پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات معظم له در جمع دههاهزار نفر از راهيان نور و قشرهاى مختلف مردم در پادگان دوكوهه

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم مصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةالله في الأرضين.
اجتماع عظيمي که در اين نقطه برجسته تاريخي تشکيل شده است، نشانه بزرگي از قدرشناسي ملت ايران است. از اطراف کشور، مردان، زنان، پيران و جوانان به اين نقطه و ديگر نقاطي که در تاريخِ جنگ تحميلي، نقاط برجسته و فراموش نشدني بوده اند، شتافته اند و در حقيقت، ياد آن جوانان، رزمندگان، دلاوران و مؤمناني را که کشور و تاريخ و ملت ما همواره مديون آنهاست، گرامي داشته اند. البته لازم است با قلب و زبان از مردم عزيزي که امروز از شهرهاي دزفول، انديمشک و شوش در اين جلسه بزرگ شرکت کرده اند و همچنين از بقيه هم ميهنان ايراني مان که از سرتاسر نقاط کشور به اين جا آمده اند، سپاسگزاري کنم.
هم زمان و هم مکان، بسيار حسّاس است. زمان، يادآور نهضت عظيم و فراموش نشدني حسين بن علي عليه السّلام است. امروز روز پنجم شهادت آن حضرت است؛ روزهاي داغِ تازه خاندان پيامبر است. در مثل چنين روزهايي تاريخ صدر اسلام شاهد يکي از بزرگترين حوادثِ دورانِ تاريخ بشر بود. اين روزها با آن روزهاي حسّاس و تاريخ ساز مصادف است. مکان هم پادگان دوکوهه است که عاشوراييانِ زمان ما - جوانان از جان گذشته و دلاور ما - در طي سالهاي متمادي دفاع مقدّس، در همين جا اجتماع کردند و در همين حال و هوا، عزم و تصميم مردانه و مؤمنانه خود را بر دفاع از اين کشور به مرحله عمل درآوردند. اين پادگان و سرزمين، شاهد فداکاريها، اخلاصها، ايمانها و روحيه هاي مالامال از امواج صفا و طراوتي است که از جوانان مؤمن بسيجي و فداکار بروز کرده است.
از طرفي آغاز سال جديد شمسي و فصل بهار نيز هست. امسال بهار طبيعت - که آغاز سال ايراني ماست - با بهار معنويت همراه شده است. بجاست اين روزها را از لحاظ تقارن زماني از جمله پديده هاي کمياب دوران خودمان به حساب آوريم. بنده هم مثل قطره اي در اين درياي خروشان، به قصد اظهار ارادت و اخلاص به آن دلها و جانها و روحهاي پاکي که بعضي شهيد شدند و بعضي بحمدالله زنده اند و در اين فضا و منطقه، آزمايشهاي بزرگ صدر اسلام را دوباره تکرار کردند، به اين جا آمده ام.
بعضي از انسانها از حقايق غفلت مي کنند و بعضي از دلهاي ناپاک، از غفلت دلها سوء استفاده نموده و مقاصد شيطاني و اهداف پليد را در فضاي غفلت از حقايق، منتشر مي کنند. هر دلي که براي حقيقتْ احترام قائل است، هر انساني که براي معنويت، صفا، اخلاص و انسانيت ارزش قائل است، بايد اين طور مکانها و خاطره ها را هميشه عزيز بدارد. اين وظيفه همه ماست و اميدوارم که اين تجمّع شما برادران و خواهران در اين مکان - که نموداري از احساسات ملت ايران است - پاسخ ياوه گويان را بدهد و بدانديشان و کج رُوان را متنبّه کند.
