پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبرى در مراسم تنفيذ حكم دوره دوم رياست جمهورى آقاى «هاشمى رفسنجانى»

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

امروز، ان‌شاءاللَّه براى ملت ايران روز مباركى است؛ شروع يك دوره‌ى ديگر از مسؤوليت و مديريت رئيس جمهور عزيز و كارآمد و گرامى‌مان كه حقيقتاً با توجّه به اوضاع و احوال جهانى و مطامع دشمنان و تلاشى كه دشمن در اين برهه مبذول كرد، يك نعمت بزرگ الهى است. البته بنده بايد قبلاً از مردم عزيزمان تشكّر كنم. آنها بودند كه با هوشيارى و احساس مسؤوليتشان به صحنه آمدند، انتخابات را رونق بخشيدند و اين انتخاب درست و صائب را انجام دادند.

تكيه‌ى ما بر عنصر اجرايى و اين شكرگزارى‌اى كه به خاطر اين انتخاب عمومى و اين مسؤوليتى كه جناب آقاى «هاشمى رفسنجانى» بحمداللَّه بر عهده گرفتند، به درگاه خداى متعال مى‌كنيم، به خاطر اهميت دست اجرا در سرنوشت كشور است. مجرى، حداقل نيمى از مسأله‌ى اساسىِ اداره‌ى كشور است. اگر يك نيم را سياستها و برنامه‌ها و قوانين و پيگيريها بدانيم، حداقل يك نيم ديگر از مسأله‌ى اداره‌ى كشور، مربوط به آن مديرى مى‌شود كه اداره‌ى امور را بر عهده دارد. اگر مسؤول هر بخش، در هر اندازه و هر شعاعى، داراى ويژگيهاى لازم براى اداره‌ى آن امر و آن بخش باشد، انسان مى‌تواند مطمئن باشد كه كارها به سمت صلاح پيش خواهد رفت.

به اعتقاد بنده، سه بخش عمده در مسؤول وجود دارد؛ سه آمادگى و احساس مسؤوليت: اوّل اين‌كه، براى نفسِ كار و عمل آماده باشد. تنبلى و بى‌حالى و سهل‌انگارى و كار را به دست حوادث و قضا و قدر سپردن، اوّلين بلايى است كه ممكن است يك مدير را از صلاحيت كافى و لازم ساقط كند. جدّى بودن در كار، آرام نداشتن براى كار، احساس مسؤوليت براى اصل اقدام و كار و وظيفه‌اى كه بر عهده گرفته، بسيار مهم است. به همين جهت هم هست كه اگر كسى واقعاً در بخشى از بخشهاى كشور احساس مى‌كند كه كفايت لازم براى اين كار را ندارد، معلوم نيست كه پذيرش آن كار، مشروع باشد. چون قبول اين كار، به معناى اين است كه تعهّد كند و بپذيرد كه اين كار را به انجام برساند. اين، بدون كفايت و لياقت، امكانپذير نيست. اين، آن نكته‌ى اوّل در باب مدير و مسؤول است.

دوم، مسأله‌ى آمادگى و استعداد و تعهّد براى انجام كار است؛ به همان نحوى كه سياستهاى كلّى و برنامه‌هاى اساسى كشور آن را اقتضا مى‌كند. اگر كشور، سياست مشخّصى را در مقوله‌اى پذيرفته است، كسى كه اجراى بخشى از بخشهاى كشور را مى‌پذيرد، بايد آن را در همان جهت كار و به همان سمت و با همان هدف پيش ببرد و هدايت كند؛ ولو خود او، آن سياست را به طور كامل تثبيت نكرده باشد. اگر چه، در صورتى كه مجرىِ آن سياست را قبول نداشته باشد، معلوم نيست چقدر بتواند اين كار را به درستى انجام دهد. ولى به‌هرحال، آن‌كه لازم و اساسى است، اين است كه مدير، مسؤول يا وزيرى كه اين مسؤوليت را بر عهده گرفته، كار را در جهت آن سياستهاى پذيرفته شده كه سياستگذاران در هر بخش انجام داده‌اند، پيش ببرد. اين هم آن نكته يا ركن دوم از اركان يك مديريّت سالم.

ركن سوم، حفظ طهارت و تقواست. حفظ پاكيزگى در عمل است. اجتناب از هرگونه خداى ناكرده اختلاط با اهداف غير مشروع يا اهداف غير مقبول و غيراخلاقى است. اين، شأن سوم است. مدير خوب، مديرى است كه هر كارى را به عهده مى‌گيرد، با رعايت اصول اخلاقى صحيح، انجام دهد. در نظام اسلامى، چيزى كه به شدّت با آن مقابله مى‌شود، رسوخ فساد است. در نظام اسلامى، با اعتقاد بد و نادرست، اين‌طور مقابله نمى‌شود كه با عمل غير صحيح و عمل غيراخلاقى و خداى ناكرده رسوخ فساد مبارزه مى‌شود. چيزى كه امروز، در دوران بازسازى، مسؤولين كشور، همكاران دولت، مديران درجه‌ى دو و سه در دستگاههاى دولتى، تا پايين‌ترين رده‌ها، بايد با دقّت مراقب باشند، اين است كه در اين دوران بدانند خطر رسوخ و نفوذ فساد، جدّى و فلج كننده است. واقعاً فلج كننده است! در اين كار، فساد كه نمى‌گويد «من فسادم»! فرد مفسدى كه ديگران را به وادى فساد مى‌كشاند فساد مالى، فساد كارى، قرارهاى نامشروع و ناموجّه در زمينه‌هاى مسائل كارى كسى كه انسان را تشويق مى‌كند و مى‌لغزاند به اين سمت، از اول نمى‌گويد «من آمدم كه شما را فاسد كنم.» اوّل با يك عنوان موجّه؛ با يك چيز كوچك وارد ميدان مى‌شود. انسان است و آسيب‌پذيرىِ شديد. انسان، به شدت آسيب‌پذير است. لذا، خيلى بايد مراقب بود.

تكيه ما بر مسأله‌ى اجرا و اين‌كه ما اين‌قدر از پروردگار عالم شكرگزارى مى‌كنيم، براى اين است كه بحمداللَّه، مديريّت كشور، در دست يك شخصيت موجّه و آزموده و شناخته شده قرار گرفته كه بنده از سال 36 تا به حال، يعنى قريب چهل سال است، ايشان را از نزديك مى‌شناسم و در ميدانهاى مختلف، با هم و در كنار هم بوده‌ايم؛ با هم كار و با هم فكر كرده‌ايم. يك آزمايش چهل ساله، براى ايجاد اعتماد در انسان، كافى است. من در همه‌ى اين مدّت، ايشان را در راه خدا، در راه حقيقت، در راه اعلاى كلمه دين و پيشبرد اهداف اسلامى مشاهده كردم و هرگز ايشان را از اين راه، جدا و منحرف نديدم.

اين‌كه ما اظهار خوشحالى مى‌كنيم، براى اين است كه يك مدير مى‌تواند اين نقش را داشته باشد. همكاران، هر كدام در هر جا كه هستند، همين خصوصيت را دارند. البته من به شما عرض كنم: با تجربه‌اى كه در كار اجرايى در طول چندين سال پيدا كرده‌ام، به اين نتيجه رسيده‌ام كه اگر يك مدير بخواهد حيطه‌ى كار خود را سلامت نگه بدارد، بايد تا پايين‌ترين رده‌اى را كه در انجام كار تأثير دارد، مراقبت كند. نمى‌شود بگوييم: «ما حالا يك وزير خوب را اين‌جا گذاشتيم؛ همه چيز تمام شد.» نه! آن وزير هم بايد معاونين خوبى بگذارد؛ مديران خوبى را بايد بگمارد؛ مسؤولين بخشهاى خوبى را بايد بگمارد. البته، كار هر چه سنگينتر است، معيارها بالاتر است. توقّعى كه در مسؤول بالا هست، از مسؤول درجه‌ى دو نيست. اما صلاح و امنيت و شناختن كار و علاقه به انجام كار و رعايت تقوا و طهارت در همه‌ى رده‌ها، لازم است.

بنده بارها به مسؤولين مختلف كشور، در جاهاى مختلف، عرض كرده‌ام: مردم فلان شهر يا فلان روستاى دورافتاده‌ى كشور، نظام را در چهره‌ى همان بخشدار يا رئيس پاسگاه نيروى انتظامى يا آن مسؤول مربوطه مشاهده مى‌كنند. براى آنان، رئيس جمهور و وزير و رئيس و معاون و همه، همين است كه با او مواجه است. اگر او سالم باشد، امين باشد، مردمدار و دلسوز باشد، نشانِ اين است كه كلّ تشكيلات دولت اين‌گونه است. و اگر خداى ناكرده، قدم را كج بردارد، او مقايسه مى‌كند و نمى‌شود جلو مقايسه‌اش را گرفت.

غرض؛ من در شروع كارِ اين دولت جديد كه ان‌شاءاللَّه دولت مبارك جمهورى اسلامى براى ملت ايران و كشور عزيز ما داراى بركات فراوان باشد اين توصيه را مؤكّد مى‌كنم كه گزينش همكاران مهم است. البته در سطح وزرا، رعايت و دقّت زيادى مى‌شود. هم رئيس جمهور محترم، هم مجلس محترم، جوانب كار را خيلى مى‌سنجند و رعايت مى‌كنند. اما به اين‌جا، اكتفا نشود. من به وزراى عزيز كه بخشهاى مختلف را بر عهده دارند يا خواهند داشت، عرض مى‌كنم: يكايك معاونين را، يكايك مديران را، يكايك مسؤولين سراسر كشور را، در بخش خودتان، با معيارهاى الهى انتخاب كنيد: كاردان، لايق، متديّن، پاك و آراسته به خصوصياتى كه براى يك مدير لازم است.

مسأله‌ى دوم هم مسأله‌ى سياستها و برنامه‌هاست. من فقط يك جمله در باب سياستهاى اقتصادى عرض كنم كه بحمداللَّه، دولت عزيزمان برنامه‌ى اوّل را به اواخرش رساند و به زودى برنامه‌ى دوم را بعد از يك‌سال يا كمتر، شروع خواهد كرد اساس در نظام اسلامى، عبارت است از رفاه عمومى و عدالت اجتماعى. فرق عمده‌ى ما با نظامهاى سرمايه‌دارى همين است.

در نظامهاى سرمايه‌دارى، اساس، رشد اقتصادى و شكوفايى اقتصادى و ازدياد و توليد ثروت است. هر كه بيشتر و بهتر توليد ثروت كند، او مقدّم است. آن‌جا مسأله اين نيست كه تبعيض يا فاصله پيش آيد. فاصله در درآمدها و نداشتن رفاهِ جمع كثيرى از مردم، نگرانى نظام سرمايه‌دارى نيست. در نظام سرمايه‌دارى، حتى تدابيرى كه ثروت را تقسيم كند، از نظر نظام سرمايه‌دارى، تدابير منفى و مردودى است. نظام سرمايه‌دارى مى‌گويد: «معنى ندارد كه ما بگوييم ثروت جمع كنيد تا آن را از شما بگيريم تقسيم كنيم! اين معنى ندارد. اين‌كه شكوفايى نخواهد شد!» نظام اسلامى اين‌گونه نيست. نظام اسلامى معتقد به يك جامعه‌ى ثروتمند است، نه يك جامعه‌ى فقير و عقب‌مانده. معتقد به رشد اقتصادى است؛ ولى رشد اقتصادى براى عدالت اجتماعى و براى رفاه عمومى، مسأله‌ى اوّل نيست. آنچه در درجه‌ى اوّل است، اين است كه فقير در جامعه نباشد؛ محروم نباشد؛ تبعيض در استفاده از امكانات عمومى نباشد. هر كس براى خودش امكاناتى فراهم كرد، متعلّق به خود اوست. اما آنچه كه عمومى است مثل فرصتها و امكانات متعلّق به همه‌ى كشور است و بايد در اينها تبعيضى وجود نداشته باشد. معنى ندارد كه يك نفر پاى خود را بگذارد روى دوش مأمورين دولتى و با ترفند و خداى ناكرده با اِعمال روشهاى غلط، امتياز بگيرد، رشدى افسانه‌اى بكند و بعد بگويد: «آقا، من ثروت را خودم به دست آورده‌ام.» در نظام اسلامى، چنين چيزى را نداريم. ثروتى كه بر پايه‌ى صحيحى نيست، از اصل نامشروع است.

ما با نظام سوسياليستى هم، به همين اندازه فاصله داريم. نظام سوسياليستى، فرصت را از مردم مى‌گيرد؛ ابتكار و ميدان را مى‌گيرد؛ كار و توليد و ثروت و ابزار توليد و منابع عمده‌ى سرمايه و توليد را در دولت متمركز، و به آن متعلّق مى‌كند. اين، غلط اندر غلط است. در اسلام، چنين چيزى نداريم. نه آن را داريم، نه اين را. هم آن غلط است، هم اين. نظام اقتصاد اسلامى، درست است. اين‌طور نيست كه نظام اقتصادى اسلامى، عبارت باشد از هر چه كه در هر دوره‌اى مصلحت باشد. نخير! نظر شريف امام رضوان‌اللَّه‌عليه هم اين نبود. من خودم يك وقت از ايشان پرسيدم.

اسلام يك روش خاص خود دارد. مسلكى در مسائل اقتصادى جامعه‌ى اسلامى دارد و آن سلك را طى مى‌كند. اساس سياست كلّى اقتصادى كشور، عبارت است از رفاه عمومى و عدالت اجتماعى. البته ممكن است يك نفر با تلاش و استعدادِ بيشتر، بهره‌ى بيشترى براى خودش فراهم كند. اين مانعى ندارد. اما در جامعه فقر نبايد باشد. هدف برنامه‌ريزان بايد اين باشد. سازمان برنامه و برنامه‌ريزان كشور، با اين سياست كلّى و بر اين اساس بايد برنامه‌ريزى كنند.

در زمينه‌هاى فرهنگى هم عرض كنم: اين ديگر مخصوص ما نيست. همه‌ى ملتهاى زنده‌ى دنيا، بر اين متّفقند كه اگر ملتى اجازه داد فرهنگ ملى‌اش پايمال تهاجم فرهنگهاى بيگانه شود، آن ملت از دست رفته است. ملت غالب، ملتى است كه فرهنگش غالب است. غلبه‌ى فرهنگى است كه مى‌تواند غلبه‌ى اقتصادى و سياسى و امنيتى و نظامى و همه چيز را هم با خود به دنبال بياورد.

كشورهاى مقتدر دنيا تلاش مى‌كنند كه زبان خودشان را در دنيا رايج كنند؛ چون زبان، بزرگترين رقم يك ملت و كانال عمده‌ى انتقال فرهنگ اوست، كه لباس، آداب، دين، عقايد و باورهاى اجتماعى‌اش را منتقل كند. امروز قدرتهاى جهانى، حتّى با زور نظامى، مى‌خواهند فرهنگ خودشان را منعكس و منتقل كنند. امريكاييها به شيوه‌اى كه در مورد دولت و حكومت و نظام اجتماعى و اقتصادى قائلند، به اين‌جا و آن جاى دنيا لشكركشى مى‌كنند. يعنى اين طغيان نفوذ نامشروعِ فرهنگ بيگانه، به اين‌جاها هم مى‌رسد؛ البته تحت نامهاى موجّه مثل «حقوق بشر». كسى نيست به امريكاييها بگويد كه «كجاى دنيا با سياهان آن طور عمل مى‌كنند كه شما مى‌كنيد؟ كجاى دنيا چند صد نفر آدم را از مرد و زن و كودك، در يك ساختمان، زنده زنده مى‌سوزانند و آتش مى‌زنند؟ هرجا اين‌طور بود، آن‌وقت اعتراض كنيد كه «حقوق بشر، نقض شده است.» در امريكا، اين كار شد. ما در جاى ديگر، اين‌گونه كارها را سراغ نداريم. صهيونيستها هم كه خشن‌ترين مردم دنيا هستند، با حمايت امريكاييها اين حركت را مى‌كنند.

در باب فرهنگ، سياست كلّى كشور بايد عبارت باشد از حفظ و پرداخت و وابستگى شديد و كامل به فرهنگ ملى. البته جزو مهمترين اركان فرهنگ ملى، اسلام است. ما مردم ايران مفتخريم كه از 1350 سال قبل، فرهنگ، زبان، آداب، عادات، لباس و همه چيزمان با اسلام آميخته شده است. شايد هيچ ملت ديگرى اين‌گونه با اسلام آميخته نشد كه ما شديم. اسلام و آداب و فرهنگ اسلامى، جزو فرهنگ ملى ماست. «ملى» در اين‌جا، مقابل «اسلامى» نيست؛ عين همان اسلامى است.

«فرهنگ ملى» يعنى «فرهنگ خودى». فرهنگ خودى، بايد حفظ شود. البته فرهنگ خودى از فرهنگهاى ديگر هم وام مى‌گيرد؛ حرفى نداريم. «اطلبوا العلم ولو بالصّين.» اين هم فرهنگ است. اين‌كه بايد رفت از هر جاى دنيا چيز خوب را آورد، اين هم جزو فرهنگ ماست. اين را هم بايد حفظ كنيم. اما آنچه را كه براى بدنمان لازم است، بجَويم و فرو دهيم. نه اين‌كه ما آن‌جا بيفتيم، يكى ديگر بيايد، هر چه كه خودش مصلحت مى‌داند به بدن ما تزريق كند؛ مثل مرده؛ مثل آدم بى‌هوش! اين اقتصاد، اين فرهنگ و سياست استقلال كه پايه و مبناى سياست نظام جمهورى اسلامى است، شعار اصلى ماست. استقلال كامل، در همه جهت، يعنى زور و زورگويى را از هيچ كس قبول نكردن؛ مسائل جهانى را طبق معيارهاى خود حل كردن و راهِ آن را پيمودن.

مسأله‌ى فلسطين را ما با معيارهاى خودمان حل و بر اساس آن قضاوت مى‌كنيم و نسبت به آن اقدام مى‌نماييم و تابع هيچ قدرتى در دنيا نمى‌شويم. در مورد مسأله‌ى «بالكان»، همين‌طور عمل مى‌كنيم. در مسأله‌ى «افغانستان» در طول هشت سال جنگ، با همه‌ى آن عسرتها و سختيهايى كه آن همه مسأله براى ما داشت، ايستاديم و همان‌گونه كه مبنا و روش و ديد اسلامى ما بود، نسبت به اين مسأله، حركت كرديم. وقتى كه اين سياستها مورد نظر باشد و آن مديريّت وجود داشته باشد، كشور خوب اداره مى‌شود. اما شرط اوّل آن، وجود ملت بى‌همتايى است كه مسؤولين كشور مى‌توانند به طور كامل به او اعتماد كنند. اين ملت بزرگ، ملت خوبى است. امام عظيم‌الشّأن، اين ملت را خوب شناخته بود و من هيچ كس را مثل آن بزرگوار نديدم كه با خصوصيات اين ملت، اين‌گونه آشنا باشد و به او اين‌طور ايمان داشته باشد. همين‌طور كه در قرآن راجع به پيغمبر عليه‌وعلى‌آله‌السّلام هست كه فرمود: «يؤمن باللَّه و يؤمن بالمؤمنين»، امام به اين ملت ايمان داشت. اميدواريم كه ان‌شاءاللَّه توجّهات ولىّ‌عصر ارواحنافداه، شامل حال دولت عزيز ما و رئيس جمهور عزيزمان و مسؤولين زحمتكش گرامى‌مان و ملت عظيم‌الشّأن و بزرگوارمان باشد. ان‌شاءاللَّه، اين ملت به همان جايى برسد كه شايسته‌ى او و وعده‌ى الهى در حقّ اوست.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته