پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات در ديدار نيروهاى مسلح منطقه‌ى شمال كشور و خانواده‌هاى آنان در نوشهر

بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
در جمع شما برادران و خواهران عزيز احساس آمادگى براى كارهاى بزرگ در هر انسانى زنده ميشود. جمع جوانان، كاركنان، زحمتكشان نيروهاى مسلح و همسران و فرزندان آنها، يك نمونه‌ى گلچين‌شده‌اى از ملت ايران است كه در احساسات او، در دل او، در انديشه‌ى او، آرمانهاى بلند موج ميزند. خوشوقتم از اينكه امشب اين توفيق را خداى متعال به من داد كه در جمع شما حضور پيدا كنم و از خداى متعال، رحمت او، بركات او، عافيت او را براى همه‌ى شما مسئلت ميكنم.

برنامه‌اى كه اين جوانان عزيز ما، دانشجويان اين دانشگاه اجرا كردند، برنامه‌ى خوبى بود؛ آيات اميدبخش قرآن كريم و تأكيد بر اينكه هر سختى‌اى همراه خود و در كنار خود يك گشايش و آسايش را دارد. اين يك فكر عظيم كارسازى است براى همه‌ى جوامع كه من مختصرى در اين زمينه توضيح عرض خواهم كرد.

و اما حرف اصلى، به مناسبت اينكه شما آحادتان جزو صف‌كشيدگان در خطوط مقدم يك حركت اجتماعى ملت ايران هستيد؛ خانواده‌ها يك جور، اشخاص و افراد جور ديگر. حرف اصلى اين است كه كشور ما، ملت ما به بركت بيدارى اسلامى كه پيش از ملتهاى ديگر به اين بيدارى دست يافت، در يك راه پرافتخارى، خوش عاقبتى در حال حركت است. هر كس اين را انكار كند، انكار واضحات را كرده است.

ما يك ملتى بوديم كه با وجود استعداد خوب، با وجود پيشينه‌ى تاريخىِ موجب سرافرازى، با وجود امكانات طبيعى فراوان، در دنيا جزو ملتهاى عقب‌افتاده و بى‌تأثير در همه‌ى تحولات جهانى، و خود متأثر از اراده‌ى قدرتهاى مداخله‌گر بين‌المللى بوديم. نيروهاى مسلح ما، دانش ما، مسائل اجتماعى ما، سياستمداران ما، هيأت حاكمه‌ى ما در طول سالهاى متمادى تحت تأثير دخالتهاى دشمنان اين ملت و كينه‌ورزان به آرمانهاى اين ملت، در وضع تأسفبارى قرار داشتند. البته جرقه‌هائى در طول تاريخ، بخصوص در دورانهاى اخير ميزد، شعله‌هائى روشن ميشد، لكن فضا آن قدر سنگين بود كه اين جرقه‌ها نميتوانست راه را براى مردم روشن كند. تا انقلاب اسلامى به وجود آمد، تا مبارزات اسلامى آغاز شد. دوران مبارزات، دوران دشوارى بود؛ اميد به اينكه اين مبارزات به پيروزى برسد، پيش بعضى‌ها صفر بود، پيش بعضى اندكى بالاتر از صفر؛ اميد زيادى وجود نداشت. امام بزرگوار ما با شخصيت خداداده‌ى نسبت به زمان ما استثنائى، توانست اين راه را ادامه بدهد. با نفس گرم خود، با حكمت او، با اخلاص و ديندارى او، با خداباورى او، اين راه ادامه پيدا كرد. صدها بار كسانى كه تو آن راه بودند، دچار ترديد ميشدند، دچار تزلزل ميشدند، اما وقتى نفس گرم آن مرد خدائى به آنها ميرسيد، دوباره همه چيز از نو شكوفا ميشد. خدا به او كمك ميكرد، زمينه‌ى آماده‌اى در وجود او، شخصيت او بود، و خداى متعال هم به او پاداش ميداد، به او الهام ميكرد، او را هدايت ميكرد، دست او را ميگرفت و به او كمك ميكرد، تا رسيد به مقطع انقلاب اسلامى، و با ناباورى همه‌ى عالم، اين انقلاب پيروز شد.

و من به شما عرض بكنم، امروز در تعدادى از كشورهاى دنياى اسلام، بيدارى اسلامى دارد خودش را نشان ميدهد و خيلى هم چيز مباركى است و ما هم از اول از آن استقبال كرديم؛ اما فرقها زياد است. در انقلاب ما، در حركت عمومى ملت ما، در سرتاسر اين كشور بزرگ شايد روستائى نبود، شهر كوچكى نبود كه در او شعبه‌اى از اين شعله‌ى مقدس چشمها را خيره نكند. همه جا، سرتاسر كشور يك شعار، يك مطالبه، يك همت بر همه‌ى دلها و ذهنها حاكم بود. مردم به معناى واقعى كلمه اين بار سنگين را با جسمهاى خودشان، با روحهاى خودشان، با دلهاى خودشان بلند كردند. توى خيابانها مردم با جسم خودشان در مقابله‌ى با طاغوت حاضر شدند؛ در دنيا هم چنين چيزى سابقه نداشت.

يكى از رهبران معروف دنيا كه نميخواهم اسم بياورم، آمد ايران. من براى او تشريح كردم كه چگونه انقلاب اسلامى پيروز شد؛ نه كودتاى نظامى شد، نه افسران جوانى آن طور كه در دنيا معمول بود آمدند ميدان كه رژيم طاغوت را سرنگون كنند، نه احزاب سياسى فعاليتى ميتوانستند بكنند يا كردند، نه نخبگان نقش مهمى داشتند، نقش مال توده‌ى مردم بود، آن هم نه با سلاح. شما امروز نگاه كنيد توى بعضى از اين كشورها، توده‌ى مردم براى پيشبرد كارهاشان سلاح دستشان است؛ دست ملت ايران سلاح نبود. با دست خالى، با جسم خودشان آمدند وسط ميدان. دل خودشان را، قلب خودشان را، خون خودشان را كف دست گرفتند آمدند ميدان. خب اين بدون ايمان نميشود؛ اين بدون يك ايمان عميق امكان ندارد. اين ايمان عميق در بين مردم گسترده شد، آمدند وسط ميدان، و خون بر شمشير پيروز شد و اين طبيعتِ همه جاست؛ همه جا همين جور است. هرجا ملتها حاضر به فداكارى باشند، جانشان را كف دست بگيرند، بيايند، هيچ قدرتى در مقابل آنها ياراى مقاومت ندارد. هميشه خون بر شمشير پيروز ميشود، وقتى ملتها بيايند وسط. من وقتى براى آن رهبر آفريقائى پيروزى انقلاب اسلامى را تشريح كردم، براش خيلى جالب بود، خيلى تازه بود. رفت، بعد از اندكى ديدم در داخل كشور خودش همين حركت مردمى راه افتاد، احساس كردم الهام گرفته‌ى از رفتار امام بزرگوار ماست، رفتار ملت ايران است و پيروز هم شد. او بر يكى از قدرتهاى بزرگ زورگوى مسلط خبيث عالم توانست پيروز بشود و كشورش را نجات داد.

