدار مسؤولان‌ و كارگزاران‌ نظام‌ به همراه‌ حجة‌الاسلام‌ والمسلمين‌ حاج‌ سيد احمد خميني‌

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌
الحمدلله‌ رب‌ العالمين‌ و صلي‌الله‌ علي‌ سيدنا محمد و اله‌ الطاهرين‌ سيما بقيه‌الله‌ في‌الارضين‌
جلسه‌ي‌ بسيار مهم‌ و فضاي‌ عطرآگيني‌ است‌. شما كارگزاران‌ نظام‌ الهي‌ جمهوري‌ اسلامي‌، يعني‌ خدمتگزاران‌ اهداف‌ پيامبران‌ در طول‌ تاريخ‌ و برآورندگان‌ آرزوي‌ صلحا و ازكيا و بندگان‌ شايسته‌ي‌ خدا، در اين‌جا جمع‌ شده‌ايد. نفس‌ اين‌ اجتماع‌ و تبادل‌ نظرها و محبتها و پيامها و تقويت‌ رابطه‌ها بين‌ شما برادراني‌ كه‌ در بخشهاي‌ مختلف‌ مشغول‌ كار هستيد، هدف‌ اولي‌ و اصلي‌ ما از اين‌ جلسه‌ است‌. گردهم‌آمدن‌، تجمع‌ جسماني‌ و تبادل‌ نظر و فكر و عاطفه‌ و محبت‌ و نفس‌ اين‌ قضيه‌، براي‌ مجموعه‌ي‌ شما برادران‌ عزيز و زحمتكش‌، چيز خوب‌ و لازمي‌ است‌ كه‌ فكر كرديم‌ در اين‌ اجتماع‌ صميمي‌ و برادرانه‌، ان‌شاءالله‌ حاصل‌ بشود.
در مرتبه‌ي‌ دوم‌، تذكراتي‌ را هم‌ فقط به‌ عنوان‌ تذكره‌ و يادآوري‌ عرض‌ مي‌كنم‌; والا اينها چيزهايي‌ است‌ كه‌ همه‌ي‌ شما مي‌دانيد; بلكه‌ بسياري‌ از شما، مبلغان‌ زباني‌ و عملي‌ اين‌ مطالبي‌ هستيد كه‌ ما بيان‌ خواهيم‌ كرد. درعين‌حال‌، هميشه‌ در شنيدن‌ اثري‌ است‌ كه‌ در دانستن‌ نيست‌. همه‌ احتياج‌ داريم‌، من‌ هم‌ شديدا محتاجم‌ كه‌ مطالبي‌ را از افرادي‌ بشنوم‌. آموختن‌ انسان‌، يك‌ مرحله‌ي‌ گذرا نيست‌; ما بايد هميشه‌ بياموزيم‌ و بشنويم‌ و تكرار كنيم‌. اين‌ تذكرات‌، از اين‌ قبيل‌ است‌.
آنچه‌ كه‌ عرض‌ خواهم‌ كرد، عمدتا دو مسأله‌ است‌: يك‌ مسأله‌، وضع‌ كلي‌ كارگزاران‌ حكومت‌ اسلامي‌ است‌; چون‌ نام‌ حكومت‌ اسلامي‌، با خود تعهداتي‌ را در همه‌ي‌ شؤون‌، از جمله‌ در شأن‌ كارگزاري‌ اين‌ حكومت‌ به‌ همراه‌ مي‌آورد كه‌ توضيحاتي‌ را بعدا مطرح‌ خواهم‌ كرد.
مسأله‌ي‌ دوم‌ هم‌ درباره‌ي‌ اصل‌ اساسي‌ هميشگي‌ ماست‌ كه‌ عبارت‌ از اتحاد كلمه‌، وحدت‌ جهت‌، هماهنگي‌ و التيام‌ نيروها در خط مقدسي‌ است‌ كه‌ اسلام‌ و مبين‌ حقيقي‌ اسلام‌ و مرشد اين‌ امت‌ و اين‌ نسل‌ ـ يعني‌ امام‌ بزرگوارمان‌ ـ ترسيم‌ كرده‌ است‌.
مقدمتا اين‌ نكته‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ اين‌ نظام‌ اسلامي‌، يك‌ عطيه‌ي‌ الهي‌ است‌. خداي‌ متعال‌، برطبق‌ سنتهاي‌ تاريخي‌ و قواعد و قوانين‌ حاكم‌ بر جهان‌ بشريت‌، اين‌ پديده‌ي‌ علي‌الظاهر مستبعد را، حقيقتا با قدرت‌ كامله‌ي‌ خود به‌وجود آورد. اين‌، در درجه‌ي‌ اول‌، عطيه‌يي‌ الهي‌ براي‌ مردم‌ ايران‌، و در درجه‌ي‌ بعد، براي‌ همه‌ي‌ مسلمين‌ عالم‌، و شگفت‌ نيست‌ اگر كه‌ بگوييم‌ در درجه‌ي‌ بعد هم‌ براي‌ همه‌ي‌ مظلومان‌ عالم‌ بود.
اين‌ عطيه‌ي‌ الهي‌، اين‌ تفضل‌ بزرگي‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ كرد ـ مثل‌ همه‌ي‌ تفضلات‌ الهي‌ ـ از طرف‌ پروردگار يك‌ سند تضمين‌شده‌ در دست‌ مردم‌ ندارد. اگر اين‌ نعمت‌ را خوب‌ نگهداشتيم‌، خواهد ماند و روزبه‌روز بهتر و بالنده‌تر خواهد شد و بركات‌ آن‌ بيشتر مي‌گردد. اگر خداي‌ ناكرده‌ آن‌ را تضييع‌ كرديم‌ و اين‌ بار را حمل‌ نكرديم‌، مثل‌ همان‌ كساني‌ خواهيم‌ شد كه‌ خداوند متعال‌ در قرآن‌، بارها و بارها اسم‌ آنها را براي‌ درس‌ گرفتن‌ ما آورده‌ است‌; "مثل‌الذين‌ حملوا التوريه‌ ثم‌ لم‌يحملوها".
خداي‌ متعال‌، در باب‌ بني‌اسرائيل‌ مكرر فرموده‌ است‌ كه‌ ما اينها را فضيلت‌ داديم‌، بر دشمنانشان‌ پيروز كرديم‌ و حكومت‌ و ملك‌ و قدرتشان‌ داديم‌. همين‌ بني‌اسرائيل‌ نيز كساني‌ هستند كه‌ خداي‌ متعال‌ درباره‌ي‌ آنها فرمود: "ضربت‌ عليهم‌ الذله‌ والمسكنه‌ و باؤا بغضب‌ من‌الله‌". درباره‌ي‌ بني‌اسرائيل‌، تعبيرات‌ گزنده‌ي‌ متعدد ديگري‌ در قرآن‌ وجود دارد.
اين‌ نعمت‌، شكر لازم‌ دارد. شكر اين‌ نعمت‌ و نگهداري‌ اين‌ عطيه‌ و تفضل‌ بزرگ‌ الهي‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ ما به‌ وظايفمان‌ در قبال‌ اين‌ لطف‌ الهي‌ آشنا بشويم‌ و به‌ آنها عمل‌ كنيم‌; هدف‌ را فراموش‌ نكنيم‌; يادمان‌ نرود كه‌ خداي‌ متعال‌، اين‌ انقلاب‌ را پيروز كرد و مسلمين‌ ايران‌ را به‌ بركت‌ اين‌ انقلاب‌ و به‌ بركت‌ آن‌ رهبر استثنايي‌، عزت‌ بخشيد. اصلا خداي‌ متعال‌، او را براي‌ چنين‌ نقطه‌ي‌ عطف‌ تاريخي‌ ذخيره‌ كرده‌ بود. ظاهرا آدم‌ خيال‌ مي‌كند كه‌ خداي‌ متعال‌، اين‌ وجود گرانبها و گرانمايه‌ را تربيت‌ كرده‌ و نگهداشته‌ بود، تا چنين‌ حركتي‌ را در دنيا و در تاريخ‌ به‌ وجود بياورد.
وقتي‌ اين‌ انقلاب‌، به‌ بركت‌ عطاياي‌ متواتره‌ي‌ الهي‌ به‌ پيروزي‌ رسيد، شما كه‌ انقلابي‌ و مؤمن‌ به‌ اين‌ راه‌ و اين‌ هدف‌ هستيد، آيا فكر كرده‌ايد كه‌ چرا وارد محدوده‌ي‌ مؤمنين‌ و كارگزاران‌ و عاملان‌ اين‌ مجموعه‌ شده‌ايد؟ آيا انگيزه‌يي‌ جز اين‌ وجود داشت‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ وعده‌اش‌ را عمل‌ كرد و ما را از ضعف‌ و ذلت‌ و ادبار و توسري‌خوري‌ همه‌ي‌ قدرتهاي‌ ظالم‌ و دوري‌ از هويت‌ اسلامي‌ نجات‌ داد؟ بسيار خوب‌، حالا بايستي‌ با همه‌ي‌ وجودمان‌، در راه‌ اسلام‌ حركت‌ كنيم‌.
