پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

سخنراني‌ در ديدار با فرماندهان‌ نيروي‌ مقاومت‌ بسيج‌

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌
برادران‌ عزيز! خيلي‌ خوش‌ آمديد. ان‌شاءالله‌ كه‌ با اين‌ تلاشهاي‌ ارزشمند، خسته‌ نباشيد. من‌ از يكايك‌ برادران‌ مسؤول‌ در سطوح‌ مختلف‌ نيروي‌ مقاومت‌ بسيج‌، صميمانه‌ تشكر مي‌كنم‌.
مسأله‌ي‌ بسيج‌، مسأله‌ي‌ بسيار مهمي‌ است‌. البته‌ اين‌ مسأله‌، در نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ هميشه‌ جدي‌ گرفته‌ شده‌ است‌. شخص‌ حضرت‌ امام‌(رضوان‌الله‌تعالي‌عليه‌) و بقيه‌ي‌ مسؤولان‌ و مردم‌، بسيج‌ را جدي‌ گرفتند و از اين‌ پس‌ هم‌ بايد كوشش‌ كنيم‌ كه‌ مسأله‌ي‌ بسيج‌، همچنان‌ جدي‌ گرفته‌ بشود و يك‌ حالت‌ رواني‌ اهتمام‌ به‌ بسيج‌، در سطوح‌ مختلف‌ مسؤولان‌ و در گستره‌ي‌ زندگي‌ مردم‌، باقي‌ بماند.
البته‌ همه‌ي‌ اين‌ برنامه‌هايي‌ كه‌ برادر عزيزمان‌ جناب‌ آقاي‌ افشار اشاره‌ كردند، خوب‌ است‌ و فقط در سايه‌ي‌ وجود بسيج‌، جدي‌ بودن‌ بسيج‌ و رو به‌ رشد بودن‌ بسيج‌ تحقق‌ پيدا خواهد كرد. پس‌، اصل‌ قضيه‌ اين‌ است‌ كه‌ بسيج‌ ـ به‌ معناي‌ حقيقي‌ كلمه‌ ـ يك‌ پديده‌ي‌ انقلابي‌ است‌ و بايد اين‌ كشور و اين‌ ملت‌ و اين‌ انقلاب‌، اين‌ پديده‌ را هميشه‌ جدي‌ بگيرد و قدر بداند.
دو نكته‌ را مي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌: نكته‌ي‌ اول‌ اين‌ است‌ كه‌ بسيج‌، نيروي‌ خاصي‌ در قبال‌ نيروهاي‌ ديگر نيست‌.يعني‌ اين‌طور نيست‌ كه‌ ما بگوييم‌ يك‌ نيروي‌ زميني‌ داريم‌، يك‌ نيروي‌ هوايي‌ داريم‌، يك‌ سپاه‌ داريم‌، يك‌ ارتش‌ داريم‌، يك‌ بسيج‌ هم‌ داريم‌. اگر اين‌طور بگوييم‌، بسيج‌ را كوچك‌ كرده‌ايم‌. درست‌ است‌ كه‌ ما در سپاه‌، اسم‌ اين‌ نيرو را نيروي‌ مقاومت‌ گذاشتيم‌، اما معنايش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ اين‌ نيرو، عدل‌ نيروهاي‌ ديگر است‌. اين‌، در شكل‌ سازماني‌ است‌. حقيقت‌ قضيه‌ي‌ بسيج‌، بيش‌ از اينهاست‌. بسيج‌، يعني‌ مردم‌. غير از اين‌ است‌؟ شما مردم‌ را به‌ چند قشر تقسيم‌ كنيد. در ميان‌ اينها، آدمهاي‌ از كار افتاده‌ هست‌، آنها هيچ‌; آدمهاي‌ لاابالي‌ هست‌، آنها هيچ‌; آدمهاي‌ كم‌ انگيزه‌ هست‌، آنها هيچ‌; بچه‌هاي‌ كوچك‌ نرسيده‌ به‌ حد انگيزه‌ هستند، آنها هيچ‌; سر و ته‌ قضيه‌ را كه‌ زديد، آن‌ لب‌ مطلب‌، بسيج‌ است‌. يعني‌ همه‌ي‌ نيروهاي‌ مؤمن‌ پرانگيزه‌ي‌ باشور با توان‌ در جامعه‌ي‌ اسلامي‌ ـ اعم‌ از زن‌ و مرد ـ عضو بسيجند. توقع‌ شما از بسيج‌، كمتر از اين‌ است‌؟
پس‌، بسيج‌ يعني‌ متن‌ مردم‌; آن‌ مردمي‌ كه‌ مي‌توان‌ اميد دفاع‌ از انقلاب‌ را از آنها داشت‌. اين‌ مردم‌، كجا هستند؟ اين‌ مردم‌، در اداره‌ و مدرسه‌ و دانشگاه‌ و حوزه‌ و دكان‌ و ... هستند; يعني‌ يك‌ زندگي‌ دو زيستي‌. تا وقتي‌ هنوز مسأله‌ي‌ دفاع‌ نظامي‌، به‌ مرور به‌ صورت‌ يك‌ فرهنگ‌ درنيامده‌، مردم‌ بر اساس‌ وظيفه‌شان‌ حركت‌ مي‌كنند. اين‌، در جامعه‌ي‌ اسلامي‌، بتدريج‌ به‌ شكل‌ يك‌ فرهنگ‌ در خواهد آمد. اين‌كه‌ امام‌ فرمودند: "مملكت‌ اسلامي‌، همه‌اش‌ نظامي‌ است‌"، همان‌ فرهنگ‌ صدر اسلام‌ است‌. اين‌، همان‌ فرهنگ‌ اسلامي‌ است‌. در جامعه‌ي‌ ما، هنوز چنين‌ حالتي‌ نيست‌.
شما مي‌بينيد، يكي‌ مي‌گويد من‌ سه‌ ماه‌ در جبهه‌ بودم‌. چرا سه‌ ماه‌؟ مگر ما سه‌ ماه‌ جنگ‌ داشتيم‌؟ ما هشت‌ سال‌ جنگ‌ داشتيم‌. همه‌ بايد ببينند از آن‌ هشت‌ سال‌، چه‌قدر سرش‌ خالي‌ است‌; علت‌ آن‌ را از خودشان‌ بپرسند. شما مي‌خواهيد تا آن‌ روزي‌ كه‌ حقيقت‌ بسيج‌، درجامعه‌ي‌ ما به‌ شكل‌ يك‌ فرهنگ‌ در بيايد، كاري‌ كنيد كه‌ اين‌ دو زيستي‌ بودن‌ مردم‌ ـ زيست‌ نظامي‌ و زيست‌ معمولي‌ زندگي‌ ـ جا بيفتد. اين‌، كار بسيار ظريفي‌ است‌. نكته‌ي‌ اول‌ من‌، همين‌ ظرافت‌ كار شماست‌.
تشكيلات‌ بسيج‌، يعني‌ هيأت‌ رئيسه‌ و مديران‌ و مسؤولان‌ بسيج‌، بايد آن‌چنان‌ ظريف‌ عمل‌ كنند كه‌ بتدريج‌ بتوانند همه‌ي‌ آحاد مستعد كشور را ـ مستعد به‌ همان‌ معنا كه‌ اول‌ گفتم‌ ـ داخل‌ در خيمه‌ي‌ بسيج‌ كنند، تا او ضمن‌ اين‌كه‌ احساس‌ مي‌كند زن‌ خانه‌دار است‌، احساس‌ كند يك‌ نظامي‌ است‌; ضمن‌ اين‌كه‌ احساس‌ مي‌كند يك‌ دانشجو است‌، احساس‌ كند يك‌ نظامي‌ است‌. اين‌ كار، با تبليغات‌ و سازماندهي‌ خوب‌ و توجه‌ به‌ اين‌كه‌ از هر قشري‌ چه‌ انتظاري‌ هست‌ و ذهن‌ آن‌ قشر را چگونه‌ مي‌شود با حقيقت‌ مسأله‌ي‌ بسيج‌، سيراب‌ و اشباع‌ كرد، ميسر است‌.