اين وضعيت ملت ايران بود؛ همه آمدند توى ميدان. براى همين هم از روز اول مسئولين كشور احساس نكردند كه مجبورند حرف زيادى و توقع زيادى قدرتهاى بزرگ را قبول بكنند. شما خيال نكنيد اينى كه حالا فلان كشورى كه تازه انقلاب كرده، آمريكائى‌ها فشار مى‌آورند، غربيها فشار مى‌آورند، مسئولينشان را وادار به يك موضعگيريهائى ميكنند، اين در ايران نبود؛ چرا، اين‌جا هم بود. اين‌جا هم همين فشارها وجود داشت، كسى به اين فشارها اعتنا نميكرد، احتياج نداشت. مسئولين كشور متكى بودند به اراده‌ى مردم، به ايمان مردم، خاطرشان جمع بود كه اين ميدان پر از انسانهاى با عزم و اراده و همراه با شعور كامل است. اين بود، احتياجى نبود. تا امروز هم همين است. امروز هم نظام جمهورى اسلامى به حول و قوّه‌ى الهى، خودش را مجبور نمى‌بيند كه حرف هيچ ابرقدرتى را، خواست هيچ قدرت سلطه‌گر و مداخله‌گرى را قبول بكند. هرچه كه به صلاحش بود، آن را ميپذيرد و عمل ميكند، هرچه به صلاحش نبود، آن را به يك كنارى مى‌اندازد، ولو همه‌ى قدرتهاى عالم عصبانى بشوند، خشمگين بشوند؛ سياست اين است. اين، به خاطر اتكا به ايمان مردم است. ...(1)

از روز اول انقلاب تا امروز، آرمانهاى انقلاب براى آحاد مردم ما روشن‌تر شده است. آن روز گفتيم جمهورى اسلامى، آن روز گفتيم پيشرفت اسلامى، بتدريج در طول اين سالها، اين واژه‌ها معناى خودش را براى ما روشن كرده. ميدانيم كه جمهورى اسلامى يعنى چه. مردم‌سالارى اسلامى، تكيه‌ى نظام بر آراء مردم، انتخاب مردم، خواست مردم يعنى چه. ميدانيم اينى كه گفتيم «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى»، استقلال يعنى چه. آن روز اين واژه‌ها به صورت سربسته به عنوان يك آرمان براى ما مطرح بود، گذشت زمان مردم ما را، نخبگان ما را، سياسيون ما را، جوانان ما را نسبت به ابعاد گوناگون استقلال روشن كرده. ميدانيم كه استقلال چيست، خطراتش چيست، امتيازهاش كدام است، راه دستيابى به آن چيست، راه گذشت از خطرات چگونه است، پيش رفتيم. اين مهمترين پيشرفت است. پيشرفت نشانه‌ى واضحى دارد، پيشرفت در ريشه‌دار شدن و استحكام نظام جمهورى اسلامى است. يك درخت سالم و ماندگار اگر پنجاه سال از عمرش گذشت، شما به ريشه‌ى او و به تنه‌ى او وقتى مراجعه كنيد و آزمايش كنيد، دچار پوكى نشده. بعضى درختها سرحالند، بانشاطند، شادابند؛ ده سال، بيست سال، سى سال بيشتر عمر نميكنند، بعد پوك ميشوند. پوك كه شدند، احتياج ندارد كه كسى زحمت بكشد براى انداختن آنها، يك باد تندى كه بيايد، سرنگون ميشوند، از كمر ميشكنند؛ اما درختى كه استعداد ماندن دارد، داراى اين قدرت و ظرفيت هست كه بماند، شما مى‌بينيد دو قرن، سه قرن از عمر اين درخت ميگذرد، سرسبزى او از روز اولى كه برگ كرده، بيشتر است و كمتر نيست، نشاط او در بهار، درختهاى ديگر را هم تحت تأثير قرار ميدهد. «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها».(2) يكى از پيشرفتهاى يك نظام اين است كه هرچه زمان ميگذرد، ريشه‌ى او مستحكمتر بشود، شاخ و برگ او گسترده‌تر بشود، بدنه‌ى آن استحكام بيشترى پيدا كند. امروز بدنه‌ى نظام جمهورى اسلامى، استحكامش از سال 59 و 60 و 61 و آن سالهاى اوليه بيشتر است. آن روز دشمنان ما احتمال بيشترى ميدادند كه بتوانند نظام را سرنگون كنند. امروز اميدهاى آنها بمراتب ضعيف شده است و در موارد بسيارى اين اميدها تبديل به يأس شده. اين استحكام نظام را نشان ميدهد. ...(3) خب، اين يك بحث ديگرى است كه اين استحكام از كجا مى‌آيد، ناشى از چيست؟ اين استحكام روزافزون، اين ريشه‌دار شدن پى‌درپى، ناشى از چيست؟ ناشى از ايمانهاى عميق است؟ ناشى از معرفت عميق است؟ ناشى از نفوذ ايمان در دلهاست؟ ناشى از سلامت شعارهاست؟ ناشى از نفس گرم آن بنيانگذار بزرگ و به معناى حقيقى كلمه عظيم، امام بزرگوار است؟ ناشى از چيست؟ اينها البته يك بحثهاى مهمى است كه جوانهاى ما، دانشوران ما در حوزه و دانشگاه اين بحثها را كردند، ميكنند، باز هم بايد بكنند، من به اين بحثها كارى ندارم، آنچه كه وجود دارد، اين حركت، رو به جلو و پيشرفت است. اين پيشرفت حاصل شده. اين، اصل قضيه است. آن وقت وارد شاخه‌ها كه ميشويد، باز نشانه‌ى پيشرفت را مى‌بينيد. مثلاً در علم ما پيشرفت كرديم، در فناورى برخاسته‌ى از علم پيشرفت كرديم. من همين دانشگاه علوم دريائى را بيست سال، بيست و چهار سال، بيست و پنج سال قبل آمده‌ام بازديد كردم. البته از آن وقت تا حالا، بارها بازديد كردم. آن وقتِ اين دانشگاه را هم ديدم، امروزِ اين دانشگاه را هم دارم مى‌بينم، قابل مقايسه نيستند. رشد انگيزه‌ها كه دنبال خود، رشد حركت علمى را دارد، يك پديده‌ى شگفت‌آور است كه انسان را واقعاً دچار خرسندى عميق ميكند؛ آدمى را كه آگاه هست، دچار شگفتى ميكند. البته در همه جا همين جور است؛ در دانشگاه‌هاى كشور همين جور است، در پژوهشگاه‌هاى كشور همين جور است، در مراكز علمى‌اى كه نبوده است و توليد شده است و به وجود آمده است، همين طور است، اميد دانشمندان ما همين جور است. دانشمندان نسلهاى گذشته‌ى ما كه وجودشان هم خيلى براى ما محترم است و ما از هر كسى كه در راه دانش زحمتى كشيده تقدير ميكنيم و احترام برايش قائليم، چون مال يك مرتبه‌ى ديگرى بودند، پيشرفتهاى علمىِ نسل جوان را سرِ همين قضيه‌ى پيشرفتهاى صنعت هسته‌اى باور نميكردند! من اين را شايد يك بار دو بار ديگر هم گفته‌ام. وقتى اين پيشرفتها حاصل شده بود، چند نفر از دانشمندان برجسته‌ى ما كه من اينها را ميشناختم، هم از لحاظ علمى برجسته‌اند، هم از لحاظ نيت، انسانهاى صادق‌النيّه‌اى هستند، به من نامه نوشتند، گفتند آقا باور نكنيدها، باور نكنيد! اينى كه ميگويند، اين نميشود، نشده! هم پيشرفتهاى هسته‌اى را، هم آن پيشرفتهاى مربوط به سلولهاى بنيادى را كه جزو جلودارهاى اين حركت علمىِ جديدِ چندين ساله‌ى اخير بود. باور نميكردند، اما اتفاق افتاده بود و بود. گذشت زمان هم بيشتر نشان داد كه بله، اين پيشرفتها واقع شده. يعنى حركت علمى، حركتى است كه براى آن نسل گذشته‌ى ما كه گفتم هم دانششان، هم خيرخواهى و نيت صادقانه‌شان براى ما معلوم است، قابل باور نبود. و من امروز به شما عرض ميكنم اين جوانهاى ما كارهائى دارند در زمينه‌هاى علمى و پيشرفتهاى علمى و اكتشافات و ساخت و سازهاى علمى ميكنند كه باز شايد براى بعضى نسلهاى متوسط ما هم قابل باور نباشد، اگرچه حالا يواش يواش ديگر همه اين پيشرفت را باور كردند.

مراكز جهانى اعلام ميكنند كه رشد علمى ايران گاهى يازده برابر، گاهى سيزده برابر در آمارهاى گوناگون، نسبت به رشد علمى متوسط دنيا جلو است! البته معنايش اين نيست كه ما از لحاظ علمى جلوتر از همه‌ى مراكز دنيا هستيم؛ نه، ما عقب‌ماندگى‌مان زياد است، رشدمان سريع است. اگر به اين رشد با همين سرعت ادامه بدهيم، بله ممكن است در سالهاى آينده، ده سال ديگر، پانزده سال ديگر در رتبه‌هاى اول دنيا قرار بگيريم در همه‌ى بخشهاى دانش و فناورى، اما الان هنوز نه، الان وسط راهيم، داريم حركت ميكنيم. اين، بخش علمى.

عين همين قضيه در زمينه‌هاى سياسى است، عين همين قضيه در حضور بين‌المللى است، عين همين قضيه در نهادهاى اجتماعى است، و در بخشهاى مختلف، پيشرفتهاى گوناگون در سطوح مختلف داريم كه يك جاهائى پيشرفتها برجسته‌تر و نمايان‌تر است، يك جاهائى كمتر است. كشور در حال پيشرفت است. خب، اين پيشرفت بايد ادامه پيدا كند. حرف من اين است:
هر كسى كه در بناى ايران جديد كه زير پرچم اسلام، اين كشور دارد حركت ميكند و به آرمانها نزديك ميشود، سهمى دارد، وجودش ارزشمند است. هر كسى اين سهمش مؤثرتر است، يا همراه با خطرهاى بيشتر است، يا جزو پيشروان قافله است، سهمش از اين افتخارات و اين سرافرازيها از ديگران بيشتر است. هيچ وقت هم نبايد خسته بشويم. شنفتيد آيه‌ى قرآن را «فاذا فرغت فانصب»؛(4) وقتى از كار فراغت پيدا كردى، يعنى كارت تمام شد، تازه قامت راست كن، يعنى شروع كن به كار بعدى؛ توقف وجود ندارد. «فاذا فرغت فانصب. و الى ربّك فارغب»؛(5) با هر حركت خوبى كه به سمت آرمانهاى پذيرفته شده و اعلام شده‌ى اسلام حركت كنيد، اين، رغبت الى‌اللّه است. البته معنويت، ارتباط دلى با خدا، نقش اساسى‌اى دارد. اين را بايد همه بدانند.

خب، حالا ميرسيم به خانواده‌ها. خانواده‌هاى عزيزِ رزمندگان ما، چه رزمندگان ارتش، چه سپاه، چه بسيج، چه نيروى انتظامى، چه كاركنان وزارت دفاع - همينهائى كه فرمانده‌ى محترم اسم آوردند - و همسران آنها بدانند كه به كى دارند كمك ميكنند، شريك زندگيشان كيه. شريك زندگى شما جزو كسانى است كه در اين بناى رفيع و باشكوه، نقشهاى حساس دارد؛ نيروهاى مسلح اين‌جورند ديگر. به تعبير اميرالمؤمنين: «حصون الرعيّة»؛(6) حصارهاى رعيتند، حصارهاى ملتند، حصارهاى معنوى كشورند. وجود نيروهاى مسلح مستقل، آگاه، مبتكر، شجاع، فداكار، بدون اينكه گلوله‌اى هم شليك بكنند، براى يك كشور امنيت‌آور است؛ دشمنان را سر جاى خودشان مى‌نشاند. يك چنين اهميتى دارند نيروهاى مسلح. شما همسرانِ اينها هستيد. بله، فرمانده‌ى محترم از قول من نقل كردند - من هم تا حالا شايد ده بار يا بيشتر گفته‌ام - كه شما مردها هر فضيلتى را كه ميتوانيد در ميدان مجاهدات عمومى و بزرگ به دست بياوريد، نصفش مال اين خانمى است كه با شما شريك زندگى است، با شما دارد زندگى ميكند. اگر همسر يك كسى كه وارد ميدان است - وارد ميدان مجاهدت و كار و تلاش - با او همراه نباشد - يا نق بزند يا مزاحمت كند يا زندگى با او را سخت بداند، همراهى نكند با او - او نميتواند كار بكند. اگر خوب ميتوانيد كار كنيد، ناشى از بركاتِ وجود اين همسر خوب و مهربان است. اين را خودِ همسران، اول تشخيص بدهند. خود شما قدر بدانيد همسرىِ مردى را كه زحمت ميكشد و نصف اجرش مال شماست. مردى را كه در بناى رفيع نظام جمهورى اسلامى و نظام اسلامىِ نوين - كه ان‌شاءاللّه زمينه‌ساز تمدن نوين اسلامى است - نقش دارد، شما قدر بدانيد. اين مردى كه همسر شماست، با اين هويت پيش شما شناخته بشود. فرزندان هم همين جور. بچه‌ها و فرزندان كاركنان نيروهاى مسلح بايد افتخار كنند، ببالند به پدرانشان.

همين جا من لازم ميدانم احترام كنم و سلام عرض كنم به خانواده‌هاى معزز شهيدان و صلوات بفرستم بر روح مطهر آنها؛ شهيدى كه همه‌ى هستىِ خود را، وجود خود را، يعنى سرمايه‌ى اصلى‌اش را آورده در راه خدا، در معرض هزينه شدن در راه خدا قرار داده، خداى متعال هم از او قبول كرده. خيلى‌ها البته رفتند كه هزينه بشوند، قبول نشد، ديگر حالا به دلائل مختلف؛ بعضى را خداى متعال لايق ندانست، بعضى را هم خداى متعال نگه داشت براى مسئوليتها و كارهاى لازم ديگر. حالا آنهائى كه لايق بودند و رفتند، اينها خيلى ارزششان بالاست، خيلى. شهدا حقيقتاً انوار تابناكى هستند كه جامعه را، آينده را، تاريخ را روشن ميكنند. خانواده‌هاى آنها هم صبر كردند؛ صبر بر مجاهدت آنها، صبر بر رفتن آنها به سوى ميدانهاى خطر. به زبان آسان مى‌آيد: خانمى كه مى‌بيند شوهرش دارد ميرود طرف ميدانى كه اين ميدان، خطرى است و او تحمل ميكند، كار او پرارزش است، كار اين خانم هم پرارزش؛ بعد هم كه او به شهادت ميرسد، اين شهادت را هم تحمل ميكند، صبر ميكند. و من عرض بكنم اگر تحمل خانواده‌هاى شهدا نبود، جريان شهادت با اين شكفتگى و نشاط در جامعه‌ى ما مواجه نميشد و تلقى نميشد. اين خانواده‌هاى شهدا هستند كه اين منت بزرگ را بر سر جامعه‌ى ما دارند كه شهادت اين‌قدر شيرين است در چشمها. به هر حال، احترام و سلام و تكريم ما نثار آنها باد. هم فرزندان آنها، هم فرزندان شما كاركنان، افتخار بايد بكنند، بايد ببالند به اينكه پدرانشان در اين راه حركت ميكنند.

و من اين را هم عرض بكنم كه افق، روشن است. البته از فلان تلويزيونِ مزدورِ فلان دولت مستكبر، انتظار نيست كه بيايد همين حقايق را براى من و شما بيان كند؛ نه، آنها فضا را تاريك نشان ميدهند. آنها ميدانند كه يكى از راه‌هاى متوقف كردن اين ملت اين است كه اميد را از آنها بگيرند. لذا هى تاريك‌نمائى، هى سياه‌نمائى ...(7) (خداوند شما را حفظ كند. اجازه بدهيد، اجازه بدهيد عرايضمان را عرض بكنيم.) مثلث شر و فساد را خود شما ديگر اسم آورديد. حالا ما نگفتيم، اما شما گفتيد؛ آمريكا و صهيونيسم و انگليسِ خبيث، و واقعاً اينها اين‌جوريند ديگر. دستگاه‌هاى تبليغاتىِ اينها، روز و شب در تلاشند كه روى ذهن ملت ايران اثر بگذارند و همين طور كه من چندى پيش گفتم، محاسبات مردم را و محاسبات نخبگان را عوض كنند كه الحمدللّه هرچى هم تلاش ميكنند، بيفايده است، آينده، آينده‌ى روشنى است؛ افق، افق خوبى است، منتها اين به معناى اين نيست كه ما يك بالش نرمى زير سر خودمان بگذاريم و دل به خواب بدهيم، نه، بايد كار كرد، بايد تلاش كرد. تلاش زمان نمى‌شناسد، مدت و سرآمد نمى‌شناسد، بازنشستگى نمى‌شناسد. در همه‌ى دورانها در زندگى انسان، امكان تلاش وجود دارد، بايد اين امكان را پيدا كنيم و عزم و همت كنيم بر تلاش، و با جد حركت كنيم. «قوّ على خدمتك جوارحى و اشدد على العزيمة جوانحى»؛ از خداى متعال در دعاى كميل، اميرالمؤمنين ميخواهد، به ما ياد ميدهد كه عرض كنيم پروردگارا! جوارح ما را، جسم ما را، بدن ما را، براى انجام خدمات لازم قوى كن، عزم ما را هم راسخ كن. دنبالش: «و هب لى الجدّ فى خشيتك»؛ در مقابل خداى متعال بجد دچار خشيت و ملاحظه باشيم. خدا را حاضر و ناظر بدانيم و اين احساس يك احساس جدى باشد؛ لقلقه‌ى زبان نباشد. «و الدّوام فى الاتّصال بخدمتك»؛ خدمت را هم قطعه قطعه نكنيم؛ متصل، اين خط خدمت را پيش برويم. ان‌شاءاللّه جوانها ما از جمله جوانهاى اين دانشگاه و ديگر جوانها، بسيجيان عزيز، جوانهاى مؤمن، فداكار، دانشجويان مختلف، دختر و پسر، در بخشهاى مختلف دانشجوئى، طلاب جوان عزيز، جوانها در قشرهاى مختلف، با حركت خودشان، با كار خودشان، با تلاش خودشان، به ما پيرها هم نيرو و نشاط خواهند داد و ياد خواهند داد كه چگونه حركت كنيم.

پروردگارا! بركات و رحمت خودت را بر اين جمع نازل كن؛ بركات و رحمت خودت را بر ملت ايران نازل كن. ملتهاى مسلمان را در هر نقطه‌ى عالم بر دشمنانشان پيروز قرار بده. عافيت دين و دنيا را به همه‌ى ما به لطف خودت مرحمت بفرما. قلب مقدس ولى‌عصر را از ما راضى و خشنود كن؛ دعاى آن بزرگوار را شامل حال ما بفرما. روح مطهر امام بزرگوار و شهيدان عزيز را با اوليائشان محشور كن.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته‌
 
1) تكبير
2) ابراهيم: 25
3) تكبير
4) شرح: 7
5) انشراح: 7 و 8
6) نهج البلاغه، نامه‌ى 53
7) شعارِ «مرگ بر آمريكا، مرگ بر اسرائيل، مرگ بر انگليس» و «خونى كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست»