پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات معظم له به مناسب روز پاسدار در جمع هزاران تن از اعضاى سپاه پاسداران و يگان ويژه نيروى انتظامى

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

بنده هم اين روز بزرگ و اين عيد پر بركت را به همه‌ى آزاديخواهان عالم، به همه‌ى حق‌طلبان و آزادمردان و صاحبان روحهاى شجاع و بخصوص به ملت بزرگ ايران و جوانان دلير اين مرز و بوم و فرزندان قرآن؛ يعنى پاسداران عزيز انقلاب و به شما حضّار عزيز، صميمانه تبريك عرض مى‌كنم.

اين اسم كه «روز پاسدار»، روز ولادت حسين‌بن‌على عليه‌الصّلاةوالسّلام است، اشارات و رمزهايى دارد و مسؤوليتهايى را هم متوجه آن قشرى مى‌كند كه امروز به او مى‌زيبد كه بگويد «من پاسدارم و خطِّ حسين‌بن‌على عليه‌السّلام را مى‌روم.» براى اين‌كه اين نكات، اين اشارات و اين مسؤوليتها را درست درك كنيم، اندكى در ماجراى حسين‌بن‌على عليه‌الصّلاةوالسّلام، بايد ژرف‌نگرى كنيم و دقّت نظر به خرج دهيم. خيليها در دنيا قيام كردند، رهبرى داشتند؛ كشته هم شدند. در بين اينها، از اولاد پيغمبران و از ائمّه هم كم نبودند. اما سيدالشهدا يك فرد خاص است. حادثه‌ى كربلا، يك حادثه‌ى منحصر به فرد است. شهداى كربلا، يك جايگاه منحصر به خودشان دارند. چرا؟ پاسخ اين «چرا» در طبيعت حادثه بايد جستجو شود؛ و همان است كه به همه‌ى ما درس مى‌دهد؛ از جمله و شايد بخصوص به شما پاسداران عزيز.

يك خصوصيت اين است كه حركت حسين‌بن‌على، حركتى خالصاً، مخلصاً و بدون هيچ شائبه، براى خدا و دين و اصلاح جامعه‌ى مسلمين بود. اين، خصوصيت اوّل كه خيلى مهم است. اين‌كه حسين‌بن‌على عليه‌الصّلاةوالسّلام فرمود: «انّى لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا ظالماً و لا مفسداً(75)» خودنمايى نيست؛ خود نشان دادن نيست؛ براى خود، چيزى طلبيدن نيست؛ نمايش نيست. ذرّه‌اى ستم و ذرّه‌اى فساد، در اين حركت نيست. «و انما خرجت، لطلب الاصلاح فى امّة جدّى.» اين، نكته‌ى بسيار مهمّى است. انّما: فقط! يعنى هيچ قصد و غرض ديگرى، آن نيّت پاك و آن ذهن خورشيدگون را مكدّر نمى‌كند. قرآن كريم، وقتى كه در صدر اسلام با مسلمانان سخن مى‌گويد، مى‌فرمايد: «و لا تكونوا كالّذين خرجوا من ديارهم بطراً و رئاء النّاس.(76)» و اين‌جا امام حسين عليه‌السّلام مى‌گويد: «انّى لم اخرج اشراً و لا بطراً.»

دو خطّ است؛ دو جريان است. در آن‌جا قرآن مى‌گويد: «مثل آنها نباشيد كه از روى غرور و خودخواهى و نفس‌پرستى حركت كردند.» يعنى چيزى كه در آن نوعِ حركت نيست، اخلاص است. يعنى از حركتِ خطّ فاسد، فقط «خود» و فقط «من»، مطرح است. «و رئاء النّاس.» خودش را آرايش كرده، بر اسب قيمتى سوار شده، جواهرات به خودش آويزان كرده، رجزهايى خوانده است و خارج مى‌شود. به كجا؟ به ميدان جنگ. اتّفاقاً ميدان جنگ هم ميدانى است كه همين آدم و دهها مثل او در آن به خاك هلاك خواهند غلتيد. خارج شدن چنين آدمى، اين‌گونه است. فقط در او نفْس وجود دارد.