اين‌ كار، كار بسيار ظريف‌ و مستمري‌ است‌. يعني‌ مي‌خواهم‌ بگويم‌ كه‌ در بررسيهاي‌ شما، يك‌ سطح‌ بالا لازم‌ است‌. بايستي‌ مسأله‌ را به‌ چشم‌ يك‌ امر خيلي‌ ظريف‌ و دقيق‌ نگاه‌ كنيد. اين‌طوري‌ نيست‌ كه‌ حالا تصور كنيد جمعيتي‌ هست‌، ما هم‌ تور را وسط مي‌اندازيم‌ و عده‌يي‌ بالاخره‌ مي‌آيند، آنها را به‌ پادگاني‌ مي‌آوريم‌ و آموزش‌ مي‌دهيم‌، بعد هم‌ حداكثر يك‌ كد رويشان‌ مي‌گذاريم‌ و مي‌گوييم‌ شما متعلق‌ به‌ فلان‌ لشكريد، فلان‌ گردان‌ با فلان‌ فرمانده‌، فلان‌ گروهان‌ هم‌ با فلان‌ فرمانده‌ است‌ !اگر سازماندهي‌ دقيق‌ هم‌ انجام‌ شود ـ ديگر بالاتر از اين‌كه‌ نيست‌ ـ در اين‌جا قضيه‌ تمام‌ نمي‌شود. غير از قضيه‌ي‌ سازماندهي‌، همين‌ ظرافتهايي‌ كه‌ گفتم‌، وجود دارد.
ما اگر ديديم‌ اقبال‌ مردم‌ به‌ سمت‌ پايگاههاي‌ مقاومت‌ ـ كه‌ ميدان‌ عمل‌ بسيج‌ است‌ ـ در داخل‌ شهر و به‌ سمت‌ دفاتر شما ـ كه‌ مركز اداري‌ است‌ ـ كند شد، بايد بدانيم‌ كه‌ ما در اين‌ ظريفكاري‌، يك‌ مقدار لنگيم‌. وقتي‌ از مردم‌ مي‌گوييم‌، منظور صاحبان‌ فكر و انديشه‌ي‌ انقلابي‌ هستند; بخصوص‌ آنهايي‌ كه‌ جنگ‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ امكان‌ دايمي‌ براي‌ كشور ما تلقي‌ كرده‌اند، نه‌ آدم‌ بافكري‌ كه‌ بنشيند ببافد و از انقلاب‌ هم‌ چيزي‌ نفهمد.
اگر كسي‌ خيال‌ كند كه‌ جنگ‌ تمام‌ شد، به‌ نظر من‌، دقيق‌ نگاه‌ نكرده‌ است‌. جنگ‌، يك‌ امكان‌ دايمي‌ است‌. ما يك‌ نظام‌ انقلابي‌ هستيم‌. استكبار، با ما بد است‌. استكبار زنده‌ است‌، پس‌ خطر زنده‌ است‌. ممكن‌ است‌ اين‌ خطر به‌ شكل‌ نظامي‌ باشد، ممكن‌ است‌ به‌ شكل‌ غير نظامي‌ باشد; اما امكان‌ نظامي‌ همواره‌ وجود دارد. نمي‌خواهيم‌ حالا ميان‌ مردم‌ بيفتيم‌ و بگوييم‌ جنگ‌، جنگ‌. نه‌، داعي‌ نداريم‌; اما ما به‌ عنوان‌ مسؤولان‌، بايد همواره‌ اين‌ امكان‌ را جدي‌، فعلي‌ و قابل‌ تحقق‌ در آينده‌ ـ حتي‌ آينده‌ي‌ نزديك‌ ـ بدانيم‌; والا غافلگير خواهيم‌ شد.