اين‌ هدف‌، بايد يك‌ لحظه‌ از ياد من‌ و شما نرود. همه‌ي‌ ما هم‌ مثل‌ يكديگر هستيم‌. بايد همين‌ حرفها را كسي‌ به‌ خود من‌ بزند. اگر من‌ به‌ شنيدن‌ اين‌ حرفها، از شما محتاجتر نباشم‌، حداقل‌ به‌قدر شما محتاجم‌. همه‌ي‌ ما همين‌طور هستيم‌.
ما بايد اين‌ هدف‌ را از ياد نبريم‌ كه‌ استقامت‌، يعني‌ بي‌راهه‌ نرفتن‌، خط را گم‌ نكردن‌ و هدف‌ را فراموش‌ نكردن‌. اين‌ امر، اين‌قدر حساس‌ و مهم‌ است‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ به‌ پيامبر با آن‌ عظمت‌ نيز همين‌ توصيه‌ را مي‌كند كه‌ ما حالا مي‌خواهيم‌ به‌ خودمان‌ اين‌ توصيه‌ را بكنيم‌. مي‌فرمايد: "فاستقم‌ كما امرت‌ و من‌ تاب‌ معك‌"; مواظب‌ باش‌ راه‌ را گم‌ و اشتباه‌ نكني‌. اين‌ گم‌ كردن‌ راه‌، حرف‌ كلي‌ و مبهمي‌ است‌; هر كس‌ مي‌گويد كه‌ راه‌ اين‌ است‌. ممكن‌ است‌ دو رفيق‌ يا دو برادر، سليقه‌ها و ديدگاهها و مباني‌ مختلفي‌ داشته‌ باشند و در زمينه‌هاي‌ سياسي‌ يا اقتصادي‌، از دو نوع‌ فكر برخوردار باشند و هر كدام‌ بگويد كه‌ راه‌ من‌، راه‌ درستي‌ است‌. آيا معناي‌ استقامت‌ در راه‌، اين‌ است‌؟ نه‌، طبعا اين‌ اختلافات‌ سلايق‌ وجود دارد.
برادران‌! داراي‌ هر سليقه‌ و هر جناح‌ و هر فكر و ـ به‌ قول‌ معروف‌ ـ هر خطي‌ كه‌ هستيد، بدانيد كه‌ يك‌جا نقطه‌ي‌ انشعاب‌ است‌; مواظب‌ آن‌جا باشيد. آن‌جا عبارت‌ از آن‌ نقطه‌ و لحظه‌يي‌ است‌ كه‌ احساس‌ مي‌كنيد به‌ جاي‌ خدا، "خود" وارد ميدان‌ مي‌شود. نقطه‌ي‌ انحراف‌، اين‌جاست‌. "اعدي‌ عدوك‌ نفسك‌ التي‌ بين‌ جنبيك‌". اين‌ نفس‌ و اين‌ من‌، از همه‌ي‌ دشمنان‌، دشمنتر است‌; چيزي‌ است‌ كه‌ براي‌ ارضاي‌ آن‌، گاهي‌ ممكن‌ است‌ خداي‌ ناكرده‌ ما حاضر بشويم‌ كه‌ شريفترين‌ و عزيزترين‌ ارزشها را هم‌ از ياد ببريم‌. اين‌جا نقطه‌ي‌ انحراف‌ است‌ و هر لحظه‌ هم‌ در انتظار ماست‌; بايد مواظب‌ اين‌ بود.
اين‌، از آن‌ اشتباهاتي‌ نيست‌ كه‌ ما در تاريخ‌ زندگي‌ خود دنبالش‌ بگرديم‌; نقطه‌ي‌ آن‌ را حدس‌ بزنيم‌ و در آن‌جا مواظبش‌ باشيم‌. نه‌، ممكن‌ است‌ در هرلحظه‌ براي‌ ما پيش‌ بيايد. همين‌ حالا كه‌ من‌ حرف‌ مي‌ زنم‌، در وسط حرف‌ زدن‌، اين‌ دوراهي‌ وجود دارد. شما كه‌ داريد مي‌شنويد، در اثناي‌ شنيدن‌، اين‌ دوراهي‌ وجود دارد. در اقدامي‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ بكنيم‌، اين‌ دوراهي‌ وجود دارد. در آن‌جايي‌ كه‌ شهوتي‌ از شهوات‌ نفساني‌ ما حضور پيدا مي‌كند و خودش‌ را عمده‌ مي‌نمايد، اين‌ دوراهي‌ وجود دارد. در آن‌جايي‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ تصميمي‌ بگيريم‌ ـ چه‌ تصميم‌ شخصي‌، چه‌ تصميم‌ دولتي‌ و كلي‌ ـ اين‌ دوراهي‌ وجود دارد. در ظريفترين‌ و لطيفترين‌ حالات‌، اين‌ دوراهي‌ وجود دارد.
لذا شما واقعا مي‌بينيد كه‌ اين‌ ظرافتها، چه‌قدر در ذهن‌ و زبان‌ ائمه‌ي‌ بزرگوار ما وجود داشته‌ است‌. در دعاي‌ مكارم‌الاخلاق‌ مي‌خوانيد: خدايا! به‌ من‌ عزت‌ بده‌، به‌ من‌ جاه‌ بده‌; ولي‌ "لاتبتليني‌ بالكبر"; من‌ را مبتلاي‌ به‌ غرور نكن‌. من‌ را به‌ عبادت‌ موفق‌ بكن‌; ولي‌ مبتلاي‌ به‌ عجب‌ نكن‌. يعني‌ حتي‌ در اثناي‌ عبادت‌، اين‌ دوراهي‌ هست‌. لحظه‌ي‌ خودشگفتي‌ "اين‌ منم‌"، همان‌ لحظه‌يي‌ است‌ كه‌ از اين‌ جاده‌ي‌ مستقيم‌ مبارك‌ خوش‌عاقبت‌، به‌ يك‌ جاده‌ي‌ پررنج‌ و گمراه‌كننده‌ مي‌لغزيم‌. اين‌، نقطه‌ي‌ انحراف‌ است‌; بايد به‌ اين‌ توجه‌ كرد.
شما اقلا در هر نماز دو بار، و هر روز اقلا ده‌ بار، خدمت‌ پروردگار عرض‌ مي‌كنيد: "اهدناالصراط المستقيم‌". معمولا انسان‌ يك‌بار دعا مي‌كند. اين‌كه‌ دايم‌ صراط مستقيم‌ را از خدا مي‌خواهيم‌، همان‌ استجابت‌ "استقم‌ كما امرت‌" است‌; استقامت‌. بخصوص‌ ماها كه‌ كارگزار و مسؤوليم‌، بارمان‌ سنگينتر است‌.
برادران‌ عزيز! از ما سؤال‌ خواهد شد. ما در دو جا محاكمه‌ مي‌شويم‌: يكي‌ در تاريخ‌، كه‌ آينده‌ درباره‌ي‌ ما قضاوت‌ خواهد كرد، و ديگري‌ در پيشگاه‌ الهي‌.
من‌ اين‌ نكته‌ را فراموش‌ نمي‌كنم‌ كه‌ در آن‌ سالهاي‌ اختناق‌، هميشه‌ در حوزه‌هاي‌ علميه‌ و در جمعهاي‌ مبارزي‌ و روشنفكري‌، ماها در بين‌ خودمان‌، آن‌ كساني‌ را كه‌ در فاصله‌ي‌ بين‌ سالهاي‌ 20 و 32 ـ كه‌ اختناق‌ مجدد محمدرضاخاني‌ بر اين‌ مملكت‌ مسلط شد ـ كاري‌ نكرده‌ بودند، محاكمه‌ مي‌كرديم‌ و مي‌گفتيم‌: در آن‌ ده‌، دوازده‌ سالي‌ كه‌ مقداري‌ گشايش‌ بود و مي‌شد كاري‌ كرد، چرا كاري‌ نكردند؟ شايد همين‌ حالا بعضي‌ از ماها، خودمان‌ يا ديگري‌ را، در برهه‌هايي‌ از همين‌ ده‌، دوازده‌ سال‌ گذشته‌، مورد سؤال‌ و ملامت‌ قرار بدهيم‌، كه‌ فلان‌جا كه‌ مي‌شد فلان‌ كار را بكنيم‌، چرا نكرديم‌؟ يا در آينده‌، مردم‌ اين‌ كشور و مسلمانان‌ دنيا، از ما سؤال‌ خواهند كرد كه‌ فرصت‌ گرانبهايي‌ در اختيار شما قرار گرفت‌، در اين‌ فرصت‌ چه‌ كرديد؟ آيا به‌ همه‌ي‌ وظيفه‌ي‌ خود عمل‌ كرديد، يا نه‌؟ اگر ما ذره‌مثقالي‌ كوتاهي‌ كرده‌ باشيم‌، زير ذره‌بينها مورد مداقه‌ و مؤاخذه‌ قرار خواهد گرفت‌.
اين‌، يكي‌ از موارد است‌، كه‌ البته‌ چيز بزرگي‌ هم‌ است‌. همين‌ سرزنش‌ احتمالي‌ تاريخ‌ و نسلهاي‌ آينده‌، خيلي‌ از افراد را به‌ صحت‌ عمل‌ وادار مي‌كند; اما ما از اين‌ بالاتر را هم‌ داريم‌ و آن‌، محاكمه‌ي‌ در پيشگاه‌ الهي‌ است‌; آن‌ را چه‌ كار كنيم‌؟
وقتي‌ انسان‌ بعضي‌ از اين‌ آيات‌ قرآن‌ را مرور مي‌كند، واقعا تكان‌ مي‌خورد. "وقفوهم‌ انهم‌ مسئولون‌"; آنها را نگهداريد. پروردگار نمي‌گذارد ما قدم‌ از قدم‌ برداريم‌. در آن‌ عرصه‌ي‌ عجيب‌ و هول‌انگيز، يكي‌يكي‌ كارها و حركات‌ و حرفها و اعمال‌ و حتي‌ گاهي‌ تصورات‌ ما، زنده‌ خواهد شد و مورد مداقه‌ قرار خواهد گرفت‌. "فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ ذره‌ خيرا يره‌. و من‌ يعمل‌ مثقال‌ ذره‌ شرا يره‌". شما خود آن‌ خير و شر را در قيامت‌ مي‌بينيد. خود آن‌ عمل‌، آن‌جا در مقابل‌ ما مجسم‌ و زنده‌ خواهد شد.
لحظه‌لحظه‌ي‌ زندگي‌ ما، در زير پرتو نافذ علم‌ و بصيرت‌ الهي‌ است‌; به‌ همان‌ بيان‌ عارفانه‌ و برخاسته‌ از بصيرت‌ كامل‌ آن‌ انسان‌ الهي‌ و عبد صالح‌ كه‌ فرمود: "عالم‌ محضر خداست‌". ما الان‌ در محضر خدا هستيم‌ و خداي‌ متعال‌ به‌ زواياي‌ فكر و ذهن‌ ما واقف‌ است‌. با اين‌ فكر، ما كارگزاران‌ حكومت‌ اسلامي‌، بايد به‌ وظايف‌ اين‌ برهه‌ي‌ حساس‌ توجه‌ كنيم‌ و به‌ آنها عمل‌ نماييم‌.
وقتي‌ ما گفتيم‌ حكومت‌ اسلامي‌، چيزهايي‌ را در زندگي‌ و وضع‌ عامه‌ي‌ مردم‌، در نظام‌ اجتماعي‌، در افكار و فرهنگ‌، در همه‌ي‌ مناسبات‌ اجتماعي‌، از جمله‌ در روش‌ و منش‌ كارگزار حكومت‌ اسلامي‌، متعهد شده‌ايم‌. اين‌ حكومت‌ اسلامي‌، معناي‌ خاصي‌ دارد. حكومت‌ اسلامي‌، غير از حكومت‌ سلطنتي‌ است‌; غير از حكومت‌ دنيايي‌ است‌; غير از حكومت‌ طاغوتي‌ است‌; غير از سلطه‌ي‌ بر مردم‌ است‌; غير از زندگي‌ به‌ صورت‌ اغتنام‌ فرصت‌ شهوات‌ است‌، براي‌ كساني‌ كه‌ دستشان‌ مي‌رسد و مي‌توانند. حكومت‌ اسلامي‌، يعني‌ كارگزارانش‌ براي‌ اسلام‌ و خدا كار مي‌كنند، نه‌ براي‌ خود.
ما بايد خودمان‌ را به‌ معناي‌ واقعي‌ كلمه‌ ـ نه‌ به‌ معناي‌ تعارفي‌ كلمه‌ ـ خدمتگزار مردم‌ بدانيم‌. ما در هر سطحي‌ از سطوح‌ كه‌ هستيم‌، بايد اين‌ فكر را كه‌: "از امكاناتي‌ كه‌ در اختيار ماست‌، مي‌توانيم‌ براي‌ تأمين‌ خواسته‌ها و هوسهاي‌ خود استفاده‌ كنيم‌; پس‌ بكنيم‌"، بكلي‌ دور بيندازيم‌. مسؤولان‌ كشور بايد به‌ معناي‌ واقعي‌ كلمه‌، از لحاظ زهد ـ يعني‌ بي‌رغبتي‌ به‌ زخارف‌ دنيايي‌ ـ سرمشق‌ ديگران‌ باشند; حد آن‌ هم‌، حد ورع‌ است‌.
اميرالمؤمنين‌ (عليه‌الصلاه‌والسلام‌) در آن‌ نامه‌ي‌ معروف‌ خود به‌ "عثمان‌ بن‌ حنيف‌"، بعد از آن‌كه‌ مي‌فرمايند تو سر چنين‌ سفره‌يي‌ بودي‌ و چنين‌ و چنان‌، زندگي‌ خودشان‌ را مي‌فرمايند: "الا و ان‌ امامكم‌ قد اكتفي‌ من‌ دنياه‌ بطمريه‌ و من‌ طعمه‌ بقرصيه‌". بعد مي‌فرمايند: "الا وانكم‌ لا تقدرون‌ علي‌ ذلك‌"; يعني‌ من‌ از شماها توقع‌ اين‌طور زندگي‌ را ندارم‌.
من‌ و شما كجا مي‌توانيم‌ به‌ خاطرمان‌ خطور بدهيم‌ كه‌ قادريم‌ در آن‌ حد اوج‌ پرواز كنيم‌؟ مگر شوخي‌ است‌؟ بحث‌ اين‌ نيست‌ كه‌ ما از خودمان‌ مسؤوليت‌ را دفع‌ كنيم‌. نه‌، اگر كسي‌ مي‌تواند، بايد بكند. بحث‌ اين‌ نيست‌ كه‌ براي‌ عمل‌ خودمان‌، توجيهي‌ درست‌ كنيم‌. نه‌، آن‌طور زندگي‌ كردن‌، يك‌ عمل‌ تصنعي‌ نيست‌; بلكه‌ به‌ يك‌ روح‌ پولادين‌ متكي‌ است‌، كه‌ آن‌ روح‌ در اميرالمؤمنين‌ وجود داشت‌.
در دنبال‌ آن‌ مي‌فرمايند: "وليكن‌ اعينوني‌ بورع‌ و اجتهاد"; ورع‌ پيشه‌ كنيد و هرچه‌ مي‌توانيد، در اين‌ راه‌ سعي‌ و كوشش‌ نماييد. اگر آن‌طوري‌ نمي‌توانيد، تا هرجا كه‌ مي‌توانيد، اين‌ را دنبال‌ كنيد. ما اگر مي‌خواهيم‌ و شعار مي‌دهيم‌ و مي‌گوييم‌ كه‌ جامعه‌ي‌ ما بايد روحيه‌ي‌ مصرف‌گرايي‌ را كنار بگذارد و خودش‌ را از آن‌ چيزهايي‌ كه‌ در فرهنگهاي‌ غربي‌ ترويج‌ مي‌شود، رها كند، عمل‌ به‌ آن‌، متوقف‌ به‌ عمل‌ ماست‌. ما هستيم‌ كه‌ بايد اين‌ را به‌ مردم‌ ياد بدهيم‌. مگر مي‌شود خود ما دچار انواع‌ و اقسام‌ تشريفات‌ و تجملات‌ ممكن‌ باشيم‌، اما درعين‌حال‌ از مردم‌ توقع‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ تجملاتي‌ نباشند؟! اگر در جاهاي‌ ديگر شعارش‌ را مي‌دهند، ما بايد عمل‌ كنيم‌.
يك‌ نكته‌ي‌ ديگر، نحوه‌ي‌ رابطه‌ي‌ با مردم‌ است‌. در نظام‌ اسلامي‌، رابطه‌ي‌ اخلاقي‌ با مردم‌، رابطه‌ي‌ مخصوصي‌ است‌; مردم‌ را در همه‌ي‌ كارها مالك‌ و صاحب‌ امر دانستن‌، يك‌ مراجع‌ مزاحم‌ ندانستن‌. شما برادران‌ عزيزي‌ كه‌ در بخشهاي‌ گوناگون‌ دولتي‌ و قوه‌ي‌ قضاييه‌ مشغول‌ كار هستيد، يكي‌ از اولين‌ تعليماتتان‌ به‌ زيردستان‌ و چيزي‌ كه‌ از آن‌ مؤاخذه‌ مي‌كنيد، بايد رفتار خوش‌ با مردم‌ باشد. حقيقتا مردم‌ صاحب‌ قضيه‌اند. حقيقتا مردم‌ ولي‌نعمت‌ ما و كارگزاران‌ اين‌ نظام‌ هستند. اين‌، تعارف‌ نيست‌. بعضي‌ خيال‌ مي‌كنند، امام‌ كه‌ اين‌ حرفها را مي‌زدند، تعارف‌ مي‌كردند!
