پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

سخنراني‌ در جمع‌ كثيري‌ از كارگران‌ و معلمان‌ سراسر كشور، به‌ مناسبت‌ روز جهاني‌ كارگر و روز معلم‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم
در ابتدا به همه‌ى برادران و خواهران عزيز، كارگران و معلمان و دانشجويان و دانش‌آموزان و مسؤولان خوش‌آمد عرض مى‌كنم و از پروردگار عالم براى همه‌ى شما عزيزان - كه دلها و بازوها و دستها و مغزهاى جامعه‌ى اسلامى هستيد - بركت و تفضل مسألت مى‌كنم
امروز و فردا، جزو روزهاى مهم و آموزنده و پُرمحتوا در نظام جمهورى اسلامى عزيز ماست و مربوط به كارگران و معلمان - دو قشر بسيار مؤثر و البته زحمتكش و عالى‌قدر - است. قبلاً لازم است كه ياد شهيد هميشه‌زنده‌ى انقلابمان، آيةاللَّه شهيد مطهرى را - كه امام فرمودند حاصل عمر مباركشان است - گرامى بداريم و عرض كنيم كه شهيد مطهرى (رضوان‌اللَّه ‌عليه) چشمه‌ى فياض و جوشانى بود. اگر ما به خاطر شهادت ايشان متأسفيم - در حالى كه شهادت خلعت ذى‌قيمتى است كه خداى متعال بر تن خاصان مى‌پوشاند و آن بزرگوار با شهادت، به مقامات عالى و معنوى كه همه مشتاق آن هستند، عروج كرد - علت آن است كه اين چشمه مى‌توانست بركات جديدى را به عالم اسلام ارزانى كند. هر يك ساعت و يك روز از عمر با بركت كسى مثل آن شهيد بزرگوار، براى امت اسلام و يكايك مردم مسلمان، داراى فايده است، و براى او حسنه.
البته آثار آن بزرگوار، مثل ياد او زنده است. كتابهاى شهيد مطهرى، قابل مردن و قابل تمام شدن نيست. مبادا كسى خيال كند كه ما از بعد از انقلاب تا حالا، كه مرتب كتابهاى شهيد مطهرى را طبع و منتشر مى‌كنيم، تكرارى است. نه، در سخن حق و در كلام حكمت، تكرار نيست. هنوز جامعه و نسل جوان و جامعه‌ى فرهنگى و علمى ما، به دانستن همان مطالبى كه آن بزرگوار از زبان و قلمش فيضان كرد و در اختيار امت اسلام گذاشت، محتاجند.
بله، چه بهتر كه مطهرى‌هايى، مغزهايى، زبانها و قلمهاى پُرفيضى غير از مطهرى هم داشته باشيم - كه ان‌شاءاللَّه اميدواريم داشته باشيم - اما آنچه كه كهنه نمى‌شود، معارف و حقايقى است كه هنوز جامعه‌ى ما محتاج دانستن و تكرار كردن و از بر كردن آنهاست، و آن همان محتواى كتابهاى شهيد مطهرى است. مبادا وسوسه‌ى خناسان و زمزمه‌ى دشمنان - كه با فكر شهيد مطهرى مخالف بودند و به همين جهت هم او را از دست ما گرفتند - موجب شود كه كتابهاى آن بزرگوار از رواج بيفتد؛ كه البته نخواهد افتاد. دلها و ذهنهاى مشتاق نخواهند گذاشت كه اين مطالب عميق و عريق، از دست و ذهنيت جامعه خارج بشود.