نكته‌ي‌ دوم‌ اين‌ است‌ كه‌ شما براي‌ تحرك‌ بسيج‌، دو ميدان‌ اصلي‌ داريد. البته‌ اين‌ سوادآموزي‌ و قرآن‌آموزي‌ و امثال‌ اينها، چيزهايي‌ است‌ كه‌ در حاشيه‌ي‌ كار و يا بعضي‌ به‌ عنوان‌ روح‌ كار لازم‌ است‌; اما آنچه‌ كه‌ ميدان‌ كار عملي‌ شماست‌، يكي‌ جبهه‌ و ديگري‌ هسته‌هاي‌ مقاومت‌ شهري‌ است‌. ما مي‌خواهيم‌ كاري‌ كنيم‌ كه‌ اين‌ مجموعه‌يي‌ كه‌ شما تا حالا توانسته‌ايد در اين‌ دو ميدان‌ گرد بياوريد، به‌ بيست‌ ميليون‌ نفر گسترش‌ پيدا كند. البته‌ بعضي‌ از برادران‌، بيست‌ و پنج‌ يا سي‌ميليون‌ را گفته‌اند، كه‌ من‌ در سال‌ گذشته‌ دراجتماع‌ برادران‌ گفتم‌: نه‌، ما حالا همان‌ بيست‌ ميليوني‌ را كه‌ امام‌ فرمودند، تأمين‌ كنيم‌. اگر بخواهيم‌ اين‌ چهل‌، پنجاه‌ ميليوني‌ را كه‌ در كشورمان‌ جمعيت‌ داريم‌، استحصال‌ كنيم‌، شايد ته‌ آن‌، بيشتر از بيست‌ ميليون‌ زبده‌ هم‌ درنيايد. اگرچه‌ ـ مثلا فرض‌ كنيد ـ آن‌ ده‌، دوازده‌، سيزده‌ ميليون‌ ديگر هم‌، باز جزو عزيزان‌ قابل‌ التعليم‌ در حمل‌ سلاح‌ هستند و بايد به‌ فكرشان‌ باشيم‌،اما بيست‌ ميليون‌ خوب‌ است‌. ما مي‌خواهيم‌ اين‌ را به‌ بيست‌ميليون‌ برسانيم‌. شما چگونه‌ مي‌خواهيد اين‌ بيست‌ ميليون‌ را تأمين‌ كنيد؟
همه‌ي‌ دستگاههاي‌ نظامي‌ ما مي‌توانند اين‌ فرض‌ را بكنند كه‌ كارشان‌ در يك‌ حد كه‌ رسيد، ديگر گسترش‌ پيدا نمي‌كنند. مثلا سپاه‌ مي‌گويد اين‌قدر نيروهاي‌ قراردادي‌ دارم‌، اين‌قدر استخدامي‌ دارم‌. مي‌گوييم‌ خيلي‌ خوب‌، شما اين‌ تعداد را تا اين‌ سطح‌ پايين‌ بياوريد، يا تا آن‌ سطح‌ بالا ببريد، بعد ببنديد. براي‌ بسيج‌ نمي‌توانيم‌ سقف‌ ببنديم‌. سقف‌،بيست‌ ميليون‌ است‌. تا آن‌ جا، خيلي‌ فاصله‌ داريم‌.
ممكن‌ است‌ شما بگوييد، دو يا سه‌ و يا چهار ميليون‌ نفر را آموزش‌ داده‌ايم‌. خيلي‌ خوب‌، اولا هرچه‌ آموزش‌ داده‌ايد، عضو شما كه‌ نيست‌. يكي‌ آمده‌، پانزده‌ روز آموزش‌ ديده‌ و رفته‌، بعد هم‌ شما هرگز از او خبري‌ نداريد. وانگهي‌، سه‌ ميليون‌ دوران‌ جنگ‌ و اول‌ كار، با اين‌ هفده‌ ميليوني‌ كه‌ بايد در دوران‌ علي‌الظاهر غير جنگ‌ به‌ بسيج‌ بپيوندند، خيلي‌ فرق‌ دارد. شما چگونه‌ مي‌خواهيد اين‌ هفده‌ ميليون‌ را جذب‌ كنيد؟ مي‌خواهيد جذب‌ كنيد يا نه‌؟ بايد جذب‌ كنيد; شكي‌ نيست‌. در كشور ما، ارتش‌ بيست‌ ميليوني‌ بايد يك‌ تحقق‌ واقعي‌ باشد. اين‌ نمي‌شود، مگر با جذب‌ اين‌ شانزده‌ و يا هفده‌ ميليون‌ نفر ديگر. اينها را بايد جذب‌ كنيد. همه‌ را بايد سازماندهي‌ كنيد.
پس‌، شما تنها سازمان‌ نظامي‌يي‌ هستيد كه‌ ميدان‌ كارتان‌ ـ برخلاف‌ بقيه‌ كه‌ قطع‌ و بسته‌ مي‌شود ـ دايما رو به‌ گسترش‌ است‌. شما دايم‌ رو به‌ گسترشيد. بناي‌ كار را بر اين‌ گسترش‌ بگذاريد. حرف‌ اصلي‌، اين‌ است‌. پايه‌ي‌ كار را آن‌چنان‌ محكم‌ بكنيد كه‌ مثل‌ ساختماني‌ كه‌ مي‌سازيد، استحكام‌ چندين‌ طبقه‌ي‌ ديگر را داشته‌ باشد. يك‌ وقت‌ مي‌خواهيد روي‌ يك‌ ساختمان‌، دو طبقه‌ي‌ ديگر بسازيد. يك‌ وقت‌ هم‌ مي‌خواهيد روي‌ آن‌، بيست‌ طبقه‌ي‌ ديگر بسازيد. در اين‌ صورت‌، پايه‌ فرق‌ مي‌كند. پايه‌ را به‌ گونه‌يي‌ بچينيد كه‌ بشود بيست‌ طبقه‌ي‌ ديگر روي‌ آن‌ ساخت‌. اين‌ كار، كار خيلي‌ مهم‌ و دقيق‌ و نفسگيري‌ است‌.
آن‌وقت‌ در كنار اين‌ نكته‌، اين‌ قضيه‌ مطرح‌ است‌ كه‌ بسيج‌ ـ يعني‌ نيروي‌ مردمي‌ ـ را نمي‌شود با روشهاي‌ جذب‌ بقيه‌ي‌ نيروها جذب‌ كرد. انسان‌، ارتشي‌ را طور خاصي‌، و سپاهي‌ را يك‌طور ديگر جذب‌ مي‌كند ـ مثلا مختصر فرقي‌ با هم‌ دارند ـ اما بسيجي‌ را آن‌طوري‌ نمي‌شود جذب‌ كرد. بسيجي‌، توده‌ي‌ مردم‌ است‌. شما مي‌خواهيد او را تحت‌ يك‌ سازمان‌ بياوريد، با نظم‌ و انضباط آشنايش‌ كنيد، فرمانبري‌ به‌ او ياد بدهيد و استعداد و شوق‌ و ايماني‌ كه‌ براي‌ دفاع‌ از كشور در او هست‌، آن‌ را به‌ بهترين‌ شكلي‌ به‌ كار بگيريد و اگر در او كم‌ است‌، تزريق‌ كنيد. چه‌ كار مي‌خواهيد بكنيد؟ اين‌ كار، كار بسيار مهمي‌ است‌ و من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ اگر اين‌ كار ـ يعني‌ فراگير شدن‌ بسيج‌ ـ انجام‌ شد، اين‌ انقلاب‌، بيمه‌ي‌ بيمه‌ است‌; اگر نشد، جاي‌ نگراني‌ است‌. يعني‌ بسيج‌ با سرنوشت‌ انقلاب سر و كار دارد. اگر بسيج‌، قوي‌ و كارآمد شد و گسترش‌ پيدا كرد و ـ همان‌طور كه‌ عرض‌ كرديم‌ ـ پايه‌اش‌ مستحكم‌ بود، هيچ‌ قدرتي‌ در دنيا، هرچه‌ هم‌ توطئه‌ كنند، هرچه‌ هم‌ با يكديگر همدست‌ بشوند، قادر نخواهند بود نسبت‌ به‌ اين‌ كشور و اين‌ انقلاب‌، كمترين‌ چشم‌ زخمي‌ وارد كنند. اگر نيروي‌ بسيج‌ ـ يعني‌ نيروي‌ نظامي‌ مردم‌ ـ را كم‌ گرفتيم‌، آن‌وقت‌ جاي‌ نگراني‌ و اشكال‌ است‌; چون‌ صحنه‌ي‌ حضور مردم‌، فقط صحنه‌ي‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ نيست‌. صحنه‌ي‌ نظامي‌، اهم‌ صحنه‌هاست‌ و اين‌ حضور، در سايه‌ي‌ بسيج‌ است‌.
مي‌خواهم‌ به‌ اين‌ وسيله‌، اهميت‌ كار شما و اهميت‌ كار هريك‌ نفر از اين‌ بچه‌ها و جوانان‌ بسيجي‌ را ـ كه‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ كلمه‌، جزو اين‌ مجموعه‌ي‌ عظيم‌ بسيج‌ هستند ـ يادآور شوم‌. هيچ‌ نفري‌ را نبايد رها نمود و يا كاري‌ كرد كه‌ رها بشوند. اگر اين‌ جوان‌ بسيجي‌ كه‌ در جنگ‌، آن‌ همه‌ خدمت‌ كرده‌، خداي‌ نكرده‌ به‌ سمت‌ چيزهايي‌ در متن‌ جامعه‌ سوق‌ داده‌ شود، خسارت‌ جبران‌ناپذيري‌ است‌. همه‌ي‌ اين‌ جواناني‌ كه‌ شما در خيابانها مي‌بينيد مشغول‌ زندگيند و دنبال‌ كار خودشانند، بايد در دلتان‌ آنها را يك‌ بسيجي‌ بالقوه‌ فرض‌ كنيد و بسيج‌ بشويد، براي‌ اين‌كه‌ آنها را جذب‌ كنيد. ما نمي‌توانيم‌ راضي‌ بشويم‌ كه‌ جوان‌ اين‌ كشور و جوان‌ مسلمان‌، از بسيج‌ عمومي‌ مردم‌ بيرون‌ بيايد.
من‌ هم‌ ان‌شاءالله‌ در خدمت‌ اين‌ كار بزرگ‌ خواهم‌ بود. هر كاري‌ از ما ساخته‌ باشد، حرفي‌ نداريم‌ كه‌ در خدمت‌ آقايان‌، اين‌ كار ان‌شاءالله‌ انجام‌ بشود. دعا مي‌كنيم‌ كه‌ خدا شما را قوت‌ بدهد و كمك‌ كند، تا اين‌ كار بزرگ‌ را ان‌شاءالله‌ به‌ بهترين‌ وجهي‌ انجام‌ بدهيد. خداوند ان‌شاءالله‌ قلب‌ مقدس‌ ولي‌عصر را از شما راضي‌ كند و روح‌ مطهر امام‌ عزيزمان‌ را همواره‌ از شما شاد بگرداند.
والسلام‌ عليكم‌ و رحمه‌الله‌ و بركاته‌