اگر اين‌ مردم‌، با جان‌ و تن‌ و فرزندان‌ خودشان‌ به‌ اين‌ جبهه‌ها نمي‌رفتند و دفاع‌ نمي‌كردند، چه‌ چيزي‌ از اين‌ نظام‌ باقي‌ بود؟ اگر اين‌ مردم‌، با همه‌ي‌ وجود و به‌ انحاي‌ طرق‌، در طول‌ اين‌ دوازده‌ سال‌، حمايت‌ و پشتيباني‌ خودشان‌ را از ماها نشان‌ نمي‌دادند، چه‌ چيزي‌ مايه‌ي‌ قدرت‌ و عزت‌ ما در دنيا بود؟ مگر ما چه‌ داريم‌ كه‌ ديگران‌ ندارند؟ ما به‌ عنوان‌ يك‌ حكومت‌، مگر چه‌ چيزي‌ در اختيارمان‌ است‌ كه‌ مي‌توانيم‌ آن‌ را به‌ كار ببريم‌ و خرج‌ كنيم‌; ولي‌ قدرتها و دولتها و طواغيت‌ و گردنكشان‌ و اين‌ پرروها و امپراتوران‌ عالم‌، آن‌ را ندارند؟ آيا جز ايمان‌ يك‌ ملت‌ شجاع‌ و به‌پا خاسته‌، چيز ديگري‌ هست‌؟ پشتوانه‌ي‌ اين‌ حكومت‌، غير از كمك‌ اين‌ مردم‌ چيست‌؟
پس‌، اينها صاحب‌ قضيه‌اند. اينها بودند كه‌ رژيم‌ شاه‌ را سرنگون‌ كردند. اگر اين‌ مردم‌ به‌ فرمان‌ امام‌ گوش‌ نمي‌كردند، به‌ خيابانها نمي‌رفتند و جوانانشان‌ را نمي‌دادند، من‌ و شما كه‌ اين‌ افتخار را هم‌ با خودمان‌ يدك‌ مي‌كشيم‌ كه‌ جزو مبارزان‌ آن‌ زمان‌ بوده‌ايم‌، بايد صد سال‌ آن‌گونه‌ مبارزه‌ مي‌كرديم‌! مردم‌ بودند كه‌ به‌ خيابانها رفتند و جان‌ خودشان‌ را فدا كردند. حالا كه‌ اين‌ مردم‌ به‌ ما مراجعه‌ مي‌كنند، آيا بايد با آنها مثل‌ مزاحمي‌ كه‌ مرتب‌ ما را اذيت‌ مي‌كند، برخورد كنيم‌؟! اين‌ مسأله‌، يك‌ مسأله‌ي‌ اخلاقي‌ نيست‌.
حرف‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد ترتيبي‌ داده‌ بشود و مكانيسمي‌ به‌ وجود بيايد كه‌ كارگزاران‌ حكومتي‌، خودشان‌ را به‌ معناي‌ حقيقي‌ كلمه‌، خدام‌ و خدمتگزاران‌ مردم‌ بدانند; بروند كار كنند و همان‌قدري‌ كه‌ برايشان‌ مقرر و معين‌ شده‌ است‌، زحمت‌ بكشند و وظيفه‌ي‌ خود را انجام‌ بدهند; كوتاهي‌ نبايد باشد.
نكته‌ي‌ اساسيتر از اينها، مسايل‌ اجرايي‌ و سياستهاي‌ ماست‌; اعم‌ از آنچه‌ كه‌ در مجلس‌ تصويب‌ مي‌شود، و آنچه‌ كه‌ در دولت‌ اجرا مي‌شود، و آنچه‌ كه‌ در قوه‌ي‌ قضاييه‌ عمل‌ مي‌گردد. مهم‌ اين‌ است‌ كه‌ جهت‌ كلي‌ سياستهاي‌ ما در همه‌ي‌ اين‌ مراكز، بايستي‌ تأمين‌ و حفظ منافع‌ طبقات‌ محروم‌ و مستضعفي‌ باشد كه‌ متأسفانه‌ در طول‌ دهها سال‌ گذشته‌ ـ بلكه‌ بيشتر ـ در كشور ما در اكثريت‌ بودند و هنوز هم‌ همين‌طور است‌. هدف‌، تأمين‌ منافع‌ اينهاست‌.
من‌ نمي‌گويم‌ ما به‌ صورتي‌ رفتار بكنيم‌ كه‌ اوضاع‌ اقتصادي‌ را به‌ هم‌ بپاشيم‌ و كساني‌ را كه‌ مي‌خواهند اقدامي‌ انجام‌ دهند و سرمايه‌گذاري‌يي‌ بكنند، بتارانيم‌. نه‌، بايد سياستها عاقلانه‌ و مدبرانه‌ باشد; همان‌طور كه‌ بحمدالله‌ در ترتيباتي‌ كه‌ هست‌، همين‌گونه‌ هم‌ مي‌باشد. در اين‌، هيچ‌ شكي‌ نيست‌. ليكن‌ مسأله‌ اين‌ است‌ كه‌ در تمام‌ سياستگذاريها و روشهايي‌ كه‌ شما براي‌ اجرا در نظر مي‌گيريد، بايد ببينيد كه‌ اين‌ قانون‌ و اين‌ روش‌ و اين‌ آيين‌نامه‌، در مجموع‌ به‌ سود چه‌ كسي‌ تمام‌ مي‌شود و چه‌ كسي‌ از آن‌ منتفع‌ مي‌گردد. آيا آن‌ كساني‌ كه‌ حقوقشان‌ تضييع‌ شده‌ است‌، منتفع‌ مي‌شوند، يا ديگران‌؟ بينش‌ اسلامي‌ ما اين‌ است‌. مگر غير از اين‌ است‌؟
ما معتقديم‌ كه‌ در نظامي‌ اسلامي‌ و در جامعه‌يي‌ كه‌ بركات‌ و نعمات‌ متعلق‌ به‌ همه‌ي‌ مردم‌ است‌، چنانچه‌ كساني‌ هستند كه‌ در محروميت‌ به‌ سر مي‌برند، مسلما حق‌ آنان‌ تضييع‌ شده‌ و حقوقشان‌ داده‌ نشده‌ است‌. با قبول‌ اين‌ اصل‌، حالا ببينيم‌ آن‌ كساني‌ كه‌ از لحاظ امور زندگي‌، در عسرت‌ و تنگدستي‌ و ناراحتي‌ به‌ سر مي‌برند، چه‌ كساني‌ هستند و در كجا قرار دارند و چند درصد جامعه‌ي‌ ما را تشكيل‌ مي‌دهند; بايد حق‌ آنان‌ را به‌ آنان‌ برگردانيم‌. اين‌، بايد محور همه‌ي‌ سياستهاي‌ ما باشد.
اشاره‌ كردم‌ كه‌ اين‌ قضيه‌ از مجلس‌ شروع‌ مي‌شود، در قوه‌ي‌ مجريه‌ تحقق‌ پيدا مي‌كند و در قوه‌ي‌ قضاييه‌ تضمين‌ مي‌گردد. جهت‌ حركت‌ اين‌ سه‌ قوه‌ و همه‌ي‌ كساني‌ كه‌ در حول‌وحوش‌ اينها كار مي‌كنند ـ مثل‌ بعضي‌ از نهادهايي‌ كه‌ وابستگي‌ خاصي‌ به‌ يك‌ دستگاه‌ ندارند ـ بايد اين‌ باشد. ما اگر توانستيم‌ اين‌ جهت‌ حركت‌ را به‌ طور دقيق‌ پيدا كنيم‌ و تأمين‌ نماييم‌، آن‌وقت‌ احساس‌ مي‌كنيم‌ كه‌ هر حركت‌ و كار ما، و هر قدمي‌ كه‌ برمي‌داريم‌، قدمي‌ است‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ از آن‌ راضي‌ است‌.
به‌هرحال‌، نكات‌ متعددي‌ در زمينه‌ي‌ مسايل‌ كارگزاران‌ هست‌، كه‌ من‌ به‌ معدودي‌ از آنها اشاره‌ كردم‌ و اجمال‌ آنچه‌ كه‌ مي‌خواهم‌ در يك‌ جمله‌ بيان‌ بكنم‌، اين‌ است‌ كه‌ كارگزاران‌ حكومت‌ اسلامي‌، از لحاظ ايماني‌ بايد به‌ سمت‌ نمونه‌ و الگو شدن‌ پيش‌ بروند; يعني‌ نمونه‌ي‌ انسان‌ متدين‌ انقلابي‌ مسلط بر نفس‌ و عامل‌ براي‌ خدا باشند. اين‌، آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ اگر در بين‌ توده‌ي‌ مردم‌ ما، افراد زيادي‌ از اين‌ قبيل‌ هستند، بايد به‌ اين‌ سمت‌ برويم‌ كه‌ همه‌ي‌ كارگزاران‌ حكومت‌ ما اين‌طور باشند. اين‌، لازمه‌ي‌ حكومت‌ اسلامي‌ است‌ و حكومت‌ اسلامي‌ با داشتن‌ اين‌گونه‌ افراد، پايدار خواهد شد و استمرار خواهد يافت‌.
نكته‌ي‌ دوم‌، مربوط به‌ وحدت‌ كلمه‌ است‌. مي‌دانيد كه‌ در يك‌ حركت‌ دسته‌جمعي‌، وحدت‌ كلمه‌، ضامن‌ همه‌ي‌ امور است‌. بدون‌ وحدت‌ كلمه‌، حركت‌ دسته‌جمعي‌ امكان‌ ندارد; ولو آن‌ حركت‌، متوقف‌ به‌ پنج‌ يا ده‌ نفر آدم‌ باشد. اگر همان‌ ده‌ نفر، با يكديگر همسخن‌ و همكلام‌ نباشند و همكاري‌ نكنند، امكان‌ ندارد كه‌ آن‌ كار پيش‌ برود.
نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌، يك‌ حركت‌ عظيم‌ الهي‌ است‌. ابعاد اين‌ حركت‌، به‌ ابعاد مرزهاي‌ اين‌ كشور محصور نيست‌. اين‌ حركت‌، حتي‌ به‌ حصارهاي‌ زمان‌ كنوني‌ هم‌ محدود نمي‌شود; يك‌ حركت‌ عظيم‌ تاريخي‌ است‌. بايد طوري‌ باشد كه‌ نسلهاي‌ ديگر و ملتهاي‌ مسلمان‌ معاصر ما، از اين‌ حركت‌ درس‌ بگيرند، نيرو به‌ دست‌ آورند و راهشان‌ را پيدا كنند.
اين‌ مقطع‌، مقطع‌ عجيبي‌ است‌. انسان‌ هرچه‌ بيشتر در اين‌ مسأله‌ غور مي‌كند، حقيقتا لطف‌ و عنايت‌ خداوند را بيشتر مي‌بيند. پديده‌ي‌ عظيم‌ حكومت‌ ديني‌ ـ آن‌ هم‌ دين‌ اسلام‌ ـ هميشه‌ مورد خصومت‌ و دشمني‌ حساب‌شده‌ و دقيق‌ دشمنان‌ بوده‌، و بخصوص‌ دويست‌ سال‌ يا بيشتر است‌ كه‌ عليه‌ آن‌، كساني‌ در دنيا برنامه‌ريزي‌ و كار مي‌كنند. در اين‌ شرايط، ناگهان‌ نهال‌ حكومت‌ ديني‌ در اين‌ سرزمين‌ روييد و باليد. يعني‌ در زمان‌ اقتدار روزافزون‌ و از هميشه‌ بيشتر قدرتهاي‌ جهاني‌، و اين‌ تكنولوژي‌ انحصاري‌ كه‌ در اختيار آنهاست‌ ـ كه‌ هيچ‌وقت‌ قدرتهاي‌ عالم‌، اين‌گونه‌ مسلح‌ نبوده‌اند و ابزار فشار در اختيارشان‌ نبوده‌ است‌ ـ انقلاب‌ اسلامي‌ در ايران‌ پيروز شد; آن‌ هم‌ در كشوري‌ كه‌ سالهاي‌ متمادي‌، روي‌ فرهنگ‌ و روحيه‌اش‌، كار منفي‌ شده‌ بوده‌ است‌. اين‌، جز لطف‌ و دست‌ پنهان قدرت‌ الهي‌، چيز ديگري‌ نبود; هم‌ به‌ وجود آمدن‌ آن‌، و هم‌ پيشرفت‌ و ادامه‌اش‌ تا امروز. اين‌ نكته‌يي‌ بود كه‌ امام‌ بزرگوارمان‌، عميقا به‌ آن‌ معتقد بودند.
ايشان‌ يك‌وقت‌ در جرياني‌ فرمودند: من‌ از اول‌ انقلاب‌ احساس‌ كرده‌ام‌ كه‌ در همه‌ي‌ مراحل‌، دست‌ قدرتي‌ به‌ ما كمك‌ مي‌كند و ما را راهنمايي‌ مي‌نمايد. واقعا همين‌طور است‌. البته‌ خداي‌ متعال‌، اين‌ دست‌ قدرت‌ را تصادفي‌ و شانسي‌ و بيهوده‌ نمي‌فرستد; بلكه‌ به‌ عنوان‌ پاداش‌ يك‌ مجاهدت‌ و يك‌ ازخودگذشتگي‌ مي‌فرستد; يعني‌ قوانين‌ تاريخ‌، به‌ هم‌ نخورده‌ است‌. اين‌طور نيست‌ كه‌ كسي‌ تصور كند آنچه‌ پيش‌ آمده‌، كتره‌يي‌ بوده‌ است‌. نه‌، آنچه‌ پيش‌آمده‌، منطبق‌ بر قواعد عالم‌ است‌; منتها برطبق‌ قوانين‌ و قواعد مادي‌ شناخته‌ شده‌ نيست‌; بلكه‌ عنصر معنوي‌ در آن‌ كار، مؤثر و كننده‌ي‌ كار است‌.
حالا در مقابل‌ اين‌ رسالت‌ تاريخي‌ و اين‌ حادثه‌ي‌ عظيم‌، خصومت‌ و عناد روزافزون‌ قدرتها را نسبت‌ به‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ مي‌بينيم‌. ممكن‌ است‌ كه‌ فرض‌ كنيم‌، امروز خطر قدرتهاي‌ بزرگ‌ براي‌ انقلاب‌ و كشور، كمتر از اوايل‌ انقلاب‌ است‌; چون‌ امروز نظام‌ اسلامي‌ ريشه‌دار شده‌ و سخن‌ حق‌ آن‌ در خيلي‌ از اقطار عالم‌ پيچيده‌ و طرفداران‌ زيادي‌ در دنيا دارد; در داخل‌ هم‌ كارهاي‌ زيادي‌ انجام‌ گرفته‌ و بر كار خودش‌ مسلط و جاافتاده‌ است‌. ممكن‌ است‌ اين‌گونه‌ فرض‌ كنيم‌; ولي‌ نمي‌خواهيم‌ به‌ طور قاطع‌ هم‌ قضاوتي‌ در اين‌ مورد بكنيم‌. امروز خطر كمتر است‌; اما عناد و دشمني‌ و استنتاج‌ مخالف‌ دشمنان‌ اسلام‌، قطعا بيشتر از اول‌ انقلاب‌ است‌.
به‌ نظر مي‌رسد كه‌ در اول‌ انقلاب‌، ابعاد اين‌ پيروزي‌ مردمي‌ و اسلامي‌، هنوز براي‌ بسياري‌ از دشمنان‌ واضح‌ نبود. امروز مي‌فهمند كه‌ اين‌ پيروزي‌، چه‌ حادثه‌ي‌ عظيمي‌ بوده‌ است‌. مي‌بينند كه‌ مسلمين‌ در سرتاسر عالم‌، چه‌ احساس‌ شخصيتي‌ مي‌كنند. مشاهده‌ مي‌كنند كه‌ چه‌ حركات‌ و چه‌ قيامهايي‌ پديدار شده‌ و چه‌ آرمانهاي‌ فراموش‌شده‌يي‌ كه‌ دوباره‌ به‌ يادها آمده‌ و براي‌ آنها حركت‌ شده‌ است‌. يكي‌ همين‌ مسأله‌ي‌ فلسطين‌ است‌ كه‌ شما ملاحظه‌ مي‌كنيد. چه‌ شعارهاي‌ جديدي‌ كه‌ در اختيار ملتها قرار گرفت‌. اينها را امروز مشاهده‌ كرده‌اند. حتي‌ آنها نقش‌ اين‌ پيروزي‌ اسلامي‌ را در زودرس‌تر كردن‌ زوال‌ امپراتوري‌ ماركسيزم‌ و بلوك‌ شرق‌ در دنيا، خوب‌ مي‌فهمند و خوب‌ حس‌ مي‌كنند. اين‌ انقلاب‌، نقش‌ آشكاري‌ در فروپاشي‌ آن‌ تشكيلات‌ و آن‌ نظام‌ و مشكل‌ شدن‌ كار براي‌ آن‌ اداره‌كنندگان‌ داشت‌، تا كار به‌ اين‌جا رسيد. طبيعي‌ است‌ كه‌ اينها را مشاهده‌ مي‌كنند; لذا دشمني‌ و عنادشان‌ بيشتر است‌.
اگر دشمن‌ معاند بيداري‌ در مقابل‌ ماست‌، ما بايد لحظه‌به‌لحظه‌ بيداري‌ خود را حفظ كنيم‌. يك‌ لحظه‌ غفلت‌، روا نيست‌. اميرالمؤمنين‌(عليه‌السلام‌) فرمود: "و من‌ نام‌ لم‌ ينم‌ عنه‌". اگر شما غفلت‌ كرديد، ديگران‌ از شما غفلت‌ نمي‌كنند; مواظب‌ باشيد.
در اين‌ شرايط خاص‌ زماني‌، تهاجم‌ و لشكركشي‌ عظيم‌ دشمنان‌ هميشگي‌ ما به‌ اين‌ منطقه‌ صورت‌ مي‌گيرد. امريكا چندهزار كيلومتر دورتر از ما نيست‌; بيخ‌ گوش‌ ماست‌ و در خليج‌ فارس‌ حضور دارد. امروز امكان‌ توطئه‌ي‌ امريكا با تجهيزات‌ و حضورش‌ عليه‌ ما در داخل‌ كشور، بيشتر از گذشته‌ است‌. امروز خطر انواع‌ تهاجمها از سوي‌ امريكا و متحدانش‌ عليه‌ ما، بيشتر از گذشته‌ است‌. اين‌ هم‌ شرايط حساس‌ منطقه‌ است‌ كه‌ متأسفانه‌ به‌ خاطر ضعف‌ دولتهاي‌ به‌ اصطلاح‌ مسلمان‌ منطقه‌ و ذلت‌پذيري‌ و فقدان‌ روح‌ ايمان‌ و توكل‌ در آنها، كار به‌ اين‌ جاها مي‌رسد كه‌ وقتي‌ احساس‌ خطر مي‌كنند، به‌ جاي‌ اين‌كه‌ از نيروي‌ ذاتي‌ خودشان‌ استفاده‌ كنند و علاج‌ را در درون‌ خودشان‌ پيدا نمايند، متوسل‌ به‌ بيگانه‌ مي‌شوند. او هم‌ از خدا مي‌خواهد و لشكركشي‌ مي‌كند و به‌ اين‌جا مي‌آيد. اگر به‌ نفعش‌ نبود، نمي‌آمد. او در اين‌ قضايا، براي‌ خودش‌ نفع‌ بزرگي‌ قايل‌ است‌.
اين‌ شرايط حساس‌ ماست‌; آن‌ از لحاظ اصولي‌، اين‌ از لحاظ منطقه‌يي‌ و زماني‌، و آن‌ هم‌ از لحاظ اهميت‌ وحدت‌ كلمه‌. شما ديديد كه‌ امام‌ بزرگوارمان‌، در پيامهاي‌ مختلف‌ و در سخنرانيهاي‌ گوناگون‌ و در توصيه‌هاي‌ خصوصي‌، چه‌قدر روي‌ وحدت‌ كلمه‌ تأكيد مي‌كردند.
من‌ يادم‌ مي‌آيد، در آن‌ سالهايي‌ كه‌ فتنه‌ي‌ ليبرالها، همه‌ي‌ حواس‌ اين‌ كشور را به‌ خود جلب‌ كرده‌ بود، ماها غالبا خدمت‌ ايشان‌ مي‌رفتيم‌; يا شكايت‌ مي‌كرديم‌، يا كاري‌ داشتيم‌، يا ايشان‌ كار داشتند. در آن‌ ديدارها، امام‌ مكرر مي‌فرمودند كه‌ اگر شماها با هم‌ اختلاف‌ و دعوا هم‌ داريد، اين‌ دعوا را در درون‌ خودتان‌ تمام‌ كنيد; چرا در ملا عام‌ مطرح‌ شود؟
البته‌ وقتي‌ ايشان‌ مي‌فرمودند، يك‌ دسته‌ ـ كه‌ ماها بوديم‌ ـ گوش‌ مي‌كردند و دهانشان‌ را مي‌بستند. شما مرحوم‌ شهيد بهشتي‌(رضوان‌الله‌عليه‌) را يادتان‌ است‌. با اين‌ كه‌ آدمي‌ بود كه‌ خيلي‌ حرف‌ داشت‌، خيلي‌ هم‌ قدرت‌ گفتن‌ داشت‌، سكوت‌ كرد; ولي‌ آن‌ طرف‌ ديگر، نه‌. امام‌(ره‌) پاس‌ وحدت‌ را داشتند و نگذاشتند كه‌ وضع‌ به‌ آن‌ صورت‌ پيش‌ برود. مسأله‌ي‌ وحدت‌، اين‌قدر مهم‌ است‌.
جمعي‌ از برادران‌ از يك‌ جناح‌، و جمعي‌ از جناح‌ ديگر، در مجلس‌ و يا در بيرون‌ از مجلس‌، با هم‌ اختلاف‌ نظر و اختلاف‌ سليقه‌ و بگومگو دارند. البته‌ شامل‌ همه‌ي‌ شما نمي‌شود; من‌ اين‌ را قطعا مي‌دانم‌. مكرر گفته‌ شده‌، همه‌ هم‌ مي‌ دانند كه‌ يك‌ مقدار از اين‌ اختلاف‌ نظرها هم‌ طبيعي‌ است‌; اما به‌ يك‌ نكته‌ توجه‌ كنيد كه‌ اگر همين‌ اظهارنظرهاي‌ سليقه‌يي‌ ـ كه‌ خيلي‌ هم‌ طبيعي‌ به‌ نظر مي‌آيد و در يك‌ جامعه‌، بخصوص‌ در يك‌ جامعه‌ي‌ اسلامي‌ و آزاد مثل‌ جامعه‌ي‌ ما، اجتناب‌ناپذير، بلكه‌ لازم‌ است‌ ـ از حدود خود خارج‌ شد، قطعا به‌ نفع‌ دشمن‌ است‌. در اين‌ مخالفتهاي‌ جناحي‌ و گروهي‌ با يكديگر، بايد حدود را نگه‌داريد.
امام‌ يك‌ وقت‌ خطاب‌ به‌ مجلس‌ مي‌فرمودند كه‌ مثل‌ مباحثه‌ي‌ طلبه‌ها با هم‌ بحث‌ كنيد. آن‌ كساني‌ كه‌ طلبه‌ بودند و يا هستند، مي‌دانند كه‌ طلبه‌ها در مقام‌ بحث‌، گاهي‌ با همديگر تندي‌ و خشونت‌ مي‌كنند و به‌ هم‌ بد مي‌گويند. اگر كسي‌ از بيرون‌ نگاه‌ كند، خيال‌ مي‌كند كه‌ كدورت‌ بين‌ اينها، تا آخر عمر تمام‌شدني‌ نيست‌. مباحثه‌ كه‌ تمام‌ شد، همه‌ چيز تمام‌ مي‌شود; مي‌نشينند با همديگر چاي‌ مي‌خورند، صحبت‌ مي‌كنند و با هم‌ به‌ مسافرت‌ و گردش‌ مي‌روند. امام‌ به‌ مجلس‌ مي‌فرمودند كه‌ با هم‌ اين‌طور بحث‌ كنيد و نگذاريد اختلاف‌ شما ـ از هر جناحي‌ كه‌ هستيد ـ به‌ حدي‌ برسد كه‌ دشمن‌ خوشحال‌ بشود.
نمايندگان‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌، از تريبون‌ مجلس‌ ـ كه‌ چنين‌ تريبوني‌، جزو افتخارات‌ جمهوري‌ اسلامي‌ است‌ ـ مستقيم‌ حرف‌ مي‌زنند و هر هفته‌ چندين‌ ساعت‌ صدايشان‌ از راديو پخش‌ مي‌شود و همه‌ي‌ مردم‌ ـ خودي‌ و غريبه‌ ـ مي‌توانند راديو را باز كنند و بشنوند. وقتي‌ دشمنان‌ ما پاي‌ اين‌ راديو نشستند و گوش‌ كردند ـ كه‌ قطعا هم‌ مي‌نشينند و بيش‌ از همه‌، منتظر حرفهاي‌ شماها در نطق‌ پيش‌ از دستور هستند ـ و ديدند كه‌ حرف‌ غليظ مسأله‌داري‌ از دهان‌ شما خارج‌ شد، قطعا خوشحال‌ مي‌شوند. نمي‌گويند كه‌ اين‌ فرد، جزو اين‌ جناح‌ يا آن‌ جناح‌ است‌; كاري‌ كه‌ به‌ خير و شر دو جناح‌ ندارند و اصلا جناح‌ نمي‌فهمند. آنان‌ فقط به‌ يك‌ جناح‌ قايلند; خودشان‌ را هم‌ در يك‌ جناح‌ ديگر مي‌دانند.
در مقابل‌ آنان‌، يك‌ جناح‌ وجود دارد كه‌ آن‌، جناح‌ معتقد به‌ اسلام‌ و امام‌ و اهداف‌ اسلامي‌ و نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ است‌. آنان‌ هر دو جناح‌ را هم‌ جزو اين‌ جناح‌ مي‌دانند. لذا هر كدام‌ كه‌ حرفي‌ بزنيد، بدون‌ اين‌كه‌ ملاحظه‌ كنند شما از چه‌ جناحي‌ هستيد، خوشحال‌ مي‌شوند و مي‌گويند كه‌ در صف‌ دشمن‌ ـ آنان‌ شما را دشمن‌ مي‌دانند; درست‌ هم‌ هست‌ ـ زمزمه‌ي‌ اختلاف‌ به‌ گوش‌ مي‌رسد. "ففي‌ ذلك‌ سرور عدوك‌".
از طرف‌ ديگر، دلهاي‌ دوستان‌ واقعي‌ شما مجروح‌ مي‌شود. مردم‌ در تاكسي‌ و خانه‌ و مغازه‌، راديوها را باز مي‌كنند; وقتي‌ ديدند كه‌ در آن‌جا يك‌ نفر ايستاده‌ و به‌ نحوي‌ با طرف‌ مقابلش‌ حرف‌ مي‌زند كه‌ گويي‌ با امريكا، يا با دشمن‌ خوني‌ خودش‌ حرف‌ مي‌ زند، و گويي‌ پشت‌ اين‌ دروازه‌ها، دشمن‌ با همه‌ي‌ وجود نايستاده‌ است‌، قلبشان‌ مجروح‌ مي‌شود. خدا مي‌داند در اين‌ تلفنهايي‌ كه‌ به‌ اين‌جا مي‌شود و براي‌ من‌ مي‌آورند، يا كساني‌ از مردم‌ معمولي‌ و ائمه‌ي‌ جمعه‌ كه‌ به‌ من‌ مراجعه‌ مي‌كنند، راجع‌ به‌ همين‌ مسأله‌ اظهار نگراني‌ مي‌كنند. در اين‌ چند سال‌، از جمله‌ در همين‌ يكي‌، دو سال‌ اخير، در اين‌ خصوص‌ بارها به‌ من‌ گفته‌اند. هر كس‌ هم‌ كه‌ مي‌گويد، آدم‌ جواب‌ ندارد. يكي‌ از آن‌ حرفهايي‌ كه‌ برايش‌ هيچ‌ جوابي‌ نداريم‌، همين‌ است‌. مراقب‌ باشيد كه‌ حريمها را نشكنيد.
همان‌طور كه‌ عرض‌ كردم‌، دو خط بيشتر نيست‌: يك‌ خط، خط انقلاب‌ و طرفداران‌ انقلاب‌ و امام‌ است‌; يك‌ خط هم‌، خط دشمنان‌ اين‌ انقلاب‌ است‌. الان‌ از جناحهاي‌ مختلف‌، از غربي‌ غربي‌، تا شرقي‌ شرقي‌ سابق‌ ـ كه‌ حالا همه‌ يكي‌ شده‌اند ـ كساني‌ هستند كه‌ وابستگيهاي‌ گوناگون‌ گروهي‌ و باندي‌ و حزبي‌ و تشكيلاتي‌ به‌ جاهاي‌ مختلف‌ داشتند; اما امروز همه‌ زير اين‌ خيمه‌ي‌ ننگين‌ جمع‌ شده‌اند، تا با تمام‌ ابزارها و روشهاي‌ مختلف‌، با جمهوري‌ اسلامي‌ مخالفت‌ كنند!
امروز به‌ نظر من‌، از همه‌ خطرناكتر در داخل‌، روشهاي‌ فرهنگي‌ است‌; كه‌ حالا متأسفانه‌ ديگر مجال‌ نيست‌، تا راجع‌ به‌ مسايل‌ فرهنگي‌ جامعه‌ صحبت‌ بكنم‌. از اساسيترين‌ مسايل‌ ما، مسايل‌ فرهنگي‌ است‌ و من‌ احساس‌ مي‌ كنم‌ كه‌ در زمينه‌ي‌ اداره‌ي‌ فرهنگ‌ اسلامي‌ اين‌ جامعه‌، داريم‌ دچار يك‌ نوع‌ غفلت‌ و بي‌هوشي‌ مي‌شويم‌ ـ يا شده‌ايم‌ ـ كه‌ بايستي‌ خيلي‌ سريع‌ و هوشيارانه‌، آن‌ را علاج‌ كنيم‌.
در جبهه‌ي‌ فرهنگي‌ و سياسي‌ و اقتصادي‌، عده‌يي‌ از دشمنان‌ اسلام‌ و اين‌ نظام‌، دور هم‌ جمع‌ شده‌اند. اين‌، يك‌ خط است‌. خط دوستان‌ انقلاب‌، دوستان‌ امام‌ و دوستداران‌ اين‌ راه‌ ـ چه‌ كساني‌ كه‌ سابقه‌ دارند و چه‌ كساني‌ كه‌ ندارند ـ نيز يك‌ خط است‌. من‌ نمي‌خواهم‌ بين‌ آنهايي‌ كه‌ سوابق‌ دارند، با آنهايي‌ كه‌ ندارند، فاصله‌ قايل‌ بشوم‌. اگر كسي‌ هم‌ سوابق‌ دارد، بالاخره‌ براي‌ خدا و در راه‌ اوست‌. اين‌ جواناني‌ كه‌ هيچ‌ سابقه‌ي‌ مبارزاتي‌ هم‌ نداشتند، كساني‌ بودند كه‌ در انقلاب‌ آمدند. در آن‌ دوراني‌ كه‌ ماها خيال‌ مي‌كرديم‌ كاري‌ مي‌كنيم‌، اينها بچه‌ بودند; ولي‌ آمدند و از ماها ميدانها جلو رفتند و ما به‌ گرد و خاك‌ آنها هم‌ نمي‌رسيم‌. بنابراين‌، آنهايي‌ كه‌ مؤمن‌ به‌ اين‌ نظامند و با ايمان‌ كار مي‌كنند، در يك‌ خط ديگر قرار مي‌گيرند. در هرجا كه‌ هستيد، در هر تشكيلاتي‌ كه‌ كار مي‌كنيد و هر سليقه‌يي‌ كه‌ داريد، جزو اين‌ جناحيد; يادتان‌ نرود. هر مسلك‌ سياسي‌ و ـ به‌ تعبير رايج‌ ـ هر خط سياسي‌يي‌ كه‌ داريد، جزو اين‌ جناحيد; اين‌ را هميشه‌ به‌ ياد داشته‌ باشيد.
اختلافات‌ درون‌گروهي‌ و بگومگوهاي‌ داخلي‌، تا آن‌جا مجاز است‌ كه‌ اين‌ صف‌ را در مقابل‌ آن‌ صف‌ مقابل‌، متزلزل‌ نكند. حواستان‌ جمع‌ باشد، خودتان‌ را زير سؤال‌ نبريد و "يكي‌ بر سر شاخ‌ و بن‌ مي‌بريد"، نباشيد. عزت‌، حيات‌، بقا و آرزوهاي‌ بزرگ‌ مقدس‌ ما، در گرو آن‌ است‌; اين‌ را بايد حفظ كنيد. از اين‌ مرحله‌ كه‌ گذشتيد، طبيعي‌ است‌ كه‌ هر كس‌ ديدگاه‌ و فكري‌ دارد و حرفي‌ مي‌زند ـ اشكالي‌ ندارد ـ ولي‌ به‌ همديگر كمتر تعرض‌ بكنيد، يا نكنيد.
امام‌ راحل‌(رحمه‌الله‌عليه‌) يك‌ وقت‌ فرمودند، چنانچه‌ در اين‌ مجلس‌ به‌ كسي‌ اهانت‌ شد، حق‌ داشته‌ باشد كه‌ به‌ مجلس‌ بيايد و از خودش‌ دفاع‌ كند. برادران‌ و خواهراني‌ كه‌ در آن‌ مجلس‌ بودند، لابد يادشان‌ است‌. وصيت‌نامه‌ و پيام‌ امام‌ هم‌ كه‌ موجود است‌. آنچه‌ كه‌ امام‌ راجع‌ به‌ مجلس‌ فرمودند، همانها را موبه‌مو عمل‌ كنيد. آنها درسهاي‌ جاودانه‌يي‌ است‌.
امام‌(ره‌) به‌ معناي‌ واقعي‌ كلمه‌، يك‌ حكيم‌ بود. خداي‌ متعال‌، حكمت‌ به‌ همان‌ معناي‌ حقيقي‌ "ولقد اتينا لقمان‌ الحكمه‌" را به‌ اين‌ مرد داده‌ بود. او واقعا بصيرتي‌ داشت‌. خيلي‌ از چيزهايي‌ كه‌ ماها حتي‌ گاهي‌ با دقت‌ نمي‌ديديم‌، او آنها را در نگاه‌ عادي‌ مشاهده‌ مي‌كرد. حرفهاي‌ او، برخاسته‌ي‌ از چنين‌ دلي‌ و چنان‌ حكمتي‌ بود.
من‌ هم‌ خودم‌ را خدمتگزار شماها و خدمتگزار اين‌ مردم‌ مي‌ دانم‌ و چنانچه‌ اين‌ لقب‌ خدمتگزاري‌ بر من‌ تطبيق‌ كند، به‌ آن‌ افتخار مي‌كنم‌. من‌ حتي‌ خودم‌ را واقعا كوچكتر از اين‌ تعبير خدمتگزاري‌ مي‌دانم‌. از بس‌ امام‌ فرمودند "من‌ يك‌ طلبه‌ هستم‌"، من‌ به‌ خودم‌ اجازه‌ نمي‌دهم‌ كه‌ اين‌ تعبير را به‌ كار ببرم‌ و بگويم‌ من‌ يك‌ طلبه‌ام‌; والا منهاي‌ اين‌ فرمايش‌ امام‌، حقيقتا اين‌گونه‌ است‌ و ماها يك‌ طلبه‌ و يك‌ آدم‌ معمولي‌ هستيم‌; هر چند حالا وظيفه‌يي‌ هم‌ به‌ عهده‌ي‌ ماست‌ و بايستي‌ آن‌ را انجام‌ بدهيم‌.
نگاه‌ من‌ به‌ برادران‌ گوناگون‌ در هر دو جناح‌، همين‌ نگاه‌ است‌. وقتي‌ از جناح‌ صحبت‌ مي‌كنم‌، به‌ همه‌ خطاب‌ نمي‌كنم‌. مي‌دانم‌ كه‌ بسياري‌ از شماها، خارج‌ از اين‌ خطبنديها هستيد. درعين‌حال‌، نگاه‌ من‌ به‌ آن‌ برادراني‌ كه‌ در اين‌ خطبنديها قرار دارند و در هريك‌ از اين‌ خطوط و جناحها هستند، همين‌ نگاه‌ است‌. من‌ هر دوي‌ شماها را جزو اين‌ جناح‌ و اين‌ خط اصلي‌ مي‌دانم‌ و معتقدم‌ كه‌ نسبت‌ به‌ اين‌ انقلاب‌، هر دويتان‌ به‌ يك‌ اندازه‌ مديون‌ و موظفيد.
ماها از انقلاب‌ طلب‌ نداريم‌; هيچ‌كس‌ طلب‌ ندارد. "يمنون‌ عليك‌ ان‌ اسلموا قل‌ لاتمنوا علي‌ اسلامكم‌ بل‌الله‌ يمن‌ عليكم‌ ان‌ هديكم‌ للايمان‌". خداي‌ متعال‌ توفيق‌ داد، تا ما بتوانيم‌ در صفوف‌ مقدم‌ اين‌ انقلاب‌، حركت‌ و كار بكنيم‌. ماها مديون‌ اين‌ انقلابيم‌. ما از اين‌ انقلاب‌ طلبكار نيستيم‌; ولي‌ مسلمانان‌ عالم‌ و عامه‌ي‌ مردم‌ ما، از اين‌ انقلاب‌ طلبكارند; هر چند خوشبختانه‌ آنها هم‌ در اين‌ انقلاب‌، احساس‌ طلبكاري‌ نمي‌كنند و خودشان‌ را سرباز انقلاب‌ مي‌دانند.
همه‌ي‌ شما در هرجا كه‌ هستيد، در حراست‌ و حفاظت‌ از اين‌ نظام‌، و در باز كردن‌ مشكلات‌ اين‌ كشور، به‌ يك‌ اندازه‌ مسؤوليد. ما اگر نتوانيم‌ مشكلات‌ اين‌ كشور را حل‌ كنيم‌، نمي‌توانيم‌ انقلاب‌ را حفظ كنيم‌ و طبعا نمي‌توانيم‌ آن‌ را صادر نماييم‌. همه‌ موظفند كه‌ به‌ كارگزاران‌ كشور و بخصوص‌ به‌ دولت‌، كمك‌ كنند. اين‌، يك‌ وظيفه‌ است‌. اين‌، همان‌ حرفي‌ است‌ كه‌ امام‌ در طول‌ نزديك‌ به‌ يازده‌ سال‌ امامت‌ پربركت‌ و رهبري‌ استثنايي‌ خود، هميشه‌ گفتند. عجيب‌ اين‌ است‌ كه‌ نگاه‌ نمي‌كردند در رأس‌ دولت‌ كيست‌. يك‌ وقت‌ بنا بود كه‌ نخست‌وزير معرفي‌ كنيم‌. ايشان‌ به‌ من‌ فرمودند، هر كس‌ كه‌ از مجلس‌ بيرون‌ بيايد، من‌ از او حمايت‌ و دفاع‌ خواهم‌ كرد. نمي‌دانستند كه‌ چه‌ كسي‌ بيرون‌ مي‌آيد; ولي‌ گفتند هر كس‌ كه‌ بيايد و هر دولتي‌ كه‌ تشكيل‌ بشود، از او حمايت‌ مي‌كنم‌.
بار سنگين‌ اداره‌ي‌ كشور، بر دوش‌ ارگانهاي‌ خدمتگزار و كارگزار است‌. مجلس‌ و دستگاه‌ قضايي‌، بخشي‌ از اين‌ بار را برعهده‌ دارند; اما معظم‌ اين‌ بار، بر دوش‌ دولت‌ است‌. اساسيترين‌ بارها، بر دوش‌ دولت‌ است‌; لذا همه‌ وظيفه‌ دارند كه‌ از دولت‌ حمايت‌ بكنند. اين‌، يك‌ توقع‌ زياد نيست‌. هر كس‌ و از هرجا كه‌ هستيد، در هر بخشي‌ كه‌ كار مي‌كنيد، از هر خطي‌ كه‌ هستيد، عواطف‌ سياسي‌ و آرزوها و احساسات‌ شما هرچه‌ كه‌ هست‌ ـ كه‌ همه‌ي‌ آنها هم‌ خوب‌ است‌; عواطف‌ و احساسات‌ كه‌ چيز بدي‌ نيست‌ ـ سلايقتان‌ هرچه‌ كه‌ هست‌ ـ حالا يك‌ خرده‌ بهتر، يك‌ خرده‌ بدتر، يك‌ خرده‌ درست‌تر; هر كسي‌ نظري‌ دارد ـ فرقي‌ نمي‌كند، همه‌ موظفند كه‌ كار و تلاش‌ كنند و از دولت‌ و دستگاههاي‌ مسؤول‌ حمايت‌ نمايند، تا گرهها باز گردد، مشكلات‌ برداشته‌ شود و انقلاب‌ درخشندگي‌ و تابناكي‌ خود را حفظ كند.
خداوند متعال‌، ان‌شاءالله‌ نيتهاي‌ ما را خالص‌ كند; دلهاي‌ ما را به‌ نور هدايت‌ خودش‌ منور نمايد; ما را يك‌ آن‌ به‌ خودمان‌ وانگذارد; دلهاي‌ ما را بيش‌ از پيش‌ نسبت‌ به‌ هم‌ مهربان‌ كند; وسوسه‌ي‌ خناسان‌ و شياطين‌ را از اين‌ انقلاب‌ دور نمايد; شر دشمنان‌ را به‌ خودشان‌ برگرداند; دشمنان‌ را هميشه‌ به‌ خودشان‌ مشغول‌ بدارد; نظام‌ اسلامي‌ را روزبه‌روز مستحكمتر كند; قلب‌ مقدس‌ ولي‌عصر(عج‌) را از ما راضي‌ و خشنود كند; دعاي‌ آن‌ بزرگوار را شامل‌ حال‌ ما كند; روح‌ ملكوتي‌ امام‌ عزيز و بزرگوارمان‌ را ـ كه‌ حق‌ حيات‌ به‌ گردن‌ اين‌ كشور و اين‌ ملت‌ و بخصوص‌ ماها دارند ـ با اوليا و اطياب‌ از آل‌محمد (عليهم‌السلام‌)، محشور نمايد و روح‌ آن‌ بزرگوار را از ما راضي‌ و خشنود بگرداند.

والسلام‌ عليكم‌ و رحمه‌الله‌ و بركاته‌