پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
خيلى خوش آمديد آقايان محترم، برادران عزيز. اين ديدارِ شش ماه يك بار، علاوه بر جنبه‌هاى قانونى و موقعيتى، براى ما اين حسن را هم دارد كه دوستان و رفقا و اعزّه و برادران خوبمان را از نزديك زيارت ميكنيم؛ كه اين هم براى من مغتنم است.
خوشبختانه اين اجلاس شما در دنباله‌ى فضاى معنوى ماه رمضان اتفاق افتاد، كه خود اين حتماً بر فضاى اين جلسه حاكم بوده؛ و آنطورى كه از گزارشها برمى‌آمد و بنده هم قبلاً تا حدودى در جريان قرار گرفتم، نكاتى كه آقايان تذكر دادند، نكات خوب و مهمى بود؛ كه اينها همه نشانه‌ى رحمت الهى است و بايد خدا را شكر كرد.
ماه رمضانِ امسال با يك نگاه اجمالى كه انسان نگاه ميكند، باز هم بهتر و شيرين‌تر و باصفاتر از ماه رمضانهاى گذشته بود؛ و ما اين را بحمداللَّه هر سال احساس ميكنيم. جلسات تلاوت قرآن، كه گاهى در يك روز شايد هزار نفر يا بيشتر مى‌نشينند و تلاوتها را استماع ميكنند، اين نه در يك شهر، نه در دو شهر، در بسيارى از شهرهاى كشور تكرار ميشود. واقعاً انسان نميداند چطور خدا را شكر كند كه كشورِ دورافتاده‌ى از قرآن و تلاوت قرآن و انس با قرآن در دوران طاغوت، امروز اينجور آميخته باشد با آيات كريمه‌ى الهى. انسان مى‌بيند جوانهائى را، نوجوانهائى را كه آنجا نشسته‌اند و يك ساعت تلاوت ميكنند؛ چه تلاوت شيوائى؛ صحيح، دقيق، متوجه به معنا، و مردم هم گوش ميكنند. اگر در سطح كشور انسان ملاحظه كند، ميتوان گفت اين انس با قرآن و تلاوت قرآن در ماه مبارك رمضان، اعداد ميليونى دارد.
همين طور، جلسات دعا. شما تصور بفرمائيد كه در شبهاى ماه رمضان و سحرهاى ماه رمضان، يك جمعيت ميليونى دارند دعاى ابوحمزه ميخوانند؛ چه آنهائى كه در جلسات حضور دارند، چه آنهائى كه از طريق تلويزيون و راديو اين دعا را ميشنوند و داخل منزل حال ميكنند، صفا ميكنند، اشك ميريزند؛ اينها چيزهاى كمى نيست؛ اينها نشانه‌هاى لطف الهى است.
بعد نوبت ميرسد به حضور سياسى مردم در روز قدس. باز انسان دست قدرت الهى را مشاهده ميكند كه اينطور دلهاى مردم را جذب ميكند و مى‌آورد توى آن هواى گرم، با دهان روزه، وسط خيابانها؛ وفادارى خودشان را به انقلاب، به آرمانهاى انقلاب نشان ميدهند، فرياد ميكنند؛ پيرمرد مى‌آيد، بچه‌ى كوچك مى‌آيد، زنها مى‌آيند، مردها مى‌آيند.
بعد نوبت ميرسد به روز عيد فطر و نمازهاى عيد. اين تضرع و دعائى كه در روز عيد فطر در سرتاسر كشور خوانده ميشود، مردم جمع ميشوند، دعا ميخوانند، تضرع ميكنند، از خداى متعال عالى‌ترين خواسته‌ها را درخواست ميكنند، با حالت توجه، با حالت تضرع، ما كِى اين چيزها را داشتيم؟ كِى در طول تاريخ - تاريخ قرنها، نه تاريخ سالها - كشور ما اينجور مشحون به آيات الهى و كلمات تضرع‌آميز در مقابل پروردگار و دعا و توجه و ذكر بوده؟ كِى اين همه مردم در اين وادى وارد ميشدند؟ براى كى مى‌آيند؟ به كى ميخواهند خودشان را نشان بدهند؟ جز اخلاص، جز ايمان، جز علاقه و عقيده‌ى به مبانى اسلامى، هيچ عامل و انگيزه‌ى ديگرى در اينجا قابل تصور نيست. خب، اينها همه‌اش موجبات رحمت الهى است؛ «اللّهمّ انّى اسئلك موجبات رحمتك».(1) اينها همان چيزهائى است كه باران فيض الهى را بر سر ما ميبارد.