امسال به عنوان سال «عزّت و افتخار حسيني» شناخته شد. اين عنوان و نامي است که مي تواند به رفتار ما در طول سال جهت بدهد. اين عناويني که براي سالها در نظر گرفته مي شود و ملت ايران، هر سالي را به اين نامها مي نامد، شعارهاي هميشگي ملت ايران است و مخصوص يک سال نيست. همان طور که در آغاز سال جديد به عرض ملت ايران رساندم، سال «رفتار علوي» که عنوانِ سال گذشته بود، به اين معنا نيست که با پايان سال، وظيفه رفتار علوي از دوش ما برداشته شد؛ نه. مسؤولان کشور براي هميشه وظيفه دارند رفتار علوي را سرلوحه همه کارها و برنامه هاي خودشان قرار دهند. زماني نظام اسلامي دچار اختلال واقعي خواهد شد که فراموش کند نماد و سرمشق بزرگي مثل علي بن ابي طالب عليه السّلام دارد. حکومت علوي بايد هميشه در مقابل چشم ما باشد و در آن جهت حرکت کنيم و آن را بخواهيم و براي آن تلاش نماييم. آرزوهاي انسانهاي ستمديده تمام قرون در حکومتي برآورده خواهد شد که با رفتار علوي اداره شود، و لاغير. بشر در طول قرونِ تاريخِ طولاني خود از چه دردهايي بيشتر رنج برده است؟ از بي عدالتي، تبعيض، زورگويي و تحکم قدرتهاي غاصب. همچنين از بيرحمي و برادرکشي رنج برده است؛ بشر از جهالتهايي که اختيار زندگي مردم را در قبضه قدرتهاي ظالمانه گرفتند، رنج برده است؛ بشر همواره از جهل، ستم و تبعيضِ ناروا ناليده است. عمده محروميتهاي انسان در طول تاريخ، ناشي از سلطه ظالمان و نااهلان، خوي وحشيگري، بيرحميها و جنگ افروزيهاست؛ بشر از حقوق اصلي و طبيعي خود محروم مانده است.
حکومت علوي بشر را به عدالت، آرامش، ايمان به معنويت، صفا و برادري، صلح و دوستي حقيقي مي رساند؛ نه مثل آن کساني که نام و شعار صلح را در دنيا مطرح مي کنند، اما خودشان آتش همه جنگها را روشن و همه فتنه ها را هم در ميان انسانها برپا مي کنند. نظام و حکومت علوي به برکت عدل همگاني و فراگير، انسانها را در امنيت و آرامش واقعي نگه مي دارد. اگر به اميرالمؤمنين عليه السّلام فرصت داده مي شد، آن حضرت دنياي آبادي از جهت مادّي و معنوي و مالامال از عدالت، آرامش و صلحِ حقيقي که بشر قبل از آن هرگز نديده بود، به وجود مي آورد. امروز هم جز در سايه چنين رفتاري، نمي شود به اين آرزوها رسيد. بنابراين رفتار علوي براي ما يک درس هميشگي است و مختص يک سال نيست؛ البته هدفهاي بزرگ، در زمانهاي متناسب و طولاني و با تلاش و مجاهدت، قابل حصول است. هدفهاي بزرگ را نمي توان با راحت طلبي، مفت و مجّاني، بدون تلاش و مجاهدت به دست آورد؛ بايد تلاش و برنامه ريزي کرد.
همان طور که عرض کردم، در سال گذشته دو حرکت از سوي مسؤولان در جهت رفتار علوي شروع شده است: يکي مسأله اشتغال و ديگري مسأله مبارزه با فساد است. اين شروع، مبارک است و بايد هردو ادامه پيدا کند. معناي اشتغال اين است که جوانِ مستعدِّ آماده به کار، فرصت تلاش و فعاليت به دست آورد تا هم نياز شخصي خود را از اين راه برطرف کند و هم به پيشرفت و آباداني کشور و رونق اقتصادي آن کمک نمايد. اين امر برنامه ريزي مي خواهد که اين کار را مسؤولان دولتي ما شروع کرده اند و بايد با جدّيت ادامه پيدا کند؛ هيچ چيز نبايد مانع از اجراي آن شود. اگر تهديد امريکا است، اگر امواج سياسي است، اگر درگيريهاي جناحي است، اگر خودخواهيهاي اين و آن است، هيچ کدام از اينها نبايد مانعِ اين شود که مسؤولان ذي ربطِ دستگاههاي دولتي در اين قضيه اشتغال - که يک قضيه بسيار اساسي است - کار خودشان را باجديّت دنبال نکنند. من در چند ماهِ قبل از اين، به مسؤولان بلندپايه اين بخش از دولت گفتم آن مجموعه اي که براي ايجاد اشتغال در کشور کار مي کند، بايد مثل اتاق جنگِ دوران دفاع مقدّس که شب و روز نمي شناخت، کار کند. در دوران جنگ و دفاع مقدّس براي آن مجموعه هايي که مشغول طرّاحي جنگ بودند، شب و روز، تعطيل و غير تعطيل، اوّلِ هفته و آخرِ هفته معنا نداشت؛ مرتّب مشغول کار بودند. امروز بايد براي ايجاد اشتغال به همان نحو تلاش شود. جوان ما بايد بتواند از نيرويش، براي اداره زندگي خود و پيشرفت کشور به معناي حقيقي استفاده کند؛ کشور هم اين ظرفيت را دارد. خوشبختانه مسؤولان - تا آن جايي که من ديده ام و مي شناسم - به اين امر معتقد و علاقه مندند و بايد همّت کنند.