اين، يك طرف. بهترين نمونه در نقطه‌ى مقابلش هم حسين‌بن‌على عليه‌الصّلاةوالسّلام است كه در او، خودخواهى و خود و من و منافع شخصى و قومى و گروهى وجود ندارد. اين، اوّلين خصوصيت نهضت حسين‌بن‌على عليه‌الصّلاةوالسّلام است. در آن كارى كه انجام مى‌دهيم، هرچه مايه‌ى اخلاص در من و شما بيشتر باشد، آن كار، ارزش بيشترى پيدا مى‌كند. هرچه از قطب اخلاص دور شويم، به سمت قطب خودپرستى و خودخواهى و براى خود كار كردن و به فكر خود بودن و منافع شخصى و قومى و نظاير آن نزديك شده‌ايم كه يك طيف ديگر است. بين آن اخلاص مطلق و خودخواهى مطلق، يك ميدان وسيع است. هر چه از آن‌جا به اين طرف نزديكتر شويم، ارزش كار ما كمتر مى‌شود؛ بركتش كمتر مى‌شود؛ ماندگارى‌اش هم كمتر مى‌شود. اين، خاصيت اين قضيه است. هر چه ناخالصى در اين جنس باشد، زودتر فاسد مى‌شود. اگر ناب باشد، هرگز فاسد نمى‌شود. حالا اگر بخواهيم به محسوسات مثال بزنيم، اين آلياژ اگر صددرصد طلا باشد، فاسد شدنى نيست؛ زنگ خوردنى نيست. امّا به هر اندازه كه مس و آهن و بقيه‌ى مواد كم قيمت داخل اين آلياژ باشد، فساد آن و از بين رفتنش بيشتر است. اين يك قاعده‌ى كلّى است.

اين، در محسوسات است. اما در معنويّات، اين موازنه‌ها بسيار دقيقتر است. ما به حسب ديد مادّى و معمولى، نمى‌فهميم. اما اهل معنا و بصيرت، مى‌فهمند. نقّاد اين قضيه، صرّاف و زرگر اين ماجرا، خداى متعال است. «فانّ الناقد بصير.» اگر يك سرسوزن ناخالصى در كار ما باشد، به همان اندازه آن كار كم ارزش مى‌شود و خدا، از ماندگارى آن مى‌كاهد.

خداى متعال، ناقد بصيرى است. كار امام حسين عليه‌الصّلاةوالسّلام، از كارهايى است كه يك سر سوزن ناخالصى در آن نيست. لذا شما مى‌ببينيد اين جنس ناب، تا كنون مانده است و تا ابد هم خواهد ماند. چه كسى باور مى‌كرد بعد از اين‌كه اين عدّه، غريبانه در آن بيابان كشته شدند، بدنهايشان را همان جا به خاك سپردند، آن همه تبليغات عليه‌شان كردند، آن‌طور تار و مارشان كردند و بعد از شهادتشان مدينه را به آتش كشيدند داستان حَرّه، كه سال بعد اتّفاق افتاد و اين گلستان را زير و رو و گلهايش را پرپر كردند، ديگر كسى بوى گلاب از اين گلستان بشنود؟! با كدام قاعده‌ى مادّى جور در مى‌آيد، كه برگ گلى از آن گلستان در اين عالم طبيعت بماند؟! اما شما مى‌بينيد كه هر چه روزگار گذشته، عطر آن گلستان، دنيا را بيشتر برداشته است. كسانى هستند كه قبول ندارند پيغمبر جدّ او و حسين‌بن‌على دنباله‌رو راه اوست؛ اما حسين را قبول دارند! پدرش على را قبول ندارند، امّا او را قبول دارند! خدا را قبول ندارند -خداى حسين‌بن‌على را قبول ندارند اما در مقابلِ حسين‌بن‌على، سر تعظيم فرود مى‌آورند! اين، نتيجه‌ى همان خلوص است. در انقلاب بزرگ ما هم، جوهر خلوص مايه‌ى ماندگارى آن شده است؛ همان فلز نابى كه امام بزرگوار، مظهرش بود.

حالا شما برگرديد به خاطره‌هايتان و به ياد بياوريد آن بيابانها را، آن گرماها را، آن رعبها و خوفهاى ميدان جنگ را، آن خطر دم‌به‌دم را، آن سرماى قلّه‌هاى پربرف را، آن محاصره‌شدنها را، آن بى‌نيرويى را كه جوش مى‌زديد براى عدّه‌اى نيرو آن نداشتن تجهيزات را كه دنبال يك تفنگ و يك خمپاره، آن‌قدر مى‌دويديد و احساس آن روزها را در ذهنتان مجسّم كنيد. آن‌وقت مى‌فهميد كه چرا اين همه، عليه اين انقلاب توطئه شده است و هنوز هم مى‌شود؛ درعين‌حال، اين درخت، استوار ايستاده است.

همين جوهر است كه آن را حفظ كرده است. اخلاص امام و اين ملت و بخصوص اخلاص رزمندگانى بود كه در ميدانهاى جنگ حضور داشتند و شما جزو بهترينها و جزو نمونه‌هاى كاملش هستيد. اين، يك نكته و جريان و سرخطّى است كه همه‌ى ما بايد دائم به آن توجّه داشته باشيم و بنده، بيشتر از شما محتاج توجّه به اين نكته هستم.

يك نكته‌ى ديگر كه آن هم در مجموعه‌ى نهضت حسين‌بن‌على عليه‌الصّلاةوالسّلام، خيلى مهمّ است و با توجّه به وضع امروز ما، به يك معنا به قوّت نيروى اخلاص برمى‌گردد اين است كه در هيچ حادثه‌اى از حوادث خونبار صدر اسلام، به اندازه‌ى حادثه كربلا، غربت و بى‌كسى و تنهايى وجود نداشته است. اين، تاريخ اسلام است. هر كس مى‌خواهد نگاه كند. بنده دقّت كردم: هيچ حادثه‌اى مثل حادثه‌ى كربلا نيست؛ چه در جنگهاى صدر اسلام و جنگهاى پيغمبر و چه در جنگهاى اميرالمؤمنين. در آن موارد، بالاخره حكومتى بود، دولتى بود، مردم حضور داشتند؛ سربازانى هم از ميان اين جمعيت به ميدان جنگ مى‌رفتند و پشت سرشان هم دعاى مادران، آرزوى خواهران، تحسين بينندگان، تشويق رهبر عظيم‌القدرى مثل پيغمبر يا اميرالمؤمنين بود. مى‌رفتند در مقابل پيغمبر، جانشان را فدا مى‌كردند. اين، كار سختى نيست. چقدر از جوانان ما حاضر بودند براى يك پيام امام، جانشان را قربان كنند! چقدر از ما، الان آرزو داريم اشاره‌ى لطفى از طرف ولىّ غايبمان بشود و جانمان را قربان كنيم!