البته ما اشتباه ميكنيم؛ گاهى نميفهميم اين تفضل الهى را، نمى‌بينيم دست عطوفت الهى را در قضاياى مختلف كه بر سر ما گذاشته ميشود. گاهى هم از اين جهت اشتباه ميكنيم كه خيال ميكنيم مائيم كه داريم اين كارها را ميكنيم، در حالى كه ما نيستيم؛ «لو انفقت ما فى الارض جميعا ما الّفت بين قلوبهم و ليكنّ اللَّه الّف بينهم».(2) «قلب المؤمن بين اصبعى الرّحمن». كى اين مؤمنين را ميكِشد مى‌آورد توى اين ميدانها، اينجور اينها را متوجه به خدا ميكند؟ جز دست الهى، جز قدرت الهى، چيز ديگرى نيست. اينهاست كه ما را اميدوار ميكند.
من نميخواهم فقط شرح ماوقع را عرض كنم - كه خب، اين ماوقع را همه داريم مى‌بينيم - من ميخواهم اين استنتاج را بكنم: «هو الّذى ايّدك بنصره و بالمؤمنين»؛(3) خداى متعال تأييد خودش را در كنار نصرت به وسيله‌ى مؤمنين ميگذارد، كه على‌الظاهر مراد در اينجا نصرتهاى معنوى است؛ مثل همان «انّى ممدّكم بألف من الملائكة مردفين»(4) و امثال اينها. «هو الّذى ايّدك بنصره و بالمؤمنين»؛ مؤمنين هستند كه موجب نصرت ميشوند؛ مؤمنين هستند كه نظام را پابرجا نگه ميدارند؛ مؤمنين هستند كه در ميدانهاى مختلف، جاده را صاف ميكنند تا نظام اسلامى بتواند كارهاى بزرگى را انجام دهد. ما اينها را «انّما اوتيته على علم عندى»(5) نبايد تصور كنيم؛ خيال نكنيم ما هستيم داريم ميكنيم؛ اينها را خدا دارد ميكند. اين نكته‌ى اول؛ كه به نظر من مردم ما به توفيق الهى، به لطف پروردگار، مردم خوبى هستند؛ خوبى‌شان هم به وفادارى آنها به ايمان است، به رسوخ ايمان در دلهاست.
شما ببينيد امروز وسائلى كه براى اغواى دل جوانها هست، چقدر است؛ قابل مقايسه‌ى با گذشته نيست. اين ماهواره‌ها، اين اينترنت‌ها، اين انواع و اقسام وسائل ارتباطات، اينها دلها را اغوا ميكند، جذب ميكند، از راه به در ميبرد، انگيزه‌هاى معنوى را در انسان سست ميكند، شهوات را در انسان بيدار ميكند. با وجود همه‌ى اينها، اين مجالسى كه اشاره شد و شما ديديد، اكثرشان همين جوانهايند. بعضى اوقات شايد ظواهرشان هم نشان نميدهد كه اينها دل در گرو محبت الهى دارند، اما دارند؛ مى‌آيند، با خدا حرف ميزنند، اشك ميريزند. اشك آنها مايه‌ى غبطه‌ى انسان است. انسان نگاه ميكند، مى‌بيند اين جوان آنجا نشسته، همين‌طور اشك بر روى چهره‌ى او جارى است. انسان به حال اينها غبطه ميخورد. اينها دلهاشان پاك است، اينها صافند، نزديك به خدايند؛ همين، مايه‌ى نصرت است؛ «هوالّذى ايّدك بنصره و بالمؤمنين».
مطلبى كه من امروز ميخواهم عرض بكنم - كه ان‌شاءاللَّه سعى كنم كوتاه عرض بشود - اين است كه فقه سياسى در شيعه، سابقه‌اش از اولِ تدوين فقه است. يعنى حتّى قبل از آنكه فقه استدلالى در قرن سوم و چهارم تدوين بشود - در عهد روايات - فقه سياسى در مجموعه‌ى فقه شيعه حضور روشن و واضحى دارد؛ كه نمونه‌اش را شما در روايات مى‌بينيد. همين روايت «تحف‌العقول» كه انواع معاملات را چهار قسم ميكند، يك قسمش سياسات است - امّاالسّياسات - كه خب، در آنجا مطالبى را بيان ميكند. در اين روايت و روايات فراوان ديگر، شاخصها ذكر ميشود. اين روايت معروف صفوان جمّال: «كلّ شى‌ء منك حسن جميل الّا اكرائك الجمال من هذا الرّجل» و ديگر رواياتى كه فراوان است، از اين قبيل است. بعد كه نوبت به عصر تدوين فقه استدلالى ميرسد - دوران شيخ مفيد و بعد از ايشان - باز انسان مشاهده ميكند كه فقه سياسى در آنجا وجود دارد؛ در ابواب مختلف، آن چيزهائى كه مربوط به احكام سياست و اداره‌ى جامعه است، در اينها هست.
بنابراين سابقه‌ى فقه سياسى در شيعه، سابقه‌ى عريقى است؛ ليكن يك چيز جديد است و آن، نظام‌سازى بر اساس اين فقه است؛ كه اين را امام بزرگوار ما انجام داد. قبل از ايشان كس ديگرى از اين ملتقطات فقهى در ابواب مختلف، يك نظام به وجود نياورده بود. اولْ كسى كه در مقام نظر و در مقام عمل - توأماً - يك نظام ايجاد كرد، امام بزرگوار ما بود؛ كه مردم‌سالارى دينى را مطرح كرد، مسئله‌ى ولايت فقيه را مطرح كرد. بر اساس اين مبنا، نظام اسلامى بر سر پا شد. اين، اولين تجربه هم هست. چنين تجربه‌اى را ما در تاريخ نداريم؛ نه در دوران صفويه داريم، نه در دوره‌هاى ديگر. اگرچه در دوران صفويه كسانى مثل «محقق كركى»ها وارد ميدان بودند، اما از اين نظام اسلامى و نظام فقهى در آنجا خبرى نيست؛ حداكثر اين است كه قضاوت به عهده‌ى يك ملائى، آن هم در حد محقق كركىِ با آن عظمت بوده است؛ ايشان ميشود رئيس قضات، تا مثلاً قضات را معين كند؛ بيش از اينها نيست؛ نظام حكومت و نظام سياسى جامعه بر مبناى فقه نيست. ايجاد نظام، كارى است كه امام بزرگوار ما انجام داد. همان طورى كه جناب آقاى مهدوى در نطقشان اشاره كردند - كه من اجمالاً اطلاع پيدا كردم - امام مسئله‌ى ولايت فقيه را در نجف استدلالى كردند و بحث كردند؛ بعد هم در مقام عمل، اين را پياده كردند و آوردند، شد يك نظام اسلامى. خب، اينجا دو تا مطلب وجود دارد كه ما بايد به اين دو مطلب توجه كنيم.
يك مطلب اين است كه يك چالش بزرگى همواره بر سر راه حفظ هويت اين نظام وجود داشته است؛ الان هم وجود دارد، بعد از اين هم خواهد بود. آن چالش عبارت است از چالش بين وفادارى و حفظ خطوط اصلى - يعنى اصول و مبانى نظام - از يك طرف، و دستاوردهاى پيشرفت مادى و معنوى براى نظام از طرف ديگر. اين فكر گاهى اوقات پيش مى‌آيد؛ البته دليل هم دارد كه اين فكر پيش مى‌آيد؛ چون آن هدفهاى مترتب بر آن مبانى، اينجور نيست كه هدفهاى زودرسى باشد، كه حالا در ظرف ده سال و بيست سال حتماً اين هدفها تأمين شود؛ گاهى اوقات بايد نسلها بگذرد تا اين اهدافى كه بر مبناى آن اصول ترسيم شده است، تحقق پيدا كند. وقتى كه اين اهداف در ميان‌مدت يا در كوتاه‌مدت تحقق پيدا نكرد، اين وسوسه به سراغ نخبگان و زبدگان و مسئولان مى‌آيد كه نكند پايبندى ما به اين اصول است كه مانع ميشود ما به اين اهداف دست پيدا كنيم. اين يك چالش بسيار مهمى است.
من مدتها قبل در يك صحبتى اشاره كردم كه يكى از مظاهر عظمت امام بزرگوار عبارت بود از صبر در اين قضيه. البته دوران ايشان، دوران كوتاهى بود - ده سال بيشتر طول نكشيد - اما در همين دوران، ايشان پايه‌ها را محكم چيد. يكى از كارهاى امام اين بود كه به خاطر مشكلاتى كه احياناً پيش مى‌آمد - چه در زمينه‌ى مسائل داخلى، چه در زمينه‌ى چالشهاى بين‌المللى - ايشان از مبانى و اصول كوتاه نيامد؛ يعنى صبر كرد. من تعبير كردم به صبر امام. صبر ايشان به اين معنا بود كه تحمل كرد. در برابر فشارهائى كه مى‌آمد، كه آقا اگر چنانچه اين حكم را نكنيد، اگر قضيه‌ى سلمان رشدى را مطرح نكنيد، اگر چه نشود، اگر چه نشود، ممكن است ما به اين موفقيتها دست پيدا كنيم، ايشان تسليم نشد؛ ايشان پافشارى كرد. اين چالش تا امروز هم وجود دارد.
خب، عده‌اى ممكن است به اين فكر بيفتند كه پايبندى ما به اصول موجب شده است كه ما به اين اهداف دست پيدا نكنيم؛ ناكامى‌هائى در سطح اداره‌ى داخلى يا در سطح مسائل بين‌المللى، ما را دچار مشكل كند. اين چالش مهمى است؛ با اين چالش بايد هوشيارانه برخورد كرد. نه، درست، عبارت است از اينكه ما هر دو هدف را به موازات يكديگر دنبال كنيم و بدانيم كه اين دو هدف با يكديگر سازگار است؛ يعنى حفظ اصول و مبانى نظام و در واقع حفظ هويت نظام از يك طرف، و از طرف ديگر، دست يافتن به آن اهدافى كه نظام تعريف كرده است؛ چه اهداف مادى و پيشرفتهاى مادى و علمى و معيشتى و تمدنى و امثال اينها، و چه اهداف معنوى مثل استقرار عدالت و از اين قبيل چيزها. بايد بدانيم اينها سازگار است. و ما نميتوانيم به آن اهداف برسيم، مگر اينكه به اين اصول پابند باشيم. يعنى به خاطر اينكه مشكلاتى در رسيدن به آن هدفها پيش مى‌آيد، از اصول دست برنداريم، حالت قناعتِ حداقلى پيدا نكنيم؛ و بدانيم كه اگر ما از اصول دست برداشتيم، حتّى هويت نظام كه از بين خواهد رفت، به آن هدفها هم نميرسيم. ما در همين انقلابهاى گوناگون، نظائرش را ديديم. البته اصول آنها، اصول باطلى بود؛ اما تنازلهاى آنها به هيچ وجه به آنها كمك نكرد.
اينكه ما بيائيم مسئله‌ى عقلانيت را مطرح كنيم و بگوئيم «بر سر عقل آمدن انقلاب»، اين ما را به نتيجه نميرساند. من يادم هست آن سالهاى اول انقلاب، از جمله‌ى حرفهائى كه زده ميشد، اين بود كه بايستى ما انقلاب را سر عقل بياوريم! يعنى عقلانيت را به عنوان يك وسيله، بهانه قرار بدهند و از اصول و مبانى و پايه‌هاى اصلى صرف نظر كنند؛ اين نبايد انجام بگيرد. «و ان تطع اكثر من فى الارض يضلّوك عن سبيل‌اللَّه ان يتّبعون الّا الظّنّ و ان هم الّا يخرصون».(6) نبايستى اصول را پامال كرد. البته اين كار مهمى است؛ پيچيدگى‌هائى دارد، سختى‌هائى دارد و گاهى در موارد گوناگون، براى نخبگان و زبدگان ترديدهائى پيش مى‌آيد. به عنوان يك اصل قطعىِ موضوعى، بايد اين را مسلّم گرفت كه پايبندى به اصول و حفظ خطوط اصلى نظام اسلامى، اصل است.
بر اساس اين، بايد دنبال پيشرفتها گشت. ما امتحان كرديم، ديديم كه ميشود اصول را حفظ كرد، به پيشرفتها هم رسيد. امروز كشور ما از لحاظ پيشرفت علمى، از لحاظ پيشرفت فناورى، از لحاظ آگاهى‌ها و پختگى‌هاى سياسى، از لحاظ پيدا كردن راه و رسم‌هاى گوناگون در نهادهاى مختلف - نهادهاى اقتصادى و غيره - با اوائل انقلاب قابل مقايسه نيست؛ ما خيلى جلو رفتيم، خيلى پيشرفته‌تريم؛ در عين حال اصول را هم حفظ كرديم. اگر جائى از اصول كوتاه گذاشته باشيم، بايد از آن توبه كنيم. از اصول نبايستى كم گذاشت. همچنين بايد بدانيم نصرت الهى هم بسته‌ى به همين است كه ما اين مبانى و اصول را حفظ كنيم. اين يك نكته.
نكته‌ى دومى كه در اين زمينه عرض ميكنيم، اين است كه نظام‌سازى - كه گفتيم امام بزرگوار ما بر اساس مبانى فقهى، نظام‌سازى كرد - يك امر دفعى و يكباره نيست؛ معنايش اين نيست كه ما يك نظامى را بر اساس فقه كشف كرديم و استدلال كرديم و اين را گذاشتيم وسط، و اين تمام شد؛ نه، اينجورى نيست. نظام‌سازى يك امر جارى است؛ روزبه‌روز بايستى تكميل شود، تتميم شود. ممكن است يك جائى اشتباه كرده باشيم اما مهم اين است كه ما بر اساس اين اشتباه، خودمان را تصحيح كنيم، خودمان را اصلاح كنيم؛ اين جزو متمم نظام‌سازى است. نه اينكه گذشته را خراب كنيم. اينكه ما ميگوئيم نظام‌سازى جريان دارد، معنايش اين نيست كه هرچه را ساختيم و بنا كرديم، خراب كنيم؛ قانون اساسى‌مان را خراب كنيم، نظام حكومتى و دولتى‌مان را ضايع كنيم؛ نه، آنچه را كه ساختيم، حفظ كنيم، نواقصش را برطرف كنيم، آن را تكميل كنيم. اين كار، يك كار لازمى است.
من تصورم اين است كه بُعد مهمى از قيد اطلاق كه امام منضم كردند به ولايت فقيه - كه در قانون اساسىِ اول قيد «مطلقه» نبود؛ اين را امام اضافه كردند - ناظر به همين است؛ يعنى انعطاف‌پذيرى. دستگاه ولايت - كه دستگاه عظيم ولايت، يعنى در واقع مجموعه‌ى آن دستگاه‌هاى تصميم‌ساز و تصميم‌گير كه در رأسش رهبرى قرار دارد؛ اما مجموعه، يك مجموعه است - بايد بتواند به طور دائم خودش را پيش ببرد، متحول كند؛ چون تحول جزو سنتهاى زندگى انسان و تاريخ بشرى است. ما اگر چنانچه خودمان تحول ايجاد نكنيم و پيش نرويم، تحول بر ما تحميل خواهد شد. تحول يعنى تكميل، پيش رفتن به سمت آنچه كه درست‌تر است، آنچه كه كاملتر است. يعنى آنچه را كه ساختيم، ببينيم نقصهايش كجاست، آن را برطرف كنيم؛ ببينيم كجا كم داريم، آن را اضافه كنيم. اين جريان بايستى ادامه پيدا كند.
البته دشمنان، «ولايت مطلقه» را به معناى «استبداد» گرفته‌اند؛ يعنى ميل فقيه عادل به صورت دلبخواه. اين معنا در دلِ خودش يك تناقض دارد: اگر عادل است، نميتواند مستبد باشد؛ اگر مستبد است و بر اساس دلخواه عمل ميكند، پس عادل نيست. دشمنان، اين را ملتفت نميشوند و اين معنا را نميفهمند. اين نيست مسئله‌ى «ولايت مطلقه» كه فقيه هر كار دلش خواست، بكند؛ يك وقت يك چيزى به نظرش رسيد كه بايد اين كار انجام بگيرد، فوراً انجام دهد؛ قضيه اين نيست. قضيه اين است كه يك حالت انعطافى در دست كليددار اصلى نظام وجود دارد كه ميتواند در آنجائى كه لازم است، مسير را تصحيح و اصلاح كند، بنا را ترميم كند.
البته در اينجا هم خطرى كه وجود دارد - كه بايد از اين خطر برحذر بود - اين است كه ما تصور كنيم اين انعطاف بايستى تحت تأثير فشارهاى بيرونى و تغييرِ در جهت انعطاف به قالبهاى غربى باشد. سر قضيه‌ى قصاص به ما اعتراض ميكنند و فشار مى‌آورند، سر قضيه‌ى ديه به ما فشار مى‌آورند، سر قضاياى گوناگون در مسائل مختلف به ما فشار مى‌آورند؛ لذا ما تسليم شويم؛ انعطاف به اين معنا باشد. نه، اين انحراف است؛ اين انعطاف نيست. بايد توجه كنيم، همان آيه‌ى شريفه‌ى «و ان تطع اكثر من فى الارض» اينجا هم جارى است. نبايد به خاطر اينكه راديوهاى بيگانه و تبليغات خصمانه و اتاقهاى فكر دشمن و كمربسته‌ى عليه نظام اسلامى، راجع به فلان حكم، راجع به فلان مبنا اعتراض ميكنند، فرياد ميكشند، ما بيائيم بگوئيم حالا تجديد نظر كنيم براى اينكه با دنيا هماهنگ شويم؛ نه، اين خطاست، اين انحراف است؛ به اين انحراف نبايد دچار شد.
در عين حال مسائل جديدى وجود دارد. در زمينه‌ى اقتصاد، مسائل تازه‌اى وجود دارد. مثلاً ما بانكدارى اسلامى را به وجود آورده‌ايم. امروز مسائل تازه‌اى در زمينه‌ى پول و بانكدارى وجود دارد؛ اينها را بايستى حل كرد؛ بايد اينها را در بانكدارى اسلامى - بانكدارى بدون ربا - ديد. كى بايد اينها را انجام بدهد؟ فقه متكفل اين چيزهاست. البته من همين‌جا عرض بكنم كه نياز ما به كرسى‌هاى بحث آزاد فقهى در حوزه‌ى قم - كه مهمترين حوزه‌هاست - برآورده نشده است. من اين را الان اينجا عرض ميكنم - آقايانى هم از قم اينجا تشريف داريد - اين نياز برآورده نشده. در قم بايد درسهاى خارجِ استدلالىِ قوى‌اى مخصوص فقه حكومتى وجود داشته باشد تا مسائل جديد حكومتى و چالشهائى را كه بر سر راه حكومت قرار ميگيرد و مسائل نو به نو را كه هى براى ما دارد پيش مى‌آيد، از لحاظ فقهى مشخص كنند، روشن كنند، بحث كنند، بحثهاى متين فقهى انجام بگيرد؛ بعد اين بحثها مى‌آيد دست روشنفكران و نخبگان گوناگون دانشگاهى و غير دانشگاهى، اينها را به فرآورده‌هائى تبديل ميكنند كه براى افكار عموم، براى افكار دانشجويان، براى افكار ملتهاى ديگر قابل استفاده است. اين كار بايستى انجام بگيرد، ما اين را لازم داريم. محصول اين كاوشهاى عالمانه ميتواند در معرض استفاده‌ى ملتها و نخبگان ديگر كشورها هم قرار بگيرد.