همه بدانند تهديد دشمنان اين ملت و کشور - چه تهديد نظامي و چه تهديد سياسي - براي اين کشور چندان حائز اهميت نيست و براي اين ملت تهديد واقعي به حساب نمي آيد. اين ملت يک ملت شجاع است که طعم عزّت و استقلال را چشيده است. اين جوانان - که عمده نسل امروز ما را تشکيل مي دهند - هرگز بيگانه اي را بر کشور خودشان مسلّط نديده اند؛ ليکن زمان ما اين گونه نبود. نسل ما در دوراني چشم باز کرد که براثر ضعف حکومتها در داخل کشور، نيروهاي اشغالگر خارجي همه کاره بودند. در مشهدِ ما نيروي بيگانه اي از يک دولت، در آذربايجان نيروي بيگانه اي از دولت ديگر؛ در خودِ تهران هم نيروهاي بيگانه ديگري از دولتهاي مختلف حضور داشتند. بعد هم که به ظاهر نيروهاي نظاميشان را خارج کردند، نفوذهاي سياسيشان را بجا گذاشتند. نسل گذشته شما فضاي کشور را اين چنين ديده بود؛ مسؤولان کشور، سرسپرده و مطيع بيگانگان بودند؛ ليکن نسل امروز اين طور نيست. نسل امروز، ملت، کشور، مسؤولان، حکومت و نظام خود را هميشه آزاد، سربلند، مستقل و عزيز مي بيند؛ همه نمادهاي کشور را داراي نشانه هاي استقلال ديده و به خود مي بالد؛ اين نسلي است که از تهديد دشمن نمي هراسد. لذا اين تهديدها براي کشور خطر جدّي نيست. خطر جدّي براي کشور عبارت است از آن مسائلي که ما به دست خودمان به وجود آوريم. ايجاد اختلاف، ايجاد بي ايماني، ايجاد نااميدي نسبت به آينده، القاي وجود اختلاف و دوئيّت، القاي احساس ضعف در مقابل دشمن - که بعضيها متأسّفانه از روي ناداني يا غرض ورزي اين کارها را مي کنند - احساس ناتواني در مسؤولان کشور - که بعضي اين احساس را عملاً و بعضي قولاً ترويج مي کنند - براي کشور منشأ خطر است. مسؤولان بايد توجّه داشته باشند و مردم عزيز ما هم هوشيارانه متوجّه باشند و القائات دشمن را بشناسند.