وقتى انسان در جلو چشمش، رهبرش را ببيند و آن همه تشويق پشت سرش باشد، بعد هم معلوم باشد كه مى‌جنگند تا پيروز شوند و دشمن را شكست دهند، با اميدِ پيروزى مى‌جنگند. چنين جنگى، در مقابل آنچه كه در حادثه‌ى عاشورا مى‌بينيم، جنگ سختى نيست. البته بعضى ديگر از حوادث هم بود كه آنها هم حادثه‌هاى نسبتاً غريبانه‌اى است. مثل حوادث امام‌زاده‌ها؛ مثل حسنيّون در زمان ائمّه عليهم‌السّلام. اما آنها هم همه‌شان مى‌دانستند كه پشت سرشان امامانى مثل امام صادق، مثل امام موسى‌بن جعفر و مثل امام رضا عليه‌الصّلاةوالسّلام وجود دارند كه رهبر و آقاى ايشانند و ناظر و حاضرند؛ هواى آنها را دارند و اهل و عيال آنها را رسيدگى مى‌كنند. امام صادق طبق روايت فرمود: «بروند با اين حكّام فاسد بجنگند و مبارزه كنند «و علىّ نفقه عياله» من عهده‌دار نفقه عيال آنها مى‌شوم. جامعه‌ى بزرگ شيعه بود. تحسينشان مى‌كردند. تمجيدشان مى‌كردند. بالاخره يك دلگرمى به بيرون از ميدان جنگ داشتند. اما در حادثه‌ى كربلا، اصل قضايا و لبّ‌لباب اسلام كه همه آن را قبول داشتند يعنى خود حسين‌بن‌على، درون حادثه است و بناست شهيد شود و اين را خود او هم مى‌داند، اصحاب نزديك او هم مى‌دانند. هيچ اميدى به هيچ جا در سطح اين دنياى بزرگ و اين كشور اسلامى عريض و طويل ندارند. غريب محضند. بزرگان دنياى اسلام در آن روز، كسانى بودند كه بعضى از كشته شدن حسين‌بن‌على غمشان نبود؛ چون او را براى دنياى خودشان مضرّ مى‌دانستند! عده‌اى هم كه غمشان بود، آن قدر اهتمام به اين قضيه نمى‌كردند. مثل عبداللَّه جعفر و عبداللَّه‌عباس. يعنى هيچ اميدى از بيرونِ اين ميدان مبارزه‌ى غم‌آلوده و سرشار از محنت، وجود نداشت. و هر چه بود در همين ميدان كربلا بود و بس! همه‌ى اميدها خلاصه شده بود در همين جمع و اين جمع هم دل به شهادت داده بود. بعد از كشته شدن هم برحسب موازين ظاهرى كسى براى آنها يك فاتحه نمى‌گرفت. يزيد بر همه جا مسلّط بود. حتى زنان آنها را به اسارت مى‌بردند و به بچه‌هايشان هم رحم نمى‌كردند. فداكارى در اين ميدان، بسيار سخت است. «لا يوم كيومك يا اباعبداللَّه.» اگر آن ايمان و آن اخلاص و آن نور خدايى در وجود حسين‌بن‌على نمى‌درخشيد كه آن عده‌ى معدود مؤمنين را گرم كند، اصلاً چنين حادثه‌اى امكان تحقّق نداشت. ببينيد اين حادثه چقدر با عظمت است!

بنابراين، يكى ديگر از خصوصيات اين حادثه غريبانه بودن آن است. لذاست كه من مكرّر عرض كرده‌ام شهداى زمان ما، با شهداى بدر، با شهداى حنين، با شهداى احد، با شهداى صفّين، با شهداى جمل قابل مقايسه هستند و از بسيارى از آنها بالاترند؛ اما با شهداى كربلا، نه! هيچ كس با شهداى كربلا، قابل مقايسه نيست. نه امروز، نه ديروز، نه از اوّل اسلام و نه تا آن زمانى كه خداى متعال بداند و بخواهد. آن شهدا ممتازند؛ و نظيرى ديگر براى على‌اكبر و حبيب‌بن مظاهر نمى‌شود پيدا كرد.

اين است حادثه‌ى حسين‌بن‌على؛ عزيزان من! اين پايه‌ى استوار و محكم است كه هزاروسيصدواندى است اسلام را، با آن همه دشمنى، در دنيا نگه داشته است. خيال مى‌كنيد اگر آن شهادت، آن خون پاك و آن حادثه‌ى به آن بزرگى نبود، اسلام باقى مى‌ماند؟! قطعاً بدانيد اسلام باقى نمى‌ماند. قطعاً بدانيد در توفان حوادث، نابود مى‌شد. ممكن بود به عنوان يك دين تاريخى، با يك عدّه طرفداران كم‌مايه، در گوشه‌اى يا گوشه‌هايى از دنيا مى‌ماند؛ اما اسلام زنده نمى‌ماند. فقط نام و ياد اسلام ممكن بود بماند. اما امروز شما مى‌بينيد كه اسلام، بعد از هزار و چهار صد سال، در دنيا، زنده است. اسلام، سازنده است. امروز، اسلام در دنيا، زاينده است. امروز اسلام در دنيا، ملتها را به عنوان روشنترين و پرفروغترين اميد، به سمت خود متوجّه كرده است. اينها همه از بركت همان حادثه‌ى كربلا و جانفشانى حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، است. حال خداى متعال خواسته است كه اوّلين تجربه‌ى حاكميت قرآن بعد از دوران حسين‌بن‌على، يعنى نظام جمهورى اسلامى، پا به عرصه بگذارد. يعنى بعد از آن حادثه، هر كار شده، مقدمه‌اى براى امروز شما بوده است. كوشش همه‌ى علما، همه‌ى متفكّرين، همه‌ى فلاسفه، همه‌ى متكلّمين، همه‌ى زحمتها و تلاشها و اين همه جنگها، اسلام را نگه‌داشت و اوضاع و احوال آماده شد، تا امروز حكومتى براساس حاكميت ارزشهاى الهى و قرآنى به وجود آيد. بخت و اقبال با شما و با ملت ايران بود كه خداى متعال، اين بار را، اوّل بار روى دوش اينها گذاشت. البته «بخت» كه مى‌گوييم، به معناى اتّفاق نيست. اين اقبال بلند را خداى متعال، مفت و بيهوده به كسى نمى‌دهد. ملت ايران خيلى كارها كرد؛ و خداى متعال، اين را بالاخره به او داد. البته اين فداكاريها، تلاشها، اخلاصها و زحمات، تمام شدنى هم نيست. خيال نكنيد كه اگر چهار نفر ياوه‌گوىِ ساده‌دلِ بيچاره‌ى خوش خيال بنشينند آن گوشه دنيا و بگويند «امروز و فردا كار جمهورى اسلامى تمام مى‌شود» اين به انجام مى‌رسد! خير! اين اساس، تمام شدنى نيست.

من و شما، تمام مى‌شويم. افراد، به هيچ صورت، ماندنى نيستند. بهترينها، آن كسانى هستند كه خوب مى‌مانند تا مى‌ميرند. بعضى هم تا آخر خوب نمى‌مانند. همه نوعش را داريم. اشخاص در معرض آفت و تلف شدنند؛ اما اساس، ماندنى است. اين حركت اسلامى، اين حيات دوباره‌ى اسلامى، ريشه در قرون دارد. ريشه در ده قرن تلاش و مجاهدت دارد. متّكى به اسلام است. لذاست كه شما مى‌بينيد امروز كه تبليغات استكبارى و صهيونيستى در دنيا سعى مى‌كنند چهره‌ى جمهورى اسلامى و مردم ايران و ما و همه را زشت نشان دهند، اتفاقاً گرايش مردم به اسلام، در همه جاى دنياى اسلام، از پنج سال و ده سال پيش، بيشتر است. به كشورهاى اسلامى و به مسلمانانى كه در دنياى غيراسلامى در اقليت هستند، نگاه كنيد! سختگيريهاى استكبار را نسبت به مسلمانان ببينيد! اين سختگيريها، بى‌خود كه نيست. اگر همين‌طور مثل ميّت بين يدى الغسّال بودند كه بر آنها سختگيرى نمى‌شد.

آنچه مى‌خواهم عرض كنم اين است كه اين عنصر غربت در اين نهضت، انقلاب ما را به همين اندازه، به نهضت حسين‌بن‌على شبيه كرده است. اين غربت، شما را نترساند و به وحشت نيندازد. قلّه‌ى غربت را حسين‌بن‌على و يارانش بزرگوارانى كه ما اين‌طور برايشان سينه مى‌زنيم و اشك مى‌ريزيم و آنها را از فرزندان خودمان بيشتر دوست مى‌داريم پيمودند و فايده‌اش اين شد كه امروز اسلام زنده است؛ و حادثه كربلا، نه فقط در قطعه زمينى كوچك، بلكه در منطقه‌ى عظيمى از محيط زيست بشر امروز زنده است. كربلا همه جا هست: در ادبيات، در فرهنگ، در سنّتها، در اعتقادها و در ميان دلها. آن‌كه در مقابل خدا سجده نمى‌كند، در مقابل عظمت حسين‌بن‌على سرفرود مى‌آورد! آن غربت، امروز اين نتيجه را دارد. آن، قلّه‌ى غربت بود. امروز هم شما در دنيا غريبيد. ملت ايران امروز در دنيا غريب و مظلوم است. غريب بودن و مظلوم بودن، به معناى ضعيف بودن نيست. ما امروز خيلى قوى هستيم. اين را با اطمينان باور كنيد كه هيچ ملت مسلمانى امروز به قوت ملت مسلمان ايران نيست. هيچ كدام؛ چه كوچكشان، چه بزرگشان، چه ملت صدميليونى‌شان. قوّت و قدرت ملت ايران، امروز در اوج است. دولت ايران نيز همين‌طور. دولت خيلى قوى است؛ خيلى عزيز است؛ خيلى مورد توجّه قدرتمندان دنياست. درعين‌حال، اين ملت و اين دولتِ قوى و توانا كه مسلّط بر كارهايشان هستند، غريب و مظلومند. ما امروز در دنيا غريبيم. هيچ قدرتى در دنيا از ما حمايت نمى‌كند.