الان شما ملاحظه كنيد؛ تقريباً در مدت هشت ماه، در يكى از آرامترين و ساكت‌ترين نقاط عالم - يعنى شمال آفريقا و حول و حوش شمال آفريقا و جزيرةالعرب - چهار تا نظام سرنگون شده؛ يعنى چهار تا ديكتاتورِ چسبيده به صندلىِ متكى به غرب و متكى به آمريكا، زير و رو شدند: مصر، تونس، ليبى و يمن. خب، اين خيلى حادثه‌ى مهمى است. من عرض كرده‌ام، باز هم عرض ميكنم؛ ما واقعاً نميتوانيم الان ابعاد عظمت اين حادثه را درست ترسيم كنيم. خيلى كار بزرگى انجام گرفته است. خب، اينجا ملتها در معرض حوادثى هستند. يكى از اين حوادث - كه ان‌شاءاللَّه اين پيش بيايد - اين است كه نخبگان دينى ملتها بتوانند زمام امور اين ملتها را در دست بگيرند و راه درست را كه برخاسته‌ى از اسلام و برخاسته‌ى از شريعت و برخاسته‌ى از نيازهاى بومى و اقليمى باشد، براى مردم ترسيم كنند؛ اين بهترين راه است. اما چقدر احتمال دارد كه اين راه پيش بيايد؟ انسان دلش ميلرزد.
يك احتمال ديگر اين است كه همان كسانى كه عواملشان از در بيرون رفته‌اند، دوباره از پنجره وارد شوند؛ همان كسانى كه در مقابل اسلام، در مقابل حركت ضد صهيونيستى ملت مصر، سى سال از يك ديكتاتورى حمايت كردند، باز زمينه‌ساز يك ديكتاتورى ديگرى بشوند. خب، اول كه ديكتاتور نميگويد من ديكتاتورم؛ يك شكلى به آن ميدهند؛ دستگاه‌هاى تبليغاتى هم دارند، پول هم دارند، امكانات هم دارند، مزدور و آدم هم حتماً دارند. بنابراين يك بيم اين است كه اينها باز بيايند يك نظامهائى را خودشان درست كنند، يا يك نظامهاى الگوگرفته‌ى كامل از غرب روى كار بيايند. اين خطر بسيار بزرگى است براى همين كشورها، كه به اسم دموكراسى و به اسم آزادى و اين حرفها بيايند نظامهاى غربى را در اينجا حاكم كنند. و انواع و اقسام خطرهائى كه در اينجا وجود دارد.
آن چيزى كه اينجا ميتواند به اين كشورها كمك كند، تفكر مردم‌سالارى دينى است. مردم‌سالارى دينى كه ابتكار امام بزرگوار ماست، ميتواند نسخه‌اى براى همه‌ى اين كشورها باشد؛ هم مردم‌سالارى است، هم از متن دين برخاسته است.
البته ممكن است فقهاى اهل سنت - چه فقهاى شافعى در مصر، چه مالكى‌ها در بعضى ديگر از كشورهاى آن منطقه، چه حنفى‌ها در بعضى از كشورهاى ديگر - معتقد به ولايت فقيه نباشند؛ خيلى خوب، ما نميخواهيم حتماً مبناى فقهى خودمان را به آنها عرضه كنيم يا اصرار بورزيم؛ اما مردم‌سالارى دينى ممكن است شكلهاى گوناگونى پيدا كند. بايد اين مبناى مردم‌سالارى دينى را ما براى اينها تبيين كنيم، تفهيم كنيم؛ مثل هديه‌اى در اختيارشان بگذاريم. مطمئناً اين مردم، مردم‌سالارى دينى را خواهند پسنديد. اين كارى است كه بر عهده‌ى ماست و بايستى انجام بگيرد تا دشمنان اين ملتها از خلأيى كه به وجود آمده، استفاده نكنند. اين خلأ را بايد به وسيله‌ى اسلام پر كنند.
اميدواريم خداوند متعال به ما توفيق بدهد، بتوانيم اولاً وظائفمان را بشناسيم، ثانياً ان‌شاءاللَّه به بهترين وجهى عمل كنيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

1) مفاتيح الجنان، تعقيب نماز ظهر
2) انفال: 63
3) انفال: 62
4) انفال: 9
5) قصص: 78
6) انعام: 116