مسأله بعدي، مبارزه با فساد است. در مورد برخورد با فساد دو گرايش افراطي و تفريطي هست. بعضيها وقتي صحبت از مبارزه با فساد مي شود، تصوّر مي کنند که مبارزه با فساد، يک بهانه سياسي براي برخورد با اين و آن است؛ اين غلط است. مبارزه با فساد، مبارزه با فساد است! در هر جامعه اي اگر نقطه فاسد، شناسايي، کنترل و قلع و قمع شد، فساد متوقّف مي ماند، والّا رشد پيدا مي کند. فرق نظام اسلامي و نظام صالح با نظامهاي فاسدي که در مقابل گسترش فساد بي دفاعند، اين است که در اين جا مسؤولان اصلي کشور و دلسوزانِ جامعه، برخوردار از صلاحند؛ برنامه و رفتار کشور، برنامه صلاح است. البته آدم فاسد هم پيدا مي شود، منتها بايد با او برخورد شود. بعضي تصوّر مي کنند که مبارزه با فساد يک حرکت سياسي است؛ اين تصوّر غلطي است. مبارزه با فساد حرکت سياسي نيست؛ يک حرکت حقيقي و کاري لازم است. بعضي هم در نقطه مقابل، از آن طرف افراط مي کنند؛ يعني وقتي گفته مي شود «فساد» خيال مي کنند همه جا را فساد گرفته است؛ خير، اين چنين نيست. آنچه که ما را برمي انگيزد، وجود فساد، ولو در يک بخش، در يک گوشه و به وسيله افراد معدودي است. ما مي دانيم اگر با اين پديده مبارزه نشود، فساد نهادينه و ريشه دار مي شود و در آن صورت قلع و قمعش مشکل مي گردد. اين مبارزه معنايش آن نيست که عناصر فاسد و مفسد همه زمامهاي کار را در بخشهاي مختلف به دست گرفته اند. عناصر صالح، مؤمن و دلسوز، در دستگاههاي داخل کشور - چه قوّه مجريّه و چه قوّه قضاييّه - بسيار هستند که اجرا هم دست آنهاست و با کمال صلاح، کار خودشان را انجام مي دهند و خوشبختانه اينها اکثريت و چهره غالبِ دستگاهند. منتها يک مفسد و فاسد، چهره ديگران را هم خراب مي کند. اين دو حرکت، يعني ايجاد اشتغال و مبارزه با فساد بايد ادامه پيدا کند.
اين سال، سال «عزّت و افتخار حسيني» است. اين عزّت، چگونه عزّتي است؟ اين افتخار، افتخار به چيست؟ آن کسي که حرکت حسين بن علي عليه السّلام را بشناسد، مي داند که اين عزّت، چگونه عزّتي است. از سه بُعد و با سه ديدگاه، اين نهضت عظيم حسيني را که در تاريخ اين طور ماندگار شده است، مي شود نگاه کرد. در هر سه بُعد، آنچه که بيش از همه چشم را خيره مي کند، احساس عزّت و سربلندي و افتخار است.
يک بُعد، مبارزه حق در مقابل باطلِ مقتدر است که امام حسين عليه السّلام و حرکت انقلابي و اصلاحي او چنين کرد. يک بُعد ديگر، تجسّم معنويت و اخلاق در نهضت حسين بن علي است. در اين نهضت عرصه مبارزه اي وجود دارد که غير از جنبه اجتماعي و سياسي و حرکت انقلابي و مبارزه علني حق و باطل است و آن، نفس و باطن انسانهاست. آن جايي که ضعفها، طمعها، حقارتها، شهوتها و هواهاي نفساني در وجود انسان، او را از برداشتن گامهاي بلند باز مي دارد، يک صحنه جنگ است؛ آن هم جنگي بسيار دشوارتر. آن جايي که مردان و زنان مؤمن و فداکار پشت سر حسين بن علي عليه السّلام راه مي افتند؛ دنيا و مافيها، لذّتها و زيباييهاي دنيا، در مقابلِ احساس وظيفه از چشم آنها مي افتد؛ انسانهايي که معنويتِ مجسّم و متبلور در باطنشان، بر جنود شيطاني - همان جنود عقل و جنود جهلي که در روايات ما هست - غلبه پيدا کرد و به عنوان يک عدّه انسان نمونه، والا و بزرگ، در تاريخ ماندگار شدند. بُعد سوم که بيشتر در بين مردم رايج است، فجايع، مصيبتها، غصّه ها، غمها و خونِ دلهاي عاشوراست؛ ليکن در همين صحنه سوم، باز هم عزّت و افتخار هست. کساني که اهل نظر و فکر و تأمّلند، بايد هر سه بُعد را دنبال کنند.