البته معنايش اين نيست كه همه‌ى قدرتها در مقابل ما صف كشيده‌اند؛ نه. دشمنان ما خوشحال نشوند كه «همه‌ى قدرتها با اينها بدند.» اگر آن‌طور هم بود، باكى نبود. آن‌طورش را هم تجربه كرديم. امّا امروز، اين‌طور نيست كه همه‌ى دولتها يا قدرتهاى دنيا، در مقابل ما صف كشيده باشند. بسيارى هستند كه احساس مى‌كنند صرفه و صلاح دنيايى آنها با معيارهاى مادّى خودشان اين نيست كه در مقابل ملت ايران صف بكشند. اما هيچ كس به اين ملت كمك و از او حمايت نمى‌كند. قدرتمندترين مستكبرين دنيا با اين ملت دشمنند و معارضه مى‌كنند. به آن ظلم مى‌كنند و حقّش را نديده مى‌گيرند. به آن تهمت مى‌زنند و خوبيهايش را نمى‌گويند و بديهايش را، اگر ذرهّ‌اى است، كوهى مى‌كنند. اين، مظلوميت و غربت ملت ايران است. اما اين مظلوميت و غربت، بايد شما را قويتر كند. من مى‌گويم: اين نعمتِ خداست. كشورها و دولتهايى به اصطلاح انقلابى بودند كه يك قدرت گردن‌كلفت آن روز دنيا هم كه شوروى آن روز بود از آنها حمايت مى‌كرد. ما اگر آن‌گونه بوديم، بدانيد كه ملت و دولتمان فاسد مى‌شدند. اين‌كه مى‌بينيد امروز، بحمداللَّه، ملت و دولت ما سالم مانده‌اند، به همين خاطر است. نه اين‌كه در مردم يا در ميان كارگزاران، فساد نيست. اما قواره، سالم است. تركيب، سالم است. نقاط اصلى، سالم است. اعضاى حسّاس، سالم است.

اين، نعمتِ بسيار بزرگى است. اين، به بركت تنها ماندن است. به بركت متّكى نشدن به غيرخداست. در دعاها داريم «يا ملاذ من لا ملاذ له، يا عون من لا عون له، يا حصن من لا حصن له.» و چقدر زيباست، چقدر شيرين است كه انسان هيچ كمكى نداشته باشد؛ تا بتواند بگويد «يا عون من لا عون له.» شيرين‌ترين حرفها اين است. اگر ما را كسى كمك كند، كه نمى‌توانيم بگوييم: «يا عون من لا عون له»؛ اى كمك كسى كه هيچ كمكى ندارد! اگر به جايى غير خدا اميد داشتيم كه نمى‌توانستيم با شور و شوق عرض كنيم: «يا رجاء من لا رجاء له»؛ اى اميد كسى كه به هيچ كس ديگر جز تو اميدى ندارد! حالا كه ما در سطح دنيا به هيچ قدرتى، به هيچ دولتى، به هيچ دستگاه اطّلاعاتى‌اى، به هيچ دستگاه نظامى‌اى، به هيچ دستگاه سياسى‌اى، به هيچ مجمع عمومى‌اى اميد نداريم و از آنها جز بدى و نيش نديده‌ايم، مى‌توانيم با خداى متعال، با خداى خودمان، با مولاى خودمان، با عزيز خودمان، با محبوب خودمان، با صدق و صفا حرف بزنيم و بگوييم: «يا رجاء من لا رجاء له»؛ اميد ما به توست. و اين است كه به يك ملت قوّت مى‌دهد. امام، اين‌گونه بود. آن مرد پولادينى كه شرق و غرب دنيا عليه او دست به دست هم دادند و خم به ابرو نياورد، نيمه شب، آن چنان در مقابل خداوند متعال اشك مى‌ريخت كه نزديكانشان به من مى‌گفتند شبها كه امام گريه مى‌كند، براى پاك كردن اشكهايشْ دستمال كافى نيست؛ امام چشمانش را با حوله پاك مى‌كند! اين قوّت از آن قوّتهاست.

عزيزان من! اين قوّت را، هر چه مى‌توانيد در خودتان پديد آوريد. اين ملت، اين‌طور است كه آسيب ناپذير مى‌شود. اين انقلاب، اين‌طور است كه ضدّ ضربه مى‌شود، كه ديگر هيچ چيز عليه او كارگر نيست. دشمن، البته، مشغول كار خودش است. امروز دشمن، حتّى بدون حرف، با شيوه‌ها و با لبخندهايى كه به افراد سست عنصر مى‌زند، مى‌خواهد كارى كند كه آنها فراموش كنند اين نظام درمقابل قدرت استكبار ايستاده است.

دو صف است: يك صف، صف اسلام و قرآن و ارزشهاى الهى و معنويت؛ كه قلّه‌ى آن جمهورى اسلامى است و مسؤولينى از اين نظام، كه با قدرت و بدون ترس و ملاحظه، زير اين بار سنگين ايستاده‌اند و خوشحالند و خم به ابرو نمى‌آورند؛ يك صف هم، همه‌ى شيطانهاى دنيا، همه‌ى خبيثهاى دنيا و مجموعه‌ى رذالتهاى دنيا، كه آن طرف ايستاده‌اند. اگر كسى نيرويى دارد، بايد كجا صرف كند؟ اين يك صف بندى است. اگر كسى زبانى دارد، قدرت ابتكارى دارد، كجا بايد صرف كند؟ اگر يك نفر در داخل جناح حق، يا خارج جناح حق، به اين اعتبار كه آن‌طور مبارزه را با باطل و با رذالت مى‌كند، ببيند فلان نكته ملاحظه نشده است و فرضاً اشتباهى، خطايى و حتّى گناهى رخ داده است، بنا كند با اين جناح جنگيدن، به نظر شما محقّ است؟ آيا اين، تضييع نيروى الهى، در راه كفران نعمت خدا نيست؟! كسانى كه به بهانه‌اى، جبهه‌ى حق را تضعيف مى‌كنند، مسؤولين را تضعيف مى‌كنند، دولت را تضعيف مى‌كنند، رئيس جمهور را، قوّه‌ى قضاييّه را و مجلس را تضعيف مى‌كنند، كفران نعمت نمى‌كنند؟ فلان جا، دستگاه قضايى، در فلان محاكمه، مثلاً يك حكم اشتباه داده است. فلان جا، فلان قاضى، چنين گفته است. فلان جا، فلان مأمور دولتى، فلان عمل را انجام داده است. اگر اينها را بهانه قرار دهند و عوض اين‌كه همه‌ى نيروها را براى مقابله با باطل صرف كنند، همان نيرو را صرف مبارزه با حق كنند، اينها كفران نعمت خدا را نكرده‌اند؟! اينها سزاوار سرزنش الهى نيستند؟! انسانهاى زمان ما بايد خيلى هوشيار باشند. صف را فراموش نكنند. جبهه را اشتباه نكنند.

امروز براى همه مبارك است و براى شما پاسداران عزيز، ان‌شاءاللَّه بيشتر مبارك است و بايد مبارك باشد. اميدواريم كه تحت توجّهات ولىّ‌عصر ارواحنافداه، همه‌ى شما و همه‌ى ما، توفيق پيدا كنيم، بتوانيم به وظايف خودمان در قبال اين پديده‌ى عظيم اسلامى زمان خودمان عمل كنيم و تكاليفمان را انجام دهيم، و سعى كنيم هرچه بيشتر خودمان را همرنگ حسين‌بن‌على عليه‌الصّلاةوالسّلام و ياران آن بزرگوار كنيم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-----------------------------------------------
75) فتوح ابن‌اثم: ج 5، ص 34. مقتل مقرم: ص 139

76) انفال: 47