و اما راجع به معلمان و كارگران. با يك نظر، ما هر دو قشر را به يك صورت، در صحنه و در خدمت مشاهده مى‌كنيم. خصوصيت اين دو قشر آن است كه وجود و حيات آنها جزو پايه‌هاى اصلى انقلاب است. اگر شما مى‌بينيد كه نبىّ‌مكرم (صلّى‌اللَّه ‌عليه ‌و آله ‌و سلّم) دست كارگرى را در دست مبارك خودشان گرفتند، او را لمس كردند، بعد سرشان را پايين آوردند و دست آن كارگر را به لبهاى مباركشان رساندند و آن را بوسيدند؛ يا اگر مى‌بينيد كه امير مؤمنان و مولاى متقيان و بزرگترين قلب و زبان دريادلِ پُرمعرفتِ متصلِ به وحى الهى بعد از پيامبر، مى‌فرمايد كه «من علّمنى حرفا فقد صيّرنى عبدا» - هر كس به من چيزى درس بدهد و بياموزد، من را غلام خودش كرده است - اين عمل از پيامبر و اين بيان از اميرالمؤمنين بى‌خود نيست؛ نمى‌خواستند با كسى تعارف كنند. اين عمل و اين بيان، مثل همه‌ى اعمال و بيانات آنان، براى ما درس است؛ هم براى خود كارگر، هم براى خود معلم، هم براى بقيه‌ى مردم، تا كارگر و معلم بدانند كه آنها جزو سنگهاى اساسى اين بنا هستند؛ قدر خودشان را بشناسند و بفهمند كه وجود آنها چه‌قدر در سرنوشت يك ملت مؤثر است.
امروز اگر كارگر ايرانى با همه‌ى وجود، با وجدان كار، با احساس مسؤوليت، با ابتكار و خلاقيت، و با احساس اين‌كه ثوابى را بجا مى‌آورد، كار بكند - كه مى‌كند - و نتيجه‌ى آن را در اختيار ملت خود قرار بدهد، ما به آن هدفى كه از اول اعلام كرديم - يعنى هدف «نه شرقى و نه غربى»، كه معنايش عدم وابستگى به قدرتهاست - خواهيم رسيد؛ والّا اين‌طور نخواهد شد.
پس ببينيد، يك شعار بزرگ انقلاب، يعنى استقلال ملت و كشور - كه دشمنان ما در دنيا با همين مخالفند - بسته به وجود كارگر و تلاش و زحمت زحمتكشان اين قشر و احساس حسنه در آنهاست. كارگر بايد احساس كند كه «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»(1). يعنى هر كس كار حسنه‌يى انجام بدهد، خداى متعال ده برابر به او اجر مى‌دهد. اين كار، همان حسنه است. يا معلم احساس كند كه اگر ما گفتيم ايرانى مسلمان بايد بر روى پاى خود بايستد، يعنى اين رشته‌هاى بردگى را كه در طول دو، سه قرن به گردن و دست و پاى او بستند، باز كند و اين فرهنگ غلط استعمارى را كه مى‌گفتند: «ايرانى نمى‌تواند كار بكند»، از بين ببرد.
آن روزى كه مى‌خواستند نفت را در اين مملكت ملى كنند، يكى از رجال پهلوى گفت: «ايرانى نمى‌تواند يك لولهنگ بسازد، چه‌طور مى‌خواهد نفت را اداره كند؟»! اين، همان فرهنگى است كه خود استعمارگران به ملتهاى مسلمان و استعمارزده و به ملت ما تلقين و القا كردند كه از شما كارى برنمى‌آيد؛ صنعتتان را هم بايد ما درست كنيم، كشاورزيتان را هم بايد ما اصلاح كنيم، براى مدارستان هم بايد ما برنامه‌ريزى كنيم، دولتتان را هم بايد ما بگردانيم!
ذلتى كه خاندان پهلوى (لعنةاللَّه‌عليهم) و خاندان قاجار (لعنةاللَّه‌عليهم) بر سر اين مملكت آوردند و بر اين ملت تحميل كردند، ما را صد سال عقب انداختند. اگر بخواهيم اين ذلت برداشته شود و اين استعداد درخشان ايرانى در اختيار مصالح و منافع ايران و اسلام قرار بگيرد، آيا جز با تربيت نيروى انسانى كارآمد، امكانپذير است؟ چه كسى اين تربيت را خواهد كرد؟ اين سنگ على‌الظاهر تيره، يا اين فلز على‌الظاهر گرفته را چه كسى خواهد تراشيد و صيقل خواهد داد، تا به تيغ برنده‌يى تبديل بشود و همه كار انجام بدهد؟ معلم. اين، نقش معلم است.
هر كس كه در جمهورى اسلامى مشغول كار است - به معناى اعم كار: كار فرهنگى، كار اقتصادى و كار خدماتىِ صحيح و مفيد - بايد بداند كه حسنه انجام مى‌دهد و براى خدا كار مى‌كند، پس عمرش به بيهودگى تلف نشده است. شما يك روز كه كار كنيد، يك روز در ديوان الهى ذخيره كرده‌ايد، يك روز به ملت فايده بخشيده‌ايد، و يك روز به سير تكاملى جامعه مدد رسانده‌ايد. اين، فرهنگ اسلام است؛ نه آن‌كه متأسفانه در بعضى از برنامه‌هاى هنرى و راديو و تلويزيون ما، انسان مى‌بيند كه كسى بعد از سى سال كار، احساس مى‌كند كه كارش به هدر رفته و عمرش تلف شده است! اين فرهنگ، فرهنگ اسلامى و قرآنى نيست.
اگر سى سال درست كار كرديد، سى سال اين جامعه را جلو برده‌ايد و سى سال پيش خدا ذخيره كرده‌ايد. اگر درست كار كرديد، سى سال خودتان جلو رفته‌ايد. اين، فرهنگ قرآنى و اسلامى است. همين فرهنگ بايد در هنر ما هم منعكس بشود. اين مفاهيم بايد در نمايشنامه‌ها، فيلمها، سينما، تلويزيون و راديوى ما انعكاس يابد.
من نمى‌دانم اين دستگاه رسمى هنرى ما، كى مى‌خواهد با اعماق تفكر اسلامى آشنا بشود. مى‌نويسند، غلط! اجرا مى‌كنند، غلط! در قالبهاى هنرى حرف مى‌زنند، غلط! چرا؟! منطق اسلام اين‌طور نيست. اسلام مى‌گويد، شما كارگر كه خوب و با وجدان و با نيت حَسَن كار مى‌كنيد، شما معلم كه براى احساس مسؤوليت درس مى‌دهيد، شما كارمند كه براى پيشبرد جامعه و گشودن گرههاى جامعه كار مى‌كنيد، هر يك ساعت كارتان، ذخيره و حسنه‌يى در پيش پروردگار است؛ هر يك ساعت كارتان، اين ملت را يك ساعت جلو مى‌برد. انسان از چنين كارى، ديگر خستگى و كسالت پيدا نمى‌كند.
معلمان، كارگران كارخانه‌ها و مزارع، صنعتگران، محققان، كارمندان دستگاههاى اجرايى، مدافعان از حريم امنيت كشور، و هر كسى كه در هر نقطه‌يى از اين كشور اسلامى مشغول چنين كارى است، بايد بداند كه در حال عبادت است. نكته‌ى مهم اين است كه مسافر وقتى در منزل بين راه براى گذراندن يك مرحله فرود مى‌آيد، اگر احساس بكند كه ديگر كارش تمام شده، اين مسافر در راه مانده است؛ اين را در ياد داشته باشيد.
اين جامعه‌ى اسلامى، به سمت هدفى حركت مى‌كند. اين هدف و اين راه، مرحله مرحله است. تاكنون چندين مرحله را گذرانده‌ايم. مرحله‌ى مبارزه با عوامل داخلى استكبار، بخوبى و سلامتى گذشت؛ اما كار تمام نشد. اين، يك منزل بين راه بود؛ از آن عبور كرديم. يك مرحله، بر سر جاى خود نشاندن تهاجم تحريك‌شده‌ى جنگ‌افروز تحميلى بود كه هشت سال طول كشيد و همه‌ى دنيا هم پشت سرش ايستادند، تا شايد بتوانند انقلاب را شكست بدهند. اين مرحله هم با پيروزى و سربلندى گذشت. از اين مرحله هم عبور كرده‌ايم، اما نبايد احساس كنيم كه كار تمام شد؛ كار تمام نشده است. يك مرحله، مرحله‌ى مطرح شدن در افكار عمومى عالم، به عنوان يك ملت مبارز، يك ملت صادق، يك ملت مظلوم و يك ملت داراى اهداف بلند بود؛ اين مرحله هم گذشت و دنيا آشنا شد. اينها مراحل و منازل بين راه است.
آن كاروان‌سالار راه، آن بلدِ بيناى بصيرِ دشمن‌شناسِ راه‌شناس، آن امام عظيم‌الشأن و جليل‌القدر، ما را يكى يكى، با دقت و با ظرافت، از اين مراحل گذراند. شما ملت عزيز، راه را خوب رفتيد و احساس خستگى نكرديد. ما يكى پس از ديگرى، در مسائل گوناگون، در سازندگيهاى داخلى، در رشد سياسى و فرهنگى مردم، در پيشرفتِ در احكام اسلامى، بحمداللَّه پيشرفت داشتيم و پيشرفت داشتيد.
اين‌كه بعضى بنشينند و چانه بجنبانند و مثل كسانى كه از خواب بيدار شده‌اند، نمى‌دانند كه در اين مملكت چه گذشته، همه‌ى گرفتاريها و بدبختيهاى دوران رژيم سلطنت را بر زبان بياورند و خيال كنند كه اين ملت، همان ملت است، يك اشتباه تأسف‌انگيز است كه متأسفانه بعضى دارند. اينها به گونه‌يى حرف مى‌زنند كه انگار اين ملت، يك ملت مرده است. انگار اين ملت، همان ملتى نيست كه امريكا و شوروى و ناتو و همه‌ى ارتجاع را كه پشت سر صدام ايستاده بودند، شكست داده است. انگار اين ملت، آن ملتى نيست كه در اعماق روستاها و زواياى كشورش، زن و مرد و پير و جوان، مفاهيم سياسى و فرهنگى و انقلابى را مثل واضحترين مسائل زندگيشان مى‌دانند. ملت ما، يك ملت زنده و كارآمد و معتقد و مؤمن و متكى به خود است. ملت ما، ملت زمان حاكميت استعمار و مزدوران استعمار نيست، كه هيچ اميدى به او نبود.
مى‌نشينند فضا را تاريك جلوه مى‌دهند و طورى حرف مى‌زنند كه كأنه همه چيز تمام شده است! همه چيز شروع شده؛ درعين‌حال، راه نيمه‌كاره است. اين، نكته‌ى اساسى است. مبادا خيال كنيد اين موفقيتهايى كه ما داشتيم، همه‌ى اهداف ماست؛ نه، در اين مملكت بايد خيلى كار بشود؛ در اين سرزمين اسلامى بايد خيلى تلاش و ابتكار مخلصانه و دلسوزانه انجام بگيرد. دشمنان ما هنوز در كمين نشسته‌اند كه چه وقت اين ملت از اسلام خسته بشود، به او حمله كنند؛ چه وقت اين ملت ايمان خودش را از دست بدهد، هجوم به او را از همه طرف شروع كنند.
دشمنان اسلام آرام نگرفته‌اند. اين ملت و امام اين ملت، بارها و بارها به دهان امريكا و ديگر قلدرهاى دنيا زدند؛ اما آنها مأيوس نيستند. وقتى مى‌بينند كه نمى‌توانند اين ملت را از ايمانش، از اسلامش، از انقلاب و امامش جدا بكنند و شعارهايش را از او بگيرند - در واقع امكان اين عمل نيست - در دنيا اين‌گونه منعكس مى‌كنند كه دولت به غرب متمايل شد! اين براى آن است كه روحيه‌ى ملتهاى دنيا را ضعيف كنند. اين براى آن است كه مسلمانانى را كه در اقصا نقاط عالم چشمشان به شما ملت شجاع و بزرگ است، دلمرده و مأيوس كنند. آنها بگويند عجب! پس ايران هم اين‌طور شد. تلاش مى‌كنند كه اميد مسلمانان جهان از دست برود؛ ولى اشتباه كرده‌اند.
امريكا با ملت ايران و با اهداف اين ملت، با همه‌ى وجود دشمن است؛ ما اين را مى‌دانيم. اين ملت، حرف قاطع خود را درباره‌ى فلسطين زده؛ لذا امريكا از او داغدار است. اين ملت، حرف خود را در باب سلطه‌ى ظالمانه‌ى امريكا زده و ايستاده است؛ لذا امريكا و استكبار جهانى، از اين موضع بشدت ناراحتند. اين ملت، تمسك و اعتصام نهايى و قوى خودش را به اسلام و قرآن ثابت كرده است. امريكا و همه‌ى دشمنان اسلام، از اين رويكرد بشدت زخم خورده‌اند؛ لذاست كه عليه ما تبليغات و تلاش مى‌كنند.
اينها با هرجايى كه پرچم اسلام در آن بلند بشود، مخالفند. الان همين عراق را نگاه كنيد؛ اين شيعيان مظلوم جنوب عراق را ببينيد. البته برادران كُرد ما در شمال عراق، مظلوم و مغلوب و مقهورند. ما بايد به آنها كمك كنيم، وظيفه‌ى خودمان هم مى‌دانيم، تا حالا هم كمك كرده‌ايم، بعد از اين هم خواهيم كرد؛ در اين هيچ بحثى نيست. در دنيا هم فقط تبليغات و حرف است؛ عمل در آن نيست. با همه‌ى اين تبليغات، آن مقدارى هم كه تاكنون از سوى دنيا كمك شده است، يك‌صدم آنچه كه براى آنها احتياج است، نمى‌شود! ملت و دولت ايران، مردانه آستينها را بالا زده‌اند و دارند به آنها كمك مى‌كنند؛ باز هم خواهند كرد، وظيفه‌ى اسلامى است، براى خاطر كسى هم نيست؛ اما اين تبليغات را با آنچه كه نسبت به مردم مسلمان مظلوم جنوب عراق وجود دارد، مقايسه كنيد. چرا؟ علت چيست؟ مگر شيعيان بصره و نجف و عمّاره و ناصريه و سماوه و كربلا مظلوم نيستند؟ مگر اينها زير فشار قرار نگرفته‌اند؟(2) مگر صدام با آن مردم، بدتر از حجاج‌بن‌يوسف، ظلم بى‌سابقه‌يى را انجام نداد؟ مگر مرجع تقليد اين مردم را زندانى و زير فشار قرار نداد؟ مگر اعتاب مقدسه را خراب نكرد؟ مگر به عقايد و عواطف اين ملت، اين‌قدر زخم و ضربه نزد؟ چرا از دنيا نفسى بلند نمى‌شود؟! چرا كسى به ياد آنها نيست؟! چرا به جامعه‌ى علمى نجف و مراجع تقليد و علما و فضلا و آستانهاى مقدس اميرالمؤمنين و حسين‌بن‌على (عليهماالسّلام) - كه محل اميد و معشوق دل دهها ميليون مسلمان است - توجهى نمى‌شود؟ چرا نسبت به اين همه فاجعه‌يى كه صدام و صداميان - اين دژخيمهاى از خدا بى‌خبر - انجام دادند، در تبليغات جهانى هيچ اشاره‌يى نمى‌شود؟ يك نفر فقط دو كلمه حرف مى‌زند و تمام مى‌شود! چرا؟ چون مى‌دانند كه در اين‌جا پرچم اسلام، پرچم روحانيت و پرچم دين برافراشته شده است.
اينها با دين مخالفند. بدانيد كه اگر خداى متعال - العياذباللَّه و نستجيرباللَّه - به جلاد پهلوى - محمّدرضاى بدبخت ذليل - مهلت مى‌داد كه صد مرتبه‌ى ديگر مثل هفده شهريور و مثل پانزده خرداد را راه بيندازد و هزاران هزار از اين مردم را بكشد، از اين امريكا و از اين سازمانهاى دروغين حقوق بشر، يك كلمه حرف جدى عليه او صادر نمى‌شد؛ هيچ كارى نمى‌كردند! اينها با كشتار انسانهايى كه در راه اهداف دينى قيام و حركت كرده‌اند، مخالفتى ندارند؛ مشوق اين‌گونه كشتارها نيز هستند! اين، به خاطر چيست؟ به خاطر عمق دشمنى آنها با دين و بخصوص با اسلام است. چرا؟ چون اسلام در خدمت توده‌هاى مظلوم است؛ چون اسلام با قلدرى مخالف است؛ چون اسلام با سلطه‌ى امريكا و امثال امريكا مخالف است؛ چون اسلام طرفدار استقلال ملتهاى مظلوم است.
ملت ايران بايد از موفقيتهاى گذشته دو درس بگيرد:
درس اول اين است كه اين موفقيتها در سايه‌ى مقاومت به دست خواهد آمد، نه در سايه‌ى تسليم. هر كس تسليم ابرقدرتها شد، ذليل گرديد. اگر ذليل بود، ذليلترش مى‌كنند؛ اگر هم عزيز باشد، او را به ذلت مى‌كشند! مى‌بينيد كه ديكتاتور عراق در مقابل امريكا چه ذلتى دارد! ذلت را قبول كرد، ولى در مقابل مردمش آن‌طور است. عربها مثلى دارند: «اسد علىّ وفى الحروب نعامة». به ملتش كه مى‌رسد، شير است؛ به امريكا كه مى‌رسد، موش است!
امام(رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه) يك وقت مى‌فرمودند كه هر زمان عراق در جنگ شكست مى‌خورد، و هر موقع اين سرداران قادسيه، از بسيجيان و رزمندگان ما يك تودهنى مى‌خورند، صدام فوراً يك مدال و يك نشان به آنها مى‌دهد! هر وقت به آنها مدال مى‌داد، معنايش اين بود كه شكست خورده‌اند! حالا هم آنها اعلام كرده‌اند كه دولت عراق به صدام مدال داده است! مدال چه چيزى؟ مدال ذلت در مقابل امريكا، مدال روبه شدن در مقابل متجاوزان به عراق، و مدال خونريزى نسبت به مردم مظلوم اين كشور! دنيا هم دارد تماشا مى‌كند. يك وقت از سر فراغت چيزى مى‌گويند؛ به فكر مردم هم نيستند. پس، درس اول اين است كه بايد در مقابل استكبار ايستاد. با مقاومت - نه با تسليم - به همه چيز دست پيدا خواهيد كرد؛ همچنان كه تا امروز دست پيدا كرده‌ايد.
درس دوم اين‌كه راه نيمه‌كاره است؛ بايد كار كرد. معلمان بايد از روى دلسوزى، از روى صميميت، با احساس اين‌كه كشور و ملت و اين انقلاب، به هريك ساعت درس آنها نياز دارد، خوب كار كنند و با اين روحيه و با اين وجدان درس بدهند. كارگران بايد با وجدان كار، با احساس مسؤوليت، با بكارگيرى روح خلاقيت و ابتكار، با توجه به اين‌كه هر ضربه‌ى چكش آنها، هر پيچ و مهره قرص كردن آنها، هر كار تميز و خوب آنها، ضربه‌يى بر پيكر استكبار و خدمتى به انقلاب و ايران است، كار كنند.
اميدواريم كه خداى متعال، شما برادران و خواهران عزيز و همه‌ى ملت ايران و همه‌ى مسؤولان اين كشور و اين دولت خدومِ زحمتكشِ مردمىِ عزيز را توفيق بدهد كه ان‌شاءاللَّه بتوانند روزبه‌روز اين ملت را به سمت اهداف عاليه‌اش پيش ببرند. خداوند نظر و عنايت و لطف ولىّ‌اللَّه الاعظم (ارواحنافداه) را هميشه به اين ملت مستمر و مستدام بدارد و روح مطهر امام عزيزمان را از ما شاد و راضى كند.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

-------------------------------------------
1) انعام: 160
2) در پى شرايط ايجاد شده در فرداى پايان جنگ دوم خليج فارس و خروج نيروهاى عراقى از كويت، عراق دچار ناآراميهاى وسيعى در شمال، مركز و جنوب گرديد. نيروهاى مخصوص عراق، براى قلع و قمع مخالفان، به عمليات سركوب وسيعى مبادرت ورزيدند، كه در اين ميان توجه جامعه‌ى بين‌المللى و رسانه‌هاى گروهى جهان، تنها به شمال عراق و كُردها معطوف بود و از جناياتى كه نيروهاى عراقى عليه شيعيان جنوب مرتكب مى‌شدند، در رسانه‌هاى خارجى چندان خبرى نبود.