در آن بُعدِ اوّل که امام حسين عليه السّلام يک حرکت انقلابي به راه انداخت، مظهر عزّت و افتخار بود. نقطه مقابلِ حسين بن علي چه کسي بود؟ آن حکومت ظالمِ فاسدِ بدکاره اي بود که «يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان» . نمودار اصلي اين بود که در جامعه اي که زير قدرت او بود، با بندگان خدا و انسانها با ستم، عدوان، غرور، تکبّر، خودخواهي و خودپرستي رفتار مي کرد؛ اين خصوصيت عمده آن حکومت بود. چيزي که برايشان مطرح نبود، معنويت و رعايت حقوق انسانها بود. حکومت اسلامي را به همان حکومت طاغوتي که قبل از اسلام و در دورانهاي مختلف در دنيا وجود داشته است، تبديل کرده بودند. در صورتي که بارزترين خصيصه نظام اسلامي، حکومت است؛ برجسته ترين بخشهاي آن جامعه ايده آلي که اسلام مي خواهد ترتيب دهد، شکل و نوع حکومت و رفتار حاکم است.
به تعبير بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبديل کرده بودند. امامت يعني پيشوايي قافله دين و دنيا. در قافله اي که همه به يک سمت و هدف والا در حرکتند، يک نفر بقيه را راهنمايي مي کند و اگر کسي گم شود، دست او را مي گيرد و برمي گرداند؛ اگر کسي خسته شود، او را به ادامه راه تشويق مي کند؛ اگر کسي پايش مجروح شود، پاي او را مي بندد و کمک معنوي و مادّي به همه مي رساند. اين در اصطلاح اسلامي اسمش امام - امام هدايت - است و سلطنت نقطه مقابل اين است. سلطنتِ به معناي پادشاهي موروثي، فقط يک نوعِ از سلطنت است. لذا بعضي سلاطين در دنيا هستند که اسمشان سلطان نيست، اما باطنشان تسلّط و زورگويي بر انسانهاست. هر کس و در هر دوره اي از تاريخ - اسم او هرچه مي خواهد باشد - وقتي به ملت خود يا به ملتهاي ديگر زور بگويد، اين سلطنت است. اين که رئيس جمهور يک دولتي - که در همه زمانها، دولتهاي مستکبر بوده اند و امروز مظهر آن، امريکاست - به خود حق بدهد که بدون هيچ استحقاق اخلاقي، علمي و حقوقي، منافع خود و کمپانيهاي پشتيبان خود را بر منافع ميليونها انسان ترجيح دهد و براي ملتهاي دنيا تکليف معيّن کند، اين سلطنت است؛ حالا اسمش سلطان باشد يا نباشد!
در دوران امام حسين عليه السّلام امامت اسلامي را به چنين چيزي تبديل کرده بودند: «يعمل في عبادالله بالاثم والعدوان». امام حسين عليه السّلام در مقابل چنين وضعيتي مبارزه مي کرد. مبارزه او بيان کردن، روشنگري، هدايت و مشخّص کردن مرز بين حقّ و باطل - چه در زمان يزيد و چه قبل از او - بود. منتها آنچه در زمان يزيد پيش آمد و اضافه شد، اين بود که آن پيشواي ظلم و گمراهي و ضلالت، توقّع داشت که اين امام هدايت پاي حکومت او را امضاء کند؛ «بيعت» يعني اين. مي خواست امام حسين عليه السّلام را مجبور کند به جاي اين که مردم را ارشاد و هدايت فرمايد و گمراهي آن حکومت ظالم را براي آنان تشريح نمايد، بيايد حکومت آن ظالم را امضا و تأييد هم بکند! قيام امام حسين عليه السّلام از اين جا شروع شد. اگر چنين توقّع بي جا و ابلهانه اي از سوي حکومت يزيد نمي شد، ممکن بود امام حسين همچون زمان معاويه و ائمّه بزرگوارِ بعد از خود، پرچم هدايت را برمي افراشت؛ مردم را ارشاد و هدايت مي کرد و حقايق را مي گفت. منتها او بر اثر جهالت و تکبّر و دوري از همه فضايل و معنويات انساني يک قدم بالاتر گذاشت و توقع کرد که امام حسين عليه السّلام پاي اين سيه نامه تبديل امامت اسلامي به سلطنت طاغوتي را امضاء کند؛ يعني بيعت کند. امام حسين فرمود «مثلي لا يبايع مثله» ؛ حسين چنين امضايي نمي کند. امام حسين عليه السّلام بايد تا ابد به عنوان پرچم حق باقي بماند؛ پرچم حق نمي تواند در صف باطل قرار گيرد و رنگ باطل بپذيرد. اين بود که امام حسين عليه السّلام فرمود: «هيهات منّا الذّلّة» . حرکت امام حسين، حرکت عزّت بود؛ يعني عزّت حق، عزّت دين، عزّت امامت و عزّت آن راهي که پيغمبر ارائه کرده بود. امام حسين عليه السّلام مظهر عزّت بود و چون ايستاد، پس مايه فخر و مباهات هم بود. اين عزّت و افتخار حسيني است. يک وقت کسي حرفي را مي زند، حرف را زده و مقصود را گفته است، اما پاي آن حرف نمي ايستد و عقب نشيني مي کند؛ اين ديگر نمي تواند افتخار کند. افتخار متعلّق به آن انسان، ملت و جماعتي است که پاي حرفشان بايستند و نگذارند پرچمي را که آنها بلند کرده اند، توفانها از بين ببرد و بخواباند. امام حسين عليه السّلام اين پرچم را محکم نگه داشت و تا پاي شهادتِ عزيزان و اسارتِ حرم شريفش ايستاد. عزّت و افتخار در بُعد يک حرکت انقلابي اين است.
در بُعد تبلور معنويت هم همين طور است. بارها اين را گفته ام که خيليها به امام حسين عليه السّلام مراجعه و او را بر اين ايستادگي ملامت مي کردند. آنها مردمان بد و يا کوچکي هم نبودند؛ بعضي جزو بزرگان اسلام بودند؛ اما بد مي فهميدند و ضعفهاي بشري بر آنها غالب شده بود. لذا مي خواستند حسين بن علي را هم مغلوب همان ضعفها کنند؛ اما امام حسين عليه السّلام صبر کرد و مغلوب نشد و يکايک کساني که با امام حسين بودند، در اين مبارزه معنوي و دروني پيروز شدند. آن مادري که جوان خود را با افتخار و خشنودي به طرف اين ميدان فرستاد؛ آن جواني که از لذّات ظاهري زندگي گذشت و خود را تسليم ميدان جهاد و مبارزه کرد؛ پيرمرداني مثل «حبيب بن مظاهر» و «مسلم بن عوسجه» که از راحتي دوران پيرمردي و بستر گرم و نرم خانه خودشان گذشتند و سختي را تحمّل کردند؛ آن سردار شجاعي که در ميان دشمنان جايگاهي داشت - «حُرّبن يزيد رياحي» - و از آن جايگاه صرفنظر کرد و به حسين بن علي پيوست، همه در اين مبارزه باطني و معنوي پيروز شدند.
آن روز کساني که در مبارزه معنوي بين فضايل و رذايل اخلاقي پيروز شدند و در صف آرايي ميان جنود عقل و جنود جهل توانستند جنود عقل را بر جنود جهل غلبه دهند، عدّه اندکي بيش نبودند؛ اما پايداري و اصرار آنها بر استقامت در آن ميدان شرف، موجب شد که در طول تاريخ، هزاران هزار انسان آن درس را فراگرفتند و همان راه را رفتند. اگر آنها در وجود خودشان فضيلت را بر رذيلت پيروز نمي کردند، درخت فضيلت در تاريخ خشک مي شد؛ اما آن درخت را آبياري کردند و شما در زمان خودتان خيليها را ديديد که در درون خود فضيلت را بر رذيلت پيروز و هواهاي نفساني را مقهور احساسات و بينش و تفکر صحيح ديني و عقلاني کردند. همين پادگان دوکوهه و پادگانهاي ديگر و ميدانهاي جنگ و سرتاسر کشور، شاهد دهها و صدها هزار نفر از آنها بوده است. امروز هم ديگران از شما ياد گرفته اند؛ امروز در سرتاسر دنياي اسلام آن کساني که حاضرند در درون خود و در صف آرايي حقّ و باطل، حق را بر باطل پيروز کنند و غلبه دهند، کم نيستند. پايداري شما - چه در دوران دفاع مقدّس و چه در بقيه آزمايشهاي بزرگ اين کشور - اين فضيلتها را در زمانه ما ثبت کرد. زمانه ما زمانه ارتباطات نزديک است؛ اما اين ارتباطات نزديک هميشه به سود شيطان و شيطنتها نيست؛ به سود معنويتها و اصالتها هم هست. مردم دنيا خيلي چيزها را از شما ياد گرفته اند. همين مادري که در فلسطين جوان خودش را مي بوسد و به طرف ميدان جنگ مي فرستد، يک نمونه است. فلسطين سالهاي متمادي، زن و مرد و پير و جوان داشت؛ اما براثر ضعفها و به دليل آن که در ميدان صف آرايي معنوي، جنود عقل نمي توانست بر جنود جهل پيروز شود، فلسطين دچار ذلّت شد و اين وضعيت برايش پيش آمد و دشمنان بر آن مسلّط شدند. اما امروز وضعيت فلسطين، به گونه ديگري است؛ امروز فلسطين به پا خاسته است؛ امروز ملت فلسطين - زن و مرد - در صف آرايي معنوي در درون خود توانسته است جانب معنويت را غلبه دهد و پيروز کند؛ و اين ملت پيروز خواهد شد.
در آن صحنه سوم هم که صحنه فاجعه آفرينيهاي عاشوراست، آن جا هم باز نشانه هاي عزّت مشاهده مي شود؛ آن جا هم سربلندي و افتخار است. اگر چه مصيبت و شهادت است؛ اگرچه شهادت هر يک از جوانان بني هاشم، کودکان، طفلان کوچک و اصحاب کهنسال در اطراف حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السّلام يک مصيبت و داغ بزرگ است؛ اما هرکدام حامل يک جوهره عزّت و افتخار هم هست.
اين جا جمعي که شما اجتماع کرده ايد، اغلب جوانيد. در اين پادگان دوکوهه هم دهها و صدها هزار جوان آمدند و رفتند. مظهر جوانِ فداکار در کربلا کيست؟ علي اکبر، فرزند امام حسين عليه السّلام؛ جواني که در بين جوانان بني هاشم برجسته و نمونه بود؛ جواني که زيباييهاي ظاهري و باطني را باهم داشت؛ جواني که معرفتِ به حقّ امامت و ولايت حسين بن علي عليه السّلام را با شجاعت و فداکاري و آمادگي براي مقابله با شقاوت دشمن همراه داشت و نيرو و نشاط و جواني خود را براي هدف و آرمان والاي خود صرف کرد. اين خيلي ارزش دارد. اين جوان فوق العاده و برجسته به ميدانِ دشمن رفت و در مقابل چشم پدر و چشمان زناني که نگران حال او بودند، جسد به خون آغشته اش به خيمه ها برگشت. اين چنين مصيبت و عزايي چيز کوچکي نيست؛ اما همين حرکت او به سمت ميدان و آماده شدن براي مبارزه، براي يک مسلمان، تجسم عزّت، بزرگواري، افتخار و مباهات است. اين است که خداوند مي فرمايد: «و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنين» . حسين بن علي عليه السّلام نيز به نوبه خود با فرستادن اين جوان به ميدان جنگ، عزّت معنوي را نشان داد؛ يعني پرچم سربلندي و حاکميت اسلام را که روشن کننده مرز بين امامتِ اسلامي و سلطنتِ طاغوتي است محکم نگه مي دارد، ولو به قيمت جان جوان عزيزش باشد.
شنيده ايد - در اين روزها، بارها هم تکرار شده است - که هر کدام از اصحاب و ياران امام حسين عليه السّلام براي رفتن به ميدان جنگ و مبارزه کردن اجازه مي خواستند، امام به سرعت اجازه نمي داد. بعضيها را ممانعت مي کرد؛ به بعضي مي گفت که اصلاً از کربلا برگرديد و برويد. او با جوانان بني هاشم و اصحاب خود، چنين رفتار مي کرد. اما علي اکبر - جوان محبوب و فرزند عزيزش - که اجازه ميدان خواست، امام يک لحظه هم درنگ نکرد و به او اجازه داد. اين جا مي شود معرفت پسر و عظمت مقام پدر را فهميد.
تا وقتي اصحاب بودند، مي گفتند جانمان را قربان شما مي کنيم و اجازه نمي دادند کسي از بني هاشم - فرزندان اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام - به ميدان جنگ بروند. مي گفتند اوّل ما مي رويم و کشته مي شويم، اگر بعد از کشته شدن ما خواستيد، آن وقت به ميدان برويد. وقتي که نوبت به جانبازي و شهادت بني هاشم رسيد، اوّل کسي که درخواست اجازه براي ميدان مي کند، همين جوان مسؤوليت شناس است؛ او علي اکبر، پسر آقا و پسر امام و از همه به امام نزديکتر است، پس براي فداکاري از همه شايسته تر است. اين هم يک مظهر امامت اسلامي است؛ اين جا جايي نيست که دنيا، منافع مادّي، سود اقتصادي و شهوات نفساني تقسيم کنند؛ اين جا مجاهدت و سختي است؛ اوّل کسي که داوطلب مي شود علي بن الحسين، علي اکبر است. اين، معرفتِ اين جوان را مي نماياند و امام حسين هم عظمت روحي اش را در مقابل اين کار نشان مي دهد و به مجرّد اين که او درخواست مي کند، امام حسين عليه السّلام هم اجازه مي دهد که به ميدان برود.
اينها براي ما درس است؛ همان درسهاي ماندگار تاريخ، همان چيزهايي که امروز و فردا، بشريت به آنها نيازمند است. تا وقتي که خودخواهيهاي انسان بر او حاکم است، هرچه قدرتِ اجراييش بالاتر باشد، خطرناکتر است؛ تا وقتي که هواهاي نفساني بر انسان غالب است و تا وقتي انسان همه چيز را براي خود مي خواهد، هرچه قدرتش بيشتر است، خطرناکتر و سبعتر و درنده تر است. نمونه هايش را در دنيا مي بينيد. هنر اسلام همين است که به کساني اجازه مي دهد از نردبان قدرت بالا روند که توانسته باشند لااقل در بعضي از اين مراحل امتحان داده و قبول شده باشند. شرطي که اسلام براي مسؤوليتها مي گذارد، خارج شدن از بسياري از اين هواها و هوسهاست. ما مسؤولان بايستي بيش از همه مراقب خود باشيم؛ بيش از همه دست، زبان، فکر، چشم و عمل خود را کنترل کنيم؛ بيش از همه تقوا در ما لازم است. وقتي بي تقوايي بر انساني حاکم شد، هرچه قدرت او بيشتر باشد، خطرش براي بشريت بيشتر است. وقتي اختيارِ فشردن تکمه بمب اتم در دست شخصي باشد که نه جان انسانها و نه حقوق ملتها برايش مهم است و نه اجتناب از شهوات نفساني براي او يک امتياز و ارزش محسوب مي شود، براي بشريت خطرناک است. اين کساني که امروز در دنيا از نيروي اتم و سلاحهاي مرگبار برخوردارند، بايد بر نفس و احساسات خود غلبه داشته و مسلّط باشند که متأسفانه اين طور نيست. اسلام اين مسائل را تبليغ مي کند و علّت دشمني قدرتمندان با اسلام هم همين است.
پروردگارا! در راه زنده نگه داشتن آرمانهاي اسلامي ما را روزبه روز ثابت قدم تر فرما. ما را در پيمودن اين صراط مستقيمِ الهي و اسلامي - که در مقابل پاي ما قرار داده اي - روزبه روز عازم و جازمتر گردان. پروردگارا! ملت ايران را در رسيدن به هدفهاي بزرگ خود موفّق و پيروز فرما. مسؤولان را که خدمتگزاران اين ملت هستند در خدمتگزاري به اين ملت موفّق گردان. پروردگارا! دشمنان اين ملت را مغلوب و منکوب فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد قلب ولي عصر را از ما شاد کن؛ روح شهداي عزيز را از ما خشنود کن. پروردگارا! آن جوانان نازنين، آن دلاورمرداني که در سالهاي دفاع مقدّس و قبل و بعد از آن در اين جبهه هاي طولاني نبرد، در راه اهداف عاليه اسلام، جان خودشان را فدا کردند، با پيغمبر محشور کن؛ ملت ايران را روزبه روز بيشتر قدردان آنها گردان. پروردگارا! لطف و خير و رحمت و فيض خود را بر اين مردم نازل کن.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته