پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار جمعى از مديران و مسؤولان وزارت آموزش و پرورش

بسم الله الرّحمن الرّحيم
به برادران و خواهران عزيزِ مسؤول در آموزش و پرورش خوشامد عرض مي کنم. شايد اغراق نباشد اگر بگوييم حسّاسترين و مهمترين بخش اداره کشور، آموزش و پرورش است. اين هم نعمتي است که خداي متعال بر شما ارزاني داشته است که اشتغال معمول زندگيتان در خدمت علم و معرفت و تربيت و پرورش کودکان و نوجوانانِ امروز - که اداره کنندگانِ فرداي کشورند - باشد. خيلي جاها انسان مي تواند مشغول کار شود و ناني هم به دست آورد؛ شايد ناني خيلي چربتر از ناني که انسان در آموزش و پرورش به دست مي آورد؛ اما اين افتخار و قداست در همه جا نيست. از اين جهت آموزش و پرورش يک نقطه ممتاز است. خداي متعال را شکر کنيد که اين مسؤوليت را به شما داده است و از او بخواهيد که توفيق دهد ان شاءالله اين کار را کما هو حَقّه انجام دهيد.
دو قشر با شما سر و کار دارند که هر دو هم از قشرهاي بسيار حسّاس کشور و جامعه ما و هر جامعه اي هستند: يکي قشر کودکان و نوجوانان و جوانان - دانش آموزان - يکي قشر معلّمان. وقتي شما قشر جوان را پرورش مي دهيد، در واقع نيروي انساني کشور را تربيت مي کنيد.هيچ کشوري بدون برخورداري از نيروي انساني کارآمد، عالم، عاقل و متعهّد، قادر نيست به پيشرفت نائل شود؛ ولو منابع زيرزميني و ثروتهاي گوناگون داشته باشد. ثروت اصلي براي هر ملتي، نيروي انساني است. شما اين ثروت را از حالت بالقوّه به بالفعل در مي آوريد؛ ببينيد چقدر اين کار حائز اهميت است!
قشر ديگري که شما مديران و مسؤولان آموزش و پرورش با آنها سر و کار داريد، معلّمانند، که ادامه سلسله پيامبرانند. معلّمي را نبايد دستِ کم گرفت. شما با قشر وسيع و بزرگ معلّمان که مستقيماً با دلها و مغزها و روحهاي جوانان ما مواجهند و اين عناصر بسيار گرانبها در دستان آنها قرار دارند، سرو کار داريد. مسؤوليت عمده آموزش و پرورش اين است که بتواند با اين دو قشر، آن چنان که شايسته آنهاست، تعامل کند.
در مورد معلّمان، تلاشهاي خوبي شده است - من وقتي گزارش وزير محترم را نگاه مي کردم، ديدم فعّاليتها و تلاشهايي شده است - ليکن هرچه براي معلّمان تلاش شود، جا دارد. اين تلاش هم فقط مسأله معيشت نيست - اگر چه مسأله معيشت هم رکن مهمي است که بايد به آن توجّه کرد - بلکه کرامت و حرمت هم مطرح است. حرمت معلّمي در جامعه بايد احياء شود؛ آن چنان که اسلام براي معلّم معيّن کرده است. گمان نمي کنم هيچ فرهنگ و مجراي فکري و ديني اي، به قدر اسلام براي معلّم اهميت و ارزش و کرامت قائل شده باشد. ما بايد کاري کنيم که معلّم در دلهاي خانواده ها و آحاد مردم و جوانان و دانش آموزانمان همان کرامت و ارزش را داشته باشد. البته اين، تدابيري لازم دارد. بايد کارهاي فرهنگي در اين زمينه انجام گيرد؛ همچنان که در بخش تربيتِ معلّم بايد سرمايه گذاري معنوي و مادّي شود و افراد براي معلّمي پرورش پيدا کنند و علم و تعهّد و تديّن و روحيه انقلابي به عنوان ذخيره هاي حقيقي و مؤلّفه هاي اصلي شخصيت آنها به وجود آيد و اين افراد به مدارس بروند. در اين صورت، تأثير کار اين گونه معلّمان چشمگير خواهد بود و در چنين حالتي، کرامت و حرمت معلّم در چشمها بيشتر آشکار خواهد شد. معلّمي که عالِم و وارد است، کار خود را بلد است، در علمي که تدريس مي کند، متبحّر است و به شيوه تعليم آگاهي دارد، کرامت و حرمت پيدا مي کند. اين، نيمي از تلاشي است که بايد انجام گيرد. نيمي ديگر از تلاش هم براي اداره زندگي اينها صرف شود. بايد همين روشهايي که جناب آقاي «حاجي» در آن گزارش براي من نوشته اند، در حدّ ممکن براي دولت - که ما توقّعِ بيشتر از حدّ امکان هم نداريم - ادامه پيدا کند.
در مورد دانش آموز هم عرض مي کنم: تعليم کاري بسيار ظريف و دقيق است. تعليم فقط اين نيست که ما مجموعه اي از معلومات را در کاغذ بگذاريم و به دانش آموز بدهيم و بگوييم بخوان؛ بعد هم برهه اي از سال را معيّن کنيم تا بيايند امتحان دهند؛ اين، تعليم حقيقي نيست. تعليم بايد طوري باشد که ذهن را بسازد، مغز را فعّال کند و در درجه اوّل، شوق به دانستن را در دل متعلّم ايجاد نمايد. کساني که بدون شوق، رشته اي را مي خوانند، هر چه در آن رشته معلوماتشان زياد شود، کارايي آن کسي را پيدا نخواهند کرد که با شوق و ذوق به سمت آن رشته رفته است. در همه رشته هاي علمي همين طور است؛ بايد اين شوق و ذوق، چه در اساس معلومات، چه در رشته هاي خاص معلومات - که بناست شما پايه آن را از دوره راهنمايي بريزيد و آماده کنيد - در دل متعلّم ايجاد شود تا در درون او، اين فعّاليت فکري و مغزي و اين شوق قلبي و نيز تلاشي که معلّم شما پيش دست دانش آموز مي گذارد، او را به يک عالمِ واقعي تبديل کند. فقط «علم «نيست؛ «تربيت» کنار علم حتماً هست، لذا شما آموزش و پرورشيد. امور تربيتيها که از اوّل انقلاب مطرح بود و بنده هم به وزير محترم سفارش کردم و حالا هم عرض مي کنم، بايد جدّي گرفته شود. خدا رحمت کند شهيد «رجايي» و شهيد «باهنر» را که عالمانه اين بخش را فعّال کردند. نمي شود در همه سطوح اين بخش را از آموزش و پرورش حذف کرد؛ بايد به آن توجّه نمود. حدّاقل نيمي از کار آموزش و پرورش، پرورش و تربيت است. لذا شما مي بينيد در قرآن وظيفه انبيا، تزکيه و تعليم است. بعضيها از جلو قرار گرفتن «يزکيهم» در دو آيه قرآن بر «يعلّمهم»، استفاده کرده اند که تزکيه از تعليم هم بالاتر است. مي تواند اين طور باشد. حدّاقل اين است که تزکيه در کنار تعليم است؛ «يزکيهم و يعلّمهم الکتاب و الحکمة» ؛ آن هم تعليم کتاب و حکمت، نه تعليم چيزهاي پيش پا افتاده. اين در کنار تزکيه است؛ بنابراين تزکيه خيلي والاست. تزکيه، يعني تربيت. گنجينه هاي ملت - يعني کودکان و نوجوانان و جوانان - در دست شماست؛ هيچ گنجي از اين بالاتر نيست. اگر از استعداد اينها در راه پرورش فکري و رشد علمي استفاده نشود؛ يا رشد علمي پيدا کنند، اما از لحاظ انساني و اخلاقي و تربيتي انسانهاي منحرف و معوجي بار بيايند؛ انساني بي اعتقاد و بي اعتناي به همه موازين اخلاقي باشند؛ نه به ملت، نه به کشور، نه به مردم، نه به اسلام و انقلاب، نه به خدمتگزاران و مسؤولان کشور و نه به سرنوشت و تاريخشان هيچ اعتنايي نداشته باشند؛ اينها هر چه هم عالم باشند، اين علم ارزش منفي دارد؛ يعني ميزان علم هر چه بيشتر شد، ضربه و ضررش هم بيشتر خواهد بود؛ مصداق همان شعر معروف خواهند بود:
 
 چو دزدي با چراغ آيد                         گُزيده تر برد کالا
 بنابراين بايد براي تربيت دانش آموزان هم خيلي اهميت قائل شد. البته شنيدم در آموزش و پرورش مطرح شده است که بخش تربيت را با تعليم همراه کنيم تا معلّم در کلاس، تربيت هم بکند. اين حرف بسيار درستي است؛ بنده هم معتقدم که معلّم فيزيک، معلّم زيست شناسي، معلّم رياضي، يا هر معلّم ديگري، مي تواند با يک کلمه و تلنگر، آن چنان تأثيري روي ذهن دانش آموز بگذارد و چنان تربيتي بکند که گاهي با يک کتاب نشود آن تأثير را گذاشت؛ اما اين منافاتي ندارد با اين که بخش تربيت با همان استحکام، در آموزش و پرورش باقي بماند و مورد اعتنا قرار گيرد. البته اين را تطوّر و پيشرفت دهيد و تکميل کنيد. پيشرفت در همه حال خوب است. ايستايي و جمود در هيچ کاري خوب نيست. بايد پيشرفت کرد؛ اما بايد قاعده را حفظ نمود.
مسؤولان آموزش و پرورش، از وزير تا سطح معلّم و مدير مدرسه، به معناي حقيقي کلمه براي بنده عزيزند. اين که عرض مي کنم، تعارف نيست. بنابراين يک مطلب به عرايض قبلي خودم اضافه کنم: اگر بخواهيد در کارتان موفّق باشيد، بايد بعد از توکل به خداي متعال و مستقيمتر کردن و مستحکم تر کردن رابطه قلبي خودتان به طور دائم با ذات مقدّس ربوبي، از ورود در مناقشات جناحي و حزبي - که عدّه اي مي خواهند در کشور ما اينها را روزبه روز بيشتر کنند - پرهيز کنيد. راز موفقيّت شما اين است. دستهايي در کار است تا سرِ مسائل هيچ و پوچ، عدّه اي را به جان هم بيندازد و سر موضعگيريهاي گوناگونِ حزبي و جناحي و گروهي و گاهي گروهکي، افراد را با همديگر مسأله دار کند؛ درست نقطه ي مقابل «انّما المؤمنون اخوةٌ فاصلحوا بين اخويکم» . قرآن بعد از آن که بحث «و إن طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما»  را مي کند، مي فرمايد: «انّما المؤمنون اخوة»؛ مؤمنين به خدا، مؤمنين به دين، مؤمنين به راه انبيا با هم برادرند. دو برادر ممکن است با هم دعوا کنند، اما تکليف ما چيست؟ «فاصلحوا بين اخويکم»؛ بين دو برادرتان اصلاح ايجاد کنيد. درست نقطه مقابل اين، عدّه اي دائم مي خواهند با جناح بندي و اظهارات حزبي و ايجاد ولايت حزبي(!) به تنور اختلاف افکني و آتش افروزي بدمند. در مفهوم و معناي ولايت که جزو تعاليم اصلي دين و قرآن و جزو مصرّحات قانون اساسي است، شبهه مي اندازند و خدشه ايجاد مي کنند؛ ولي به جاي آن، ولايت حزبي به وجود مي آورند و اين تناقض وحشتناک را ايجاد مي نمايند. خودتان را از اين مسائل برکنار بداريد. البته هر کسي در مسائل گوناگون سياسي، مجاري سياست کشور و موضعگيريها و گفتارهاي اشخاص ديدي دارد و نظر پيدا مي کند. اين هيچ اشکالي ندارد؛ بايد هم انسان صاحب نظر باشد؛ بنده هم هميشه روي اين مسأله تأکيد مي کنم که بايد سياستدان بود و قدرت تحليل سياسي داشت. اين يک ملت را مصونيّت مي بخشد که بفهمد جريان سياسي در دنيا چيست؛ يعني مي خواهند چه بر سر او بياورند و او را به کجا بکشانند و او بايد به کجا برود و چه بايد اراده کند. اينها جزو چيزهاي لازم براي ملت است و خوشبختانه ملت ما از جهت آگاهي سياسي جزو ملتهاي پيشرفته است؛ اما اين غير از جناح بندي و موضعگيري و جنجال و مناقشه سياسي است. از اين پرهيز کنيد و به کار اصلي که آينده کشور در گرو آن است و در اختيار شماست، بپردازيد. شما بايد کاملاً بتوانيد اين را تدارک کنيد.
چند جمله اي هم درباره خصومتهايي که با جمهوري اسلامي مي شود، عرض کنم. اين خصومتها به خاطر اين است که ملت ايران به برکت اسلام و انقلاب خواسته است روي پاي خود بايستد، به ديگران تکيه نکند و تسليم چشم و گوش بسته قدرتهاي جهاني نباشد. بيانيه اخير رئيس جمهور امريکا براي ملت ما و ملتهاي جهان و بخصوص آگاهان و صاحبان مدّاقه سياسي در پديده هايي از اين قبيل، بسيار هشيار کننده است. ببينند، عبرت بگيرند و بفهمند که دشمنان، بيگانگان و طمع ورزان درباره اين ملت چه فکر مي کنند. جرم اين ملت فقط همين است که عرض کرديم؛ چون مي خواهد مستقل و خارج از کمند سلطه اين و آن، روي پاي خود بايستد و زندگي کند - که اين هم به برکت ايمان به خداست - «و ما نقموا منهم الاّ أن يؤمنوا بالله العزيز الحميد» ؛ مي خواهند از اين ملت انتقام بکشند. اين بيانيه نشان دهنده سر در گمي مسؤولان و سياستمداران و طرّاحان سياسي امريکا در مقابل اين ملت و اين انقلاب است. آنها حقيقتاً سردرگمند و نمي دانند چه کار کنند. به آب و آتش مي زنند، اين طرف و آن طرف مي چرخند، لحن خود را عوض مي کنند و به خيال خود براي اغواي فکر جمعي ملت ايران، ترفندهاي سياسي به کار مي زنند؛ اما همه اش بي نتيجه است.
اوّلين نکته اي که از اين بيانيه به دست مي آيد، اين است که رژيم امريکا - ما با مردم امريکا کاري نداريم؛ بحث رژيم و قدرت امريکاست - هنوز اشتهاي سيري ناپذير خود را براي تسلّط بر اين کشور از دست نداده است. هنوز به فکرند که تسلّط بيست و پنج ساله شوم و ننگين خود را که از 28 مرداد سال 32 با شدّت شروع شد و تا انقلاب اسلامي در سال 57 ادامه داشت، داشته باشند. هنوز دست بردار نيستند و خواب خوشِ روزهايي را مي بينند که رئيس اين مملکت - يعني محمّدرضاي خائن و فاسد - اگر مي خواست تصميمي بگيرد، تا با امريکاييها مشورت نمي کرد، آن تصميم را نمي گرفت! حتّي درباره يک وزير، يک نخست وزير و يک اقدام بين المللي، بايد با سفير امريکا مشورت مي شد و او مي گفت چه کار کنيد. علي رغم ادّعاي طرفداري از دمکراسي و آزاديخواهي ملتها که مرتّب از لب و زبان مسؤولان امريکايي صادر مي شود و مي گويند ما طرفدار دمکراسي و حکومت مردمي و انتخاب هستيم، همين الان اميد آنها بيشتر از همه به تفاله هاي رژيم فاسد پادشاهي است. هنوز که هنوز است، از خاندان فاسد و وابسته پهلوي قطع اميد نکرده اند و دنبال همان فرمولها هستند. انتخاب و دمکراسي و مردم سالاري و امثال اينها که بر زبان آنها جاري مي شود، جزو حرفهايي است که هيچ به آن باور ندارند. البته از آنها توقّعي نيست؛ آنها به ملت خودشان هم دروغ مي گويند، چه توقّعي هست که به ملت ايران راست بگويند و دروغ نگويند؟
نکته دومي که در اين بيانيه قابل توجّه است، باز همان اشتباهات فاحش اينهاست که هميشه سعي کرده اند بين عناصر اصلي در کشور ما اختلاف ايجاد کنند. گويا راههاي امنيتي و جاسوس مآبانه و ترفندهاي ديگر، کارگر نشده و توي دهنشان خورده است. لذا رئيس جمهورشان را وارد ماجرا کرده اند که او بيايد بين عناصر اداره کننده کشور تفکيک قائل شود و بگويد ما اين بخش را قبول داريم، آن بخش را قبول نداريم. کأنّه ملت ايران منتظر نشسته ببيند آنها چه کسي را قبول دارند، چه کسي را قبول ندارند! البته دروغ مي گويند؛ آنهايي را که مي گويند قبول داريم، قبول ندارند، والّا اگر ملت ايران واقعاً بداند که آنها به جد دنبال اين هستند که اشخاص و جناحي را در کشور سرِ کار بياورند، از لجِ آنها با آن جناح اگر مخالف هم نباشد، مخالفت خواهد کرد. البته اين حيله هم کارگر نشده و نخواهد شد. رئيس جمهور محترممان در موضعگيري خود توي دهن رئيس جمهور امريکا زد. جناحهاي مختلف کشور هم با اين که در مسائل گوناگوني با هم اختلاف دارند، در اين مسأله همه يک حرف زدند؛ همه به امريکاييها گفتند: فضولي موقوف! دخالت ممنوع! در امور داخلي کشور ما دخالت نکنيد! ان شاءالله روز جمعه هم مردم نمايش وحدتي خواهند داد که امريکاييها را باز هم بيشتر پشيمان کند. ان شاءالله به فضل الهي مشاهده خواهيد کرد که در اين روز از همه جناحها به ميدان مي آيند و راهپيمايي مي کنند. هم مسؤولان، هم جناحهاي مختلف سياسي و هم آحاد مردم، عليه اين حرف ايستادگي کردند و توقّع هم همين است.
نکته ديگر اين است که اينها دم از دوستي مردم و محبّت به ملتها مي زنند! واقعاً اين بخش از قضيه خيلي وقاحت لازم داشت. امريکاييها در کشورهاي مختلف دنيا جنايت مي کنند، که آخرين آن در افغانستان است. غير از فجايع و جناياتي که اينها در هنگام حمله به افغانستان به نام مبارزه با طالبان يا يک گروه خاص انجام دادند، پس از آن هم به طور مرتّب فاجعه آفريني مي کنند؛ بمباران مي کنند، دهها نفر را مي کشند، بيش از صد نفر را مجروح مي کنند؛ بعد هم مي گويند اشتباه شد، ولي ما عذرخواهي نمي کنيم! کاروان مردم را که براي شرکت در مراسم سياسي خود راهي کابل بودند، بمباران مي کنند، بعد مي گويند ما خيال کرديم اينها جزو فلان گروه هستند که براي خرابکاري مي آيند! اين، مردم دوستي آنهاست. فجايع اينها در فلسطين، فجايعي است که ما نظير آن را در قضاياي دوران استعمار هم کمتر سراغ داريم. اين کشتار و فاجعه آفريني و جنايت در فلسطين - که بلاشک در اين جنايات، امريکا شريک قطعي است - در دوران سياه استعمارِ مستقيم هم کمتر ديده شد. خيلي جاها استعمارِ مستقيم بود - هند، الجزاير و کشورهاي ديگر - اما کاري که امروز صهيونيستهاي وحشي و دور از انسانيّت و دور از مفاهيم اخلاقي و انساني با مردم فلسطين مي کنند، از همه اينها بالاتر است. بلاشک حدّاقل نيمي از اين فجايع مربوط به امريکاييهاست؛ وزر و وبالش به گردن امريکاييهاست؛ آنها هستند که تشويق مي کنند؛ آنها هستند که مرتّب حق را به اينها مي دهند و اعلام مي کنند که ما از اينها حمايت مي کنيم. در چنين شرايطي، رئيس جمهور امريکا که عملاً در رأس فتنه قرار دارد - البته اين که واقعاً او در سياستهاي پشت پرده امريکا چقدر تأثير دارد، ما نمي دانيم - مي آيد و از مردم دوستي و علاقه به ملتها و پيشرفت آنها دم مي زند! اين واقعاً وقاحت مي خواهد.
نکته ديگر اين است که مي گويد مردم ايران تمايل به پيشرفت و ترقّي دارند. در اين شکي نيست و سخت هم کار مي کنند. مردم و مسؤولان ايران بعد از انقلاب، ميدان را براي پيشرفت و ترقّي باز ديدند و تلاش مي کنند؛ اما اين شما هستيد که نمي خواهيد؛ شما که دشمن ملت ايران هستيد، به هيچ وجه اين پيشرفت را برنمي تابيد؛ لذا مانع تراشي مي کنيد. ببينيد در صحنه بين المللي و در زمينه هاي اقتصادي، سياسي و امنيتي چقدر رژيم ايالات متّحده امريکا عليه ملت و نظام مردمي ايران دسيسه چيني کرده است. مي گويد ملت ايران مثل بقيه ملتهاي دنيا پيشرفت مي خواهند. بله؛ پيشرفت مي خواهند. فقط اين هم نيست؛ ملت ايران مثل اکثر ملتهاي دنيا از شما متنفّر است؛ اين هم يک واقعيت است. يکي دو ماه قبل از اين، نظرخواهيها را منتشر کردند؛ معلوم شد در کشورهاي اسلامي و کشورهاي منطقه آسيا و خاورميانه، منفورترين دولتها در چشم مردم، دولت امريکاست. اين ديگر مخصوص ملت ايران نيست؛ ملت ايران در نفرت از شما با ديگر کشورها شريک است. شما ببينيد يک روز بود که فقط در ايران پرچم امريکا يا آدمک رئيس جمهور امريکا و يا نماد امريکايي را آتش مي زدند؛ اما امروز کجاي دنيا اين کار را نمي کنند؟ حتّي در اروپا و کشورهاي آسيايي هم پرچم امريکا را آتش زدند. شما در دنيا بدناميد. رژيم ديکتاتور و مستبد بين المللي امريکا در دنيا بدنام و منفور است؛ اين ابراز نفرت، مخصوص ملت ايران نيست. البته خيلي از ملتها جرأت نمي کنند؛ به خاطر اين که بعضي از حکومتها مانعند. ملت و حکومت ايران به فضل پروردگار شجاعند؛ لذا آزادانه و بدون هيچ قيد و بندي، احساسات خود را عليه امريکا ابراز مي کنند و «مرگ بر امريکا» را جزو شعارهاي اصلي خود قرار داده اند.
رئيس جمهور امريکا ادّعا مي کند طرفدار جناحي به نام اصلاح طلب در ايران است. دروغ مي گوييد! اوّلاً شما طرفدار هيچ جناحي از جناحهاي معتقد به انقلاب نيستيد. ثانياً طرفدار اصلاح هم نيستيد. هر اصلاحي بخواهد در اين کشور انجام گيرد، يقيناً برخلاف نظر رژيم ديکتاتور و مستبد و سلطه جوي بين المللي امريکاست. ثالثاً اگر بر فرض چيزي به نام اصلاحات باشد که نسخه آن را شما براي مردم ايران بنويسيد، آنها اين اصلاحات را اصلاحات امريکايي خواهند دانست و آن را در زباله دان مي اندازند. بزرگترين حرکت اصلاحي را در اين کشور، انقلاب اسلامي و امام بزرگوار اين ملت انجام دادند. امروز هم هر حرکتي که در جهت تحکيم پايه هاي انقلاب و اعمال قانون اساسي مترقّي و مدرن ما انجام گيرد، بلاشک يک حرکت اصلاحي است و مردم از آن حمايت مي کنند. هر کاري که از لحاظ علمي، ديني، عملي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي در جهت پيشرفت مردم ايران باشد، يک حرکت اصلاحي است و مردم از آن حمايت مي کنند.
اساس اصلاحات اين است که ما با فقر و فساد و تبعيض مبارزه کنيم. هر اصلاحاتي - اگر واقعاً اصلاحات باشد - بر محور اين مي چرخد. بدترين فسادها در جامعه، رواج فقر و افزايش شکاف بين فقير و غني است. بدترين فسادها در جامعه اين است که کساني دچار فساد مالي و اقتصادي شوند و از بيت المالِ مردم براي منافع شخصي و پُرکردن جيب خود تغذيه کنند. بزرگترين فسادها اين است که در اجرا و اعمال قانون در جامعه تبعيض باشد و به شايستگيها و صلاحيتها و قابليتهاي افراد توجّه نشود. همان فقر و فساد و تبعيضي که بارها عرض کرده ايم، مردم تأييد کردند که مبارزه با اينها، همان اصلاحات واقعي است. اين را مردم مي خواهند؛ اما امريکاييها اين را نمي خواهند؛ رئيس جمهور امريکا به هيچ وجه چنين چيزي را در داخل کشور نمي خواهد.
آنچه امروز در مواجهه با اين خصومتها براي ملت ايران مهم است، در درجه اوّل، اخوّت و برادري است. هر چه مي توانند، اين اختلافات را کم کنند؛ مردم را در علاقه و اميدي که به نظام اسلامي دارند، راحت بگذارند و اميد آنها را مخدوش نکنند. متأسّفانه عدّه اي زمينه هايي را درست مي کنند براي اين که دشمن اميدوار شود. رئيس جمهور امريکا خيال مي کرد که روز 18 تير در تهران عليه نظام اسلامي قيام خواهد شد؛ اما دانشجويان ما با آگاهي خود اميد دشمن را نااميد کردند. در کشور ما، دانشجو و مسؤولانش آگاهند. آحاد ملت با آگاهي خود نمي گذارند دشمن سوءاستفاده کند.دشمن، بد و اشتباه فهميده است.
برادران و خواهران عزيز! آنچه صلابت اين ملت را حفظ خواهد کرد، عبارت است از وحدت حول محور ايمان و انقلاب؛ اين چيزي است که دشمن را نااميد مي کند. آنها خيال مي کنند ما براي استحکام نظام خود دنبال سلاح کشتار جمعي و دنبال اتم و اين چيزها هستيم. اشتباه مي کنند؛ اين هم تحليل غلط و اطّلاعات نادرستي است. ما مي دانيم آن چيزي که بمب اتم هم در آن کارگر نمي شود، عبارت است از يک ملت مصمّم، عازم، مؤمن، متّحد و يکپارچه؛ اين است که کسي نمي تواند بر آن فائق شود و غلبه پيدا کند، والّا مگر از اوّل انقلاب تا به حال با ما دشمني کم بوده است؟ مگر ما از اوّل انقلاب تا الان بمب اتم داشته ايم؟ آنچه عزّت و کيان اين ملت را حفظ کرد؛ نظام اسلامي را سربلند و نام امام را جاودانه کرد، ايمان و عزم راسخ اين مردم و ايستادگي و وحدت و يکپارچگي آنها بود. نکند بعضيها برخي از ساده لوحيها و نسنجيده کاريها را مرتکب شوند و بعضي حرفهاي نسنجيده را بگويند و بعضي موضعگيريهاي نسنجيده را اتّخاذ کنند و مردم را نااميد سازند! ضعفي در فلان دستگاه وجود دارد، فوراً نظام اسلامي را زير سؤال ببرند که چرا اين ضعف در اين دستگاه هست. دستگاهها، دولتها و مجموعه هاي کاري، کارِ خوب دارند؛ اشتباه و خطا و کار بد هم دارند که بايد اصلاح شود؛ اين چه ربطي به ترکيب و هندسه نظام اسلامي دارد که بعضي نسنجيده گويي مي کنند؟ خيلي اوقات در اين نسنجيده گوييها، غرض هم نيست؛ بلکه ناداني است؛ نادانيهايي است که دشمن از آن استفاده مي کند. اين «نادانِ دوست» که در ادبيات و اشعار ما وجود دارد، يعني همين. ممکن است دوست هم باشند، اما نادانند. حرفي مي زنند که نظام اسلامي را زير سؤال مي برد؛ حرفي مي زنند که مردم را نسبت به آينده خود نااميد کنند؛ چرا آخر؟! اين مردمِ با نشاط، پُراميد و پُرتوان که اين همه گردنه ها را پشت سرگذاشته اند، مي توانند به قلّه برسند؛ چرا اينها را نااميد مي کنيد؟! اگر به قويترين کوهنوردها هم در وسط راه بگويند کمرت مي شکند، پايت مي شکند، سرت مي شکند، چشمت کور مي شود، نمي تواني و مي لغزي، در حقيقت مردّدش مي کنند.
چرا بايد ملت ايران را در پيمودن راه شرف و عزّت و اعتلايي که در پيش گرفته، مردّد کرد؟! اين قدر مسؤولان دلسوز و علاقه مند تلاش و کار مي کنند؛ بدنه عظيم مسؤولان در سطوح مختلف تلاش مي کنند؛ چقدر اخلاصها وجود دارد که بنده و امثال بنده کوچکتر از آن هستيم که بتوانيم به اين همه اخلاص و کار مخلصانه احاطه پيدا کنيم؛ فقط خدا مي داند. انسان همه اينها را نديده بگيرد و روي آنها خط بطلان بکشد و تمام دستگاه را زير سؤال ببرد! اينها ديگر همان چيزهايي است که خداي متعال بايد انسان را از بعضي از لغزشها محفوظ بدارد. بايد از خدا خواست که انسان دچار لغزش نشود. هر چه آدم بالاتر باشد، لغزش او خطرناکتر است. با هم خوب و مهربان باشيد؛ به هم حُسن ظن داشته باشيد؛ به مسؤولان نظام حُسن ظن داشته باشيد. ما گفتيم با فساد مبارزه مي کنيم - اين يک نقطه روشن در نظام است - اما عدّه اي مي خواهند اين را به نقطه تاريک تبديل کنند و بگويند فساد همه جا را گرفته است. نه آقا ! فساد همه جا را نگرفته است. بايد با فسادِ کم هم - هر جا بود - مبارزه کرد. ممکن است روزنامه اي بردارد يک مورد فساد را درشت کند؛ مگر همه جا فساد هست؟ فساد در گوشه هايي وجود دارد. انسانها لغزش دارند و دچار گناه مي شوند؛ بايد با اين گناه مبارزه کرد. ما وقتي گناهکاريم که با فساد - ولو کمِ آن - مبارزه نکنيم؛ چون گسترش پيدا خواهد کرد. مبارزه با فساد لازم است؛ اما نااميد کردن مردم که بگوييم فساد همه جا را گرفته، يک خطاي واضح و ناشي از ناداني و فريب خوردگي کساني است که آدم مي داند خودشان آدمهاي مغرضي نيستند؛ مغرضان که جاي خود دارند.
از خداوند متعال مي خواهيم توجّهات خود را روزبه روز بر اين ملت بزرگ افزايش دهد. از خداوند متعال مي خواهيم دعاي بقيةالله ارواحنافداه را شامل حال اين ملت بزرگ کند و دعاي آن بزرگوار و ادعيّه صالحان و نيکان را در حق مسؤولان خدمتگزار و اين ملت بزرگ مستجاب فرمايد.
 پروردگارا ! به همه ما توفيق خدمتگزاري به دين، انقلاب و اين را ملت عنايت کن. پروردگارا ! دشمنان اين ملت را ناکام و منکوب کن. پروردگارا ! کساني که بدخواه اين ملت و اين کشور و انقلابند، اگر قابل هدايتند، آنها را هدايت کن، والّا از سرِ راه اين ملت بردار.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته