پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات‌ در ديدار اعضاي‌ شوراي‌ هماهنگي‌ تبليغات‌ اسلامي‌ و مسؤولان‌ ستاد برگزاري‌ دهه‌ي‌ فجر

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌
تشكر صميمانه‌ي‌ خودم‌ را از حضرت‌ آقاي‌ جنتي‌ و بقيه‌ي‌ برادران‌ عزيز و نهادهاي‌ مشترك‌ در اين‌ امر بزرگ‌، به‌ خاطر زحماتي‌ كه‌ متحمل‌ شديد و ابتكارها و تلاشها و دلسوزيهايي‌ كه‌ بخرج‌ داديد و ملامتهايي‌ كه‌ پذيرفتيد، عرض‌ مي‌كنم‌. خداوند ان‌شاءالله‌ به‌ شما كمك‌ كند.
من‌ تا حدودي‌ در جريان‌ كار شما بوده‌ام‌. برادر عزيزمان‌ آقاي‌ هاشمي‌، در مناسبتهاي‌ مختلف‌ سالها، مكرر آمدند و مشكلاتشان‌ را گفتند. مي‌دانم‌ كه‌ كار بزرگ‌ و سختي‌ است‌. البته‌ اگر ما اين‌ شوراي‌ هماهنگي‌ را براي‌ كارهايي‌ از اين‌ قبيل‌ نمي‌داشتيم‌، بي‌شك‌ ـ همان‌طور كه‌ جناب‌ آقاي‌ جنتي‌ فرمودند ـ ناسازگاريها و اشكالات‌ فراواني‌ را در ايجاد و راه‌اندازي‌ و اداره‌ي‌ مراسم‌ مختلف‌، شاهد مي‌بوديم‌. الحمدلله‌ اين‌ شورا بوده‌، به‌ همين‌ دليل‌ هم‌ است‌ كه‌ اين‌ شورا بايستي‌ بماند. خود جناب‌ آقاي‌ جنتي‌ هم‌ با اين‌كه‌ اشتغالات‌ زياد و مسؤوليتهاي‌ متعددي‌ بردوش‌ دارند ـ كه‌ همه‌ي‌ آن‌ مسؤوليتها هم‌ به‌ ايشان‌ احتياج‌ دارد ـ در عين‌ حال‌، اين‌ امر مهمي‌ است‌ و خود ايشان‌ سرپرستي‌ اين‌ شورا را ان‌شاءالله‌ همواره‌ به‌ عهده‌ داشته‌ باشند. بودجه‌ي‌ اين‌ شورا هم‌ بايد تأمين‌ بشود. اين‌، كار يك‌ شخص‌ و يك‌ سازمان‌ و يك‌ دستگاه‌ نيست‌; كار انقلاب‌ است‌. دهه‌ي‌ فجر، دهه‌ي‌ فجر و طلوع‌ انقلاب‌ است‌. به‌ همين‌ خاطر، بزرگداشت‌ آن‌ بايستي‌ با اهميت‌ انجام‌ بگيرد.
اما آنچه‌ كه‌ راجع‌ به‌ مسايل‌ مربوط به‌ دهه‌ي‌ فجر و بزرگداشت‌ آن‌ ـ بعد از خداقوتي‌ به‌ شما برادران‌ و تشكر ـ بايد عرض‌ بكنم‌، اين‌ است‌ كه‌ دهه‌ي‌ فجر، در حقيقت‌ مقطع‌ رهايي‌ ملت‌ ايران‌ و آن‌ بخشي‌ از تاريخ‌ ماست‌ كه‌ گذشته‌ را از آينده‌ جدا كرده‌ است‌. همه‌ مي‌دانند كه‌ گذشته‌ي‌ ما، فراز و نشيبهايي‌ داشته‌ است‌. عزت‌ داشتيم‌، ذلت‌ داشتيم‌، هدايت‌ داشتيم‌، ضلالت‌ داشتيم‌; اما در طول‌ دوره‌هاي‌ گذشته‌، حتي‌ در زماني‌ كه‌ اسلام‌ به‌ اين‌ كشور آمد، به‌ خاطر اين‌كه‌ اين‌جا از مراكز اسلامي‌ دور بود، حكومت‌ اسلامي‌ به‌ معناي‌ صحيح‌ مفهوم‌ اين‌ كلمه‌، در اين‌ كشور ايجاد نشد. فتوحات‌ اسلامي‌ شد، عناصر اسلامي‌ بزرگي‌ به‌ اين‌جا آمدند، عناصر بزرگتري‌ از خود ايرانيان‌ در اين‌جا پرورش‌ پيدا كردند، علما و بزرگان‌ و دانشمندان‌ برجسته‌ي‌ تاريخ‌ اسلام‌ و ستاره‌هاي‌ آسمان‌ اسلام‌ در اين‌جا به‌ وجود آمدند و رشد كردند; اما نظام‌ اسلامي‌ حقيقتا در اين‌ كشور برقرار نشد.
ما حكومتهاي‌ اموي‌ و عباسي‌ را نظام‌ اسلامي‌ نمي‌دانيم‌. آن‌ حكومتها هم‌، نظام‌ پادشاهي‌ و شاهنشاهي‌ است‌; منتها يك‌ نوع‌ و شكل‌ ديگرش‌. حكومت‌ هارون‌الرشيد يا عبدالملك‌ يا هشام‌ و امثال‌ اينها، چه‌ فرقي‌ با حكومت‌ اردشير درازدست‌ دارد؟ آيا چون‌ اسمشان‌ مسلمان‌ است‌، برتري‌ دارند؟ مگر اسم‌، مسأله‌ را حل‌ مي‌كند؟ حكومت‌ سلطان‌ محمود غزنوي‌ در اين‌ كشور، چه‌ فرقي‌ با حكومتهاي‌ جباراني‌ كه‌ در گذشته‌ بودند، دارد؟ از لحاظ حاكميت‌، غزنويان‌ چه‌ تفاوتي‌ با ساسانيان‌ داشتند؟ تفاوتي‌ كه‌ وجود دارد، مربوط به‌ فضاي‌ اسلامي‌ است‌. فضاي‌ اسلامي‌، سلطان‌ محمود غزنوي‌ را هم‌ وادار مي‌كند كه‌ نمازش‌ را بخواند. آن‌ كسي‌ هم‌ كه‌ در ظل‌ حكومت‌ اوست‌، او هم‌ نمازخوان‌ بار مي‌آيد. اين‌، ربطي‌ به‌ سلطنت‌ سلطان‌ محمود ندارد. اين‌، بركت‌ همان‌ مقداري‌ از اسلام‌ است‌ كه‌ وجود دارد.
در اين‌ كشور، قبل‌ از دوران‌ حكومت‌ اسلامي‌ و جمهوري‌ اسلامي‌، حاكميت‌ و مناسبات‌ بين‌ حاكم‌ و مردم‌، همواره‌ رابطه‌ي‌ غيراسلامي‌ ـ رابطه‌ي‌ سلطان‌ و رعيت‌، رابطه‌ي‌ غالب‌ و مغلوب‌ ـ بوده‌ است‌. همه‌ي‌ كساني‌ كه‌ به‌ اين‌جا آمدند و حكومت‌ كردند، احساس‌ نمودند كه‌ بر اين‌ مردم‌ غلبه‌ پيدا كرده‌اند. از اين‌ آخريش‌ كه‌ رضاخان‌ و پسرش‌ بود، بگيريد و همين‌طور عقب‌ برويد. قاجاريه‌ احساس‌ كردند كه‌ بر اين‌ مردم‌ غلبه‌ پيدا كرده‌اند و فاتح‌ شده‌اند. از اول‌ به‌ عنوان‌ فاتح‌، بناي‌ حكومت‌ خودشان‌ را گذاشتند. قبل‌ از آنها، زنديه‌ و افشاريه‌ و صفويه‌ فاتح‌ شده‌ بودند.
اگر همين‌طور به‌ عقب‌ برويد، سلسله‌هاي‌ گوناگوني‌ را مي‌بينيد كه‌ با پول‌ و زور و قبيله‌گري‌ و قلدري‌ و پهلواني‌ و با وسايل‌ گوناگون‌ آمده‌اند و بر اين‌ مردم‌ فاتح‌ شده‌اند و آنان‌ را به‌ زير يوغ‌ حكومت‌ خودشان‌ كشانده‌اند. لذا هميشه‌ روابطشان‌ با مردم‌، "ما فرموديم‌" بوده‌ است‌. "من‌ به‌ ملت‌ عرض‌ مي‌كنم‌"، "من‌ خدمتگزار ملتم‌" كه‌ امام‌ مي‌گفت‌، متعلق‌ به‌ جمهوري‌ اسلامي‌ و اسلام‌ و امام‌ اسلامي‌ ما بود; والا قبل‌ از او، "ما امر مي‌فرماييم‌" و "ما چنين‌ فرموديم‌" بود.
از اين‌ كلمات‌، مي‌شود رابطه‌ را فهميد. رابطه‌، رابطه‌ي‌ يك‌ حاكم‌ و فاتح‌ و غالب‌ و اختياردار و قدرقدرت‌ بود. سلطنت‌ را هم‌ يا با شمشير به‌ دست‌ آورده‌، يا از پدرانشان‌ ارث‌ برده‌ بودند; لذا زير بار منت‌ كسي‌ هم‌ نبودند و "السلطان‌ بن‌ سلطان‌" مي‌نوشتند !به‌ كسي‌ مربوط نيست‌ كه‌ من‌ پادشاهم‌; من‌ ارث‌ برده‌ام‌! مثل‌ كسي‌ كه‌ فرضا از پدرش‌ يك‌ آفتابه‌ي‌ مسي‌ ارث‌ مي‌برد و متعلق‌ به‌ خودش‌ است‌. آيا كسي‌ مي‌تواند بگويد تو چرا اين‌ آفتابه‌ي‌ مسي‌ را داري‌؟ ارث‌ برده‌ است‌ ديگر. اين‌ هم‌ سلطنت‌ را ارث‌ برده‌ است‌ و مثل‌ همان‌ آفتابه‌ي‌ مسي‌، برايش‌ ملك‌ شخصي‌ است‌ و هيچ‌كسي‌ حق‌ دخالت‌ در آن‌ را ندارد; "السلطان‌ بن‌ سلطان‌!" اينها نكاتي‌ است‌ كه‌ بايد به‌ آنها توجه‌ كنيد.
آن‌ پادشاهي‌ هم‌ كه‌ حكومت‌ را با شمشير به‌ دست‌ آورده‌ بود، خدا را بنده‌ نبود; مثل‌ نادرشاه‌، مثل‌ آقامحمدخان‌، يا مثل‌ خود رضاخان‌. اينها با زور و قدرت‌ به‌ حكومت‌ رسيده‌ بودند. البته‌ رضاخان‌، در سايه‌ي‌ شمشير خودش‌ هم‌ نبود; در سايه‌ي‌ شمشير دولت‌ بريتانيا بود كه‌ حكومت‌ را به‌ دست‌ آورده‌ بود.
دهه‌ي‌ فجر آمد و اين‌ سلسله‌ي‌ غلط، اين‌ هندسه‌ي‌ معيوب‌ و اين‌ رشته‌ي‌ بيمار را قطع‌ كرد و تمام‌ شد. آن‌ سبو بشكست‌ و آن‌ پيمانه‌ ريخت‌. ديگر آن‌جايي‌ كه‌ حكومت‌، غالب‌ و فاتح‌ و آقا و قدرقدرت‌ و صاحب‌اختيار است‌، گذشت‌. دوره‌يي‌ آمده‌ كه‌ اگر آقايي‌ هست‌، خود مردمند. وقتي‌ كه‌ امام‌ سر كار آمد، مردم‌ او را قبول‌ داشتند و مظهر قدرت‌ مردم‌ بود. او از خودش‌ چيزي‌ نداشت‌، از پدرش‌ چيزي‌ به‌ ارث‌ نبرده‌ بود، با شمشيرش‌ چيزي‌ عليه‌ مردم‌ به‌ دست‌ نياورده‌ بود; بلكه‌ شمشير مردم‌ در دست‌ او بود و بر سر ضد مردم‌ و بر سر مهاجم‌ و استعمارگر و توطئه‌چي‌ و كودتاچي‌ زد. هر وقت‌ هم‌ مردم‌ اراده‌ مي‌كردند كه‌ شمشير را از دستش‌ بگيرند، متعلق‌ به‌ خودشان‌ بود و او هم‌ دو دستي‌ تقديم‌ مي‌كرد و طلبي‌ از كسي‌ نداشت‌. ببينيد، اين‌ بناي‌ حكومت‌ جمهوري‌ اسلامي‌ است‌. اين‌ بركات‌، اين‌ انتقال‌ مهم‌ و اين‌ تغيير خط، در نقطه‌ي‌ دهه‌ي‌ فجر انجام‌ گرفته‌ است‌. اين‌ لحظه‌ي‌ تاريخي‌، لحظه‌ي‌ مهمي‌ است‌.
شما ولادت‌ پيامبر(ص‌) و ائمه‌(ع‌) را جشن‌ مي‌گيريد. صدها سال‌ است‌ كه‌ ولادت‌ مسيح‌(ع‌) را جشن‌ مي‌گيرند. چرا ولادتها اهميت‌ و ارزش‌ دارند؟ به‌ خاطر اين‌كه‌ يك‌ مقطع‌ حساس‌ و تعيين‌كننده‌ و يك‌ نقطه‌ي‌ عطف‌ و يك‌ پيچش‌ در تاريخند. يعني‌ تاريخ‌ در خطي‌ مي‌رفت‌; اما در اين‌ لحظه‌، به‌ يك‌ سمت‌ ديگر پيچيد. اين‌، نقطه‌ي‌ پيچ‌ و نقطه‌ي‌ عطف‌ و نقطه‌ي‌ انعطاف‌ به‌ يك‌ سمت‌ ديگر است‌. اگر ما با اين‌ حساب‌ نگاه‌ كنيم‌، اهميت‌ دهه‌ي‌ فجر خيلي‌ زياد است‌.
ما در تاريخ‌، واقعا مثل‌ دهه‌ي‌ فجر نداريم‌. حتي‌ اسلام‌ با آن‌ عظمت‌، در دهه‌ي‌ فجر براي‌ ما اثر بخشيد. آيا غير از اين‌ است‌؟ اسلامي‌ كه‌ نبي‌اكرم‌(صلي‌الله‌عليه‌ واله‌وسلم‌) آورد، در روزگار امويها و عباسيها به‌ ما اثر نبخشيد. البته‌ آثار درجه‌ي‌ دو را به‌ اين‌ ملت‌ داد و افراد برجسته‌ و شخصيتهاي‌ ناب‌ و عرفا و علما و زهادي‌ بندرت‌ پيدا شدند و توانستند در آن‌ فضا پروازي‌ بكنند; اما عامه‌ و توده‌ي‌ مردم‌ و نيز نظام‌ اجتماعي‌، از آن‌ بركات‌ خيري‌ نديد. آن‌ بركات‌، امروز خودش‌ را نشان‌ مي‌دهد.
البته‌ دهه‌ي‌ فجر، جزو رشحات‌ اسلام‌ است‌. خيال‌ نكنيد كه‌ دهه‌ي‌ فجر منهاي‌ اسلام‌، چيزي‌ است‌. دهه‌ي‌ فجر منهاي‌ اسلام‌، يك‌ پول‌ هم‌ ارزش‌ ندارد. دهه‌ي‌ فجر، آن‌ آيينه‌يي‌ است‌ كه‌ خورشيد اسلام‌ در آن‌ درخشيد و به‌ ما منعكس‌ شد. اگر اين‌ آيينه‌ نبود، باز هم‌ مثل‌ همان‌ دوره‌هاي‌ تاريك‌ و قرون‌ خاليه‌، بايستي‌ ما مي‌نشستيم‌ و اسمي‌ از اسلام‌ مي‌آورديم‌. با حلوا حلوا گفتن‌ هم‌ كه‌ دهان‌ شيرين‌ نمي‌شود!
پادشاهاني‌ بودند كه‌ حتي‌ علماي‌ بزرگ‌ ما در كتابهايشان‌ از اينها تعريف‌ كرده‌اند. البته‌ علماي‌ بزرگي‌ مثل‌ كاشف‌ الغطاء يا علامه‌ي‌ مجلسي‌، بي‌خود تعريف‌ نمي‌كنند; مصلحتي‌ برايشان‌ داشته‌ كه‌ تعريف‌ كرده‌اند. ببينيد اين‌ پادشاهان‌ چه‌قدر بد بودند. واقعا فتحعلي‌شاه‌ چه‌قدر بد است‌. اصلا مي‌شود اندازه‌يي‌ براي‌ بدي‌ فتحعلي‌شاه‌ معين‌ كرد؟ شاه‌ عباس‌ صفوي‌ چه‌قدر نحس‌ است‌. اصلا مي‌شود اندازه‌يي‌ براي‌ بدي‌ شاه‌ عباس‌ صفوي‌ پيدا كرد؟ حالا مي‌گوييم‌ شاه‌ اسماعيل‌ صفوي‌ تشيع‌ را آورد; شاه‌ عباس‌ صفوي‌ چه‌ كار كرده‌ است‌؟ روي‌ منبر تشيع‌ نشسته‌، آقايي‌ كرده‌ و بالا رفته‌ است‌. البته‌ شاه‌ اسماعيل‌ و شاه‌ طهماسب‌، حساب‌ ديگري‌ دارند.
از نجسترين‌ انسانهاي‌ روزگار، همين‌ پادشاهاني‌ هستند كه‌ گذشتند. همه‌شان‌ همين‌طورند و هيچ‌ فرقي‌ باهم‌ ندارند. من‌ تاريخ‌ را زياد خوانده‌ام‌ و در ميان‌ پادشاهان‌، واقعا استثنايي‌ سراغ‌ ندارم‌. همين‌ اميراسماعيل‌ ساماني‌، همين‌ آل‌ بويه‌ي‌ شيعه‌، همين‌ سلجوقيان‌ و غزنويان‌ و ديگران‌، هر كجاي‌ كارشان‌ را نگاه‌ كنيد، مي‌بينيد كه‌ مظهر زشت‌ترين‌ خصوصيات‌ بشري‌ بودند و چه‌قدر از نعم‌ الهي‌ سوءاستفاده‌ كردند. اين‌ سلسله‌، در دهه‌ي‌ فجر منقطع‌ شد و دهه‌ي‌ فجر، خاستگاه‌ ارزشهاي‌ اسلامي‌ گرديد. حالا شما ببينيد، براي‌ اين‌ نقطه‌ي‌ عطف‌، چه‌قدر بايد بزرگداشت‌ گرفت‌ و چه‌ كار بايد كرد. نكته‌ اين‌جاست‌.
مطالبي‌ كه‌ من‌ راجع‌ به‌ دهه‌ي‌ فجر گفتم‌، همه‌ي‌ شما مي‌دانيد و چيزهاي‌ جديدي‌ نبود كه‌ عرض‌ بكنم‌. مطالبي‌ هم‌ كه‌ خواهم‌ گفت‌، همين‌طور است‌. چيز تازه‌يي‌ كه‌ ما براي‌ شما نداريم‌; منتها تذكرا نكاتي‌ را عرض‌ مي‌كنيم‌:
اولا، جشن‌ دهه‌ي‌ فجر بايد از صورت‌ جشن‌ دولتي‌ خارج‌ بشود. البته‌ مي‌گوييد كارهايي‌ هم‌ كرده‌ايد، راست‌ هم‌ مي‌گوييد; اما اين‌ كار نشده‌ و بايد بشود. من‌ مي‌دانم‌ كه‌ شما خيلي‌ تلاش‌ كرده‌ايد; اما آن‌ كاري‌ كه‌ بايد بشود، نشده‌ است‌. من‌ يك‌ بار در نماز جمعه‌ گفتم‌ كه‌ برگزاري‌ دهه‌ي‌ فجر، بايد مثل‌ برگزاري‌ جشن‌ نيمه‌ي‌ شعبان‌ باشد. حالا ببينيد چه‌طور تبليغاتي‌ لازم‌ است‌، چه‌طور فيلمي‌ بايد بسازيد، چه‌طور سخنراني‌يي‌ بايد بشود و چه‌كار بايد بكنيد. اينها ديگر به‌ عهده‌ي‌ شما ـ يعني‌ شوراي‌ هماهنگي‌ تبليغات‌ ـ است‌. بنشينيد روي‌ اين‌ قضيه‌ كار كنيد. چه‌كار بايد بكنيد كه‌ وقتي‌ آدم‌ در شب‌ بيستم‌ و بيست‌ويكم‌ و بيست‌ودوم‌ بهمن‌ به‌ خيابان‌ مي‌رود، همه‌ جا پرچم‌ زده‌ باشند و فقط سر در ادارات‌ پرچم‌ و چراغ‌ نباشد؟
اصل‌ قضيه‌ اين‌ است‌ كه‌ برگزاري‌ اين‌گونه‌ مراسم‌، بايد در ميان‌ مردم‌ برود. هر نهادي‌ كه‌ مردمي‌ شد، ماندني‌ است‌; زيرا مردم‌ ماندني‌ هستند. ماندنيترين‌ چيزهاي‌ اين‌ عالم‌، مردمند. اگر چيزي‌ به‌ سرچشمه‌ي‌ مردم‌ وصل‌ شد، اين‌ ديگر تضمين‌ شده‌ و تمام‌ گرديده‌ است‌; ولي‌ اگر قطع‌ شد، پدرش‌ درآمده‌ است‌. دين‌ هم‌ همين‌طور است‌. دين‌ هم‌ ـ حتي‌ بهترين‌ دينها ـ اگر مردمي‌ نبود و دولتي‌ شد; يعني‌ اگر مردم‌ نگاه‌ كردند، ديدند اين‌ دين‌ كه‌ متعلق‌ به‌ اين‌ آدمهاست‌، به‌ درد نمي‌خورد ـ كمااين‌كه‌ در مورد دين‌ زرتشت‌ و نيز در صدر اسلام‌ در زمان‌ سلاطين‌ جابر اموي‌، تا حدود زيادي‌ اين‌طور شده‌ است‌ ـ ضايع‌ خواهد شد.
اين‌ تشكيلات‌ بايستي‌ مردمي‌ بشود، تا مثل‌ نيمه‌ي‌ شعبان‌ برگزار گردد. خودتان‌ مي‌دانيد كه‌ براي‌ نيمه‌ي‌ شعبان‌، هيچ‌كس‌ به‌ كسي‌ نمي‌گويد كه‌ بياييد طاق‌ نصرت‌ ببنديد. اگر هم‌ يك‌ روز بگويند نبنديد، مردم‌ تشنه‌تر مي‌شوند كه‌ ببندند و به‌ هر قيمتي‌ هست‌، مي‌خواهند آن‌ را برپا بدارند. همت‌ اصلي‌، اين‌ است‌.
ثانيا، فيلمها و سريالهايي‌ كه‌ به‌ مناسبت‌ دهه‌ي‌ فجر ساخته‌ مي‌شود، بايد يادآور خاطره‌هاي‌ خوش‌ انقلاب‌ و نشان‌دهنده‌ي‌ حضور مردم‌ و حل‌ شدن‌ آنها در انقلاب‌ باشد و بدآموزي‌ نداشته‌ باشد. البته‌ در گذشته‌، گاهي‌ بدآموزيهايي‌ در آنها بود كه‌ من‌ حالا جزيياتش‌ را رها مي‌كنم‌ و وارد آن‌ نمي‌شوم‌. اين‌ فيلمها بايد صحنه‌هاي‌ تظاهرات‌ ضدامريكايي‌ و ضداسرائيلي‌ را زنده‌ كند. در گذشته‌، اين‌ نكات‌ را به‌ صدا و سيما هم‌ گفته‌ام‌ و برادراني‌ كه‌ از صدا و سيما در اين‌جا هستند، حتما اين‌ موارد را منعكس‌ كنند.
بهترين‌ خاطره‌ي‌ انقلاب‌ اين‌ است‌ كه‌ همه‌ از خودشان‌ بيرون‌ آمدند و در انقلاب‌ حل‌ شدند. در دوران‌ انقلاب‌ و در مقاطعي‌ از دوران‌ جنگ‌ هم‌ همين‌طور بود. ناگهان‌ يك‌ فرمان‌ از امام‌ صادر مي‌شد، مي‌ديديد كه‌ مردم‌ ديگر سر از پا نمي‌شناسند. پدر به‌ پسر مي‌گويد، من‌ مي‌روم‌; پسر به‌ پدر مي‌گويد، من‌ مي‌روم‌; مادر به‌ هر دو مي‌گويد، هردوتان‌ برويد. مال‌ مي‌دهند، جان‌ مي‌دهند و اصلا خودي‌ مطرح‌ نيست‌. همين‌ مقطعها بوده‌ كه‌ انقلاب‌ را نگهداشته‌ است‌; اشتباه‌ نشود. اين‌طور نيست‌ كه‌ خيال‌ كنيم‌ در همه‌ي‌ اين‌ احوال‌ دوازده‌ساله‌، ما هر لحظه‌ انقلاب‌ را نگه‌ مي‌داشتيم‌. نه‌، لحظه‌هايي‌ هم‌ داشتيم‌ بندهاي‌ انقلاب‌ را باز مي‌كرديم‌. آن‌جايي‌ كه‌ باز انقلاب‌ جان‌ گرفته‌، نفس‌ كشيده‌ و بالا آمده‌، همين‌ مقاطع‌ حساس‌ است‌ كه‌ ناگهان‌ جمع‌ كثير و قابل‌ توجهي‌، گاهي‌ هم‌ همه‌ي‌ مردم‌، ديگر از "خود" فراموش‌ كردند و به‌ ميدان‌ "كل‌" و ميدان‌ انقلاب‌ و كشور و اسلام‌ آمدند. البته‌ چنين‌ چيزهايي‌، فقط به‌ بركت‌ اسلام‌ و دين‌ قابل‌ تحقق‌ است‌ و لاغير. مراسم‌ شما بايد اينها را به‌ ياد مردم‌ بياورد.
ثالثا، راهپيمايي‌ روز بيست‌ودوم‌ بهمن‌ بايد با عظمت‌ انجام‌ بگيرد. مواظب‌ باشيد كه‌ قبل‌ از روز بيست‌ودوم‌ بهمن‌، يك‌ راهپيمايي‌ يا تجمعي‌ ـ ولو كوچك‌ ـ انجام‌ نگيرد. در ذهنتان‌ باشد كه‌ اين‌گونه‌ راهپيماييها را ممنوع‌ كنيد. اگر فلان‌ گروه‌ مي‌خواهد در فلان‌ جا راهپيمايي‌ كند، بعد از بيست‌ودوم‌ بهمن‌ باشد. روز بيست‌ودوم‌ بهمن‌، بايد ناگهان‌ همه‌ي‌ كشور منفجر بشود و مردم‌ به‌ خيابانها بريزند.
بعد از رحلت‌ امام‌(رضوان‌الله‌عليه‌) و بعد از گذشت‌ سالگرد ايشان‌، اين‌ دهه‌ي‌ فجر بايد نشان‌ بدهد كه‌ براي‌ مردم‌، خاطره‌ي‌ امام‌، مثل‌ شخص‌ امام‌ گرامي‌ است‌; والا اگر قرار شد كه‌ خاطره‌ي‌ امام‌، همين‌طور مثل‌ همه‌ي‌ خاطره‌هاي‌ معمولي‌، آهسته‌ آهسته‌ ضعيف‌ بشود، يك‌ روز هم‌ از بين‌ خواهد رفت‌ و آنگاه‌ واويلاست‌. اين‌ را بدانيد، آن‌ روزي‌ كه‌ ما در اين‌ مملكت‌، خاطره‌ي‌ امام‌ را نداشته‌ باشيم‌، خسارت‌ خيلي‌ بزرگي‌ به‌ اين‌ كشور خواهد خورد. نبايد بگذاريد چنين‌ شود.
خاطره‌ي‌ امام‌، بيش‌ از هميشه‌، در دهه‌ي‌ فجر و بيست‌ودوي‌ بهمن‌ است‌. حتي‌ بيشتر از مراسم‌ سالگرد رحلت‌ امام‌، اين‌ بزرگداشت‌ نشان‌دهنده‌ي‌ شخصيت‌ آن‌ بزرگوار است‌. اين‌، در حقيقت‌ ولادت‌ امامت‌ در اين‌ كشور است‌; به‌ همان‌ معنايي‌ كه‌ خود امام‌ و اسلام‌ براي‌ ما ترسيم‌ كرده‌اند. قبل‌ از آن‌، امام‌ رهبر مبارزه‌ و نهضت‌ بودند; ولي‌ از روز ورود به‌ كشور و تشكيل‌ دولت‌ اسلامي‌، امام‌ امت‌ اسلامي‌ شدند. اين‌، مهمتر از خاطره‌ي‌ درگذشت‌ است‌.
سعي‌ كنيد كه‌ راهپيمايي‌ را هرچه‌ با عظمت‌تر برگزار كنيد. با صدا و سيما هم‌ صحبت‌ بكنيد; آنها هم‌ موظفند كه‌ همكاري‌ بكنند. اين‌ كار، اجتناب‌ناپذير است‌. بهترين‌ برنامه‌ها را هم‌ براي‌ اين‌ كار اختصاص‌ بدهيد.
رابعا، مساجد را در اين‌ دهه‌ فعال‌ كنيد. آقاياني‌ از روحانيت‌ مبارز هم‌ در اين‌جا هستند، كه‌ مي‌توانيد از آنها كمك‌ بگيريد. البته‌ هر سال‌ مراسمي‌ هست‌; اما تأمين‌كننده‌ي‌ آن‌ مقصودي‌ كه‌ در ذهن‌ خود آقايان‌ بوده‌ و ما هم‌ به‌ همان‌ مقصود نظر داريم‌، نبوده‌ و يا كمتر بوده‌ است‌. بعضي‌ از مساجد، خوب‌ بوده‌ و بعضي‌ هم‌ خوب‌ نبوده‌ است‌. مساجد عمده‌ي‌ شهرها ـ تهران‌ و بقيه‌ي‌ شهرستانها ـ بايد فعال‌ بشوند. سخنراني‌ و دعوت‌ از مسؤولان‌ را كنار بگذاريد. سخنراني‌ كوتاه‌ باشد. يك‌ نفر كه‌ بيايد، ده‌ دقيقه‌ يا بيست‌ دقيقه‌ صحبت‌ بكند، بس‌ است‌.
در اين‌ مراسم‌، مردم‌ را با هيجانهاي‌ عاطفي‌ صحيح‌، تر و تازه‌ و زنده‌ كنيد. يك‌ سال‌، دوران‌ تفكر و انديشيدن‌ و درس‌ خواندن‌ و درس‌ گرفتن‌ است‌. در اين‌ مراسم‌، بايستي‌ انرژي‌ آن‌ يك‌ سال‌ درس‌ خواندن‌ تأمين‌ بشود. اين‌ منظور، ديگر با درس‌ خواندن‌ تأمين‌ نمي‌شود; بلكه‌ با احساسات‌ فراهم‌ مي‌گردد. در عواطف‌ هم‌ از همه‌ قويتر، عواطف‌ مربوط به‌ عاشورا و امام‌ حسين‌(ع‌) است‌. به‌ همين‌ خاطر است‌ كه‌ بيشتر از همه‌، آن‌ را تضمين‌ مي‌كند. تولي‌ و تبري‌، يعني‌ عشق‌ و نفرت‌، پيوند دوستي‌ و گسستن‌ از دشمنان‌. اين‌ عواطف‌ موجب‌ مي‌شود كه‌ انسان‌ بتواند در دوره‌ي‌ سال‌ حرف‌ بزند و مستمع‌ پيدا كند. اصلا شما در اين‌جا عواطف‌ را كاري‌ بكنيد كه‌ تا آخر سال‌ بتوانند مستمع‌ گويندگان‌ انقلابي‌ بشوند; والا اگر آن‌ شوق‌ و علاقه‌ و عاطفه‌ نبود، اصلا به‌ حرف‌ گوش‌ نمي‌كنند و اهميتي‌ نمي‌دهند.
جلساتي‌ كه‌ برپا مي‌شود، بايد شاد باشد. شيريني‌يي‌ بدهند، شربتي‌ بدهند، مداحي‌ شعر بخواند، شعرا شعر بخوانند و يك‌ نفر هم‌ صحبت‌ مختصري‌ بكند، اشكالي‌ ندارد. همين‌قدر مردم‌ بدانند كه‌ به‌ مناسبت‌ دهه‌ي‌ فجر، شب‌ يك‌ چراغ‌ در اين‌جا روشن‌ است‌ و دسته‌ دسته‌ بيايند و بروند. اگر اين‌ كار را بتوانيد ان‌شاءالله‌ انجام‌ بدهيد، حايز اهميت‌ است‌. البته‌ از قشرهاي‌ مختلف‌ ـ مخصوصا از علما ـ خيلي‌ بايد كمك‌ بگيريد.
در سالهاي‌ گذشته‌، به‌ برادران‌ عرض‌ كرديم‌ كه‌ از همه‌ چيز مهمتر اين‌ است‌ كه‌ شيوه‌هاي‌ ابتكاري‌ و جديد و كم‌خرجي‌ براي‌ شادي‌ مردم‌ فكر كنيد. من‌ دو، سه‌ سال‌ پيش‌ در نمازجمعه‌ گفتم‌ كه‌ جوانان‌، نوجوانان‌، بچه‌مدرسه‌ييها و امثال‌ اينها، در هر خانه‌يي‌ كه‌ هستند، متعهد بشوند كه‌ كوچه‌هاي‌ خودشان‌ را با اين‌ كاغذهاي‌ رنگي‌ تزيين‌ كنند و خودشان‌ را مشغول‌ نمايند. اين‌ كار، چه‌ اشكالي‌ دارد؟ به‌ مدرسه‌ها سفارش‌ كنيد، آنها هم‌ به‌ بچه‌ها توصيه‌ كنند. ما يك‌ كلمه‌ گفتيم‌، ولي‌ در آن‌ روز كسي‌ دنبالش‌ را نگرفت‌; حالا شماها اين‌ كار را از طرق‌ خودش‌ دنبال‌ بكنيد. مثلا فرض‌ كنيد در سطح‌ تهران‌، ده‌ هزار پسربچه‌ي‌ جوان‌ را چند روز مشغول‌ اين‌ كار بكنيد. با شوق‌ و ذوق‌ بيرون‌ بيايند، نردبان‌ بگذارند، بالا بروند، كاغذ رنگي‌ قيچي‌ كنند و به‌ اين‌ نخها بچسبانند. اين‌جا بچسبانند، آن‌جا بچسبانند، اين‌ بچه‌ پايين‌ بيايد، آن‌ بچه‌ بالا برود، آن‌ بچه‌ تصحيح‌ كند. اين‌ خودش‌ يك‌ هيجان‌ است‌ و احساس‌ مي‌كند كه‌ براي‌ دهه‌ي‌ فجر كاري‌ مي‌كند. اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ متعال‌، به‌ همه‌ي‌ شما توفيق‌ بدهد و دعاي‌ ولي‌عصر(ارواحنافداه‌) را شامل‌ حالتان‌ بكند و روح‌ مقدس‌ امام‌(ره‌) را از شما خشنود و راضي‌ بفرمايد.

والسلام‌ عليكم‌ و رحمه‌الله‌ و بركاته‌